شهید حاج داود کریمی با لباس کمیته انقلاب اسلامی / نفر وسط
وی ادامه داد: این مراسم با سخنرانی حجتالاسلام قیومی از هم رزمان شهید همراه خواهد بود که از ساعت 17 امروز پنجشنبه 14شهریور ماه برگزار میشود.
مسئول خانه فرهنگی شهید تصریح کرد: بزرگداشت شهید کریمی با حضور خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران برگزار میشود که هم رزمان و خانواده خود شهید نیز در این مراسم حضور خواهند داشت.
اکبری در پایان سخنانش گفت: پس از اتمام سخنرانی و خاطرهگویی در خصوص سردار شهید داود کریمی، خانوادههای شهدا و ایثارگران به غبارروبی و عطرافشانی مزار این شهید میپردازند.
شهید حاج داود کریمی جانباز شیمیایی، بزرگ مردی که کارهای ماندنی انجام داد کسی که زمانی فرمانده سپاه تهران و درتمام طول جنگ حضوری مستمر در جبهه بخشهای نظامی و حفاظتی کشور داشت از سال 1368 تا زمان شهادت، تنها یک کارگر ساده قالبساز بود او دنبال مقام و منصب نرفت و نخواست که درجه ای بر شانههایش باشد.
سردار شهید حاج داوود کریمی، فرزند محمد، در روز 27 بهمن 1326 در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. پدرش مازندرانی و مادرش اهل قزوین بود. داوود اولین فرزند خانواده بود و پس از طی دوران طفولیت در سن شش سالگی به مدرسه رفت. هشت سال داشت که پدرش درگذشت. تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان «رازی» به پایان رساند و دوره متوسطه را در دبیرستان دولتی«علمیه» گذراند. وی در روز 15 خرداد سال 1342 در تظاهرات مردمی علیه رژیم شرکت کرد و برای اولین بار نام امام خمینی (ره) که به گفته خودش آن زمان «حاج آقا روح الله» نامیده می شد را شنید. برادر شهید در این باره می گوید: «او در راهپیمایی 15خرداد حضور داشت. آن روز تا موقع غروب به خانه برنگشت. مادرم مدام بی قراری می کرد. هنگام غروب با لباس های خونی به خانه برگشت. او در درگیری با ماموران حکومتی زخمی شده بود.»
حاج داوود در ایام جوانی با جمع زیادی از مبارزان سیاسی و مذهبی آشنایی یافت. شهید حاج مهدی عراقی در آشنایی داوود کریمی با شخصیت حضرت امام (ره) نقش بسزایی داشت. سالهای نخستین دهه 50 که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابی گری بود. داوود کریمی هم با تعدادی از دوستانش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران این گروه یکی از قوی ترین گروههایی بود که اعتماد افرادی چون آیت الله دکتر شهید سید محمدحسین بهشتی و آیت الله محمدرضا مهدوی کنی را به خود جلب کرد. او در این حرکت نیمه مخفی و سیاسی- چریکی با این عالمان ارتباط داشت و از هدایت آنان بهره می گرفت. فجر اسلام و سازمان مجاهدین خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسیار گرمی داشتند. اما براساس مواضع اعتقادی و سیاسی از سال 1352 ارتباط این دو گروه مخفی با هم قطع شد. چرا که اعضای گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند که سازمان به بیراهه می رود. وی در شانزدهم شهریورماه 1349 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر به نام «مریم» و سه پسر با نام های «میثم»، «محمدصادق» و «محمود» است.
حاج داوود تراشکار، قالبساز و فعال سیاسی و مذهبی تا سال 1355 در تهران به مبارزه ادامه داد. اما شور انقلابی و بسته شدن فضای مبارزه در ایران موجب شد، او نیز همانند بسیاری از همرزمانش راهی لبنان شود. در آنجا با شهید دکتر مصطفی چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد. پس از مدتی نیز به سبب استعداد ذاتی اش مربی نیروهای چریکی شد. وی در اوایل سال 1357 به کشور بازگشت و در کنار دوستان و همراهانش چهار هیات مذهبی در منطقه نازی آباد برای مبارزه با رژیم طاغوت تاسیس و سازماندهی کرد و با تجربه ای که در سال های گذشته اندوخته بود، هدایتشان را بر عهده گرفت. انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید و فجر انقلاب دمیدن گرفت. حاج داوود در همان اولین روزها با کمک دیگر مبارزان، کمیته انقلاب اسلامی نازی آباد را راه اندازی کرد و خود هدایت و مسئولیت این کمیته را برعهده گرفت. او از اعضای اصلی تشکیل دهنده آن و مدتی بعد عضو هیات مرکزی سپاه تهران شد. او در دفتر هماهنگی سپاه فعالیت می کرد و وظیفه اش نظارت به نحوه شکل گیری سپاه در شهرهای مختلف کشور بود و فرمانده منطقه 7سپاه و مدتی کمتر از یک سال نیز فرمانده سپاه تهران بود.
حاج داوود کریمی با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنوب رفت. او در همین مدت که تا سال 61 ادامه یافت، برپایه آموخته هایش در لبنان مسئول آموزش نظامی سپاه شد. فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس می گوید: تشکیل تیم های چریکی و حملات شبانه به دشمن در پایگاه «منتظران شهادت» از ایده های نظامی حاج داوود بود. شهید کریمی در عملیات والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو شرکت کرد و در گردان های مهندسی رزمی جهاد سازندگی خدمات شایسته ای ایفا نمود.
حاج داوود در نیمه اول سال 1365 به مدت 5 ماه به عنوان مسئول بازرسی بنیاد شهید انقلاب اسلامی خدمت نمود و پس از آن به مدت یک سال مسئولیت حراست مخابرات کشور را بر عهده داشت. در فاصله سال های 65 تا 67 به عنوان مدیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد و برای مبارزه با ورود این مواد افیونی به کشور چندین قرارگاه تاکتیکی تاسیس کرد. او در این دوره با سمت فرماندهی قرارگاه مرکزی محمد رسول الله(ص) و قرارگاه های تاکتیکی تابعه شرق کشور در قالب طرح «والعادیات» مسئول مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر بود.
پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) و تجاوز و نفوذ منافقین از غرب کشور، حاج داوود در عملیات بزرگ و سرنوشت ساز مرصاد حضور یافت و باز هم در لباس یک بسیجی وارد صحنه شد و با مدیریت بخشی از صحنه نبرد، ضربات خرد کننده ای را به منافقین زبون وارد کرد. پس از جنگ تحمیلی حاج داوود، به کارگاه تراشکاری اش بازگشت که به گفته دوستانش، این بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت. از 15 تیر ماه 1382 بیماری اش شدت گرفت و بستری شد. اما پزشکان کاری از دستشان برنمی آمد تا آنکه او را سه چهار ماه به آلمان فرستادند. پزشکان آلمانی تشخیص داده بودند که بیماری او ناشی از مصدومیت شیمیایی حاصل از گاز هایی است که در جنگ به کار رفته بود. آنها نوع گاز های شیمیایی را هم مشخص کرده بودند. بدنش پر از غده شده بود. یک بیماری عجیب و غریب بود. شبیه سرطان اما سرطان نبود. و این طور بود که حاجی به بستر افتاد و کم کم تحلیل رفت. اما مثل همیشه خوش برخورد بود.
درد همچنان زیادتر می شد و پزشکان مجبور بودند از داروها و مسکن بیشتری استفاده کنند. تا جایی که پزشکان تجویز کرده بودند برای کاهش درد از تریاک استفاده کند اما حاجی این خواست را نپذیرفته و گفته بود: «من چطوری تریاک مصرف کنم در حالی که خودم رئیس ستاد مبارزه با موادمخدر بودم.» پرستاران هم نمی توانستند او را یاری کنند. او از درد خواب نداشت. به همین خاطر نخاعش را سوراخ کردند و در مهره اول «پمپ مرفین» کار گذاشتند. پرستار دکمه پمپ را می زد و مرفین به همه جای بدنش می رفت. حاج داوود، واقعاً سختی کشید. سرانجام این کوه استقامت و پایداری، در روز پانزدهم شهریورماه 1383 تاب قفس تن نیاورد و بر اثر جراحات ناشی از شیمیایی بدرود حیات گفت و به فیض شهادت رسید و با تشییع انبوه امت شهیدپرور در قطعه 29 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.