دیشب جاتون خالی افطاری سر مزار پنج شهید گمنام در کنار پادگان امام حسن (ع) بودیم. حرفای خیلی قشنگی با دوستان رد و بدل شد. قشنگ و خیلی خیلی عجیب. بدجور هوایی شدم! دست خودم نیست. شاید بگین جوگیر شده! هر چی شما بگین، درست. ولی من حرف دل خودمو می نویسم، شما هم برام دعا کنید که حاجتم برآورده بشه. چیز عجیبی هم از خدا نمی خوام.
از راست به چپ، حمید داودآبادی و حاج محمد شهبازیان
اسمش "محمد شهبازیان"یه، ولی توی بچه هیئتی ها و جبهه ایا، به "ممّدِ شهباز" معروفه. بچه میدون خراسونه. از اون بچه های باحال تفحص. بیست سالی می شه که می شناسمش و اگه تحویل بگیره، با هم رفیق هستیم. اتفاقا آشناییمون هم از تفحص و فکه شروع شد. خدا به ممّد شهباز، یه توفیق عجیب داده! اونم اینه که پیکر اکثر قریب به اتفاق شهدای تفحص رو اون غسل داده. از سعید شاهدی و محمود غلامی گرفته تا مجید پازوکی و علی محمودوند و ...
به اینکه دیگرون بهش چه جوری نگاه میکنن و چی میگن، اصلا کاری ندارم. فقط این برام مهمه که هر کس زیر دست ممّد شهباز شسته و غسل و کفن بشه، معلومه جاش خیلی خوبه!
ممّد شهباز که غسال نیست! اون فقط شهدا و دوستان اهل دل رو غسل میده. اونم با روزه و نوحه و ذکر مصیبت اهل بیت (ع). ممّد شهباز نه سرداره و نه رئیس، نه مدیره و نه ... اون فقط یه بچه بسیجیه. درست از اونایی که امام دوستشون داشت.
امیدوارم و آرزوم اینه که ممّد شهباز منو غسل بده!
اونم وسط حیاط "معراج شهدای تهران". همون جا که بدن چاک چاک از مین والمری مجید پازوکی و حسین صابری رو غسل داد.
ممّد عسگری و داوود قادری هم روضه بخونن و بقیه، های های برای اهل بیت (ع) گریه کنن.
خدایا!محتاج یه مرگ خوبِ خوبم. نمی گم راحت، چون مرگ، راه رسیدن به خودته پس راحت و شیرینه. ولی مرگ پاک، نعمتیه که این روزا، روزی هر آدمی نمی شه.
خدایا! این روزا که ماه رمضانت داره تموم می شه، تازه فهمیدم که خیلی تشنمه. تشنه خودت.
آخرین روزهای ماه رمضان 1393