خاطراتی دور
من سال 1317 در روستایی نزدیک شهر کوبه متولد شدم. در زمان جنگ جهانی دوم 7ساله بودم و جنگ را بهواسطهی بمبارانهای هواییاش به یاد میآورم. البته پدر و برادر من در جنگ حاضر نبودند و خانهی ما از درگیریها دور بود ولی در مواقع بمباران با بچههای دیگر به پناهگاه میرفتیم. من قبل از انقلاب اسلامی از سال 1342 در جریان مبارزات ایران بودم و همسرم آقای بابایی فردی انقلابی بود و چون بازاری بود از انقلابیون حمایت مالی هم میکرد. منهم وقتی میدیدم حق و باطل را میتوانم تشخیص دهم، در همهی راهپیماییها شرکت میکردم و در درگیریهای نیروی هوایی، که نزدیک منزل مان در خیابان پنجم نیروی هوایی بود با دخترم کوکتل مولوتف درست میکردیم.
مترجم گروه ژاپنی
چند سال قبل، یکروز برای استقبال از یکی از دوستانم به فرودگاه رفته بودم که یک هیئت از قربانیان هیروشما هم در همان پرواز به تهران آمده بودند. دوستی که من برای استقبال او رفته بودم و خانم سویا-سرپرست گروه ژاپنی- از قبل باهم آشنا بودند و بعد از آن من با دکتر خاطری مدیر روابط بینالملل انجمن حمایت از قربانیان سلاحهای شیمیایی ایران آشنا شدم و مترجمی گروه ژاپنی را بهعهده گرفتم.
تعجب ژاپنیها
اعضای انجمن صلح هیروشیما و حمایت از مجروحان شیمیایی ژاپن که نمیدانستند در ایران جانباز شیمیایی وجود دارد و این سلاح علیه ایران استفاده شده است، به قصد رساندن پیام عدم استفاده از سلاحهای شیمیایی و هستهای به ایران آمده بودند که وقتی متوجه واقعیت ماجرا شدند، خیلی تعجب کردند.
فعالیت در موزه
کمکم با انجمن جانبازان شیمیایی آشنا شدم و شروع به همکاری با آنها کردم، که فعالیتم بیشتر در جهت روحیه دادن به جانبازان بود. اوایل نمیدانستم در موزهی صلح چهکاری میتوانم انجام دهم؛ چون بیشتر کارها پزشکی بود. ولی من دیدم نمیتوانم در برابر مظلومیت این جانبازان ساکت باشم. من هم که دو زبان فارسی و ژاپنی میدانم میتوانم کمک کنم.
آموزش اوریگامی در موزه
الان در موزه به بازدیدکنندگان آموزش ساخت اوریگامی میدهم که بر اساس خاطرهی کودک ژاپنی است که در بمباران هیروشیما مجروح شد و قصد داشت هزار درنای کاغذی برای شفایش بسازد ولی بعد از ساخت چند درنا از دنیا رفت. هر ساله در 6 آگوست در سراسر کشور ژاپن و حتی دیگر کشورها، بچهها نذر میکنند هزار درنای کاغذی درست کنند و آنها را با نخ به هم وصل میکنند.
یک وجب از خاک ایران کم و زیاد نشد
نسل سوم انقلاب نمیداند چرا جنگ اتفاق افتاده است؛ ولی نسل انقلاب میداند که ما انقلاب کردیم تا ایران آزاد و مستقل بشود و ارزش استقلال و آزادی را چشیدند. وقتی جنگ تحمیل شد و امام(ره) فرمود: جبههها را پر کنید؛ آنهایی که انقلاب کردند، وظیفهی خودشان دانستند بروند. اوایل همیشه میگفتند جنگ ایران و عراق. من آنموقع در وزارت ارشاد مترجم مطبوعات بودم. هیچوقت نمیگفتند چرا جنگ شده؟ فقط میگفتند جنگ ایران و عراق که بعدها واژهی دفاع مقدس -که خیلی قشنگ است- به جایش استفاده شد. ایرانیها که همهچیز از مملکت و فرهنگ شان را مقدس میدانند، میدانستند اگر دفاع نکنند به وضع قبل برمیگردند. من به هیئت ژاپنی گفتم این دفاع بود؛ جنگ نبود. اگر جنگ بود خاک ایران کم یا زیاد میشد ولی اینطور نشد!
باید صدای مظلومیت شیمیاییها را به دنیا برسانیم
اکثر کشورهای جهان از حکومت بعثی عراق حمایت کردند؛ چون منافعشان در خطر بود و ایران هم با نیروی مردمی بهتنهایی دفاع کرد. در جنگهم، هرجا صدام احساس خطر میکرد از سلاح شیمایی استفاده میکرد و از هیچجا صدایی در نیامد که این سلاحها در کجا تولید شده است؟ ولی امروز در سوریه که سلاح شیمایی استفاده میشود دو روز بعد آمریکا میگوید آنهایی که این سلاح را استفاده کردهاند باید مجازات شود و مجازات هم حملهی نظامی است! این اوج بیعدالتی است؛ هرکسی که عقل داشته باشد باید بفهمد. باید صدای مظلومیت شیمیاییها را به دنیا برسانیم و یکی از جاهایی که میتواند صدای این مظلومیت را برساند، همین موزهی صلح است.
من برای گروههای دانشجویی و دانشآموزی هم صحبت میکنم. چندوقت پیش از یکی از دانشجویان پرسیدم میدانید چرا جنگ شروع شد؟ گفت: سر خاک مشکل داشتند با صدام. یعنی بعضی اوقات سادهانگارانه با موضوع برخورد میکنند. صدام بعد از جنگ ایران تازه به کویت حمله میکند و همهی کشورهایی که از او حمایت کردند علیه او میشوند.
سفر به روایت سرفهها
سال گذشته آقای حمید حسام کتاب «سفر به روایت سرفهها» که بیان خیلی خوب و روانی دارد را نوشت و من پیشنهاد کردم کتاب به زبان ژاپنی ترجمه شود، ولی چون خودم فرصت ترجمه ندارم، یکی از دانشجویانم در دانشکدهی زبانهای خارجی دانشگاه تهران را تشویق کردم و خودم هم کتاب را تصحیح میکنم.
کاری ماندگار
من دیدم که سفر و مترجمی گروهها و کارهایی از این قبیل خیلی ماندگار نیست. یک گروه با خبرنگاران نوجوان تشکیل دادیم که بروند با جانبازان مصاحبه کنند و در یک دفترچه، خاطراتشان را بنویسند و منتشر کنند. الان با یک دبیرستان پسرانه شروع کردهایم. نباید به درنا ساختن اکتفا کنیم؛ باید برای جانبازان شیمیایی نمادی درست کنیم. از جانبازان شیمایی تقاضا دارم برای انتقال مفاهیم بلند جانبازی به نسلهای آینده با ما همکاری کنند.
* سید احمد حکمت