گروه تاریخ مشرق- حسين مهديان از مبارزان ديرين انقلاب و از ياران و معاشران شهيدان آيت الله مطهري، آيت الله بهشتي و آيت الله دكتر مفتح به شمار مي رود. وي از دوران امامت شهيد مفتح در مسجد قبا خاطراتي شنيدني دارد كه در اين گفت وشنود، به شمهاي از آنها اشاره كرده است. با سپاس از ايشان كه پذيراي اين مصاحبه شدند.
*ویژگیهای برجسته شهید مفتح از نگاه جنابعالی که سالها با ایشان محشور بودید کدامند؟
برجستهترین ویژگیهای شهید مفتح نوآوری و شجاعت ایشان بود. یادم هست ایشان قاریان مصری را به ایران دعوت کردند که یک ماه رمضان در مسجد قبا قرآن خواندند. ایرانیها تا آن زمان قاریان مصری را ندیده بودند و این موضوع برایشان خیلی جالب بود.
*ظاهراً دعوت عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده کتاب امام علی(ع) هم توسط شهید مفتح صورت گرفت؟
بله، ویژگی این کتاب این بود که نویسنده آن شیعه نبود و یا اگر هم قلباً شیعه بود در کشوری مثل مصر نمیتوانست عقیدهاش را آشکارا بیان کند. شهید مفتح برای دعوت از او شخصاً به مصر رفت و از او، همسر و دخترش برای آمدن به ایران دعوت کرد.
*با توجه به رابطه تیره رژیم شاه با مصر، میزبان این نویسنده در ایران چه کسی بود؟
ایشان به منزل بنده که در خیابان مسجد قبا و در یک کوچه بنبست بود آمدند، اما به محض اینکه وارد شدند، افسری از آگاهی آمد و شروع به بازجویی از بنده کرد که ایشان برنامهاش در اینجا چیست و میخواهد با چه کسانی ملاقات کند؟ احتمالاً از طریق گذرنامه از موضوع باخبر شده بودند، چون دولت نسبت به رابطه مصریها با ایرانیها حساسیت زیادی داشت. برای آن مأمور توضیح دادم ایشان شخصیت سیاسی نیست، بلکه نویسنده است و در نتیجه قطعاً با نویسندگان و ادبا ملاقات خواهد کرد. در هر حال آنها ظاهراً قانع شدند و رفتند، ولی تلفن منزل و رفت و آمدها را بهشدت تحت کنترل گرفتند.
*عبدالفتاح عبدالمقصود با چه کسانی ملاقات کرد؟
با شخصیتهای برجسته علمی و ادبی، از جمله مرحوم سید جعفر شهیدی و مرحوم سید غلامرضا سعیدی که پدر خانم ایشان و نویسنده کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه پیغمبر(ص) و قرآن» که کتاب سال شد و چون به عربی هم ترجمه شده بود، عبدالمقصود خیلی خوب آن کتاب را میشناخت.
*با علما هم ملاقاتی داشت؟
بله، علمای تهران در منزل مرحوم آقای فلسفی و علمای قم در منزل آيت الله وحید خراسانی با ایشان ملاقات کردند.
*با توجه به اینکه منزل شما از قبل انقلاب در محلهای بود که مسجد قبا در آن قرار داشت درباره فعالیتهای این مسجد و نقش شهید مفتح در رونق آن به نکاتی اشاره بفرمایید؟
بله، نزدیک به چهل سالی میشد که در آن محله زندگی کرده بودیم. در آن موقع شهید مفتح امام جماعت مسجد جاوید بودند و به دعوت شهید بهشتی و شهید مطهری به مسجد قبا آمدند. قبل از اینکه ایشان تشریف بیاورند، یک هیئت پنج نفره که بنده هم افتخار همکاری با آن را داشتم، به شکل شورایی آنجا را اداره میکردیم. در آن زمان مسجد وسعت فعلی را نداشت. بعدها بود که حیاط و شبستان و صندوق به آن اضافه شد، به همین دلیل وقتی جمعیت زیادی برای استماع سخنان خطبا میآمدند، به ناچار در کوچههای اطراف مینشستند و از طریق بلندگوها گوش میدادند.
*به هیئت مدیره پنج نفره مسجد قبا اشاره کردید. دیگر چه کسانی عضو آن بودند؟
شهید مفتح، شهید حاج تقی طرخانی.
*بیمناسبت نیست به ویژگیهای این شهید بزرگوار هم اشارهای بفرمایید.
حاج آقا تقی طرخانی انسان کمنظیر و بزرگواری بود که همه زندگی خود را وقف نهضت روحانیت کرده بود. ایشان باغچهای در خارج از تهران داشت که همه مبارزین تحت تعقیب ساواک را به آنجا میبرد. حتی کسی که ایشان را شهید کرد، مدتها بود که از حاج آقا طرخانی کمک مالی میگرفت.
*نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟
حاج آقا تقی طرخانی روی این حساب که آن جوان طلبه مستعد اما فقیری است، به او کمک مالی میکرد. آن ناجوانمرد هم بهازای تمام آن همراهیها و دلسوزیها روزی جلوی در خانه حاجی میرود و جلوی چشم دختربچهاش او را شهید میکند. میخواهم بگویم تا این حد قسیالقلب بود.
*اقدامات هیئت پنج نفره مسجد قبا چه بودند؟
ما در روزهای دوشنبه جلسه داشتیم و این جلسات هم هر بار در منزل یکی از اعضا تشکیل میشد. در آنجا درباره برنامههایی نظیر دعوت عبدالمقصود، برنامههای شب محرم و ماه رمضان و سایر مناسبتها تصمیم میگرفتیم. بعدها هم که راهپیماییها شروع شدند، در این جلسات در باره آنها تصمیم میگرفتیم.
*نقش شهید مفتح در رونق گرفتن مسجد قبا از نظر شما چه بود؟ ايشان در اين باره از چه روش هايي استفاده ميكردند؟
ایشان در جذب مخاطب، بهخصوص جوانان پرشور و انقلابی نقش برجستهای داشت، زیرا بسیار متهور و آگاه به مسائل زمان بود و بارها در بیان حقایق خطر میکرد و با درایت و انعطاف خاصی سعی داشت این کانون را حفظ کند، مخصوصاً که مسجد هدایت و حسینیه ارشاد هم توسط ساواک تعطیل شده بودند. شهید مفتح دشمنشناس کمنظیری بود، به همین دلیل مشاورههای کارساز و بسیار مؤثری به هیئت امنای مسجد میداد.
*سخنرانان بیشتر از کدام طیفها بودند و چگونه دعوت میشدند؟
شاید برای جوانهای حالا قابل باور نباشد که حتی دعوت یک سخنران برای مسجد با چه مشکلات عجیبی روبرو بود. باید به کلانتری لیست میدادیم و آنها خودشان فردی را انتخاب میکردند که معمولاً هم باب طبع کسی نبود. اگر هم تلاش میکردیم سخنرانی غیر از کسی که در لیست بود دعوت کنیم، باید هزار جور ترفند میزدیم و با اسم مستعار میآمد. تازه باز هم از کوچه پشتی میریختند و او را دستگیر میکردند. برای ده روز عزاداری دهه محرم چنین مشکلاتی داشتیم. در هر حال شهید مفتح چون آدم منعطفی بود، ضرورتاً از روحانیون دعوت نمیکرد، بلکه آقایانی از نهضت آزادی هم برای سخنرانی دعوت میشدند.
*در چند سفر به حج و لبنان هم شهید مفتح را همراهی کردید. از خاطرات آن سفرها شمّهای را بازگو کنید؟
در میان افرادی که برای حج اعزام میشدند، مأموران ساواک فراوان بودند و اوضاع را کاملاً تحت نظر داشتند، با این همه شهید مفتح و سایر علما و روحانیون تا جایی که امکان داشت برای زوّار از فلسفه واقعی حج سخن میگفتند و به آنها آگاهی میدادند و در صورت امکان با علمای سایر کشورهای اسلامی ارتباط برقرار میکردند. البته هیچیک از اینها کار سادهای نبود و غالباً با ممنوعالخروج شدن فرد یا ندادن ویزای مجدد به او همراه میشد.
علت سفر به لبنان این بود که جنگزدههای لبنان وضعیت بسیار بدی داشتند و ما مبالغی را جمع کردیم و به عنوان هیئتی برای کمک به مردم لبنان به آن کشور رفتیم. مهندس توسلی هم از طرف انجمن اسلامی مهندسین 150 هزار تومان آوردند و به بنده دادند که با خود ببرم.
ما از اینجا مستقیم به سوریه رفتیم تا با امام موسی صدر که دفترشان در آنجا بود ملاقات کنیم. سه چهار روزی در سوریه ماندیم و شهید مفتح با ایشان برنامههایی را تدارک دیدند. عدهای از مبارزین از جمله محمد منتظری، جلالالدین فارسی و علی جنتی در آنجا بودند و روزی که میخواستیم به بیروت برویم، مایل بودند همراه ما بیایند و در لبنان هم آموزش ببینند، اما چون گذرنامه نداشتند، نمیتوانستند، اما اگر با آقا موسی صدر میآمدند، مأموران گمرک به حرمت ایشان به گذرنامههای جعلی آنها ایراد نمیگرفتند. آقا موسی چند باری به ایران آمده بود و روی الزاماتی درباره عدهای از زندانیها با شاه ملاقات کرده بود. جلالالدین فارسی از این ملاقاتها دلخور بود و هر جا مینشست روی اقتضای جوانی حرفهای تندی در باره آقا موسی میزد.
در آن سفر، شهید مفتح کنار آقا موسی و من کنار ایشان نشسته بودم و تصمیم داشتیم یک جوری این قضیه را حل و فصل کنیم. آقا موسی با نهایت بزرگواری گفت: «الان حتی اگر یک خار هم به پای جلال برود، لحظهای آرام نخواهم گرفت»، در حالی که انصافاً جلالالدین فارسی از توهین به ایشان در نشریات و جاهای دیگر کم نمیگذاشت. واقعاً اگر کسانی که در رأس امور هستند، این قدر کرامت داشته باشند، مسائل ما حل خواهند شد.
*در لبنان چه اقداماتی را انجام دادید؟
در آنجا درگیر مسائل جنگزدهها شدیم و با مشورت با شهید مفتح و آقا موسی تصمیم گرفتیم کارهای زیربنایی کنیم، به این ترتیب که پایگاهی فرهنگی از کودکستان تا دانشگاه ایجاد کنیم که شبانهروزی باشد و خانوادههای شهدا را پوشش بدهد.
آقایی زمینهای آنجا را خوب میشناخت و ما را برد و یک قطعه زمین 150 هزار متری را در کنار دریا به ما نشان داد که چشمانداز فوقالعاده زیبایی داشت و قیمتش هم مناسب بود. زمین را خریدیم و میخواستیم سند بزنیم که گفتند به بیگانگان زمین نمیدهیم. آقا موسی پیشنهاد کردند زمین را به اسم مجلس اعلا میگیریم که یک مؤسسه حقوقی باشد و 50 درصد متعلق به ایرانیها و 50 درصد متعلق به لبنانیها باشد و با قوانین لبنان جور در بیاید. زمین را به نام مجلس اعلا گرفتیم و آقا موسی امضا کردند و به ایران آمدیم تا هیئت امنا و اساسنامه را تهیه کنیم که جریان ناپدید شدن آقا موسی پیش آمد و همه چیز در هالهای از ابهام فرو رفت.
*با توجه به اینکه شما هم با دکتر شریعتی و هم با شهید مفتح رابطه نزدیکی داشتید، رابطه این دو با یکدیگر را چگونه تحلیل میکنید؟
شهید مفتح هم با اندیشمندان داخل و هم با متفکرین خارج رابطه صمیمانهای داشتند و از آنها برای شرکت در جلسات و سخنرانیها دعوت میکردند، از جمله با انجمن اسلامی پزشکان، نهضت آزادی و... دکتر شریعتی هم طبیعتاً یکی از آنها بود.
*نگاه مثبتی به دکتر شریعتی داشتند؟
نگاه همه به دکتر شریعتی مثبت بود. این روزها عدهای بیهوده سعی میکنند از دکتر شریعتی بت بسازند یا او را تکفیر کنند. هر دو شیوه غلط است. دکتر شریعتی هم مثل هر اندیشمند دیگری قابل نقد است، در عین حال که خدماتی هم کرده است. نگاه صفر و صدی به شخصیتها ما را از اندیشههای آنها بیبهره میسازد و یا بای نقد منصفانه را میبندد. دکتر شریعتی در همان ایام هم گرفتار قضیه تکفیر و تقدیس بود.
*یکی از فرازهای مهم زندگی شهید مفتح اقامه نماز عید فطر معروف و رویدادهای متعاقب آن است. از آن رویداد برایمان بگویید؟
در آن واقعه تاریخی، محور اصلی ایشان بودند. میدانید مستحب است نماز عید فطر در بیابان و زیر آسمان اقامه شود. خواندن خطبه هم دقت و مهارت ویژهای میخواهد. سخنران آن جلسه شهید باهنر بودند و خطبهها را شهید مفتح خواندند. خواندن خطبه با وضعیتی که ساواک درست کرده بود، بسیار دشوار بود. کافی است شرایط آن زمان و صحبتهای ایشان تحلیل شود تا معلوم شود ایشان چه کار بزرگی کردند.
ایشان همیشه حرفهایشان را غیرمستقیم میزدند و حمله مستقیم نمیکردند و این ظرافتی است که هر کسی ندارد. کسانی که تندروی میکرفتند، گرفتار زندانهای طویلالمدت و در واقع حیف میشدند.
*در جریان تشکیل و ستاد استقبال از امام هم بودهاید. از نقش شهید مفتح در این دو شورا بفرمایید؟
برنامهریزیهای ستاد استقبال در مسجد قبا انجام میشد و مدیریت برنامههای بهشت زهرا که امام در آنجا آن سخنرانی تاریخی را انجام دادند به شهید مفتح سپرده شد و وظیفه فوقالعاده حساسی هم بود.
*از شهادت ایشان چه خاطرهای دارید؟
من قبل از ایشان ترور شدم و ایشان در بیمارستان به ملاقاتم آمدند. خبر شهادت ایشان را از دیگران شنیدم.
*با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
*ویژگیهای برجسته شهید مفتح از نگاه جنابعالی که سالها با ایشان محشور بودید کدامند؟
برجستهترین ویژگیهای شهید مفتح نوآوری و شجاعت ایشان بود. یادم هست ایشان قاریان مصری را به ایران دعوت کردند که یک ماه رمضان در مسجد قبا قرآن خواندند. ایرانیها تا آن زمان قاریان مصری را ندیده بودند و این موضوع برایشان خیلی جالب بود.
*ظاهراً دعوت عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده کتاب امام علی(ع) هم توسط شهید مفتح صورت گرفت؟
بله، ویژگی این کتاب این بود که نویسنده آن شیعه نبود و یا اگر هم قلباً شیعه بود در کشوری مثل مصر نمیتوانست عقیدهاش را آشکارا بیان کند. شهید مفتح برای دعوت از او شخصاً به مصر رفت و از او، همسر و دخترش برای آمدن به ایران دعوت کرد.
*با توجه به رابطه تیره رژیم شاه با مصر، میزبان این نویسنده در ایران چه کسی بود؟
ایشان به منزل بنده که در خیابان مسجد قبا و در یک کوچه بنبست بود آمدند، اما به محض اینکه وارد شدند، افسری از آگاهی آمد و شروع به بازجویی از بنده کرد که ایشان برنامهاش در اینجا چیست و میخواهد با چه کسانی ملاقات کند؟ احتمالاً از طریق گذرنامه از موضوع باخبر شده بودند، چون دولت نسبت به رابطه مصریها با ایرانیها حساسیت زیادی داشت. برای آن مأمور توضیح دادم ایشان شخصیت سیاسی نیست، بلکه نویسنده است و در نتیجه قطعاً با نویسندگان و ادبا ملاقات خواهد کرد. در هر حال آنها ظاهراً قانع شدند و رفتند، ولی تلفن منزل و رفت و آمدها را بهشدت تحت کنترل گرفتند.
*عبدالفتاح عبدالمقصود با چه کسانی ملاقات کرد؟
با شخصیتهای برجسته علمی و ادبی، از جمله مرحوم سید جعفر شهیدی و مرحوم سید غلامرضا سعیدی که پدر خانم ایشان و نویسنده کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه پیغمبر(ص) و قرآن» که کتاب سال شد و چون به عربی هم ترجمه شده بود، عبدالمقصود خیلی خوب آن کتاب را میشناخت.
*با علما هم ملاقاتی داشت؟
بله، علمای تهران در منزل مرحوم آقای فلسفی و علمای قم در منزل آيت الله وحید خراسانی با ایشان ملاقات کردند.
*با توجه به اینکه منزل شما از قبل انقلاب در محلهای بود که مسجد قبا در آن قرار داشت درباره فعالیتهای این مسجد و نقش شهید مفتح در رونق آن به نکاتی اشاره بفرمایید؟
بله، نزدیک به چهل سالی میشد که در آن محله زندگی کرده بودیم. در آن موقع شهید مفتح امام جماعت مسجد جاوید بودند و به دعوت شهید بهشتی و شهید مطهری به مسجد قبا آمدند. قبل از اینکه ایشان تشریف بیاورند، یک هیئت پنج نفره که بنده هم افتخار همکاری با آن را داشتم، به شکل شورایی آنجا را اداره میکردیم. در آن زمان مسجد وسعت فعلی را نداشت. بعدها بود که حیاط و شبستان و صندوق به آن اضافه شد، به همین دلیل وقتی جمعیت زیادی برای استماع سخنان خطبا میآمدند، به ناچار در کوچههای اطراف مینشستند و از طریق بلندگوها گوش میدادند.
*به هیئت مدیره پنج نفره مسجد قبا اشاره کردید. دیگر چه کسانی عضو آن بودند؟
شهید مفتح، شهید حاج تقی طرخانی.
*بیمناسبت نیست به ویژگیهای این شهید بزرگوار هم اشارهای بفرمایید.
حاج آقا تقی طرخانی انسان کمنظیر و بزرگواری بود که همه زندگی خود را وقف نهضت روحانیت کرده بود. ایشان باغچهای در خارج از تهران داشت که همه مبارزین تحت تعقیب ساواک را به آنجا میبرد. حتی کسی که ایشان را شهید کرد، مدتها بود که از حاج آقا طرخانی کمک مالی میگرفت.
*نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟
حاج آقا تقی طرخانی روی این حساب که آن جوان طلبه مستعد اما فقیری است، به او کمک مالی میکرد. آن ناجوانمرد هم بهازای تمام آن همراهیها و دلسوزیها روزی جلوی در خانه حاجی میرود و جلوی چشم دختربچهاش او را شهید میکند. میخواهم بگویم تا این حد قسیالقلب بود.
*اقدامات هیئت پنج نفره مسجد قبا چه بودند؟
ما در روزهای دوشنبه جلسه داشتیم و این جلسات هم هر بار در منزل یکی از اعضا تشکیل میشد. در آنجا درباره برنامههایی نظیر دعوت عبدالمقصود، برنامههای شب محرم و ماه رمضان و سایر مناسبتها تصمیم میگرفتیم. بعدها هم که راهپیماییها شروع شدند، در این جلسات در باره آنها تصمیم میگرفتیم.
*نقش شهید مفتح در رونق گرفتن مسجد قبا از نظر شما چه بود؟ ايشان در اين باره از چه روش هايي استفاده ميكردند؟
ایشان در جذب مخاطب، بهخصوص جوانان پرشور و انقلابی نقش برجستهای داشت، زیرا بسیار متهور و آگاه به مسائل زمان بود و بارها در بیان حقایق خطر میکرد و با درایت و انعطاف خاصی سعی داشت این کانون را حفظ کند، مخصوصاً که مسجد هدایت و حسینیه ارشاد هم توسط ساواک تعطیل شده بودند. شهید مفتح دشمنشناس کمنظیری بود، به همین دلیل مشاورههای کارساز و بسیار مؤثری به هیئت امنای مسجد میداد.
*سخنرانان بیشتر از کدام طیفها بودند و چگونه دعوت میشدند؟
شاید برای جوانهای حالا قابل باور نباشد که حتی دعوت یک سخنران برای مسجد با چه مشکلات عجیبی روبرو بود. باید به کلانتری لیست میدادیم و آنها خودشان فردی را انتخاب میکردند که معمولاً هم باب طبع کسی نبود. اگر هم تلاش میکردیم سخنرانی غیر از کسی که در لیست بود دعوت کنیم، باید هزار جور ترفند میزدیم و با اسم مستعار میآمد. تازه باز هم از کوچه پشتی میریختند و او را دستگیر میکردند. برای ده روز عزاداری دهه محرم چنین مشکلاتی داشتیم. در هر حال شهید مفتح چون آدم منعطفی بود، ضرورتاً از روحانیون دعوت نمیکرد، بلکه آقایانی از نهضت آزادی هم برای سخنرانی دعوت میشدند.
*در چند سفر به حج و لبنان هم شهید مفتح را همراهی کردید. از خاطرات آن سفرها شمّهای را بازگو کنید؟
در میان افرادی که برای حج اعزام میشدند، مأموران ساواک فراوان بودند و اوضاع را کاملاً تحت نظر داشتند، با این همه شهید مفتح و سایر علما و روحانیون تا جایی که امکان داشت برای زوّار از فلسفه واقعی حج سخن میگفتند و به آنها آگاهی میدادند و در صورت امکان با علمای سایر کشورهای اسلامی ارتباط برقرار میکردند. البته هیچیک از اینها کار سادهای نبود و غالباً با ممنوعالخروج شدن فرد یا ندادن ویزای مجدد به او همراه میشد.
علت سفر به لبنان این بود که جنگزدههای لبنان وضعیت بسیار بدی داشتند و ما مبالغی را جمع کردیم و به عنوان هیئتی برای کمک به مردم لبنان به آن کشور رفتیم. مهندس توسلی هم از طرف انجمن اسلامی مهندسین 150 هزار تومان آوردند و به بنده دادند که با خود ببرم.
ما از اینجا مستقیم به سوریه رفتیم تا با امام موسی صدر که دفترشان در آنجا بود ملاقات کنیم. سه چهار روزی در سوریه ماندیم و شهید مفتح با ایشان برنامههایی را تدارک دیدند. عدهای از مبارزین از جمله محمد منتظری، جلالالدین فارسی و علی جنتی در آنجا بودند و روزی که میخواستیم به بیروت برویم، مایل بودند همراه ما بیایند و در لبنان هم آموزش ببینند، اما چون گذرنامه نداشتند، نمیتوانستند، اما اگر با آقا موسی صدر میآمدند، مأموران گمرک به حرمت ایشان به گذرنامههای جعلی آنها ایراد نمیگرفتند. آقا موسی چند باری به ایران آمده بود و روی الزاماتی درباره عدهای از زندانیها با شاه ملاقات کرده بود. جلالالدین فارسی از این ملاقاتها دلخور بود و هر جا مینشست روی اقتضای جوانی حرفهای تندی در باره آقا موسی میزد.
در آن سفر، شهید مفتح کنار آقا موسی و من کنار ایشان نشسته بودم و تصمیم داشتیم یک جوری این قضیه را حل و فصل کنیم. آقا موسی با نهایت بزرگواری گفت: «الان حتی اگر یک خار هم به پای جلال برود، لحظهای آرام نخواهم گرفت»، در حالی که انصافاً جلالالدین فارسی از توهین به ایشان در نشریات و جاهای دیگر کم نمیگذاشت. واقعاً اگر کسانی که در رأس امور هستند، این قدر کرامت داشته باشند، مسائل ما حل خواهند شد.
در آنجا درگیر مسائل جنگزدهها شدیم و با مشورت با شهید مفتح و آقا موسی تصمیم گرفتیم کارهای زیربنایی کنیم، به این ترتیب که پایگاهی فرهنگی از کودکستان تا دانشگاه ایجاد کنیم که شبانهروزی باشد و خانوادههای شهدا را پوشش بدهد.
آقایی زمینهای آنجا را خوب میشناخت و ما را برد و یک قطعه زمین 150 هزار متری را در کنار دریا به ما نشان داد که چشمانداز فوقالعاده زیبایی داشت و قیمتش هم مناسب بود. زمین را خریدیم و میخواستیم سند بزنیم که گفتند به بیگانگان زمین نمیدهیم. آقا موسی پیشنهاد کردند زمین را به اسم مجلس اعلا میگیریم که یک مؤسسه حقوقی باشد و 50 درصد متعلق به ایرانیها و 50 درصد متعلق به لبنانیها باشد و با قوانین لبنان جور در بیاید. زمین را به نام مجلس اعلا گرفتیم و آقا موسی امضا کردند و به ایران آمدیم تا هیئت امنا و اساسنامه را تهیه کنیم که جریان ناپدید شدن آقا موسی پیش آمد و همه چیز در هالهای از ابهام فرو رفت.
*با توجه به اینکه شما هم با دکتر شریعتی و هم با شهید مفتح رابطه نزدیکی داشتید، رابطه این دو با یکدیگر را چگونه تحلیل میکنید؟
شهید مفتح هم با اندیشمندان داخل و هم با متفکرین خارج رابطه صمیمانهای داشتند و از آنها برای شرکت در جلسات و سخنرانیها دعوت میکردند، از جمله با انجمن اسلامی پزشکان، نهضت آزادی و... دکتر شریعتی هم طبیعتاً یکی از آنها بود.
*نگاه مثبتی به دکتر شریعتی داشتند؟
نگاه همه به دکتر شریعتی مثبت بود. این روزها عدهای بیهوده سعی میکنند از دکتر شریعتی بت بسازند یا او را تکفیر کنند. هر دو شیوه غلط است. دکتر شریعتی هم مثل هر اندیشمند دیگری قابل نقد است، در عین حال که خدماتی هم کرده است. نگاه صفر و صدی به شخصیتها ما را از اندیشههای آنها بیبهره میسازد و یا بای نقد منصفانه را میبندد. دکتر شریعتی در همان ایام هم گرفتار قضیه تکفیر و تقدیس بود.
*یکی از فرازهای مهم زندگی شهید مفتح اقامه نماز عید فطر معروف و رویدادهای متعاقب آن است. از آن رویداد برایمان بگویید؟
در آن واقعه تاریخی، محور اصلی ایشان بودند. میدانید مستحب است نماز عید فطر در بیابان و زیر آسمان اقامه شود. خواندن خطبه هم دقت و مهارت ویژهای میخواهد. سخنران آن جلسه شهید باهنر بودند و خطبهها را شهید مفتح خواندند. خواندن خطبه با وضعیتی که ساواک درست کرده بود، بسیار دشوار بود. کافی است شرایط آن زمان و صحبتهای ایشان تحلیل شود تا معلوم شود ایشان چه کار بزرگی کردند.
ایشان همیشه حرفهایشان را غیرمستقیم میزدند و حمله مستقیم نمیکردند و این ظرافتی است که هر کسی ندارد. کسانی که تندروی میکرفتند، گرفتار زندانهای طویلالمدت و در واقع حیف میشدند.
*در جریان تشکیل و ستاد استقبال از امام هم بودهاید. از نقش شهید مفتح در این دو شورا بفرمایید؟
برنامهریزیهای ستاد استقبال در مسجد قبا انجام میشد و مدیریت برنامههای بهشت زهرا که امام در آنجا آن سخنرانی تاریخی را انجام دادند به شهید مفتح سپرده شد و وظیفه فوقالعاده حساسی هم بود.
*از شهادت ایشان چه خاطرهای دارید؟
من قبل از ایشان ترور شدم و ایشان در بیمارستان به ملاقاتم آمدند. خبر شهادت ایشان را از دیگران شنیدم.
*با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.