«آذر همتی» تنها دختر «مرحوم عباسعلی همتی» و خواهر شهید امیر دریادار محمدابراهیم همتی گفت: ابراهیم برای من و همه برادرانش الگو، اسوه و نماد بود. درست است که شهدایی مانند محمدابراهیم جاویدالاثر شدند، اما ما وظیفه داریم بگوییم اینها چه کسانی بودند، چه فکری داشتند، چه خواسته و آرزوهایی داشتند، چه کارها و رشادتهایی برای این کشور انجام دادند، اما ما از شهدا و از پدران و مادران شهدا غافل شدیم.
آذر همتی خواهر شهید والامقام امیر دریادار "محمد ابراهیم همتی" همزمان با سیوچهارمین سالروز شهادت برادرش، در یک روز پاییزی و با چشمانی بارانی، مهمان ایسنای سمنان بود تا در نشستی صمیمی با خبرنگاران به بیان خصوصیات اخلاقی و بازخوانی خاطرات تلخ و شیرین زندگی خود با برادر شهیدش بپردازد.
شهید همتی همیشه دنبال چیز جدیدی بود
خواهر شهید محمدابراهیم همتی با بیان اینکه من و برادرم حدود 10 سال اختلاف سنی داشتیم، گفت: از روزی که پا به سن گذاشتم و با روحیات اخلاقی وی آشنا شدم، فهمیدم شهید همتی کسی است که همیشه دنبال یک چیز جدیدی بود، از سن 16 – 17 سالگی بهدنبال یادگیری حرفه عکاسی رفت، در آن زمان که کوچکترین امکاناتی وجود نداشت برای خودش تاریکخانه درست کرده بود و یک دوربین خریده بود و از خانواده عکس میگرفت و چاپ میکرد.
شهید همتی نخبه و مغز متفکر بود
وی با اشاره به اینکه ابراهیم برای خانواده و برادران و خواهران خود وقت بسیاری اختصاص میداد، گفت: او از همه لحاظ نخبه بود، به خاطر دارم که در درس ریاضی یک مسألهای برای ما طرح کرده بود تا ما حل کنیم، اما ما روش حل آن مسأله ریاضی را بلد نبودیم و نهایتا پیش معلم خود بردیم و معلم ما نیز نتوانست حل کند و به ما گفت این مسأله و فرمول ریاضی را ببرید همان کسی که طرح کرده فقط خودش میتواند به جواب درست برسد.
آذر همتی تأکید کرد: تمام این 34 سال انگار ما یک گمکرده داریم، واقعا جای خالی او را در زندگی احساس میکنیم، نمونه و مانند او امروز کمتر پیدا میشود، در نظم، اخلاق، انظباط، در احترام به پدر و مادر و از همه مهمتر اعتقاد به روزی حلال برای همه ما الگو، سمبل و نماد بود.
وی خاطرنشان کرد: ابراهیم حدودا سال 1349 وارد نیروی دریایی شد، دورههای آموزشی را بهمدت 6 سال در بندر انزلی و داخل کشور گذراند، سپس 5 سال در دورههای آموزشی نیروی دریایی در کشورهایی مانند آلمان، اتریش و ... شرکت کرد و نهایتا در سال 1359 و روزهای آغازین جنگ در 7 آذر 59 در عملیات غرورآفرین مروارید که فرماندهی ناوچه پیکان را برعهده داشت به شهادت رسید.
خاطرهای از اعزام به جنگ
خواهر شهید دریادار محمدابراهیم همتی در بیان خاطراتی از زمان اعزام شهید همتی به جنگ تحمیلی به خبرنگار ایسنا گفت: 31 شهریور و زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، ما در تهران بودیم، به اتفاق برادرم خارج از منزل بودیم، وقتی وارد خانه شدیم به برادرم گفتند که از نیروی دریایی تماس گرفتند و گفتهاند هرچه سریعتر با آنها تماس بگیر، برادرم بدون فوت وقت با نیروی دریایی در بوشهر تماس گرفت، در حال صحبت کردن با تلفن بود که ناگهان تلفن را قطع کرد و با دست محکم بر پایش کوبید، از او پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است؟ تنها جملهای که به ما گفت این بود: "لعنتیها جنگ را شروع کردند."
آذر همتی ادامه داد: برادرم بلافاصله وسایل خود را جمع کرد تا به بوشهر برود، پدرم او را به فرودگاه مهرآباد برد تا از آنجا با هواپیما به بوشهر برود، ساعت 2 بعدازظهر برگشتند و گفت: "عراق فرودگاه را زده، باید با اتوبوس بروم" به او گفتیم عجله نکن، بمان یک روز دیگر برو، برادرم بلافاصله گفت "نه همین امروز باید بروم، الان آنجا به من نیاز دارند، وجود من آنجا ضروری است."
وی با بیان اینکه این نشان از اعتقاد کامل، تعصب و غیرت بالای یک جوان ایرانی است، گفت: ما همه همراه او به ترمینال رفتیم و در همانجا از او خداحافظی کردیم و این آخرینباری بود که برادرم را دیدم.
تمام فکر شهید همتی ضربه زدن به اقتصاد عراق بود
همتی ادامه داد: در مدت حدود دو ماهی که برادرم در منطقه خلیج فارس بود، تنها چندمرتبه تلفنی با ما صحبت کرد، هرگاه در عملیاتی پیروز میشدند به ما زنگ میزد و میگفت "تلویزیون را روشن کنید ببینید عراق را به خاک سیاه نشاندهایم" پس از پیروزی در عملیات علیه سکوهای نفتی البکر و الامیه به ما زنگ زد و گفت "پالایشگاه عراق را زدیم و عراق را به خاک سیاه نشاندهایم" شهید همتی در صحبتهایش میگفت که هدف ما ضربه زدن به اقتصاد عراق است.
تیتر یک روزنامه: یک ناوچه ایرانی غرق شد
تنها خواهر شهید دریادار محمدابراهیم همتی با اشاره به نحوه با خبر شدن از شهادت برادرش، اظهار کرد: 5 آذرماه سال 1359 بود که محمدابراهیم با من تماس گرفت و گفت که میخواهد برای چند روزی به تهران بیاید، این را هم یادآور شد که 9 آذر سومین سالگرد ازدواجش است و میخواهد مراسم جشنی با حضور کل خانواده برپا کند، همه ما خودمان را برای آمدنش آماده میکردیم، برای برگزاری مراسم سالگرد ازدواج او وسایل زیادی خریده بودیم و بسیار بسیار خوشحال بودیم، شبی که قرار بود او از راه برسد شنبه 8 آذر ساعت 6 – 7 شب بود، همسر ایشان در منزل ما بود و برادر ایشان نیز از بندرعباس آمده بود، ما دیدیم برادر همسر محمدابراهیم خیلی ناراحت است و اصرار زیاد دارد که خواهرش (همسر شهید همتی) را از خانه ما ببرد و میگفت با او کار واجب دارم.
این خواهر شهید ادامه داد: زمانی که برادر خانم شهید همتی اصرار داشت خواهرش را از منزل ما ببرد، با واکنش مادرم مواجه شد و مادرم گفت الان ابراهیم از بوشهر میرسد و اولین کسی که میخواهد ببیند همسرش است، چون سالگرد ازدواجشان است. نهایتا وقتی مادرم به داخل آشپزخانه رفت برادر خانم ابراهیم دست خواهرش را گرفت و از خانه ما رفتند.
وی بیان کرد: ما همچنان در حال آماده کردن وسایل برای ورود برادرم بودیم که پدرم نیز از راه رسید، پدرم اخلاقی که داشت این بود که چون سواد کاملی نداشت، نمیتوانست روزنامه بخواند، روزنامه را میخرید و میآورد خانه و به من میداد تا برایش بخوانم، آن شب هم همین کار را کرد، روزنامه را به من داد و گفت بخوان ...
آذر همتی اظهار کرد: پدرم روزنامه را خریده و تا کرده بود و تا خانه، هیچ نگاهی به روزنامه نکرده بود. وقتی روزنامه را باز کردم صفحه اول آن تیتر بزرگ زده بود "یک ناوچه ایرانی غرق شد" وقتی این مطلب را خواندم پدرم با دو دست، محکم بر سرش کوبید و در حالی که او را آرام میکردم، به او گفتم چه شده است چه اتفاقی افتاده؟ پدرم گفت، این ناوچهی ابراهیم است.
وی افزود: آن شب برادرم نیامد و صبح آن روز یعنی 8 آذر به ما زنگ زدند و گفتند حاضر باشید تا 9 آذر شما را به بوشهر ببریم، برادرم قرار بود سالگرد ازدواجش را در تهران پیش ما باشد، اما ما برای پیدا کردن او از اعماق خلیج فارس، عازم بوشهر شدیم و هیچوقت او را پیدا نکردیم و ندیدیم.
اربعین مادر در سالگرد شهادت فرزند
خواهر شهید همتی با بیان اینکه مادرم هر سال 7 آذر برای گرامیداشت یاد و خاطره برادر شهیدم به بوشهر میرفت، گفت: آخرین سال عمر مادرم در شهریورماه از ما خواست تا او را به بوشهر ببریم، به او گفتیم، مادرجان هنوز تا 7 آذر چندماه مانده است. مادرم گفت، ای مادرجان مگر من چقدر عمر میکنم، عمر من شاید به 7 آذر نرسد. گویی به مادرم الهام شده بود که این آخرین دیدار و آخرین سفر برای گرامیداشت فرزندش است.
آخرین سفر مادر شهید به خلیج فارس
آذر همتی اضافه کرد: نهایتا اواخر شهریورماه و همزمان با هفته دفاع مقدس پدر، مادر و برادر کوچکم عازم بوشهر شدند و پس از گلباران محل شهادت شهید همتی، شرکت در مراسم نیروی دریایی بهمناسبت هفته دفاع مقدس به سمنان برگشتند و در تاریخ 26 شهریور، تنها چند هفته پس از بازگشت از سفر، مادرم فوت کرد و چهلم مادرم با بیستوهشتمین سالگرد شهادت ابراهیم، در 7 آذر 1387 یکی شد.
وی در پاسخ به این پرسش که مادران و خواهران شهدا، هرگاه بیقرار شهیدشان میشوند، به گلزار شهدا میروند، شما و مادرتان در این سالها، بیقراریتان را به کجا بردهاید؟ با چشمانی اشکبار گفت: دریای بیوفا تنها گلزار شهید محمدابراهیم همتی و برادر شهیدمان است، هرگاه دلمان برای «ابی» تنگ میشود و میخواهیم یادش را گرامی بداریم، به دریا فکر میکنیم، از روز شهادتش تا امروز هر وقت که دریا را میبینیم و هر وقت که آب را میبینیم به یاد ابراهیم میافتیم، مادرم هرگاه آب میدید، دریا را نفرین میکرد، دشمنان او و کشور را نفرین میکرد، با حالتی منقلب و حزنانگیز و غم مادرانه میگفت، دریا تو اینقدر بیوفا بودی، چقدر کافر بودی که فرزندم را از من گرفتی؟
خواهر شهید ناخدایکم محمدابراهیم همتی ادامه داد: خانه پدریمان یک استخر داشت که برادرم در زمان حیاتش از آن استفاده میکرد، 14 سال پس از شهادتش دلمان نمیآمد استخر را پر از آب کنیم.
پدر شهید همتی به آرزویش نرسید
خواهر شهید همتی با بیان اینکه پدرم به اینکه فرزندش در اولین روزهای جنگ تحمیلی در بزرگترین عملیات دریایی به مقام شهادت نائل آمده، افتخار میکرد، گفت: پدرم با 80 سال سن، 4 سال آخر عمرش دوندگی کرد تا او و مادرم به آرزویشان برسند، اما پدر و مادر این شهید، به آرزوی خود که دیدن یادمان فرزند شهیدشان در شهر بود، نرسیدند.
آذر همتی تأکید کرد: پدرم 4 سال در تمام ادارهها و دستگاههای دولتی مانند شهرداری، فرمانداری، استانداری و از همه بیشتر نیروی دریایی دوندگی کرد تا بتواند برای نصب ماکت ناوچه پیکان که نماد رشادت و جانفشانی شهید همتی بود، مجوز بگیرد، بسیار دوندگی کرد تا دستور ساخت آن را بگیرد، وقتی ساخته شد، دوندگیهای خود برای حمل ماکت از بوشهر به سمنان را انجام داد، نهایتا با سن زیاد و حرارت و شوق و ذوق زیاد، ساختمانهای چند طبقه شهرداری را برای اخذ مجوز طی کرد، اما متأسفانه عمر او به انجام این کار نرسید و 13 اسفند 87 فوت کرد، تنها 10 روز بعد و در روز 23 اسفند 87 در حالی که پدر و مادر شهید از دنیا رفته بودند، مسوولان شهر اقدام به نصب ماکت در سمنان کردند، آنقدر کارهای اداری را زمانبر و طولانی کردند تا این مادر و پدر شهید نتوانستند در زمان حیاتشان با دیدن آن ماکت در شهر و زادگاه ابراهیم، آرامش بیشتری بیابند.
نصب ماکت ناوچه
وی گفت: پدر شهید در سمنان برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره فرزند شهیدش و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت پیشمقدم شد؛ اما برخی مسوولان وقت با او همکاری نکردند، همین الان نیز کمتر برای معرفی شهید همتی تلاشی صورت میگیرد. در صورتی که ایشان در سطح ملی شناختهشدهتر هستند، حتی در کنار ماکت ناوچه پیکان که در یکی از خیابانهای سمنان نصب شده، اقدام به نصب یک تابلو، عکس و نوشتهای که نشان دهد، این ماکت متعلق به شهید همتی، فرمانده ناوچه پیکان در دوران دفاع مقدس است، انجام نمیدهند.
خواهر شهید امیر دریادار محمدابراهیم همتی اضافه کرد: پدران، مادران و خانواده شهدا دوست دارند در زمان حیاتشان شاهد این باشند که به شهید آنها، و به رشادتها و جانفشانی فرزندانشان پرداخته میشود.
گفتوگو از مسعود محقق