به گزارش مشرق، کارگردانی که امروز اولین ساخته اش «ساکن طبقه وسط» مورد اقبال مخاطبین - بدون داشتن سرگروه سینمایی - قرار گرفته است و برپرده سینما به نمایش درآمده، سالهاست یکی از ستارههای سینمای ایران به شمار میآید. این بار با سید شهاب حسینی نه بهعنوان بازیگر مطرح سینمای ایران، بلکه به مناسبت ساخت اولین فیلمش به گفتوگو نشستیم. ساخت فیلمی متفاوت و جسورانه که درونمایهای معنوی بدون تشبث به شعار و نمودهای کلیشهای برخوردار بوده و بدون ادعا نمونهای موفق در سینمایی است در جستوجوی معناست. شهاب حسینی در اولین کار خود به هویت آدمی از منظر عرفانی نگاه میکند و با این نگاه توانست به فروش گیشه دست یابد و اینک فروش فیلمش از مرز 1 میلیارد تومان گذر کرده است. گفت و گو با این هنرمند درباره اولین ساخته بلند سینمایی اش بود. قصد داشتیم درباره بازی هایش با او به گفت و گو بنشینیم اما او معتقد است باید شرایطی فراهم شود که بازیگران پیشکسوت از تجارب خود در کارهای مختلف برای نسل جوان و علاقمند به هنر هفتم سخن بگویند.
گفتوگو با این هنرمند درباره اولین ساخته بلند سینمایی اش بود قصد داشتیم درباره بازیهای درخشانش با او به گفت و گو بنشینم اما او معتقد است باید شرایطی فراهم شود که بازیگران پیشکسوت از تجارب خود در کارهای مختلف برای نسل جوان و علاقمند به هنر هفتم سخن بگویند.
- اولین ساخته شما از المان هایی که اکثر فیلمهای اول بخاطر جلب توجه و قرار گرفتن در دسته ای خاص از آن استفاده می کنند مثلا توجه افراطی و به هر قیمت به گیشه، پز اپزیسیون داشتن و یا فیلمهای اجتماعی که نگاه خاصی رادنبال کند و معضلات جامعه را به گونه ای جلوه دهد که بتواند در جشنواره خارجی مورد توجه قرار گیرد، این موارد در فیلم شما دیده نمی شود که برای کار اول این جسارت ستودنی است.
ساختن این فیلم برای ما یک نیاز بود، به هیچ کدام از مواردی که اشاره کردید فکر نکردم. 15 سال است که افتخار آشنایی با دکتر کریمی را داشتم و 10 سال بعد از خواندن فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» با آن زندگی کردم. در ساخت کاملا به فیلمنامه وفادار بودم. این قدر مسیر روشن بود و سیلان ذهنی دکتر اینقدر خوب کنار هم چیده شده بود که وقتی فیلمنامه را خواندم (سال 82) تنها برای بازیگری نقش طمع کردم زیرا معتقدم بازیگری که بتواند این نقش را بازی کند می تواند مدعی شو د که بهترین نقش اش را بازی کرده است.
*بهترین نقش زندگی ام را بازی کردم/ با توکل همه چیز در زمان خودش رخ میدهد
- در ناخودآگاه همه بازیگرهاست که بهترین نقش زندگی خود را بازی کنند.
همین طور است با وجود لطف خدا و کارهایی که انجام شده، اگر تا قبل از این کار از «ساکن طبقه وسط» از من پرسیده میشد آیا نقش مورد علاقه ات را بازی کرده ای من با تردید جواب می دادم اما الان به ضرس قاطع می توانم بگویم بالاخره بهترین نقش زندگی ام را بازی کردم. بعدها که پیش رفتم نقاط طلایی دیگری را در این فیلمنامه کشف کردم. هر بار که میخواندم بیشتر به هنر دکتر پی می بردم که چگونه این پازل را کنار هم چیده است. فیلمنامه در عین کثرت مفاهیم، دارای وحدت و انسجام است و خوب میشود از ابتدا گرفت و تا انتها دنبال کردم. این اواخر هم مفاهیم عمیقی به طرز هنرمندانه ای آورده شده بود و در لایه های متفاوت فیلمنامه به چشم می خورد من را شیدای این کار کرد. تلاش زیادی کردیم که موافقینی برای ساخت فیلم در سال های قبل پیدا کنیم ولی احساس می کنم با «توکل» همه اتفاقات در بهترین شرایط و در وقت خودش نه زودتر از آنچه که باید و نه دیرتر رقم خورد، پس انقدر به متنی که داشتم اعتماد داشتم که سراغ مواردی که شما می گویید برای جلب توجه میروند نروم
*سرمایه گذار خانه مادرش را فروخت/ زوایای فکری و روحی فیلمساز در فیلم اول مطرح می شود
فیلم اول شهاب حسینی مورد حمایت هیچ ارگانی قرار نگرفت و در بخش خصوصی ساخته شد
هیچ حمایتی از ما نشد و کاملا فیلم مستقل و در بخش خصوصی ساخته شد. سرمایه گزاران ما پول هنگفتی هم نداشتند کاملا خصوصی بود و یکی از سرمایه گذار مجبور شد خانه مادری ش را بفروشد، چون علاقه به کار فرهنگی دارد، به نظرم ساخت اولین فیلم برای هر کسی به مثابه ابراز هویت است. به عقیده من برای هیچ نوع صلاح و مصلحتی نمی توان فیلم اول را ساخت. زیرا زوایای فکری و روحی همچنین هویت اندیشه ای خود را در فیلم مطرح می کنید و به منصه ظهور می گذارید. من خودم فرد بی بهره ای از هنر قلم بودم اما شاید خودخواهانه این فیلمنامه را به عنوان هویت و نگاه و اندیشه ای خودم جلوی دوربین بردم. به هرحال هرکسی دوست دارم روزی به یک مولفه در کار خود برسد. این راه و این سبک برای من مولفه قابل اندیشه ای بود.
- معمولا فیلمنامههای بازنویسی شده بهتر از فیلمنامههای اولیه نمیشوند و حتی برداشتهای دوم طراوت برداشتهای اول را ندارد. با توجه به گذشت زمان (10 ساله) چقدر کار نیاز به روتوش داشت؟
به عقیده من در کار یک هنرمند وجه غالب باید ناخودآگاه باشد، وقتی خودآگاهی وارد کار می شود یک چیزهایی عامدانه اتفاق می افتد که نباید بیفتد و باید یک جریان وجود داشته باشد. به همین دلیل معمولا فیلمنامه هایی را پیدا نکردم که در بازنویسی بهتر از قبل شده باشند. یا هیچ وقت برداشت دوم یا سوم بازی ام به تازگی برداشت اول نیست زیرا بخش ناخودآگاهم نیمه فعال شده و یک چیزهایی را عامدانه انجام می دهم. آقای دکتر بعد از نوشتن ساکن طبقه وسط سالها بعد اقدام به دو بازنویسی کردند که در این دو بازنویسی ها دو سه سکانس جدید و جالب متولد شد اما به مراتب تازگی و طراوت اولین نگارش و جاری و ساری بودن که نوشتن مداوم این فیلمنامه برایشان اتفاق افتاده بود در بازنویسی ها دیده نمی شد و این حیف بود چون بخش آگاهانه واردش شده بود . اما سکانس های جذابی داشت که من از دو یا سه تا برای فیلمنامه نسخه اول وام گرفتم به طور مثال استاد فلسفه ای که عاشق فوتبال است یا حبابی که وارد کادر میشود.پس اصرار داشتم همان نسخه ی اولیه را کار کنم ، که دفعتاً نوشته و جاری شده، نقشه راه این قدر مشخص بود فقط نیاز به همراهی یک تیم برای ساخته شدن داشت. من وظیفه می دانستم پروپزال ذهنی خودم را نسبت به ساخت این اثر روی کاغذ بیاورم تا هم آقای دکتر و سرمایه گزاران و همه امکان این را داشته باشند که ببینند گرافیک ذهنی من نسبت به آنچه در فیلمنامه آمده چیست.
*اگر فیلم را نمی ساختم بغضی بزرگ در گلویم باقی میماند
در مرحله اول دکوپاژ را روی فیلمنامه به صورت کامل انجام دادم. برای این که فیلمنامه کاملا برای من روشن بود و بارها و بارها با فیلمنامه خلوت داشتم. برای برخی از دوستان صمیمیام که احساس می کردم نگاهشان به من نزدیک است به قصد لذت روحی دور هم می نشستیم و من می خواندم و آنها گوش می کردند اینقدر فرصت ساخت فیلم فراهم نشده بود که به این قدر هم راضی بودم برای افرادی بخوانم و آنها گوش کنند. احساس می کنم یک نیاز بود که اگر امکان ساخت فراهم نمی شد مثل یک بغض بزرگ در گلویم باقی می ماند و آزارم می داد.
- با توجه به طراواتی که در برداشت اول اشاره داشتید برداشتهای «ساکن طبقه وسط» چگونه بود؟
زیاد نبود. مجبور بودیم زیاد نباشد؛ چون نگاتیو مصرف می کردیم و من از اول بدانم که باید چه کار کنم حالا بریم جلوی دوربین ببینیم چی درمی آید نمی شود 3 الی 4 برداشت کوپن هر بازیگر بود.
*فقط بانگاتیو کار میکنم/ کارگردان موظف است جوابگو باشد
- برای کار اول دوربین 35 و نگاتیو را انتخاب کردید درحالی که اکثرا دیجیتال استفاده می کنند. دلیل این کارذ چه بود؟
هرقدر خداوند عمر بدهد بازهم با نگاتیو کار میکنم، مثل خیلی از چیزهای دیگر تکنولوژی قبل از فرهنگ استفاده وارد کشور ما میشود. دیجیتال به جای این که کار را تسریع کند افراد را آسان گیر و سهل انگارتر کرده است. امکان برداشت زیاد را می دهد و به همین دلیل برای برداشت اول و دوم که بازیگر انرژی می گذارد احترامی قائل نمی شوند. به نظر می آید نگاتیو به خاطر شرایطی که دارد افراد عزمشان را جزم کنند. با نگاتیو همه چیز جدی است. سینما کار پرهزینه ای است من کارگردان اگر سرمایه سرمایه گذار را مانند پول جیبم حساب نکنم کار درستی نیست. کارگردان موظف است جوابگو باشد و مهندسی خودش را برای ساخت یک فیلم باید ارایه کند. اما کمتر پیدا می شود آدمها خودشان را مسئول بدانند. سریالی با برآورد 8 ماهه تصویب می شود 8 سال به طول می انجامد. تکلیف این ضرر و زیان چه می شود.
*10 سال تلاش کردم بگویم فیلمنامه ارزش ساخت دارد
-حتما پیشنهادهای دیگری برای ساخت فیلمنامه در طول دوران کاری خودتان داشتید؟
قبل از این کار یک فیلمنامه برای ساخت آماده بود. داستان خوب و جمع و جور با کشش خوب، سه پرسوناژ داشت و 80 درصد فیلم در یک خانه می گذشت، پیشنهاد می شد فیلمنامه را برای اولین کارگردانی بلند سینمایی انتخاب کنم ولی به آن گرایش نداشتم. فیلمنامه ساکن طبقه وسط یک عرقی در ما ایجاد کرده بود همیشه مرا به یاد داستان سیاوش می اندازد، در مثل مناقشه نیست و اگر مثال سیاوش را میزنم به حساب خود ستایی گذاشته نشود، سیاوش از آتش گذشت که بی گناهی خودش را ثابت کند ما هم ده سال تلاش می کردیم بگوییم این فیلمنامه ارزش ساخته شدن دارد. دریغ از یک حوصله و وقتی که یک نفر این فیلمنامه را تورق کند و ببیند ما روی چه کاری اینقدر اصرار داریم. به محض اینکه احساس می کردند از حسن صباح می گوییم و بعد وارد آپارتمان می شویم و به اقتضای فیلم به جای دیگر می رویم می گفتند این چیه؟ این نمی فروشد. جالب است بعضی از دوستان خودمان در این کار اصلا اعتقادی به فروش فیلم اصلا نداشتند. فقط برای این که من ناراحت نشوم جلوی من چیزی نمی گفتند. الان دیگر گویا مجبور هستند خوشحالی شان را ابراز کنند. یک جور مثل سیاوش سوار بر یک مرکبی از دل این آتش رد می شدیم.
- باتوجه به حضور شما و تضمین بخشی از گیشه در فیلمها، به دیده شدن فیلم اعتقاد داشتید؟
امروز مخاطب ما مخاطب با شعوری است. گذشت آن زمانی که قشر باسواد کشور نسبت به بی سوادان در اقلیت بودند، الان اکثریت شده، شما بی سواد یا کم اطلاع کم پیدا می کنید، هرقدر اثری به شعور مخاطب احترام بگذارد مردم استقبال کردند. مردم جنس خوب را می خواهند و طالب هستند. این محصول فرهنگی است فرقی ندارد با برندی که من از آن راضی هستیم و از آن استفاده می کنم. متاسفانه ترس از تجربه های جدید همیشه ما را از پیشرفت هایی که می توانسته خیلی سال پیش برای ما اتفاق بیفتد ما را بازداشته است. اصرار بر چیزهایی که به رسم و سنت آن کار تبدیل شده ما را از پیشرفت عقب می دارد. هنوز برخی سینماگران ما فکر می کنند مولفه های جذب مخاطب از جنس سینمای مرسوم پیش از انقلاب است. وقتی از آن کارها کپی برداری هم می کنند به نوعی کاریکاتور است در مقایسه با اصل کار.
* سینما رسول عصر نوین است/سینما اندیشه انسان را تحت تاثیر قرار میدهد
- در شرایط امروز مخاطب با توجه به فیلم هایی که به راحتی در دسترس دارد فیلمهایی با المانهای فیلم فارسی را نمیپسندد و این را در گیشه می توان شاهد بود. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
این سوال را باید مطرح کنیم سینما بر اساس چه نیازی برای بشریت به وجود آمد و چرا الان این قدر مهم شده است؟ هیچ هنری به اندازه سینما از اهمیت استراتژیک برخوردار نیست. سینما در روند زندگی شخص می تواند تاثیرگزار باشد. من به عنوان یک سینماگر فیلم هایی را دیده ام که یک کم کار یاد بگیرم اما با حیرت دیدم که من زندگی یاد گرفتم. تجاربی را دیدم که برایم در زندگی ام بیشتر از سینما کاربردی بود. فیلم و سینما رسول عصر نوین است. کمتر چیزی در این شرایط پیام آورتر از فیلم و سینما وجود دارد به همین دلیل مسئولیت بسیار سنگینی برعهده ما می گذارد. شعار نمی دهم اما من با ساخت «ساکن وسط طبقه» می گویم که من در مسیری عامداً قدم گذاشتم که حالا به هر اسمی عارفانه یا طریقتی یا کشف و شهودی هست هرچه نامش را می گذارید.
من هر وقت حالم بد میشود برای بازسازی روحی روانی فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را می بینم این فیلم برای من هیچ گاه تمام نمی شود یک درس هایی از زندگی در آن وجود دارد که مدام برای من جذاب است یا «رستگاری در شائوشنگ» اوج ناامیدی یک انسان و تلاش او. صد سال دیگر چه کسی ما را به یاد می آورد اما اگر توانستیم تاثیری بگذاریم می توانیم بگوییم کار خودمان را انجام دادیم. در این فیلم بیشتر از این چیزی نمی خواستم دوست داشتم حظی را که با خواندن فیلمنامه برده بودم به مخاطب منتقل کنم.
- شما با کارگردان های زیادی کار کردید چقدر نظر کارگردانها (بعضا صاحب نام) برای شما درباره «ساکن طبقه وسط» مهم بود و جویا شدید؟
متاسفانه برای تعامل با دیگر دوستان و کارگردانان هیچ فرصتی نداشتم. معتقد بودم با وجود نویسنده فیلمنامه در کنارمن هیچ نقطه تاریکی برای خودم وجود نداشت.
*مرا از ساخت فیلم منع میکردند
- هیچ گاه وسوسه نشدید که نظر دیگران را جویا شوید؟
سر صحنه فیلمبرداری هم مد شده وقتی پلان را می گیرند، بازیگرها جمع می شوند و کار را می بینند و همه نظر می دهند. من هیچ وقت چنین جراتی نداشتم زیرا به عقیده من خداوند ارحم الراحمین در وجود هریک از ما یک اتوپایلوت گذاشته وقتی مسیر را برایش درست تعریف کنیم، مسیر را طی می کند ضمن اینکه لازم داشتم دچار چند رای بودن یا تردید در مورد ساخت کار نشوم. من را از ساختن فیلمنامه منع می کردند، می گفتند در شرایط فعلی سینمای ایران این جواب نمی دهد، نمی دانستم این کار باید جواب چه چیز را بدهد؟ بعد می گفتم چرا جواب دل خسته من را داده اگر داده ممکن است جواب دل خسته دیگران را هم بدهد. منظرمان فرق میکرد.
- همراه در منظر و دیدگاهتان نداشتید؟
در ابتدا تنها دو نفر به فیلمنامه ایمان داشتند دکتر محمدهادی کریمی و من.
- سرمایه گذاران در کجای این معادله قرار داشتند؟
سرمایه گذاران به خاطر وجاهت نویسنده و شاید موقعیت فعلی من در بازیگری جلو آمدند. اما نگاه فرهنگی شان از اول غالب بود، الان ممکن است خوشحال باشند از اینکه در اولین سرمایه گذاری، کاری نکردند که بعد سرشان را پایین بیاندازند و من از همگی شان، ممنونم.
*برای اعتقادم هر آنچه باید انجام میدهم
-شما به عنوان بازیگری در عالم سینما معرفی می شوید که با حضورتان در فیلم بخشی از گیشه تضمین می شود. از سوی دیگر در نقش های زیادی ظاهر شدید که هر دو را می توان فاکتورهایی برای جذب مخاطب دانست . اما با توجه به تلاش شما برای ساخت فیلم به مدت ده سال یک تعارض به وجود می آید به شخصه به گیشه فیلم خودتان مطمئن بودید؟
انسان برای اعتقادش از هر آنچه که دارد باید استفاده کند. هیچ اشکالی ندارد که شهاب حسینی و 38 نقش و گریم های متفاوتش این کنجکاوی را برانگیخته کند مردم به سالن سینما بیایند. تا اینجا به نظر من هیچ اشکالی ندارد، اما به خاطر من هم اگر آمده، ولی با فیلم سالن را ترک کند، آقای سمندریان فقید در زمانی که شاگردانش دیده می شدند و آغاز شهرت بود می گفت: «شهرت باعث بدبختی است زیرا تماشاگر به طور ذاتی و روانشناسی اول ممکن است به خاطر شهرت بیاید اما بازیگر برای 5 تا 10 دقیقه جذاب است بعد از آن دیگر تو رانمی خواهد ببیند بلکه نقشی که بازی می کنی برایش جالب است بعد از 30 دقیقه نه تو را میخواهد ببیند و نه نقش را ببیند می خواهد خودش را در آن نقش ببیند».
این ماندگارترین جمله ای است که استاد سمندریان گفت و من چه در بازیگری و چه حالا که فیلمی ساختم به دردم خورد. در اولین تجربه تئاترم که در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه بردم متنی را از اشمیت کار کردم. جامعه اینگونه ایجاب می کرد که تبلیغات به این صورت طراحی شود، شهاب حسینی روی صحنه نیاوران اما هدف این نیست. انگیزه این نبود که مردم بیایند شهاب حسینی را روی صحنه ببینند. مخاطب من را کنار میزند و به متن توجه دارد. وقتی برای اولین بار در زندگیام میخواستم کارگردانی کنم اثری از لوئی جیا نوتسی به نام «قرار ملاقات» را تبدیل به یک فیلم 37 دقیقه ای کردم. شاید برخی درباره کارگردانی من در آن فیلم نظراتی داشته باشند اما ایده بسیار قوی بود. وقتی خدمت آقای رسول زاده رفتم تا یکی از نقشها را بگویند که به دلیل اندک کسالت شان میسر نشد. خانمشان در آشپزخانه مشغول بود بعد دیدم آمد روی مبل و فیلم را دید و گفت: نشانه زندگی چقدر جالب است. من عمل باز قلب دارم و ترسیده بودم با این کار احساس کردم خدا نزدیک است و احساس امنیت خوبی به من دست داد. آن لحظه اگر برترین جایزه را به من می دادند اینقدر برایم لذت بخش نبود.
من هر کاری که انجام دادم در چارچوب الطاف بی نهایت خداوند انجام شده و ناراحتی ام این است که چرا هیچ وقت در حد و اندازه لطف خداوند نبودم. پیشکسوت هایی داریم که ممکن است توان و حوصله کار کردن ندارند بایک برنامه ریزی آموزشی از طرف وزارت ارشاد سازمان دهی شود گنجینه تجارب را به نسل بعدی انتقال دهند. اگر این بزرگان در کارگاه های آموزشی حضور یابند یا آثارشان با حضور خودشان نقد بشود، ببینید چگونه مورد اقبال جوانان و علاقمندان قرار می گیرد. این می تواند احساس مفید بودن و زندگی به پیشکسوت بدهد. علاقمندان از تجارب پیشکسوتان بهره مند شوند همچنین سودآوری خواهد داشت که می توان به نفع خیریه یا به هنرمند تعلق بگیرد. هزاران اتفاق خوب رخ دهد. جامعه اگر به من اقبال نشان می دهد مانند ستاره هایی است که معلم در کنار نمره 20 یا 19 روی دفترم می چسباند. انگیزه آن ستاره ها باعث می شد بیشتر درس بخوانم. چیزی نیستیم جز آنکه خواست خداست. کاری هم نمی کنیم جز آنچه که باید.
- یک پلان دفاع مقدسی در کار هست که به عقیده من در عین کوتاهی، تاثیر گذارتر از برخی فیلم های دفاع مقدسی بود.
جالب است بدانید. پلان اصلیای که باید می گرفتیم خراب شد انگار خداوند شرایطی را به وجود آورد که ما آن پلان را آن گونه که در فیلم دیده می شود گرفتیم.
*در اوج ناامیدی پلان پرچم را گرفتم
درباره خراب شدن این پلان بیشتر توضیح بدهید.
قرار بود یک صحرای محشری از انفجار برای ما درست بشود! برای بنده و بازیگران دیگر 30 یا 40 چاشنی گذاشتند که شاید 2 یا 3 چاشنی عمل کرد. حدود 30 انفجار طراحی شده بود که 3 تا رخ داد که یک تعداد هم مثل خارج شدن باد بادکنک عمل کرد. طراحی ما این بود یک پلان دوربین از نمای نزدیک یک تانک عراقی به سمت خرمشهر نزدیک میشود و یک عده جوان با اسلحه کلاشینکف دربرابر تانک ها مقاومت می کنند بود، در نیامد و لحظه کوتاهی در فیلم توانستیم استفاده کنیم. در اوج ناامیدی که عصبانی بودم نزدیک غروب آفتاب بود احساس کردم ممکن است یک امید وجود داشته باشد و انگار خدای مهربان آن پرچم و سینه خیز به سمت پرچم را الهام کرد، گفتم این کار را بکنیم و فکر نمی کردم چگونه ممکن است از آب دربیاید بعد دیدم به مراتب این از بخش اول بهتر بود.
*نباید بلندگوی کنار فیلم باشم
- در شرایطی که فیلم اکران شد که سرگروه نداشت. رسانهها تصورشان این بود که می توانند با توجه به مضمون فیلم و حضور شما شرایط بهتری را برای فیلم رقم بزنند که خوشبختانه با حضور مردم رقم خورد. فکر نمی کنید خودتان اگر در ایران بودید بهتر میتوانستید به فیلم کمک کنید؟
اگر عمری باشد و من باز هم بخواهم کاری را انجام بدهم وقتی کار به اکران می رسد برای من تمام خواهد شد. بعدش باید چه بگویم؟ من دیگر چیزی ندارم که بگویم من هر آنچه که می خواستم بگویم با کلمات پلان ها و جملات سکانس ها صحبت کردم. به عقیده من یکی از نشانه های شعور به مخاطب این است که بعد از این که اثر را ارایه کردی مدتی را به صبر و سکوت بگذرانی. باید ببینی این مولود و اثر در میان مردم چگونه قرار می گیرد و چه قضاوت هایی درباره آن می شود. من نباید بلندگوی کنار فیلم باشم. به عقیده من اگر یک فیلم قرار است 8 هفته اکران شود در 4 هفته اول نباید هیچ اظهار نظری کرد و باید سکوت کرد. شاید فیلمساز دچار یک تصورات و توهماتی از فیلم خودش باشد که به واقعیت نزدیک نباشد. فیلم باید حرف خودش را بزند عیب و هنرش عیان شو بعد راجع به آن بتوان صحبت کرد. با جان تجربه کردم اثر خلق شده براساس عشق و آثار هنری بزرگترین مبلغ شان خودشان هستند برخلاف تصورات تبلیغاتی که فکر می کنند سراسر شهر را با بیلبرد و تبلیغات شهری کاغذ دیواری کنند در فروش فیلم تاثیر می گذارد اصلا این گونه نیست. فیلم مخاطب خودش را خودش دعوت می کند.
- چرا فیلم شهاب حسینی سرگروه ندارد؟ هیچ گاه برای گرفتن سرگروه به سراغ مدیران نرفتید؟
نه. شاید از دید خیلی ها نباید می داشت. شاید این فیلم هر طور شده نباید میلیاردی میشد! شاید از دید بعضی ها فیلمی که با این پروداکشن در بخش خصوصی و بدون کمک نهادها و بانک ها ساخته شده، حق ندارد خوب عرضه و دیده شود و خدای نکرده پرفروش شود! شهاب حسینی تنها وظیفه اش این بود که برود به مسولان ذیربط فرهنگی که گاه یک مدیر سینمای سرگروه است بگوید ما 10 سال عشق و تجربه را برای این کار گذاشتیم. ببینید اگر قابل است بروید و در جامعه تاثیر ایجاد کنید ما تا اینجا توانستیم اما موضوع این است که ما فیلم را تا مراحل پایانی به دندان باید بگیریم. فیلمسازی کار مقرون به صرفه ای نیست زیرا سالها از زمان نگارش فیلمنامه تا پرونده اکران بسته بشود وقت انسان را می گیرد، چقدر مگر عایدی داشته باشد در حالی که کارگردان وقتی فیلم را ساخت باید با خیال آسوده به دنبال کار بعدی برود و سیستمی باید وجود داشته باشد که بتواند عیار سنجی کند. اگر اثری میزانی خلوص و صداقت و تاثیر مثبت دارد که می تواند تحول هرچند ناچیز به مانند یک نسیم باشد که روح جامعه را فرح ببخشد باید یک برنامه ریزی وجود داشته باشد برای تبلیغ و عرضه ی آن فکر کنند.
من انتظار دارم منتقدین سینما چه از فیلم خوشتان می آید و چه بدتان می آید باید طوری نقد بنویسید که تماشاگر کنجکاو دیدن فیلم بشود تا بتوانیم سطح کیفی سلیقه مخاطب را محک بزنیم. چه بسا باعث تصحیح مسیر منتقد شود گاهی مواردی را منتقد دوست دارد که مخاطب آن را دوست دارد یا بالعکس.
*سیاست جشنواره فجر راز سینما را برملا میکند
همیشه برای من سوال است چرا جشنواره فجر روی آثار اکران شده که بازتابش را از مردم گرفته است، مسابقه طراحی کند و مردم برایش مهم باشد سیاستش را به گونه ای طراحی کرده است که راز یک سال آینده سینما را در یک پروسه زمانی همه را افشا می کند و در فرهنگی ترین سالن که باید همه اتفاقات خوب در آن رخ بدهد بی اخلاق ترین شکل اتفاقات می افتد. حالا اگر کار فیلمساز مورد تایید منتقد نبوده به حرمت فعالیت های پیاپی و آثار خوب فیلمساز نباید حرمت ها را شکست. از طرف دیگر سینما به اقتصاد زنده است شاید اگر یک فیلم بخواهد جا بیفتد فیلم خوبی نیست خرج خودش را دربیاورد و به ضرر نرسد. مردم را باید سهیم کرد نه در سینما در همه چیز باید آن ها را سهیم کرد و به آنها احترام گذاشت.
*سینما نیاز است امتیاز نیست
-برای کار بعدی در مقام فیلمساز برنامه ای دارید؟
کار بعدی ممکن است 10 سال دیگر اتفاق بیافتد. حقیقتا باید بغضی گلویم را بگیرد احساس کنم اگر نسازم خفه می شوم. اگر این حرف را نزنم دق می کنم و می میرم به نظرم سینما نیاز است یک امتیاز ویژه نیست. پلان ها کلمات و سکانس ها جملات هستند این مهم نیست که چقدر به این زبان تسلط دارید مهم این است که چه می خواهید بگویید. الزاما سینماگربا دانستن لنز، کرین، تراولینگ و...الزاما سینماگر نمی شود زمانی سینماگر می شود که از این ابزار بتواند یک مفهوم درخشان و البته در جهت (نه بی جهت) بسازد. آنچه در مسیر آفرینش اتفاق می افتد کار در جهت است اصالت با طبقه بالاست چه ما بخواهیم چه نخواهیم. هنری که در راستای آفرینش به سمت و سوی تعالی و به سوی بالا نباشد محکوم به فنا است این در تمام دنیا است. در سینمای هالیوود، در آثار کوروساوا، درسواوزالا جز قصهای عارفانه است؟
یک عمر تهیه کننده ما با یک لحن تحقیرآمیز میگوید مخاطب عام. در حالی که مخاطب عام از این جهت عام است که ممکن است کارش با سینما در ارتباط نباشد اما ممکن است یک استاد معتبر دانشگاه باشد . تفکیک مخاطب تهران و شهرستان ها هم غلط است جوان هایی که در شهرستان هستند (به خصوص شهرهای محروم ) بچه های با سوادی دارند. هر وقت توانستیم راس هرم مخاطب و تماشاگر بدانیم و برای فهم او احترام قائل بشویم می توانیم موفق عمل کنیم. من هیچ انگیزه ای برای ادامه حیات کار خود ندارم مگر تلاش برای تغییرات بنیادی در حرفه خودم، بازیگری من را اقناع نمی کند کارگردانی را هم تجربه کردم کار بسیار پر زحمت و پر مصیبتی است. اگر کارگردان اعتقاد به کارش داشته باشد و محجوب باشد و مخاطب برایش اهمیت داشته باشد و کم فروشی نکند بسیار مظلوم است.
- چه واکنشی از مخاطبین گرفتید؟
دو بار موفق شدم فیلم را با مردم ببینم. برایم جالب بود تقریبا مطابق انتظارات تماشاگر واکنش نشان می داد. اگر طنزی را طراحی کردیم که مخاطب کمی نفس بگیرد یا به فکر وادار کند تقریبا پیش بینیها درباره واکنش مخاطب درست در آمد، نقدهایی را هم خواندم که ایراداتی را وارد دانسته بودند احترامشان هم واجب است. اکثر نقدها مثبت بود.
*هنرمند پیمانه عشق است
بعضیها می گویند هنرمند اعتقاداتش و باورش را نباید در کارش بروز دهد...
هنرمند پیمانه عشق است که خداوند انتخابش می کند که بزند در می ازلی و ابدی و در جام ظرف هرکسی که حداقل زحمتش این است که جامش را به سمت بالا ببرد. من اگر فیلم بسازم که احساس خود را بیان نکنم از سرگشتگی خودم نگویم به چه دردی می خورد این ظواهر که مسایل دنیایی مثل استار بودن، پول ، مقام و.. قابل دلبستگی نیست. قصه ای را باید بسازم که این را بتوانم بگویم مثل سی دارتای هرمان هسه یا کیمیاگر یک چیزی که باعث شود به خودشناسی برسیم. من تمام وظیفه ام این است که خودم را بشناسم من کاری به بقیه ندارم.
- با نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی سبک زندگی و نوع سلوک شما در ایام عزاداری امام حسین (ع) حتما برای مخاطب شنیدنی خواهد بود. از حال و هوای خودتان در این ایام بگوئید؟
بچه که بودم در ایام محرم با بزرگترها به هیات می رفتم. چیزی که آن زمان می دیدم عشق و عزاداری واقعی بود. در دهه 60 مداحها با سوز و گداز و عشق می خواندند که من در زمان کودکی تحت تاثیر قرار می گرفتم. مدتی است احساسی مرا آزار می دهد. احساس می کنم تبدیل به خدای ناکرده بازاری می شود برای کسب فیض یک عدهای. وقتی کارهای پاپ روز را تنها شعرهایش را تغییر می دهد و در عزای امام حسین می خواند ما اینجوری امام حسین را نشناختیم. جدای از عشقی که با تولد ما مسلمان ها در وجودمان متجلی می شود کتابی است که از مادرم یادگاری گفتم به نام «آنکه هرگز تسلیم نشد» نوشته آقای محمد رشاد در گروه سنی نوجوان، سال نشر 1345. در طول روزگار آقایان با پنبه و تیغ سر هم می برند کلاه گشاد سر همدیگر می گذارند و تمام تصورشان این است که 10 روز محرم می توانند با دادن غذاها و خرجی کنتر را صفر کنند! غذاها هم به دست نیازمند نمی رسد. من در این ایام با خلوت خودم و فکر به فلسفه وجودی امام حسین راه و مرام ایشان سپری می کنم. بزرگترین آرزویم قبل از مردن ساختن یک اثر از روی کتاب آقای رشاد است به دلیل اینکه حظی که از کتاب گرفتم انتقال بدهم، دنبال این هستم که با سرمایه خصوصی این کار را انجام دهم. یک آدم اهل دل به لطف خدا پیدا خواهم کرد که این کار را بسازم.
گفتوگو با این هنرمند درباره اولین ساخته بلند سینمایی اش بود قصد داشتیم درباره بازیهای درخشانش با او به گفت و گو بنشینم اما او معتقد است باید شرایطی فراهم شود که بازیگران پیشکسوت از تجارب خود در کارهای مختلف برای نسل جوان و علاقمند به هنر هفتم سخن بگویند.
- اولین ساخته شما از المان هایی که اکثر فیلمهای اول بخاطر جلب توجه و قرار گرفتن در دسته ای خاص از آن استفاده می کنند مثلا توجه افراطی و به هر قیمت به گیشه، پز اپزیسیون داشتن و یا فیلمهای اجتماعی که نگاه خاصی رادنبال کند و معضلات جامعه را به گونه ای جلوه دهد که بتواند در جشنواره خارجی مورد توجه قرار گیرد، این موارد در فیلم شما دیده نمی شود که برای کار اول این جسارت ستودنی است.
ساختن این فیلم برای ما یک نیاز بود، به هیچ کدام از مواردی که اشاره کردید فکر نکردم. 15 سال است که افتخار آشنایی با دکتر کریمی را داشتم و 10 سال بعد از خواندن فیلمنامه «ساکن طبقه وسط» با آن زندگی کردم. در ساخت کاملا به فیلمنامه وفادار بودم. این قدر مسیر روشن بود و سیلان ذهنی دکتر اینقدر خوب کنار هم چیده شده بود که وقتی فیلمنامه را خواندم (سال 82) تنها برای بازیگری نقش طمع کردم زیرا معتقدم بازیگری که بتواند این نقش را بازی کند می تواند مدعی شو د که بهترین نقش اش را بازی کرده است.
*بهترین نقش زندگی ام را بازی کردم/ با توکل همه چیز در زمان خودش رخ میدهد
- در ناخودآگاه همه بازیگرهاست که بهترین نقش زندگی خود را بازی کنند.
همین طور است با وجود لطف خدا و کارهایی که انجام شده، اگر تا قبل از این کار از «ساکن طبقه وسط» از من پرسیده میشد آیا نقش مورد علاقه ات را بازی کرده ای من با تردید جواب می دادم اما الان به ضرس قاطع می توانم بگویم بالاخره بهترین نقش زندگی ام را بازی کردم. بعدها که پیش رفتم نقاط طلایی دیگری را در این فیلمنامه کشف کردم. هر بار که میخواندم بیشتر به هنر دکتر پی می بردم که چگونه این پازل را کنار هم چیده است. فیلمنامه در عین کثرت مفاهیم، دارای وحدت و انسجام است و خوب میشود از ابتدا گرفت و تا انتها دنبال کردم. این اواخر هم مفاهیم عمیقی به طرز هنرمندانه ای آورده شده بود و در لایه های متفاوت فیلمنامه به چشم می خورد من را شیدای این کار کرد. تلاش زیادی کردیم که موافقینی برای ساخت فیلم در سال های قبل پیدا کنیم ولی احساس می کنم با «توکل» همه اتفاقات در بهترین شرایط و در وقت خودش نه زودتر از آنچه که باید و نه دیرتر رقم خورد، پس انقدر به متنی که داشتم اعتماد داشتم که سراغ مواردی که شما می گویید برای جلب توجه میروند نروم
*سرمایه گذار خانه مادرش را فروخت/ زوایای فکری و روحی فیلمساز در فیلم اول مطرح می شود
فیلم اول شهاب حسینی مورد حمایت هیچ ارگانی قرار نگرفت و در بخش خصوصی ساخته شد
هیچ حمایتی از ما نشد و کاملا فیلم مستقل و در بخش خصوصی ساخته شد. سرمایه گزاران ما پول هنگفتی هم نداشتند کاملا خصوصی بود و یکی از سرمایه گذار مجبور شد خانه مادری ش را بفروشد، چون علاقه به کار فرهنگی دارد، به نظرم ساخت اولین فیلم برای هر کسی به مثابه ابراز هویت است. به عقیده من برای هیچ نوع صلاح و مصلحتی نمی توان فیلم اول را ساخت. زیرا زوایای فکری و روحی همچنین هویت اندیشه ای خود را در فیلم مطرح می کنید و به منصه ظهور می گذارید. من خودم فرد بی بهره ای از هنر قلم بودم اما شاید خودخواهانه این فیلمنامه را به عنوان هویت و نگاه و اندیشه ای خودم جلوی دوربین بردم. به هرحال هرکسی دوست دارم روزی به یک مولفه در کار خود برسد. این راه و این سبک برای من مولفه قابل اندیشه ای بود.
- معمولا فیلمنامههای بازنویسی شده بهتر از فیلمنامههای اولیه نمیشوند و حتی برداشتهای دوم طراوت برداشتهای اول را ندارد. با توجه به گذشت زمان (10 ساله) چقدر کار نیاز به روتوش داشت؟
به عقیده من در کار یک هنرمند وجه غالب باید ناخودآگاه باشد، وقتی خودآگاهی وارد کار می شود یک چیزهایی عامدانه اتفاق می افتد که نباید بیفتد و باید یک جریان وجود داشته باشد. به همین دلیل معمولا فیلمنامه هایی را پیدا نکردم که در بازنویسی بهتر از قبل شده باشند. یا هیچ وقت برداشت دوم یا سوم بازی ام به تازگی برداشت اول نیست زیرا بخش ناخودآگاهم نیمه فعال شده و یک چیزهایی را عامدانه انجام می دهم. آقای دکتر بعد از نوشتن ساکن طبقه وسط سالها بعد اقدام به دو بازنویسی کردند که در این دو بازنویسی ها دو سه سکانس جدید و جالب متولد شد اما به مراتب تازگی و طراوت اولین نگارش و جاری و ساری بودن که نوشتن مداوم این فیلمنامه برایشان اتفاق افتاده بود در بازنویسی ها دیده نمی شد و این حیف بود چون بخش آگاهانه واردش شده بود . اما سکانس های جذابی داشت که من از دو یا سه تا برای فیلمنامه نسخه اول وام گرفتم به طور مثال استاد فلسفه ای که عاشق فوتبال است یا حبابی که وارد کادر میشود.پس اصرار داشتم همان نسخه ی اولیه را کار کنم ، که دفعتاً نوشته و جاری شده، نقشه راه این قدر مشخص بود فقط نیاز به همراهی یک تیم برای ساخته شدن داشت. من وظیفه می دانستم پروپزال ذهنی خودم را نسبت به ساخت این اثر روی کاغذ بیاورم تا هم آقای دکتر و سرمایه گزاران و همه امکان این را داشته باشند که ببینند گرافیک ذهنی من نسبت به آنچه در فیلمنامه آمده چیست.
*اگر فیلم را نمی ساختم بغضی بزرگ در گلویم باقی میماند
در مرحله اول دکوپاژ را روی فیلمنامه به صورت کامل انجام دادم. برای این که فیلمنامه کاملا برای من روشن بود و بارها و بارها با فیلمنامه خلوت داشتم. برای برخی از دوستان صمیمیام که احساس می کردم نگاهشان به من نزدیک است به قصد لذت روحی دور هم می نشستیم و من می خواندم و آنها گوش می کردند اینقدر فرصت ساخت فیلم فراهم نشده بود که به این قدر هم راضی بودم برای افرادی بخوانم و آنها گوش کنند. احساس می کنم یک نیاز بود که اگر امکان ساخت فراهم نمی شد مثل یک بغض بزرگ در گلویم باقی می ماند و آزارم می داد.
- با توجه به طراواتی که در برداشت اول اشاره داشتید برداشتهای «ساکن طبقه وسط» چگونه بود؟
زیاد نبود. مجبور بودیم زیاد نباشد؛ چون نگاتیو مصرف می کردیم و من از اول بدانم که باید چه کار کنم حالا بریم جلوی دوربین ببینیم چی درمی آید نمی شود 3 الی 4 برداشت کوپن هر بازیگر بود.
*فقط بانگاتیو کار میکنم/ کارگردان موظف است جوابگو باشد
- برای کار اول دوربین 35 و نگاتیو را انتخاب کردید درحالی که اکثرا دیجیتال استفاده می کنند. دلیل این کارذ چه بود؟
هرقدر خداوند عمر بدهد بازهم با نگاتیو کار میکنم، مثل خیلی از چیزهای دیگر تکنولوژی قبل از فرهنگ استفاده وارد کشور ما میشود. دیجیتال به جای این که کار را تسریع کند افراد را آسان گیر و سهل انگارتر کرده است. امکان برداشت زیاد را می دهد و به همین دلیل برای برداشت اول و دوم که بازیگر انرژی می گذارد احترامی قائل نمی شوند. به نظر می آید نگاتیو به خاطر شرایطی که دارد افراد عزمشان را جزم کنند. با نگاتیو همه چیز جدی است. سینما کار پرهزینه ای است من کارگردان اگر سرمایه سرمایه گذار را مانند پول جیبم حساب نکنم کار درستی نیست. کارگردان موظف است جوابگو باشد و مهندسی خودش را برای ساخت یک فیلم باید ارایه کند. اما کمتر پیدا می شود آدمها خودشان را مسئول بدانند. سریالی با برآورد 8 ماهه تصویب می شود 8 سال به طول می انجامد. تکلیف این ضرر و زیان چه می شود.
*10 سال تلاش کردم بگویم فیلمنامه ارزش ساخت دارد
-حتما پیشنهادهای دیگری برای ساخت فیلمنامه در طول دوران کاری خودتان داشتید؟
قبل از این کار یک فیلمنامه برای ساخت آماده بود. داستان خوب و جمع و جور با کشش خوب، سه پرسوناژ داشت و 80 درصد فیلم در یک خانه می گذشت، پیشنهاد می شد فیلمنامه را برای اولین کارگردانی بلند سینمایی انتخاب کنم ولی به آن گرایش نداشتم. فیلمنامه ساکن طبقه وسط یک عرقی در ما ایجاد کرده بود همیشه مرا به یاد داستان سیاوش می اندازد، در مثل مناقشه نیست و اگر مثال سیاوش را میزنم به حساب خود ستایی گذاشته نشود، سیاوش از آتش گذشت که بی گناهی خودش را ثابت کند ما هم ده سال تلاش می کردیم بگوییم این فیلمنامه ارزش ساخته شدن دارد. دریغ از یک حوصله و وقتی که یک نفر این فیلمنامه را تورق کند و ببیند ما روی چه کاری اینقدر اصرار داریم. به محض اینکه احساس می کردند از حسن صباح می گوییم و بعد وارد آپارتمان می شویم و به اقتضای فیلم به جای دیگر می رویم می گفتند این چیه؟ این نمی فروشد. جالب است بعضی از دوستان خودمان در این کار اصلا اعتقادی به فروش فیلم اصلا نداشتند. فقط برای این که من ناراحت نشوم جلوی من چیزی نمی گفتند. الان دیگر گویا مجبور هستند خوشحالی شان را ابراز کنند. یک جور مثل سیاوش سوار بر یک مرکبی از دل این آتش رد می شدیم.
- باتوجه به حضور شما و تضمین بخشی از گیشه در فیلمها، به دیده شدن فیلم اعتقاد داشتید؟
امروز مخاطب ما مخاطب با شعوری است. گذشت آن زمانی که قشر باسواد کشور نسبت به بی سوادان در اقلیت بودند، الان اکثریت شده، شما بی سواد یا کم اطلاع کم پیدا می کنید، هرقدر اثری به شعور مخاطب احترام بگذارد مردم استقبال کردند. مردم جنس خوب را می خواهند و طالب هستند. این محصول فرهنگی است فرقی ندارد با برندی که من از آن راضی هستیم و از آن استفاده می کنم. متاسفانه ترس از تجربه های جدید همیشه ما را از پیشرفت هایی که می توانسته خیلی سال پیش برای ما اتفاق بیفتد ما را بازداشته است. اصرار بر چیزهایی که به رسم و سنت آن کار تبدیل شده ما را از پیشرفت عقب می دارد. هنوز برخی سینماگران ما فکر می کنند مولفه های جذب مخاطب از جنس سینمای مرسوم پیش از انقلاب است. وقتی از آن کارها کپی برداری هم می کنند به نوعی کاریکاتور است در مقایسه با اصل کار.
* سینما رسول عصر نوین است/سینما اندیشه انسان را تحت تاثیر قرار میدهد
- در شرایط امروز مخاطب با توجه به فیلم هایی که به راحتی در دسترس دارد فیلمهایی با المانهای فیلم فارسی را نمیپسندد و این را در گیشه می توان شاهد بود. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
این سوال را باید مطرح کنیم سینما بر اساس چه نیازی برای بشریت به وجود آمد و چرا الان این قدر مهم شده است؟ هیچ هنری به اندازه سینما از اهمیت استراتژیک برخوردار نیست. سینما در روند زندگی شخص می تواند تاثیرگزار باشد. من به عنوان یک سینماگر فیلم هایی را دیده ام که یک کم کار یاد بگیرم اما با حیرت دیدم که من زندگی یاد گرفتم. تجاربی را دیدم که برایم در زندگی ام بیشتر از سینما کاربردی بود. فیلم و سینما رسول عصر نوین است. کمتر چیزی در این شرایط پیام آورتر از فیلم و سینما وجود دارد به همین دلیل مسئولیت بسیار سنگینی برعهده ما می گذارد. شعار نمی دهم اما من با ساخت «ساکن وسط طبقه» می گویم که من در مسیری عامداً قدم گذاشتم که حالا به هر اسمی عارفانه یا طریقتی یا کشف و شهودی هست هرچه نامش را می گذارید.
من هر وقت حالم بد میشود برای بازسازی روحی روانی فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را می بینم این فیلم برای من هیچ گاه تمام نمی شود یک درس هایی از زندگی در آن وجود دارد که مدام برای من جذاب است یا «رستگاری در شائوشنگ» اوج ناامیدی یک انسان و تلاش او. صد سال دیگر چه کسی ما را به یاد می آورد اما اگر توانستیم تاثیری بگذاریم می توانیم بگوییم کار خودمان را انجام دادیم. در این فیلم بیشتر از این چیزی نمی خواستم دوست داشتم حظی را که با خواندن فیلمنامه برده بودم به مخاطب منتقل کنم.
- شما با کارگردان های زیادی کار کردید چقدر نظر کارگردانها (بعضا صاحب نام) برای شما درباره «ساکن طبقه وسط» مهم بود و جویا شدید؟
متاسفانه برای تعامل با دیگر دوستان و کارگردانان هیچ فرصتی نداشتم. معتقد بودم با وجود نویسنده فیلمنامه در کنارمن هیچ نقطه تاریکی برای خودم وجود نداشت.
*مرا از ساخت فیلم منع میکردند
- هیچ گاه وسوسه نشدید که نظر دیگران را جویا شوید؟
سر صحنه فیلمبرداری هم مد شده وقتی پلان را می گیرند، بازیگرها جمع می شوند و کار را می بینند و همه نظر می دهند. من هیچ وقت چنین جراتی نداشتم زیرا به عقیده من خداوند ارحم الراحمین در وجود هریک از ما یک اتوپایلوت گذاشته وقتی مسیر را برایش درست تعریف کنیم، مسیر را طی می کند ضمن اینکه لازم داشتم دچار چند رای بودن یا تردید در مورد ساخت کار نشوم. من را از ساختن فیلمنامه منع می کردند، می گفتند در شرایط فعلی سینمای ایران این جواب نمی دهد، نمی دانستم این کار باید جواب چه چیز را بدهد؟ بعد می گفتم چرا جواب دل خسته من را داده اگر داده ممکن است جواب دل خسته دیگران را هم بدهد. منظرمان فرق میکرد.
- همراه در منظر و دیدگاهتان نداشتید؟
در ابتدا تنها دو نفر به فیلمنامه ایمان داشتند دکتر محمدهادی کریمی و من.
- سرمایه گذاران در کجای این معادله قرار داشتند؟
سرمایه گذاران به خاطر وجاهت نویسنده و شاید موقعیت فعلی من در بازیگری جلو آمدند. اما نگاه فرهنگی شان از اول غالب بود، الان ممکن است خوشحال باشند از اینکه در اولین سرمایه گذاری، کاری نکردند که بعد سرشان را پایین بیاندازند و من از همگی شان، ممنونم.
*برای اعتقادم هر آنچه باید انجام میدهم
-شما به عنوان بازیگری در عالم سینما معرفی می شوید که با حضورتان در فیلم بخشی از گیشه تضمین می شود. از سوی دیگر در نقش های زیادی ظاهر شدید که هر دو را می توان فاکتورهایی برای جذب مخاطب دانست . اما با توجه به تلاش شما برای ساخت فیلم به مدت ده سال یک تعارض به وجود می آید به شخصه به گیشه فیلم خودتان مطمئن بودید؟
انسان برای اعتقادش از هر آنچه که دارد باید استفاده کند. هیچ اشکالی ندارد که شهاب حسینی و 38 نقش و گریم های متفاوتش این کنجکاوی را برانگیخته کند مردم به سالن سینما بیایند. تا اینجا به نظر من هیچ اشکالی ندارد، اما به خاطر من هم اگر آمده، ولی با فیلم سالن را ترک کند، آقای سمندریان فقید در زمانی که شاگردانش دیده می شدند و آغاز شهرت بود می گفت: «شهرت باعث بدبختی است زیرا تماشاگر به طور ذاتی و روانشناسی اول ممکن است به خاطر شهرت بیاید اما بازیگر برای 5 تا 10 دقیقه جذاب است بعد از آن دیگر تو رانمی خواهد ببیند بلکه نقشی که بازی می کنی برایش جالب است بعد از 30 دقیقه نه تو را میخواهد ببیند و نه نقش را ببیند می خواهد خودش را در آن نقش ببیند».
این ماندگارترین جمله ای است که استاد سمندریان گفت و من چه در بازیگری و چه حالا که فیلمی ساختم به دردم خورد. در اولین تجربه تئاترم که در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه بردم متنی را از اشمیت کار کردم. جامعه اینگونه ایجاب می کرد که تبلیغات به این صورت طراحی شود، شهاب حسینی روی صحنه نیاوران اما هدف این نیست. انگیزه این نبود که مردم بیایند شهاب حسینی را روی صحنه ببینند. مخاطب من را کنار میزند و به متن توجه دارد. وقتی برای اولین بار در زندگیام میخواستم کارگردانی کنم اثری از لوئی جیا نوتسی به نام «قرار ملاقات» را تبدیل به یک فیلم 37 دقیقه ای کردم. شاید برخی درباره کارگردانی من در آن فیلم نظراتی داشته باشند اما ایده بسیار قوی بود. وقتی خدمت آقای رسول زاده رفتم تا یکی از نقشها را بگویند که به دلیل اندک کسالت شان میسر نشد. خانمشان در آشپزخانه مشغول بود بعد دیدم آمد روی مبل و فیلم را دید و گفت: نشانه زندگی چقدر جالب است. من عمل باز قلب دارم و ترسیده بودم با این کار احساس کردم خدا نزدیک است و احساس امنیت خوبی به من دست داد. آن لحظه اگر برترین جایزه را به من می دادند اینقدر برایم لذت بخش نبود.
من هر کاری که انجام دادم در چارچوب الطاف بی نهایت خداوند انجام شده و ناراحتی ام این است که چرا هیچ وقت در حد و اندازه لطف خداوند نبودم. پیشکسوت هایی داریم که ممکن است توان و حوصله کار کردن ندارند بایک برنامه ریزی آموزشی از طرف وزارت ارشاد سازمان دهی شود گنجینه تجارب را به نسل بعدی انتقال دهند. اگر این بزرگان در کارگاه های آموزشی حضور یابند یا آثارشان با حضور خودشان نقد بشود، ببینید چگونه مورد اقبال جوانان و علاقمندان قرار می گیرد. این می تواند احساس مفید بودن و زندگی به پیشکسوت بدهد. علاقمندان از تجارب پیشکسوتان بهره مند شوند همچنین سودآوری خواهد داشت که می توان به نفع خیریه یا به هنرمند تعلق بگیرد. هزاران اتفاق خوب رخ دهد. جامعه اگر به من اقبال نشان می دهد مانند ستاره هایی است که معلم در کنار نمره 20 یا 19 روی دفترم می چسباند. انگیزه آن ستاره ها باعث می شد بیشتر درس بخوانم. چیزی نیستیم جز آنکه خواست خداست. کاری هم نمی کنیم جز آنچه که باید.
- یک پلان دفاع مقدسی در کار هست که به عقیده من در عین کوتاهی، تاثیر گذارتر از برخی فیلم های دفاع مقدسی بود.
جالب است بدانید. پلان اصلیای که باید می گرفتیم خراب شد انگار خداوند شرایطی را به وجود آورد که ما آن پلان را آن گونه که در فیلم دیده می شود گرفتیم.
*در اوج ناامیدی پلان پرچم را گرفتم
درباره خراب شدن این پلان بیشتر توضیح بدهید.
قرار بود یک صحرای محشری از انفجار برای ما درست بشود! برای بنده و بازیگران دیگر 30 یا 40 چاشنی گذاشتند که شاید 2 یا 3 چاشنی عمل کرد. حدود 30 انفجار طراحی شده بود که 3 تا رخ داد که یک تعداد هم مثل خارج شدن باد بادکنک عمل کرد. طراحی ما این بود یک پلان دوربین از نمای نزدیک یک تانک عراقی به سمت خرمشهر نزدیک میشود و یک عده جوان با اسلحه کلاشینکف دربرابر تانک ها مقاومت می کنند بود، در نیامد و لحظه کوتاهی در فیلم توانستیم استفاده کنیم. در اوج ناامیدی که عصبانی بودم نزدیک غروب آفتاب بود احساس کردم ممکن است یک امید وجود داشته باشد و انگار خدای مهربان آن پرچم و سینه خیز به سمت پرچم را الهام کرد، گفتم این کار را بکنیم و فکر نمی کردم چگونه ممکن است از آب دربیاید بعد دیدم به مراتب این از بخش اول بهتر بود.
*نباید بلندگوی کنار فیلم باشم
- در شرایطی که فیلم اکران شد که سرگروه نداشت. رسانهها تصورشان این بود که می توانند با توجه به مضمون فیلم و حضور شما شرایط بهتری را برای فیلم رقم بزنند که خوشبختانه با حضور مردم رقم خورد. فکر نمی کنید خودتان اگر در ایران بودید بهتر میتوانستید به فیلم کمک کنید؟
اگر عمری باشد و من باز هم بخواهم کاری را انجام بدهم وقتی کار به اکران می رسد برای من تمام خواهد شد. بعدش باید چه بگویم؟ من دیگر چیزی ندارم که بگویم من هر آنچه که می خواستم بگویم با کلمات پلان ها و جملات سکانس ها صحبت کردم. به عقیده من یکی از نشانه های شعور به مخاطب این است که بعد از این که اثر را ارایه کردی مدتی را به صبر و سکوت بگذرانی. باید ببینی این مولود و اثر در میان مردم چگونه قرار می گیرد و چه قضاوت هایی درباره آن می شود. من نباید بلندگوی کنار فیلم باشم. به عقیده من اگر یک فیلم قرار است 8 هفته اکران شود در 4 هفته اول نباید هیچ اظهار نظری کرد و باید سکوت کرد. شاید فیلمساز دچار یک تصورات و توهماتی از فیلم خودش باشد که به واقعیت نزدیک نباشد. فیلم باید حرف خودش را بزند عیب و هنرش عیان شو بعد راجع به آن بتوان صحبت کرد. با جان تجربه کردم اثر خلق شده براساس عشق و آثار هنری بزرگترین مبلغ شان خودشان هستند برخلاف تصورات تبلیغاتی که فکر می کنند سراسر شهر را با بیلبرد و تبلیغات شهری کاغذ دیواری کنند در فروش فیلم تاثیر می گذارد اصلا این گونه نیست. فیلم مخاطب خودش را خودش دعوت می کند.
- چرا فیلم شهاب حسینی سرگروه ندارد؟ هیچ گاه برای گرفتن سرگروه به سراغ مدیران نرفتید؟
نه. شاید از دید خیلی ها نباید می داشت. شاید این فیلم هر طور شده نباید میلیاردی میشد! شاید از دید بعضی ها فیلمی که با این پروداکشن در بخش خصوصی و بدون کمک نهادها و بانک ها ساخته شده، حق ندارد خوب عرضه و دیده شود و خدای نکرده پرفروش شود! شهاب حسینی تنها وظیفه اش این بود که برود به مسولان ذیربط فرهنگی که گاه یک مدیر سینمای سرگروه است بگوید ما 10 سال عشق و تجربه را برای این کار گذاشتیم. ببینید اگر قابل است بروید و در جامعه تاثیر ایجاد کنید ما تا اینجا توانستیم اما موضوع این است که ما فیلم را تا مراحل پایانی به دندان باید بگیریم. فیلمسازی کار مقرون به صرفه ای نیست زیرا سالها از زمان نگارش فیلمنامه تا پرونده اکران بسته بشود وقت انسان را می گیرد، چقدر مگر عایدی داشته باشد در حالی که کارگردان وقتی فیلم را ساخت باید با خیال آسوده به دنبال کار بعدی برود و سیستمی باید وجود داشته باشد که بتواند عیار سنجی کند. اگر اثری میزانی خلوص و صداقت و تاثیر مثبت دارد که می تواند تحول هرچند ناچیز به مانند یک نسیم باشد که روح جامعه را فرح ببخشد باید یک برنامه ریزی وجود داشته باشد برای تبلیغ و عرضه ی آن فکر کنند.
من انتظار دارم منتقدین سینما چه از فیلم خوشتان می آید و چه بدتان می آید باید طوری نقد بنویسید که تماشاگر کنجکاو دیدن فیلم بشود تا بتوانیم سطح کیفی سلیقه مخاطب را محک بزنیم. چه بسا باعث تصحیح مسیر منتقد شود گاهی مواردی را منتقد دوست دارد که مخاطب آن را دوست دارد یا بالعکس.
*سیاست جشنواره فجر راز سینما را برملا میکند
همیشه برای من سوال است چرا جشنواره فجر روی آثار اکران شده که بازتابش را از مردم گرفته است، مسابقه طراحی کند و مردم برایش مهم باشد سیاستش را به گونه ای طراحی کرده است که راز یک سال آینده سینما را در یک پروسه زمانی همه را افشا می کند و در فرهنگی ترین سالن که باید همه اتفاقات خوب در آن رخ بدهد بی اخلاق ترین شکل اتفاقات می افتد. حالا اگر کار فیلمساز مورد تایید منتقد نبوده به حرمت فعالیت های پیاپی و آثار خوب فیلمساز نباید حرمت ها را شکست. از طرف دیگر سینما به اقتصاد زنده است شاید اگر یک فیلم بخواهد جا بیفتد فیلم خوبی نیست خرج خودش را دربیاورد و به ضرر نرسد. مردم را باید سهیم کرد نه در سینما در همه چیز باید آن ها را سهیم کرد و به آنها احترام گذاشت.
*سینما نیاز است امتیاز نیست
-برای کار بعدی در مقام فیلمساز برنامه ای دارید؟
کار بعدی ممکن است 10 سال دیگر اتفاق بیافتد. حقیقتا باید بغضی گلویم را بگیرد احساس کنم اگر نسازم خفه می شوم. اگر این حرف را نزنم دق می کنم و می میرم به نظرم سینما نیاز است یک امتیاز ویژه نیست. پلان ها کلمات و سکانس ها جملات هستند این مهم نیست که چقدر به این زبان تسلط دارید مهم این است که چه می خواهید بگویید. الزاما سینماگربا دانستن لنز، کرین، تراولینگ و...الزاما سینماگر نمی شود زمانی سینماگر می شود که از این ابزار بتواند یک مفهوم درخشان و البته در جهت (نه بی جهت) بسازد. آنچه در مسیر آفرینش اتفاق می افتد کار در جهت است اصالت با طبقه بالاست چه ما بخواهیم چه نخواهیم. هنری که در راستای آفرینش به سمت و سوی تعالی و به سوی بالا نباشد محکوم به فنا است این در تمام دنیا است. در سینمای هالیوود، در آثار کوروساوا، درسواوزالا جز قصهای عارفانه است؟
یک عمر تهیه کننده ما با یک لحن تحقیرآمیز میگوید مخاطب عام. در حالی که مخاطب عام از این جهت عام است که ممکن است کارش با سینما در ارتباط نباشد اما ممکن است یک استاد معتبر دانشگاه باشد . تفکیک مخاطب تهران و شهرستان ها هم غلط است جوان هایی که در شهرستان هستند (به خصوص شهرهای محروم ) بچه های با سوادی دارند. هر وقت توانستیم راس هرم مخاطب و تماشاگر بدانیم و برای فهم او احترام قائل بشویم می توانیم موفق عمل کنیم. من هیچ انگیزه ای برای ادامه حیات کار خود ندارم مگر تلاش برای تغییرات بنیادی در حرفه خودم، بازیگری من را اقناع نمی کند کارگردانی را هم تجربه کردم کار بسیار پر زحمت و پر مصیبتی است. اگر کارگردان اعتقاد به کارش داشته باشد و محجوب باشد و مخاطب برایش اهمیت داشته باشد و کم فروشی نکند بسیار مظلوم است.
- چه واکنشی از مخاطبین گرفتید؟
دو بار موفق شدم فیلم را با مردم ببینم. برایم جالب بود تقریبا مطابق انتظارات تماشاگر واکنش نشان می داد. اگر طنزی را طراحی کردیم که مخاطب کمی نفس بگیرد یا به فکر وادار کند تقریبا پیش بینیها درباره واکنش مخاطب درست در آمد، نقدهایی را هم خواندم که ایراداتی را وارد دانسته بودند احترامشان هم واجب است. اکثر نقدها مثبت بود.
*هنرمند پیمانه عشق است
بعضیها می گویند هنرمند اعتقاداتش و باورش را نباید در کارش بروز دهد...
هنرمند پیمانه عشق است که خداوند انتخابش می کند که بزند در می ازلی و ابدی و در جام ظرف هرکسی که حداقل زحمتش این است که جامش را به سمت بالا ببرد. من اگر فیلم بسازم که احساس خود را بیان نکنم از سرگشتگی خودم نگویم به چه دردی می خورد این ظواهر که مسایل دنیایی مثل استار بودن، پول ، مقام و.. قابل دلبستگی نیست. قصه ای را باید بسازم که این را بتوانم بگویم مثل سی دارتای هرمان هسه یا کیمیاگر یک چیزی که باعث شود به خودشناسی برسیم. من تمام وظیفه ام این است که خودم را بشناسم من کاری به بقیه ندارم.
- با نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی سبک زندگی و نوع سلوک شما در ایام عزاداری امام حسین (ع) حتما برای مخاطب شنیدنی خواهد بود. از حال و هوای خودتان در این ایام بگوئید؟
بچه که بودم در ایام محرم با بزرگترها به هیات می رفتم. چیزی که آن زمان می دیدم عشق و عزاداری واقعی بود. در دهه 60 مداحها با سوز و گداز و عشق می خواندند که من در زمان کودکی تحت تاثیر قرار می گرفتم. مدتی است احساسی مرا آزار می دهد. احساس می کنم تبدیل به خدای ناکرده بازاری می شود برای کسب فیض یک عدهای. وقتی کارهای پاپ روز را تنها شعرهایش را تغییر می دهد و در عزای امام حسین می خواند ما اینجوری امام حسین را نشناختیم. جدای از عشقی که با تولد ما مسلمان ها در وجودمان متجلی می شود کتابی است که از مادرم یادگاری گفتم به نام «آنکه هرگز تسلیم نشد» نوشته آقای محمد رشاد در گروه سنی نوجوان، سال نشر 1345. در طول روزگار آقایان با پنبه و تیغ سر هم می برند کلاه گشاد سر همدیگر می گذارند و تمام تصورشان این است که 10 روز محرم می توانند با دادن غذاها و خرجی کنتر را صفر کنند! غذاها هم به دست نیازمند نمی رسد. من در این ایام با خلوت خودم و فکر به فلسفه وجودی امام حسین راه و مرام ایشان سپری می کنم. بزرگترین آرزویم قبل از مردن ساختن یک اثر از روی کتاب آقای رشاد است به دلیل اینکه حظی که از کتاب گرفتم انتقال بدهم، دنبال این هستم که با سرمایه خصوصی این کار را انجام دهم. یک آدم اهل دل به لطف خدا پیدا خواهم کرد که این کار را بسازم.