گروه تاریخ مشرق - تاریخ معاصر: سیاستهای طاغوتی و ضددینی، همیشه یک دستاویز و عامل میدانی دائمی داشتهاند: «فحشا». تاریخ معاصر ما هم از نمونههای این سیاست فحشا و فحشای در خدمت سیاست، کم به چشم خود ندیده است. از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 که گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری دست به دامان زنان بدنام شهر شدند تا دولت مصدق را سرنگون کنند، تا بهمن 57 که انقلاب اسلامی مردم ایران طومار محله بدنام شهرنو(1) و بدکارهها و قوادان(2) آن را برای همیشه جمع کرد، فحشا به سیاست طاغوتیان خدمت کرده است. قلعه شهرنو و «خانمرییس»هایش مهمترین بازیگران این سیاست بودند. عمده متن زیر از کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم، خبرنگار و کارمند پیشین روزنامه اطلاعات و نویسده کتابهای تاریخی برداشته شده است.
«پری بلنده» از خانم رییسهای بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزهرویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آنها رفت و آمد میکرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح رانندهاش او را به شهرنو میآورد و شبها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانهاش میرفت.
پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران میآمدند بساط فساد میچید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانیهای دربار و نخستوزیری و پارتیهای مربوط به رجال و سردمداران رژیم میفرستاد.
تصویری از یکی از کابارههای قلعه شهرنو
در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردستههای شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آنها نبود و هر کاری که میخواستند آزادانه انجام میدادند. دختران و زنانی که به لطایفالحیل وارد شهرنو میکردند مدت زیادی دوام نمیآوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمهشب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شده و اکثریت قریب به اتفاق آنها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی میآوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان میشدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر میرسید.
به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو میشدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده میشدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردستهها از خیابانهای شهرنو رانده شده و به کوچه پس کوچههای انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماریهای مقاربتی بود پناه میبردند.
سردستهها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه مییافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرینشده میکردند. در خانههای بعضی از این سردستهها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردستهها سوال نمیکرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کردهاید؟
گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند
من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیتالله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آنها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایهدار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریبخورده و جمعآوریشده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفت و با تعداد زیادی از آنها گفتگو کردم.
اکثر این زنها با دادن نشانی و آدرسهای دقیق میگفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آنها ممانعت نمیکردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانهدارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آنها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردستههای شهرنو معرفی میکردند.
در سالهای دهه 1350، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پروندههای کماهمیت در کنار کلانتریها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پروندهها در همان کلانتریها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود.
سردستههای شهرنو در کلانتریها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آنها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق میدادند. بیتفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جریتر شدن سردستهها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران در روزنامههای کثیرالانتشار آگهی دادند.
برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده میشدند
در آن سالها، موسسه اطلاعات نشریهای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر میکرد که یک نشریه جنجالی و عوامپسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثهای بود. [در سال 1356]، یک زن فریبخورده به دفتر مجله جوانان تلفن میکند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع میدهد که سفارشدهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندیهای یکی از رونامهها چاپ میشود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفنکننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری میدهد و تلفن را قطع میکند.
براساس اطلاع او، پری بلنده شبها در روزنامههای کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشیننویس، تلفنچی و منشی زن و دختر میداده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه میکردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی میدادند و میآوردند و میبردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.
در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار میکرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور میکنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود نقشش را خوب بازی میکند و جهت مصاحبه حضوری دعوت میشود. محمدرضا رفیعزاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.
در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام میشود و بدون پردهپوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف میکنند! شرح این ماجرا همراه با عکسهای مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم میشود پری بلنده ار طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راهپلههای خانههای واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.
زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت میشدند
چاپ این گزارش چهارصفحهای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحهدار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!
بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار دادهاند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت میشده و به خاطر وابستگیهایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریختهاند!)
در اینجا برای پیبردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطرهای را از خانم شمسالملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمسالملوک مصاحب در اوایل سال 1358 به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت میشود. دکتر مصاحب میگوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.
هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است همسلولیها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفتهاند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بودهام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرفهایش را تایید میکردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کردهاید، ما را برای چه گرفتهاند و اینجا آوردهاند؟»
علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم»، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از 1200 نفر زنان ناباب جمعآوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت در شبکههای قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)
یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره میکرد و مالک آنها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)
و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی(3) (برادر شاه) داشت و تعریف میکرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک میکشیدند و هر دختری را که میخواستند روز روشن میربودند و به کاخ میبردند. مژگان سوخته دهها زن فریبخورده را تحت سلطه خود داشت و آنها را استثمار میکرد.
یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سالها از سردستههای معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردستههای محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی میکرد و نفوذ زیاد در دستگاههای دولتی داشت.
یکی از دختران فریبخورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال 1358 پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بیتجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام میافتد. ابدا از وی در خانههای تلفنی بهرهبرداری میکنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم میگیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت میکند و تصمیم میگیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانهاش از قبول وی امتناع میکنند... سردستهها در بیشتر جلسات و میهمانیهای خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح میکردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار میکند او اگر دکتر هم میشد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرفها و مثالها برای دیگر زنان و دختران پاکباخته دلگرمی به وجود میآوردند.
در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف سادهای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بیتجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود... پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا میکند و میخواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییسها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بختبرگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم میکنند.
زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده میشدند
و برای تامین مخارج خود گدایی میکردند
خانمرییسها برای این مواقع همیشه مشتی باجخور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانههای فساد را حفظ میکردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل میرساندند و در هیمن محل دفن میکردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمههای انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.
خانم رییسها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری میگذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانههای فساد «اسپند» دود میکردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکههایی میگذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آنها میانداختند.
ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای 28 مرداد 1332
شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بیمخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر تودهای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشونکشی کردند. در میان آنها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که «ملکه اعتضادی» سرشناسترین آنها بود.
درباره ملکه گفتهاند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت. پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیعتر شد.
پینوشتها:
1. محله جمشید یا شهرنو؛ واقع در خیابان جمشید، محله بدنام تهران بود که با پیروزی انقلاب تخریب شد. هماکنون در این محل پارک رازی احداث شده است.
2. قوادی یعنی واسطهگری برای رابطه غیرشرعی میان انسانها از گناهان کبیره است. رجوع کنیده به گناهان کبیره نوشته شهید آیتالله دستغیب و نیز گناهشناسی تالیف مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی.
3. علیرضا پهلوی برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی بود که در آبان 1333 به طرز مشکوکی در یک سانحه هوایی کشته شد.
* تصاویر قلعه شهرنو، اثر مرحوم کاوه گلستان است.
«پری بلنده» از خانم رییسهای بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزهرویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آنها رفت و آمد میکرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح رانندهاش او را به شهرنو میآورد و شبها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانهاش میرفت.
پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران میآمدند بساط فساد میچید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانیهای دربار و نخستوزیری و پارتیهای مربوط به رجال و سردمداران رژیم میفرستاد.
تصویری از یکی از کابارههای قلعه شهرنو
در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردستههای شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آنها نبود و هر کاری که میخواستند آزادانه انجام میدادند. دختران و زنانی که به لطایفالحیل وارد شهرنو میکردند مدت زیادی دوام نمیآوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمهشب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شده و اکثریت قریب به اتفاق آنها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی میآوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان میشدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر میرسید.
به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو میشدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده میشدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردستهها از خیابانهای شهرنو رانده شده و به کوچه پس کوچههای انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماریهای مقاربتی بود پناه میبردند.
سردستهها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه مییافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرینشده میکردند. در خانههای بعضی از این سردستهها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردستهها سوال نمیکرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کردهاید؟
گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند
من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیتالله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آنها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایهدار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریبخورده و جمعآوریشده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفت و با تعداد زیادی از آنها گفتگو کردم.
اکثر این زنها با دادن نشانی و آدرسهای دقیق میگفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آنها ممانعت نمیکردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانهدارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آنها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردستههای شهرنو معرفی میکردند.
در سالهای دهه 1350، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پروندههای کماهمیت در کنار کلانتریها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پروندهها در همان کلانتریها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود.
سردستههای شهرنو در کلانتریها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آنها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق میدادند. بیتفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جریتر شدن سردستهها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران در روزنامههای کثیرالانتشار آگهی دادند.
برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده میشدند
در آن سالها، موسسه اطلاعات نشریهای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر میکرد که یک نشریه جنجالی و عوامپسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثهای بود. [در سال 1356]، یک زن فریبخورده به دفتر مجله جوانان تلفن میکند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع میدهد که سفارشدهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندیهای یکی از رونامهها چاپ میشود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفنکننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری میدهد و تلفن را قطع میکند.
براساس اطلاع او، پری بلنده شبها در روزنامههای کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشیننویس، تلفنچی و منشی زن و دختر میداده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه میکردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی میدادند و میآوردند و میبردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.
در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار میکرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور میکنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود نقشش را خوب بازی میکند و جهت مصاحبه حضوری دعوت میشود. محمدرضا رفیعزاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.
در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام میشود و بدون پردهپوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف میکنند! شرح این ماجرا همراه با عکسهای مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم میشود پری بلنده ار طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راهپلههای خانههای واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.
زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت میشدند
چاپ این گزارش چهارصفحهای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحهدار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!
بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار دادهاند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت میشده و به خاطر وابستگیهایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریختهاند!)
در اینجا برای پیبردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطرهای را از خانم شمسالملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمسالملوک مصاحب در اوایل سال 1358 به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت میشود. دکتر مصاحب میگوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.
هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است همسلولیها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفتهاند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بودهام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرفهایش را تایید میکردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کردهاید، ما را برای چه گرفتهاند و اینجا آوردهاند؟»
علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم»، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از 1200 نفر زنان ناباب جمعآوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت در شبکههای قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)
یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره میکرد و مالک آنها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)
و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی(3) (برادر شاه) داشت و تعریف میکرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک میکشیدند و هر دختری را که میخواستند روز روشن میربودند و به کاخ میبردند. مژگان سوخته دهها زن فریبخورده را تحت سلطه خود داشت و آنها را استثمار میکرد.
یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سالها از سردستههای معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردستههای محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی میکرد و نفوذ زیاد در دستگاههای دولتی داشت.
یکی از دختران فریبخورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال 1358 پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بیتجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام میافتد. ابدا از وی در خانههای تلفنی بهرهبرداری میکنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم میگیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت میکند و تصمیم میگیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانهاش از قبول وی امتناع میکنند... سردستهها در بیشتر جلسات و میهمانیهای خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح میکردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار میکند او اگر دکتر هم میشد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرفها و مثالها برای دیگر زنان و دختران پاکباخته دلگرمی به وجود میآوردند.
در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف سادهای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بیتجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود... پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا میکند و میخواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییسها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بختبرگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم میکنند.
زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده میشدند
و برای تامین مخارج خود گدایی میکردند
خانمرییسها برای این مواقع همیشه مشتی باجخور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانههای فساد را حفظ میکردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل میرساندند و در هیمن محل دفن میکردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمههای انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.
خانم رییسها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری میگذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانههای فساد «اسپند» دود میکردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکههایی میگذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آنها میانداختند.
ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای 28 مرداد 1332
شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بیمخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر تودهای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشونکشی کردند. در میان آنها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که «ملکه اعتضادی» سرشناسترین آنها بود.
درباره ملکه گفتهاند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت. پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیعتر شد.
پینوشتها:
1. محله جمشید یا شهرنو؛ واقع در خیابان جمشید، محله بدنام تهران بود که با پیروزی انقلاب تخریب شد. هماکنون در این محل پارک رازی احداث شده است.
2. قوادی یعنی واسطهگری برای رابطه غیرشرعی میان انسانها از گناهان کبیره است. رجوع کنیده به گناهان کبیره نوشته شهید آیتالله دستغیب و نیز گناهشناسی تالیف مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی.
3. علیرضا پهلوی برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی بود که در آبان 1333 به طرز مشکوکی در یک سانحه هوایی کشته شد.
* تصاویر قلعه شهرنو، اثر مرحوم کاوه گلستان است.