گروه فرهنگی مشرق - نشست نقد و بررسی کتاب «7 روایت خصوصی» اثر حبیبه جعفریان درباره زندگی امام موسی صدر، عصر دیروز سهشنبه 10 تیر با حضور رضا امیرخانی، بلقیس سلیمانی، حبیبه جعفریان و جمعی از اعضای خانواده امام موسی صدر و دوستداران وی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
بلقیس سلیمانی در این برنامه گفت: مساله مهم این است که آیا میتوان این کتاب را زندگینامه امام موسی صدر دانست یا خیر؟ قطعا اگر دو ویژگی جامعیت و عینیتگرایی را در نظر بگیریم، این کتاب زندگینامه نیست. اما در سیر زندگینامهنویسی چه در غرب و چه در ایران که سنت کمرنگی از در این حوزه دارد، خانواده همیشه در حاشیه بوده است و در برخی از آثار زندگینامه هم اصلا غایب بوده است. این هم یک پدیده است که خانواده جاپای پررنگی در این زمینه پیدا کرده است. تا اواخر قرن نوزدهم رابطه مرد مورد نظر با خدا یا خانوادهاش در زندگینامهها درج نمیشد و این مسائل را، مسائل خصوصی محسوب میکردند و زندگینامه فرد از زبان دوستانش یا با قلم نویسنده، روایت میشد. اما اواخر قرن نوزدهم بود که این مسائل در اروپا، وارد زندگینامهنویسی شد.
وی افزود: ویرجینیا وولف میگوید که باید زندگی روزمره را وارد زندگینامه کرد و از پرداخت و توصیف که از عناصر داستاننویسی هستند، در این کار استفاده کرد. او همچنین میگوید زندگی آدمها را مثل داستان بنویسید. در کتاب «7 روایت خصوصی» خانم جعفریان، این که امام موسی صدر چه کرده، از منظر خانوادهاش روایت میشود و کارهای سیاسی و اجتماعیاش مد نظر نیست. من اسم این روایتها را امپرسیونیستی میگذارم یعنی روایتها، دریافتی هستند که از زندگی او وجود دارند.
نویسنده کتاب «سگسالی» ادامه داد: این دریافتها، دریافتهای ذهنی هستند به همین دلیل در این کتاب، تاریخ و تقویم، جای چندانی ندارد؛ جز در روایتی که علیآقا برادر بزرگتر امام موسی صدر ارائه میکند و یک روایت خطی است. اما وقتی همه و دخترهای امام موسی صدر دارند روایت میکنند، گویی درون و زندگی آنهاست و دریافتهای خودشان از امام موسی صدر بیان میشود. اینجاست که میتوان گفت در این کتاب زندگینامه که چندان هم شبیه زندگینامه نیست، زندگی جاری است. روایت همسر امام موسی از جایی شروع میشود که شوهرش نارنگی دوست ندارد. این روایت بسیار زنانه و حسی است. همه راویان همین کار را کردهاند، حتی پسر امام موسی صدر، سید صدرالدین. به هر حال، خلاف زندگینامههای تحلیلی، این که اکثر راویان کتاب زن هستند، زندگی را در این کتاب جاری کرده است.
سلیمانی گفت: زندگینامه را میتوان به 2 روش همدلانه یا بیطرفانه نوشت. کتابی که خانم جعفریان نوشته، همدلانه است و با خانواده امام موسی صدر مراوده داشته است. شخصیت امام موسی، شخصیتی بوده که خانم جعفریان با او همدلی کرده و قبولش داشته است. بنابراین در این کتاب، تحلیلهایی که مشی امام موسی صدر را به چالش بکشد، نمیبینیم. از طرفی یک بیشکلی ظاهری در کار هست. به خانم جعفریان هم گفتم که بیش از هرچیز پتانسیل این را دارد که رماننویس بشود. به همین دلیل هم زندگینامههایی که مینویسد، بسیار شیرین است. خانم جعفریان روی فرم روایتها خیلی کار کرده است. ساختار این کتاب، پازلی است و هرکسی قطعهای از پازل را سرجای خود میگذارد و بخشی از ابعاد وجودی امام موسی صدر را مشخص میکند.
مولف کتاب «خالهبازی» در بخش دیگری از سخنانش گفت: امیدوارم کسی آن بستنیفروشی را که آقای امیرخانی اشاره کرد، پیدا کند و با او صحبت کند. و اگر قرار است رمانی درباره امام موسی صدر نوشته شود، یک فصلش باید درباره این بستنیفروش باشد. این بستنیفروش یک مرد مسیحی بوده و در جنوب لبنان رسم نبوده که مسلمانان از بستنیفروش مسیحی بستنی بخرند. اما امام موسی صدر کاری کرد که همه مشتری آن بستنیفروش شدند. جالب است که دو گروه دشمن و مخالف در لبنان، درگیر شده بودند و محل درگیریشان هم جایی بود که ساختمان محل سکونت خانواده امام موسی صدر میان این دو گروه قرار داشت. این دو گروه ابتدای درگیری، خانواده امام موسی صدر را از ساختمانی که میانشان بود خارج کردند تا آسیبی نبینند و سپس شروع به درگیری و اسلحهکشیدن روی یکدیگر کردند.
وی در ادامه گفت: این شخصیت، واقعا اهل مذاکره بوده و نتایجی را که ما الان به آنها رسیدهایم، او سالها پیش درک کرده بود. امام موسی صدر، آدمی اهل مذاکره نه تنها برای تقریب مذاهب بلکه برای همزیستی گروههای مختلف سیاسی بود؛ آن هم در دورهای که حرف اول را تفنگها میزدند. او در سال 1350 از طرف برخی از مراجع با شاه ایران دیدار خصوصی داشته که در نتیجه آن چند تن از زندانیان سیاسی آن زمان از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی آزاد شدند.
سلیمانی در بخش دیگری از سخنانش گفت: همیشه هم اینطور نبوده که منزل علمای شیعه اندرونی رازآلود و بستهای داشته باشد. بلکه در این کتاب هم به نمونهای اشاره شده که یک عالم زنجانی در دوران مشروطیت یعنی زمانی که اصلا رسم نبوده، اتوبیوگرافی نوشته و از خانودهاش گفته است. بههر حال زندگینامهنویسی با انقلاب اسلامی و جنگ، خودش را در ایران بالا کشید و امروز میبینیم که زندگینامه انسانهای معمولی که در جبههها حضور داشتند، به چاپهای چندم و بالا میرسد. یعنی مانند تئوری مرگ مولف، تئوری مرگ مرد بزرگ هم در زندگینامهنویسی را در انقلاب دیدیم.
جعفریان نیز در بخشی از این برنامه گفت: ما در بیشتر کتابهای زندگینامهایمان این قاب و فریم خانه روحانیون را نداریم و به همین دلیل هم از شجاعت خانواده امام موسی صدر برای مشارکت در تولید این کتاب تشکر میکنم. آشنایی با این خانواده برایم اتفاق بسیار خوبی بود. اگر این کتاب، خوب شده است، سهم نویسندگی من چند مثقال است و دلیل اصلی به این دلیل است که این خانواده واقعا متفاوتاند و نظر شما را در رابطه با خیلی مسائل تغییر میدهند.
بلقیس سلیمانی در این برنامه گفت: مساله مهم این است که آیا میتوان این کتاب را زندگینامه امام موسی صدر دانست یا خیر؟ قطعا اگر دو ویژگی جامعیت و عینیتگرایی را در نظر بگیریم، این کتاب زندگینامه نیست. اما در سیر زندگینامهنویسی چه در غرب و چه در ایران که سنت کمرنگی از در این حوزه دارد، خانواده همیشه در حاشیه بوده است و در برخی از آثار زندگینامه هم اصلا غایب بوده است. این هم یک پدیده است که خانواده جاپای پررنگی در این زمینه پیدا کرده است. تا اواخر قرن نوزدهم رابطه مرد مورد نظر با خدا یا خانوادهاش در زندگینامهها درج نمیشد و این مسائل را، مسائل خصوصی محسوب میکردند و زندگینامه فرد از زبان دوستانش یا با قلم نویسنده، روایت میشد. اما اواخر قرن نوزدهم بود که این مسائل در اروپا، وارد زندگینامهنویسی شد.
وی افزود: ویرجینیا وولف میگوید که باید زندگی روزمره را وارد زندگینامه کرد و از پرداخت و توصیف که از عناصر داستاننویسی هستند، در این کار استفاده کرد. او همچنین میگوید زندگی آدمها را مثل داستان بنویسید. در کتاب «7 روایت خصوصی» خانم جعفریان، این که امام موسی صدر چه کرده، از منظر خانوادهاش روایت میشود و کارهای سیاسی و اجتماعیاش مد نظر نیست. من اسم این روایتها را امپرسیونیستی میگذارم یعنی روایتها، دریافتی هستند که از زندگی او وجود دارند.
نویسنده کتاب «سگسالی» ادامه داد: این دریافتها، دریافتهای ذهنی هستند به همین دلیل در این کتاب، تاریخ و تقویم، جای چندانی ندارد؛ جز در روایتی که علیآقا برادر بزرگتر امام موسی صدر ارائه میکند و یک روایت خطی است. اما وقتی همه و دخترهای امام موسی صدر دارند روایت میکنند، گویی درون و زندگی آنهاست و دریافتهای خودشان از امام موسی صدر بیان میشود. اینجاست که میتوان گفت در این کتاب زندگینامه که چندان هم شبیه زندگینامه نیست، زندگی جاری است. روایت همسر امام موسی از جایی شروع میشود که شوهرش نارنگی دوست ندارد. این روایت بسیار زنانه و حسی است. همه راویان همین کار را کردهاند، حتی پسر امام موسی صدر، سید صدرالدین. به هر حال، خلاف زندگینامههای تحلیلی، این که اکثر راویان کتاب زن هستند، زندگی را در این کتاب جاری کرده است.
سلیمانی گفت: زندگینامه را میتوان به 2 روش همدلانه یا بیطرفانه نوشت. کتابی که خانم جعفریان نوشته، همدلانه است و با خانواده امام موسی صدر مراوده داشته است. شخصیت امام موسی، شخصیتی بوده که خانم جعفریان با او همدلی کرده و قبولش داشته است. بنابراین در این کتاب، تحلیلهایی که مشی امام موسی صدر را به چالش بکشد، نمیبینیم. از طرفی یک بیشکلی ظاهری در کار هست. به خانم جعفریان هم گفتم که بیش از هرچیز پتانسیل این را دارد که رماننویس بشود. به همین دلیل هم زندگینامههایی که مینویسد، بسیار شیرین است. خانم جعفریان روی فرم روایتها خیلی کار کرده است. ساختار این کتاب، پازلی است و هرکسی قطعهای از پازل را سرجای خود میگذارد و بخشی از ابعاد وجودی امام موسی صدر را مشخص میکند.
مولف کتاب «خالهبازی» در بخش دیگری از سخنانش گفت: امیدوارم کسی آن بستنیفروشی را که آقای امیرخانی اشاره کرد، پیدا کند و با او صحبت کند. و اگر قرار است رمانی درباره امام موسی صدر نوشته شود، یک فصلش باید درباره این بستنیفروش باشد. این بستنیفروش یک مرد مسیحی بوده و در جنوب لبنان رسم نبوده که مسلمانان از بستنیفروش مسیحی بستنی بخرند. اما امام موسی صدر کاری کرد که همه مشتری آن بستنیفروش شدند. جالب است که دو گروه دشمن و مخالف در لبنان، درگیر شده بودند و محل درگیریشان هم جایی بود که ساختمان محل سکونت خانواده امام موسی صدر میان این دو گروه قرار داشت. این دو گروه ابتدای درگیری، خانواده امام موسی صدر را از ساختمانی که میانشان بود خارج کردند تا آسیبی نبینند و سپس شروع به درگیری و اسلحهکشیدن روی یکدیگر کردند.
وی در ادامه گفت: این شخصیت، واقعا اهل مذاکره بوده و نتایجی را که ما الان به آنها رسیدهایم، او سالها پیش درک کرده بود. امام موسی صدر، آدمی اهل مذاکره نه تنها برای تقریب مذاهب بلکه برای همزیستی گروههای مختلف سیاسی بود؛ آن هم در دورهای که حرف اول را تفنگها میزدند. او در سال 1350 از طرف برخی از مراجع با شاه ایران دیدار خصوصی داشته که در نتیجه آن چند تن از زندانیان سیاسی آن زمان از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی آزاد شدند.
سلیمانی در بخش دیگری از سخنانش گفت: همیشه هم اینطور نبوده که منزل علمای شیعه اندرونی رازآلود و بستهای داشته باشد. بلکه در این کتاب هم به نمونهای اشاره شده که یک عالم زنجانی در دوران مشروطیت یعنی زمانی که اصلا رسم نبوده، اتوبیوگرافی نوشته و از خانودهاش گفته است. بههر حال زندگینامهنویسی با انقلاب اسلامی و جنگ، خودش را در ایران بالا کشید و امروز میبینیم که زندگینامه انسانهای معمولی که در جبههها حضور داشتند، به چاپهای چندم و بالا میرسد. یعنی مانند تئوری مرگ مولف، تئوری مرگ مرد بزرگ هم در زندگینامهنویسی را در انقلاب دیدیم.
جعفریان نیز در بخشی از این برنامه گفت: ما در بیشتر کتابهای زندگینامهایمان این قاب و فریم خانه روحانیون را نداریم و به همین دلیل هم از شجاعت خانواده امام موسی صدر برای مشارکت در تولید این کتاب تشکر میکنم. آشنایی با این خانواده برایم اتفاق بسیار خوبی بود. اگر این کتاب، خوب شده است، سهم نویسندگی من چند مثقال است و دلیل اصلی به این دلیل است که این خانواده واقعا متفاوتاند و نظر شما را در رابطه با خیلی مسائل تغییر میدهند.