بارزترین معنی لغوی هویت هستی، وجود و آن چیزهایی است که سبب شناسایی شخص میشود. به همین جهت در سابق، شناسنامه را ورقۀ هویت میخواندند. برای ملّت و کشور هم هویت در حکم شناسنامه است. در قرون اخیر ملّتها برای اینکه استقلال پیدا کنند، به دنبال تعریفی از هویت برای خود بودهاند. کشورهایی که هویت آنها روشن نباشد سست و ضعیفاند و مردم آن احساس جدایی از تاریخ و تمدن را میکنند و معمولاً نمیتوانند چیزی به عنوان تمدن، سابقه و تاریخ ارائه نمایند. امروز که حدود دویست کشور مستقل در جهان وجود دارد، این موضوع بیشتر درک میگردد. شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» معتقد است که هویت ایران از دو عامل اسلامیت و ایرانیت تشکیل شده است. زمانی که به سوابق تاریخی نگاه میکنیم، میبینیم ایران در ساختار تمدن و بسیاری از اکتشافات پیشگام بوده است، اما مستشرقان نخواسته یا نتوانستهاند آنها را در شناسنامۀ ایران ثبت نمایند. آنها، درعیناینکه از سابقۀ چندهزارسالۀ ایران یاد کردهاند، بسیاری از اقدامات ایرانیان را، که در بین ملل قدیم بیسابقه بوده و از موجبات ساختار تمدن جهان در قرون و اعصار گذشته شده است، به سرزمین و مردم دیگری نسبت دادهاند و شاهدیم حتی در مورد خلیج فارس ــ که نام آن به همین شکل در صدها سند معتبر آمده که جدیدترین آنها کتیبهای از جزیرۀ خارک است که قدمت بیش از دوهزار و چهارصد ساله دارد ــ چنین اقدامی انجام میدهند و به یکباره تصمیم میگیرند آن را از هویت ایران خارج سازند و با عنوان «خلیج» تنها، یا خلیج عربی یاد کنند؛ البته فقط خلیج فارس نیست که با این وضع مواجه شده است، شخصیتهای علمی، فلسفی، و مبارزاتی ایران هم در چنین وضعی قرار گرفتهاند و سعی عدهای بر این است که نام آنها را از شناسنامۀ ایران حذف کنند؛ شخصیتهایی که در ایران زیسته و با زبان فارسی سخن گفته یا شعر سرودهاند و ایرانی بودن از افتخاراتشان بوده است. به طور مثال سیدجمالالدین اسدآبادی، که شهر اسدآباد همدان زادگاه اوست و فعالیت او در جهت استقلال ایران، قطع نفوذ بیگانه، تقویت اسلام و اتحاد مسلمانان بوده و نامههای او به مرجع تقلید زمان تحریم تنباکو علیه بریتانیای استعمارگر روشنگر هویت ایرانی در طرفداری از عدالت و ظلمستیزی است، هماکنون هویت دیگری پیدا کرده است، به گونهای که اصلاً ایران را نمیشناخت و ارتباطی با این سرزمین نداشت، درحالیکه از زمان او مدت زیادی نمیگذرد.
*هویت تمدنساز ایران در دورۀ باستان
کشفیاتی که در یکصد سال اخیر در نقاط مختلف ایران، از جیرفت و شهرسوخته تا کاشان، گیلان، آذربایجان و... ، انجام شده همۀ فرضیات و اسناد قبلی را منسوخ ساخته است، بهطوریکه ایجاب میکند تاریخ باستان ایران دوباره نوشته شود. در اینجا به گوشهای از وضع ایرانیان باستان که در مسلم بودن آن حتی قبل از این کشفیات تردیدی وجود نداشته اشاره شده است.
ایرانیان باستان پس از مدتی زندگی در خراسان متوجه گردیدند که زندگی در سواحل دریای خزر بسیار راحتتر از خراسان است؛ چون در آنجا خواروبار به مقدار زیاد یافت میشد، درختان زیاد آن منطقه، سالیان سال، هیزم آنها را تأمین میکرد و انواع پرندگان و بهویژه مرغابی، چنگر و خوتکا، که گوشت لذیذی دارند، به مقدار بسیاری در آنجا یافت میشد، بهعلاوه در سواحل دریای خزر آنقدر ماهی هست که هنگام مهاجرت، رودخانهها را میپوشانند و گویی ماهی عنصر اصلی است و دریا عنصر فرعی. اینگونه بود که جماعتی از ایرانیان تصمیم گرفتند که در شرق و جنوب سواحل دریای خزر ساکن شوند.[1] ویلیام بایلی، دانشمند ایرانشناس انگلیسی، نیز در کتاب «ایرانیکا» آورده است: اقوامی که در سواحل جنگلی دریای خزر سکونت کردند در دو دوره، از دو طرف، به سوی سواحل این دریا حرکت کردند: یکی از طرف مشرق و دیگری از طرف مغرب. گیلانیها اقوامی هستند که از طرف مغرب به سوی سواحل خزر مهاجرت نمودند. دریای مازندران از هویت ایران جداناشدنی است. ایرانیان در این دریا قرنها سابقۀ بحرپیمایی دارند. به هر صورت ایرانیانی که از خراسان آمدند در منطقهای که امروز بخش جنوبی آن موسوم به استراباد (گرگان) است و در قسمتی از مازندران، سکونت کردند و در سواحل دریای خزر چند نوع خواروبار جدید (غیر از پرندگان و ماهی) یافتند. زندگی کردن در کنار دریا، که از نقاط سالم جهان است، خوردن غذاهای مقوی و کار دائمی، ایرانیان ساحلنشین را به جامعهای قوی و زیبا مبدل کرده بود. زنهای نیرومند و باهوش ایرانی فرزندانی را پرورش میدادند که هر یک از آنها بعد از بزرگ شدن سزاوار بودند پهلوان به شمار آیند. راستی، درستی و پاکی ایرانیان، که تمام مورخان خصم آن را تصدیق کردهاند، میراث زندگی آنها در آن دوره بوده است.
در تمدن سیلک (نزدیک کاشان کنونی)، کوزهسازی، فلزسازی و تربیت جانوران اهلی وجود داشت، اما پارچهبافی وجود نداشت. پارچه بافی از «گیان» آمد که شهری بود نزدیک نهاوند کنونی. بعدازاینکه ایرانیان به زابلستان و آنگاه خراسان و سپس به سواحل دریای مازندران مهاجرت کردند، شناختن انواع گیاهان مفید، غرس اشجار میوهدار، بحرپیمایی با استفاده از بادبان و در مرحلۀ بعد کوهنشینی مزید بر تمدن ایرانیان شد، ولی همچنان نقاط مختلف ایرانزمین از هم جدا بودند و هر کدام جامعهای جدا تشکیل میدادند، درحالیکه از لحاظ نژاد یکی بودند. تهاجم اقوام بیگانه، بهویژه تورها از مشرق و اوزها از شمال و در دورۀ بعد هجوم طایفۀ قز از شمال قفقاز، جامعههای ایرانی را به هم نزدیک کرد برای اینکه بتوانند از موجودیت خویش در مقابل مهاجمان دفاع کنند و به این ترتیب بود که دورۀ پهلوانی آغاز شد. درواقع آنچه سبب گردید ایرانیان درصدد برآیند روش پهلوانی را پیش گیرند تهاجم اقوام بیگانه بود.
چون زابلستان و خراسان در معرض خطر دائمی بود اقوام این دو منطقه به هم نزدیک شدند و به ریاست مردی به نام گاومرد حکومت بهوجود آوردند. گاومرد پهلوان بود و عدهای زیردست داشت که بعد از اینکه به مرتبۀ استادی میرسیدند، آنها نیز زیردستهایی تربیت میکردند. فنونی که میباید فرا میگرفتند عبارت بود از: پرتاب سنگ، شمشیر و تبر و دست به گریبان شدن با گرفتن کمربند حریف برای اینکه او را بر زمین بزنند. آن کمربند، کشتی خوانده میشد و همان است که بعدها در آیین یزدانپرستی ایرانیان، از وصلههای تدیّن شد و اعراب آن را به رسم زنار خواندند.
هزارها سال از دورۀ گاومرد، اولین مربی کشتی در ایران، میگذرد و هنوز در زبان فارسی میگویند «کشتی گرفتند» و نمیگویند «کشتی زدند» یا «کشتی خوردند»؛ زیرا کشتی عبارت بود از کمربندی که هنگام دست به گریبان شدن، آن را میگرفتند و اگر اصطلاح «کشتی گرفتن» از زبان فارسی امروزه برداشته شود برای رسانیدن مفهوم مبارزۀ دو نفر برای اینکه پشت یکی از آن دو به زمین برسد، اصطلاح دیگری وجود ندارد. ورزشگاه پهلوانان زابلستان و خراسان دشتهای وسیع در دامنۀ کوهها بود. آنها در فصل زمستان در مکانهای سرپوشیده ورزش میکردند. اولمپیاد برخلاف آنچه تصور میشود در یونان بهوجود نیامد، بلکه ایرانیان در آغاز رسم ورزش کردن در فضای آزاد را ابتکار کردند و این رسم، مثل بسیاری از عوامل تمدن، از ایران به مغربزمین رفت و در آنجا متداول گردید.[2]
در عهدی که نمیتوانیم تاریخ آن را به طور مشخص معلوم نماییم در سرزمینی که یک طرف آن کوههای کنونی هزارمسجد و طرف دیگرش دریاچۀ هامون بود، مردی از طبقۀ پهلوانان بهوجود آمد که او را نَرمن خواندند. نرمن، که در داستانهای حماسی ایران به اسم نریمان خوانده میشود، مردی بود بلندقامت و چهارشانه و دارای سینهای وسیع و چهرهای نورانی.[3]
نرمن سوار بود، ولی نه بر اسب، بلکه بر گاو سوار میشد. او از راه پرورش دام زندگی میکرد و پهلوان بود. این پهلوان صاحب فرزندی شد به نام سام. سام، که از حیث جثه و قامت برتر از پدر بود، بر اسب سوار میشد و او بود که ارتش سواره را بهوجود آورد تا جلوی مهاجمان را بگیرند. اصول جوانمردی را نیز سام وضع کرد که از قرار ذیل بود:
1ــ هر موقع دوستان از فرد کمک خواستند، به کمک آنها بشتابد و از فداکاری فروگذاری نکند؛ 2ــ عهدی که یک مرد میبندد مقدس است و اگر جان از دست دهد، نباید عهد را زیر پا گذارد؛ 3ــ هر مرد مکلف است هر موقع که ایران در خطر تهاجم قرار گرفت به جنگ دشمنان برود و آنان را براند یا نابود نماید. ازاینرو او را مبتکر خدمت وظیفۀ سربازی برای ایرانیان نیز دانستهاند و ملل دیگر این رسم را از ایران آموختند.[4]
در همان دورهای که ایرانیان قواعد جنگ را وضع کردند تحول فکری و مذهبی بزرگی روی داد و ملّت ایران، که تا آن زمان خورشید را میپرستیدند، متوجه شدند خدای حقیقی خورشید نیست، بلکه آنی است که خورشید، ماه، ستارگان و زمین را آفریده است. در دورۀ پهلوانی، یعنی در هزارۀ پنجم یا چهارم قبل از میلاد، ایرانیان باهوش متوجه شدند که خورشید قادر مطلق نیست و آنکه خورشید را به حرکت درمیآورد باید پرستش کرد. عقیدۀ خداپرستی عقیدهای توحیدی است که دیگران از ایرانیان گرفتند.[5] آنها فهمیدند که خالق جهان جسم ندارد و دارای مکان مخصوص نیست؛ لذا در همه جا هست و مشمول مرور زمان نمیشود. زمین، خورشید، ماه، ستارگان، گیاهان، جانداران و انسان نیز مظهر قدرت او هستند. ایرانیان وقتی به این حقیقت پی بردند، معتقد شدند که خالق کائنات خیر محض است. آنها، که به خداوند واحد عقیده داشتند، نمیتوانستند وجود خدای دیگری را تصور نمایند و آنچه به رسم اهریمن خوانده میشد عبارت بود از نادانی نوع بشر نسبت به مشیّت خداوند و خوبیهایی که او برای بنیآدم خواسته است. ایرانیان قدیم خداوند یکتا را یزدان یا ایزد میخواندند و جهل انسان نسبت به خواستههای خداوند را اهریمن مینامیدند. امروز هم که شش یا هفتهزار سال از تاریخ پیدایش یکتاپرستی ایرانیان میگذرد، عقیدۀ تمام خداپرستان موحد همان است که ایرانیان قدیم عقیده داشتند. بعدها در مصر و هند فکر یکتاپرستی بهوجود آمد. کتیبههایی که امروز بهدست آمده گواه بر این است که ایرانیان، قدیمیترین اقوام در یکتاپرستی بودهاند و عقیده داشتند که باید زمین و آب را پاک نگه داشت. یکی از ابتکارات ایرانیان در پاک نگاهداشتن، حفاری چاه بود، درحالیکه بعضی از ملّتهای اروپا تا قرن هفدهم میلادی چاه نداشتند و زبالههای طبیعی را به وسیلۀ ظروف حمل میکردند و در رودخانه میریختند و بدینترتیب سبب آلودگی آب میشدند و امراض گوناگون بهوجود میآوردند، ولی ایرانیان از زمانهای خیلی قدیم چاه داشتند و چاههای آنها در بعضی از حفاریهای نیم قرن اخیر کشف شده است. هزارها سال قبل از اینکه روم به پایۀ عظمت برسد، در هر خانهای که در ایران ساخته میشد لااقل یک چاه حفر میگردید تا اینکه زمین آلوده نگردد. اختراع خط و الفبا هم مربوط به ایرانیان و مقارن دورۀ پهلوانی بوده است. اختراع خط و الفبا را به فینیقیها نسبت میدهند و این خطاست. کتیبههایی که در قرون اخیر از دل خاک خارج شده مسبوق به هفتهزار سال قبل از میلاد است، درحالیکه مورخان اختراع خط و الفبا را از طرف فینیقیها مسبوق به چهارهزار سال قبل از این میدانند. اما، بعضی از مورخان پی برده بودند که انتساب اختراع خط و الفبا به فینیقیها درست نیست و کتیبههای مصری نشان میدهد که قبل از اینکه فینیقیها خط و الفبا را اختراع کنند، در مصر خط (منتها خط تصویری) اختراع شده بود، اما دلایل کتبی برای اثبات نظر خود نداشتند و این دلایل در پنجاه سال اخیر در ایران از خاک بهدست آمده است و آزمایشهایی که از روی «کربن ــ 14» برای پی بردن به قدمت اشیا انجام میشود نشان میدهد در هفتهزار سال قبل از این در ایران خط و الفبا وجود داشته و به احتمال زیاد اولین بار خط در ایران بهوجود آمده و آنگاه الفبا اختراع شده است. احتمالاً خط برای این اختراع شد که قوانین و اوراد مذهبی نوشته شود و برای آیندگان باقی بماند. ممکن است خط اولیۀ ایرانیان هم تصویری بوده و آنها بعد از مدتی توانسته باشند الفبا را اختراع نمایند. این الفبا به گونهای بوده است که در هفتهزار سال قبل از این، برای رفع نیاز به کتابت کفایت میکرد. بعد از اینکه وارد مراحل تاریخی ایران میشویم میبینیم که ایرانیان الفبا را به درجهای از تکامل رسانیدند که هیچ یک از الفبای امروزی جهان به پای آن نمیرسد و این نشانۀ توسعۀ فرهنگ در ایران قدیم است. در دورۀ تاریخی، ایرانیان سه نوع الفبا داشتند: یکی برای نوشتن کتابها و مطالب مذهبی، دومی برای نوشتن کتابها و مطالب معمولی، و سومی برای نوشتن همه چیز و تمام اصوات حتی صدای پرندگان، باد، امواج دریا و آهنگهای موسیقی. الفبای سوم ایرانیان نه فقط الفبا بلکه نت موسیقی هم بود که با آن میتوانستند هر نوع صدایی را بنویسند و هر نوع آهنگ را بنوازند. امروزه بخشی از آهنگهای اصیل ارمنی همان آهنگهایی است که از ایرانیان گرفتهاند.
الفبایی که ایرانیان اختراع کردند، علاوه بر اینکه نیازهای آنها را رفع کرد و کلید علم و فرهنگ را در دسترس جهانیان گذاشت، از لحاظ شکل هم زیبا بود. کافی است که یکی از کتیبههای خط میخی را که از دورۀ هخامنشی باقیمانده است مشاهده کنید تا آشکار شود الفبای ایرانیان یکی از الفباهای زیبای جهان بوده است و از حیث نظم، ترتیب و تناسب حتی امروز هم نظیر ندارد. نه الفبای لاتین نظم، ترتیب و تناسب دارد نه الفبای ملل شرق... . قدمت خط و الفبای ایران قاعدتاً باید بیش از هفتهزار سال قبل باشد؛ زیرا در هفتهزار سال قبل از این الفبای ایرانی تکاملیافته بوده است و چون الفبا یکمرتبه به درجۀ کمال نمیرسد و مدتی طول میکشد تا اینکه معایب آن از بین برود و کاستیهای آن جبران گردد، میتوان گفت الفبای اختراعی ایرانیان شاید هشت یا نههزار سال قبل از این اختراع شده است.
بعضی از مورخان گمان میکردند که در ایران قدیم، خواندن و نوشتن مخصوص پیشوایان روحانی و در ادوار بعد مخصوص پیشوایان روحانی و دبیران بوده، درحالیکه در ایران قدیم همه، از زن و مرد، میخواندند و مینوشتند و خواندن و نوشتن به طبقۀ معینی اختصاص نداشته است؛ زیرا آنها مکلّف بودهاند که بتوانند بخوانند و بنویسند تا بدین شیوه بتوانند متون مذهبی را بخوانند. هرودوت در کتاب جنگهای ایران نوشته است که سربازان ایرانی سواد خواندن و نوشتن دارند. در همان زمان، اکثر افسران یونانی سواد خواندن و نوشتن نداشتند. بعضی از اقداماتی که در تمدنسازی مهم بوده از ابتکارات ایرانیان است؛ از جمله ایرانیان اولین قومی بودند که مقیاسها و اوزان را برای وزن کردن، اندازه گرفتن طول و عرض، و اندازهگیری مایعات و غلات به اقوام دیگر آموختند. سنگهایی از ایران باستان بهدست آمده است که حک شدن مقیاس روی آنها دیده میشود و این مربوط به هزاران سال قبل از اقدام حکومت انقلابی فرانسه بوده است که دستور داد بر روی سنگهایی که در ترازو گذاشته میشود وزنشان نوشته شود. «گیل» برای سنجیدن مایعات، و «فرسنگ» برای سنجیدن طول جادهها بود. در هر جاده بعد از هر فرسنگ، سنگ نصب میکردند و روی آن فاصله تا مقصد را حک مینمودند.
کار کوپینو، مورخ فرانسوی، گفته است: رومیها اولین ملّتی بودند که در دویستسال قبل از میلاد، جادۀ شوسه ساختند، اما استرابون، که چهار قرن قبل از میلاد، با اسکندر به ایران آمد، از جادههای شوسۀ ایران نام برده و گفته است که ایرانیان اولین ملّتی بودند که رسم به کار بردن پول را به اقوام دیگر آموختند و قبل از آن، مبادلۀ پایاپای در کشورها انجام میشد.
پول ایران قدیم مسکوک بود و حداقل پانصد سال قبل ازاینکه در کشور لیدی سکه ضرب شود در ایران رایج گردید و این نظر که کرزوس مبتکر سکه زدن بود نادرست است. در کتاب «عبقریۀ الفاطمیه» آمده است که در سال 39 هجرت، استادان سکهزن ایرانی با چند عدد مسکوک طلا و مس به حضور علیبنابیطالب رسیدند و به مناسبت نوروز، تعدادی سکه، که روی آنها نوشته شده بود امیرالمومنین علیبن ابیطالب(ع)، تقدیم ایشان نمودند. از ابتکارات دیگر ایرانیان ساختن شیشه است، درحالیکه مورخان آن را به فینیقیه نسبت میدهند. در همان هنگامی که اسکندر ایران را اشغال نمود، در ایران کورههای ذوب آهن وجود داشت. اسکندر چند نفر از استادان آهنساز ایران را به یونان فرستاد. اولین قومی که متوجه شد میتوان از زغال سنگ برای سوزاندن استفاده کرد ایرانیها بودند، درحالیکه در فرانسه، استفاده از زغال برای سوخت در خانه از سال 1870 آغاز شد و قبل از آن از هیزم استفاده میکردند. ایرانیان در شهرسازی نیز بر دیگران سبقت دارند؛ اولین شهر با مفهوم واقعی در ایران ساخته شد. هرودوت گفته است: کوروش به ساختن بیست شهر در ایران اقدام کرد و گفت عرض معابر درجه اول شهرها هشتاد ذراع باشد. مردم اروپا بسیاری از مظاهر تمدن دنیای قدیم را از اسکندر میدانند، درحالیکه اسکندر آنها را از ایرانیان فراگرفته بود. او در دورۀ تاریخی وارد ایران شد و بسیاری از مظاهر تمدن را که در ایران دید از دورۀ قبل از تاریخ در ایران رواج داشت. بعضی از مورخان غرب نوشتهاند: وقتی اسکندر خواست شهر اسکندریه را در مصر بنا نماید، طرح نقشۀ شهر را به تریدات، مهندس یونانی، واگذار کرد و او اولین مهندس در جهان است که نقشۀ یک شهر را با اسلوب جدید شهرسازی طرح و اجرا کرد، اما این مورخان نمینویسند که تریدات شاگرد مهندسهای ایرانی بود و هرچه کرد از آنها فراگرفته بود. موضوع مجرای فاضلاب شهر اسکندریه، که به دستور اسکندر و با مهندسی تریدات ساخته شد، یکی از چیزهایی است که بعضی از مورخان غرب دربارۀ آن غلو میکنند و آن را از مظاهر نبوغ اسکندر و مهندسی وی میدانند، ولی این عده نمینویسند که اگر اسکندر و مهندس او مجاری فاضلاب را در ایران نمیدیدند، عقلشان نمیرسید که شهر اسکندریه باید دارای مجرای فاضلاب باشد و این در حالی است که شهرهای شمالی ایران مدتی مدید قبل از اینکه اسکندر به ایران بیاید دارای مجراهای فاضلاب بودند و این را هرودوت گفته است. نقشۀ شهر اسکندریه تقلیدی بوده است از نقشۀ شهرهای ایران، که دویست سال قبل از ورود اسکندر به ایران، به فرمان کوروش و به دست مهندسها و معمارهای ایرانی ساخته شدند. در همان زمان مجاری فاضلاب در شهرهای شمال ایران (که نمیتوانستند چاه حفر کنند؛ زیرا زود به آب میرسیدند) ساخته شد. منسوب کردن نقشۀ شهرسازی و مجرای فاضلاب به اسکندر یا مهندس او (تریدات) دگرگون کردن تاریخ است.[6]
در مورد اسکندر و آمدن او به ایران و تقلید بسیاری از مظاهر تمدن که در ایران وجود داشت، حتی لباس پوشیدن، غذا خوردن، کفش پوشیدن، باسواد کردن مردم و ... بحث بسیار است و در این مقال نمیگنجد. سابقۀ تمدنسازی ایرانیان جزئی از هویت این ملّت است که بسیاری در گذشته و حتی حال آن را مخدوش نشان دادهاند و مسئولان میراث فرهنگی مکلّفاند در شفافسازی این هویت تلاش همهجانبهای بنمایند.
* هویت تمدنساز ایران در دورۀ اسلامی
هویت ملّت ایران فقط مربوط به ساختار و تمدنسازی این کشور در دوران باستان و قبل از تاریخ نیست، این ملّت با ظهور اسلام و رسالت آخرین پیامبر عظیمالشان، به دیانت مقبول، که همان اسلام است، گروید و در تمدن اسلامی سهم اساسی یافت. هویت ایرانی با تمام مختصات و خصوصیات اسلامی به هم آمیخت و تکامل پیدا کرد. از ماقبل تاریخ که بگذریم، ایران بیش از 2500 سال دورۀ تاریخ مدون دارد و از این دوران، پانزده قرن آن را با اسلام به سر برده است. این دین در متن زندگی ایرانیان وارد شد و جزئی جدانشدنی از مختصات زندگی آنها گردید، به گونهای که تاکنون با احکام، آداب و موازین این دین خداوند را پرستیده و زندگی خصوصی و عمومی را تنظیم کرده و در جزء جزء زندگی، از تولد تا مرگ و پس از آن، تسلیم آن بودهاند. تاریخ، ادبیات، اقتصاد، سیاست، قضاوت و دادگستری، فرهنگ و تمدن، شهر و روستا و مراسم ازدواج و زندگی مشترک ایرانیان با احکام این دین توأم بوده است. هیچ ملّتی به اندازۀ مردم ایران در اشاعه، ترویج و تبلیغ این دین فعالیت نداشته است. عدهای تصور میکنند زمانی که از هویت ملّی و ایرانی قبل از اسلام تجلیل میشود و تمدن ایرانیان در دورۀ باستان بیان میگردد، به معنای نفی اسلام یا بیاعتنایی به آیین مقدس محمدی است و عدهای دیگر میپندارند که هرگاه بر هویت اسلامی مردم ایران تأکید میشود به این معنی است که گذشتۀ باستانی کنار گذاشته شده یا اسلام بر تمامی اخلاق، مراسم و عادات ایرانیان مهر ابطال زده است، درحالیکه واقعیت این است که مردم ایران، هم مسلماناند و هم ایرانی و هویت آنها از این دو منبع نمیتواند جدا باشد. مردم ایران با سابقهای چندهزارساله با ترکیبی از اقوام و طوایف کرد، بلوچ، ترکمن، فارس، عرب، آذری، گیلک، تاجیک، لر و... ملّت واحدی را تشکیل داده، بسیاری از مظاهر تمدن را ساخته، ابتکار کرده، در بسیاری اکتشافات و اختراعات بر دیگر اقوام و ملل پیشی گرفته، با تهاجمات بسیاری مواجه شده و بسیاری از حوادث سهمگین را پشت سر گذاشته و در ادارۀ کشور مشارکت داشتهاند. ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی با اعتقاد به توحید، نبوت و معاد فقط برای عربستان یا بتپرستان یا جانشین مسیحیت نبوده است. این دین، به عنوان آخرین دین الهی، دارای برنامۀ جامع و کامل زندگی انسانی برای تمام بشریت بوده است. ایمان آوردن به اسلام مخصوص زمان و مکان خاصی نیست و قرآن کتاب آسمانی همۀ انسانها در تمام اعصار است و با بودن برنامۀ الهی اسلامی، باقی بودن بر ایمان و اعتقاد داشتن به دینی که قبلاً حق بوده مجاز نیست. بنابراین اگر میگوییم ایرانیان موحد بودند به این معنا نیست که میتوانستند اسلام را نپذیرند، یا اگر به اسلام روی آوردند، این معنا را نمیدهد که همۀ رفتار، اخلاق و پندارشان تغییر کرد، بلکه فقط آن قسمتی تغییر نمود که با موازین اسلام مغایرت داشت. اسلامآوردن تکلیف هر انسانی است که از آن اطلاع پیدا میکند، حال در هر کجا از این جهان که باشد. یکی از اصول اسلامی برابری و مساوات است. زمانی که اسلام ظهور کرد، در میان اعراب خویشاوندپرستی و تفاخر به قوم، قبیله و نژاد بهشدت وجود داشت و بتپرستی رایج بود. خداوند با صراحت اعلام کرد: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبایل لتعارفوا اِنّ اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ای مردم ما همۀ شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را بشناسید. گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.» پیغمبر اسلام(ص) سلمان ایرانی و بلال حبشی را همانگونه با آغوش باز میپذیرفت که مثلاً ابوذر غفاری یا عمار یاسر را و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به مقام «سلمان منا اهل البیت» نایل آمد.
اسلام نیکیهای مردم ایران را هرگز نفی نکرده است. احکام امضایی اسلام همان چیزهایی است که در اقوام و ملل دیگر وجود داشته و اسلام بر آن صحه گذاشته است. ایرانیان آغاز بهار را جشن میگیرند، تعطیل میکنند و به دید و بازدید میروند. در اسلام نیز در تأیید این زمان دعا و نیایشی ویژۀ آن وجود دارد. روز طبیعت، که مردم ایران مراسم خاص طبیعتگردی دارند، در اسلام هرگز منع نشده و حذف نگردیده است. اما اگر مشروبات مصرفی ایرانیان با طبیعت آدمی سازگار نبوده و زیان داشته، اسلام آن را از مراسم نیک حذف نموده است. آیین اسلام خاتم ادیان الهی است و ایرانیان حقیقتطلب، نه از طریق جنگ و تسلط، بلکه از راه حقیقتجویی و حقطلبی و یافتن راه رستگاری آن را پذیرفتهاند و هنگامی هم که ادارهکنندگان منحرف اسلام، مثل بنیامیه و بنیعباس، بر حکومت اسلامی مسلط شدند، مردم سرزمین ایران اسلام ناب را دنبال کردند و مروج تشیع شدند. هویت ایرانی نمیتواند جدای از عشق و علاقه به خاندان نبوت باشد. بارزترین نمودار هویت ایرانیان هر سال در تاسوعا و عاشورا جلوه میکند. شما میبینید حتی اقلیتهای مذهبی ایران، که با آزادی بر دین سابق باقی ماندهاند و در این سرزمین زندگی میکنند، با جامعۀ تشیع همراهاند.
تمدنی که ایرانیان مسلمان، به ویژه فیلسوفان، حکما، فقها، و ادیبان، شعرا و هزاران عالم و دانشمندی که در رشتههای مختلف علمی خلاقیت داشتهاند، در قرون اولیۀ اسلامی و پس از آن پایهگذاری کردند از اجزای هویت تلاشگر و جستجوگر ایران اسلامی است. این جزء هویت ایرانی اسلامی است که بسیاری از کشفیات تمدنسازی اولیه را به دوش دارد. به این ترتیب بود که ایران اسلامی مرکز علمی جهان اسلام شد و بیشتر آثار و علوم اسلامی را توسعه و گسترش داد. ساکنان ایران با هویت ایرانی اسلامی بعد از اسلامیت، معرّف عرفان و شناخت اهل بیت نبوتاند و با ظلمستیزی، عدالتخواهی، ایثار و فداکاری و ارزشهایی چون جهاد و شهادت، پرچم اسلام را، که رستگاری تمام بشریت هدف آن است، به اهتراز درمیآورند. همین هویت ایرانی اسلامی است که سبب میشود در دورانی که ابرقدرتها بر جهان مسلط بودند و حتی بر این کشور نیز تسلط داشتند و انواع فساد و انحرافات را برقرار ساخته بودند، مردی با هویت ایرانی اسلامی براساس تکلیف قیام کند و مردم را، از زن، مرد، پیر و جوان، متحد و همگام سازد و در آغاز قرن پانزدهم هجری، در برابر چشمان متعجب میلیاردها انسان، انقلاب اسلامی را در 22 بهمن 1357 با هویت ایرانی اسلامی پیروز گرداند، با استقرار حاکمیت اسلام در کشور مسیر تاریخ را تغییر دهد و مرکزیتی برای جهان اسلام فراهم سازد که با امکانات و ظرفیتهای مادی و معنوی به یاری همۀ مستضعفان جهان بشتابد.
پینوشتها
[1] ــ ماریژان موله، هرتزفلد، گیرشمن، سرزمین جاوید، ترجمه و اقتباس ذبیحالله منصوری، ص 95 (ذبیحالله منصوری، با عنوان ترجمه و اقتباس، خود به امر تحقیق پرداخته و ترجمه را همراه تحقیقات خود آورده است).
[2] ــ رسم ورزش کردن در فضای آزاد از رسوم ایرانیان بود و یونانیها این رسم را از ایرانیان اقتباس کردند و به شکل اولمپیاد درآوردند ــ از کتاب از ــ ورد ــ بات ــ این ــ ایرانین» یعنی کلمه مادر زبان ایرانیان» تالیف بایلی انگلیسی دانشمند ایرانشناس.
[3] ــ ذبیحالله منصوری میافزاید که فردوسی، شاعر ملّی، شاهنامه را به بحر تقارب بر وزن فعول فعول فعول سروده و مجبور بوده که نام عدهای از نامآوران ایران را تغییر بدهد تا اینکه بتواند اسم آنها را وارد اشعار خود نماید و از جمله اسم «نرمن» را که به معنای انسان نر یا مرد است، به شکل نریمان درآورد تا اینکه بتواند آن را در وزن شعری بحر تقارب جا دهد. اسم رستم، اسفندیار، فریبرز و گودرز نیز به گونهای دیگر بوده و فردوسی نام آنها را به این شکل درآورده است تا بتواند در اشعار شاهنامه بگنجاند. رک: ماریژان موله، هرتزفلد و گیرشمن، همان.
[4] ــ نویسندۀ سرزمین جاویدان مینویسد بعضی ملل قدیم وقتی میخواستند با دیگران بجنگند غلامان را به جنگ میفرستادند و خود وارد میدان کارزار نمیشدند، در بعضی اقوام، جنگ از وظایف عوام بود و اشراف خود را بری از آن میدانستند. در روم قدیم در آغاز، فقط غلامان را به میدان میفرستادند و بعدها از ایرانیان آموختند که باید تمام مردان بدون استثنا به میدان جنگ بروند. در ایران، بزرگی وجود نداشت و وظیفۀ جنگ همگانی بود و تمام مردان ایرانی رسم به کار بردن انواع اسلحۀ آن روز را فرامیگرفتند. پهلوانان وظیفۀ مربی و فرماندهی سپاه را داشتند. سایر ملل سربازی و فنّ جنگ را از ایرانیان آموختند. فن تقسیم کردن سپاه به دو جناح و یک قلب و یک نیروی ذخیره قاعدهای است که از ایران به دیگران منتقل شد. رک: همان.
[5] ــ فرانتز آل، ایرانشناس آلمانی هم میگوید اولین مرتبه فکر شناسایی خدای واحد در ایران بهوجود آمد.
[6] ــ رک: ماریژان موله، هرتزفلد و گیرشمن، همان.
*زمانه 1387 شماره 67 و 68 پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی