گروه فرهنگی مشرق -
"محمدحسین رنجبران" مجری و سردبیر برنامه "شناسنامه"، در یادداشتهای خود معمولا از پشت صحنه ها و ناگفته های افرادی می نویسد که به این برنامه تلویزیون دعوت می شوند اما در آخرین یادداشت درباره مسائلی نوشته که درخود شناسنامه اتفاق می افتد و از نخستین برنامه شروع میکند:
- آن روزی که درجمعه ای در بهمن 91 عازم مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام درنیاوران بودیم تا با رییس وقت آن نخستین برنامه شناسنامه را که هنوز هم نامی برای آن انتخاب نکرده بودیم ضبط کنیم شاید فکرش را هم نمی کردیم که حدود پنج ماه بعد کسی که مقابل ما نشسته است برنده انتخابات ریاست جمهوری 92 خواهد بود شاید خود دکتر حسن روحانی هم خیلی جدی به این موضوع نمی نگریست وقتی پرسیدم :"انشاالله شما را عرصه خواهیم دید؟" پاسخی داد که هم از علاقمندی اش می گفت و هم از نگرانی اش:" کارخیلی سختی است هرکسی دراین مقطع وارد کارشود کاری سخت تر از سخت پیش رو خواهد داشت ..."
چیزی که برایم جالب بود تاکید دکترروحانی بر حرکتش در مسیر ولایت بود. چند بار گفت: "من سعی کرده ام همیشه گوش به فرمان ایشان باشم و لحظه ای از مسیری که می گویند و نشان می دهند دورنیافتم ..."
از یکشنبه سیاه مجلس در خصوص استیضاح وزیر کار و ماجراهای تلخ آن روز خیلی نمیگذشت، دکتر روحانی اشاره ای کرد به آن روز و گفت: "خیلی ناراحت بودم بویژه از این ناراحت بودم که میدانستم حضرت آقا از این ماجرا بسیار ناراحتند راحت بگویم خیلی غصه دار بودم در همین حال یکی از دوستان وارد اتاق من شد با چهره ای تقریبا خندان، رادیو مجلس هم روشن بود، گفت.."شما چرا اینقدر ناراحتی ، شما که باید خوشحال باشی؟! "هم ناراحت شدم هم عصبانی."
دکتر روحانی که با بیان این خاطره گویی عصبانیتش بازگشته بود و صورتش سرخ شده بود ادامه داد :" با صدایی بلند گفتم برای چه باید خوشحال باشم درحالی که می دانم آقا ناراحتند این چه حرفی است."
از روزی که دکتر روحانی برصندلی ریاست جمهوری نشست دعا کرده ام اینگونه توصیف می کرد بماند چون در میان اسلافش بودند کسانی که خاطراتی رنگی تر ازاین می گفتند اما وقتی براین صندلی پر رمز و راز نشستند رفتارشان هم پررمز و رازشد و ...
-اواخر سال 91 رفتیم سراغ برادرآیت الله هاشمی رفسنجانی ، محمد آقای هاشمی بنده خدا سریع وقت گذاشت و حرف های شنیدنی هم زد اما یک اشکال فنی که شاید باورنکردنی هم بود کاردست مان داد ، دوربین اصلی ضبط کننده صحبت های او که دیجیتال هم بود هرچه تلاش کردیم حافظه اش بازنشد که نشد بیش از دوماه با بهترین متخصصان ، عجیب بود زنگ زدم عذرخواهی و درخواست وقتی دوباره کردم با توجه به صدا و سیمایی بودنش این موضوع خیلی برایش عجیب و غریب نبود گفت فعلا درگیردرمانم هستم و دوا و دکتروقت می گذارم اما برغم چند بارتماس دیگرجوابی نیامد ... خیلی افسوس خوردم گفتگوی نابی شده بود.
-و این آخرین ناگفته را سربسته می گویم :" بزرگوارانی که قبول میکنند مقابل دوربین شناسنامه بنشینند ابتدا همه محاسبات خود را انجام دهند ، اطرافیان موثر خود را راضی کنند و واقعا تصمیم بگیرند و بنشینند و سخن بگویند باقی اش بماند ...
منبع: همشهری جوان
- آن روزی که درجمعه ای در بهمن 91 عازم مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام درنیاوران بودیم تا با رییس وقت آن نخستین برنامه شناسنامه را که هنوز هم نامی برای آن انتخاب نکرده بودیم ضبط کنیم شاید فکرش را هم نمی کردیم که حدود پنج ماه بعد کسی که مقابل ما نشسته است برنده انتخابات ریاست جمهوری 92 خواهد بود شاید خود دکتر حسن روحانی هم خیلی جدی به این موضوع نمی نگریست وقتی پرسیدم :"انشاالله شما را عرصه خواهیم دید؟" پاسخی داد که هم از علاقمندی اش می گفت و هم از نگرانی اش:" کارخیلی سختی است هرکسی دراین مقطع وارد کارشود کاری سخت تر از سخت پیش رو خواهد داشت ..."
چیزی که برایم جالب بود تاکید دکترروحانی بر حرکتش در مسیر ولایت بود. چند بار گفت: "من سعی کرده ام همیشه گوش به فرمان ایشان باشم و لحظه ای از مسیری که می گویند و نشان می دهند دورنیافتم ..."
از یکشنبه سیاه مجلس در خصوص استیضاح وزیر کار و ماجراهای تلخ آن روز خیلی نمیگذشت، دکتر روحانی اشاره ای کرد به آن روز و گفت: "خیلی ناراحت بودم بویژه از این ناراحت بودم که میدانستم حضرت آقا از این ماجرا بسیار ناراحتند راحت بگویم خیلی غصه دار بودم در همین حال یکی از دوستان وارد اتاق من شد با چهره ای تقریبا خندان، رادیو مجلس هم روشن بود، گفت.."شما چرا اینقدر ناراحتی ، شما که باید خوشحال باشی؟! "هم ناراحت شدم هم عصبانی."
دکتر روحانی که با بیان این خاطره گویی عصبانیتش بازگشته بود و صورتش سرخ شده بود ادامه داد :" با صدایی بلند گفتم برای چه باید خوشحال باشم درحالی که می دانم آقا ناراحتند این چه حرفی است."
از روزی که دکتر روحانی برصندلی ریاست جمهوری نشست دعا کرده ام اینگونه توصیف می کرد بماند چون در میان اسلافش بودند کسانی که خاطراتی رنگی تر ازاین می گفتند اما وقتی براین صندلی پر رمز و راز نشستند رفتارشان هم پررمز و رازشد و ...
-اواخر سال 91 رفتیم سراغ برادرآیت الله هاشمی رفسنجانی ، محمد آقای هاشمی بنده خدا سریع وقت گذاشت و حرف های شنیدنی هم زد اما یک اشکال فنی که شاید باورنکردنی هم بود کاردست مان داد ، دوربین اصلی ضبط کننده صحبت های او که دیجیتال هم بود هرچه تلاش کردیم حافظه اش بازنشد که نشد بیش از دوماه با بهترین متخصصان ، عجیب بود زنگ زدم عذرخواهی و درخواست وقتی دوباره کردم با توجه به صدا و سیمایی بودنش این موضوع خیلی برایش عجیب و غریب نبود گفت فعلا درگیردرمانم هستم و دوا و دکتروقت می گذارم اما برغم چند بارتماس دیگرجوابی نیامد ... خیلی افسوس خوردم گفتگوی نابی شده بود.
-و این آخرین ناگفته را سربسته می گویم :" بزرگوارانی که قبول میکنند مقابل دوربین شناسنامه بنشینند ابتدا همه محاسبات خود را انجام دهند ، اطرافیان موثر خود را راضی کنند و واقعا تصمیم بگیرند و بنشینند و سخن بگویند باقی اش بماند ...
منبع: همشهری جوان