به گزارش گروه اجتماعی مشرق، پس از تلاش دوماهه، مجوز بازدید از سامانسرای زنان کارتنخواب لویزان صادر شد. به شرقیترین منطقه تهران میروم. بیشتر از سوز سرما و ساختمانهای نیمهکاره، توجهم را معتادی که کنار خیابان نشسته است، جلب میکند. خیابان خلوت است. از دور گاراژ اتوبوسهای شرکت واحد به چشم میخورد؛ متوجه میشوم که مقصد نزدیک است.
خیابان بم کمی سربالاست. به سامانسرای لویزان میرسم و پس از ورود به محوطه با هماهنگی حراست به داخل ساختمان راهنمایی میشوم. در اتاق مدیریت، خانمی خندان و خوشخلق از ورودم استقبال میکند. مهربانی از کلامش میبارد. خانم نهاوندی مدیر سامانسرا است و در اکثر جملات خود "مادر" خطابت میکند. در اتاق خانم نهاوندی یک مانیتور بزرگ وجود دارد و تمامی بخشها با دوربین تحت کنترل است. برایمان میگوید که 30 سال مددکار سازمان بهزیستی و مدیر مراکز شبانهروزی بوده و روابط خود را با این سازمان حتی پس از بازنشستگی حفظ کرده و در یک سالی که شهرداری این سامانسرا را تأسیس کرده است، با آنها همکاری میکند؛ عشق به کارش را با تمام وجود میتوان احساس کرد.
سامانسرای لویزان با DIC متفاوت است
این مرکز تنها مرکز شبانهروزی نگهداری زنان است، اما DIC مددسراهایی است که در آن زنان بیخانمان تنها میتوانند از ساعت 6 بعدازظهر تا 6 صبح روز بعد اسکان داشته باشند و بعد باید ترخیص شوند.
خانم نهاوندی، مدیر این مرکز میگوید: اگر لازم باشد با توجه به ظرفیتمان برای حداکثر 100 نفر نیز خدمات مددسراها را ارایه میدهیم و نمیگذاریم کسی شب بیرون بخوابد. زنان در این مراکز از خدماتی مانند شام، استحمام، لباس و جای خواب بهره میگیرند و صبح آنها را به مترو میرسانیم تا به سرکار، خانه بستگان و... بروند. در زمان غربال مددکار تشخیص میدهد که آیا فردی نیاز به نگهداری شبانهروزی دارد و یا باید برای او نقش مددسرایی داشت.
اکثر مددجویان این مرکز به دلیل مصرف شیشه دچار جنون و بیماریهای روانی هستند. پزشک روزانه و یک روانپزشک بهنام، هفتهای دوبار آنها را ویزیت میکند. برخی هم کسانی هستند که گمشدهاند و در صورت عدم مراجعه خانواده آنها، عکسشان برای یافتن خانواده در روزنامه چاپ میشود. افرادی که به هیچوجه توانایی مالی، شغلی و خانوادهای ندارند تا به زندگی خود سامان دهند نیز به بهزیستی معرفی میشوند. با اعلام آمار هفتگی سامانسرا به ستاد پذیرش بهزیستی، با توجه به خالیشدن ظرفیت پذیرش، این انتقال صورت میگیرد.
وی از روند پذیرش مددجویان در سامانسرا این چنین میگوید: متکدیان، بیخانمانها، دستفروشها، معتادان و سالمندان گمشده توسط گشت 137 شهرداری از چهار منطقه شرق، غرب، جنوب و شمال شهر جمعآوری شده و به مرکز جامع برده میشوند. آنجا این افراد تقسیم شده و تعدادی از آنها به سامانسرا تحویل داده میشوند.
از خدمات مشاوره و مددکاری تا حیاطی با وسایل ورزشی
با خانم نهاوندی همراه میشویم تا بخشهای مختلف مرکز را نشانمان دهد. از اتاق مدیریت که بیرون میآییم اتاق مددکاران را میبینیم. یک اتاق دیگر هم به عنوان اتاق ملاقات و مصاحبه در نظر گرفتهاند که تعدادی صندلی در گوشه هر دیوار قرار دارد. این قسمت هم با دوربین مداربسته تحت کنترل است.
با آسانسور به طبقه همکف میرویم. به محض بازشدن در آسانسور سرویسهای بهداشتی روبرویمان دیده میشود؛ بوی مشمئزکنندهای میآید. در این طبقه اتاق بزرگی وجود دارد که پذیرش آنجا صورت میگیرد. در سه گوشه دیوار صندلیهایی برای مددکاران، مددجویان و ماموران شهرداری قرار داده شده است. خانم نهاوندی توضیح میدهد که تیمی متشکل از پزشک، مددکاران، بهیاران و مادریاران در غربالگری حضور دارند. ابتدا این افراد از نظر جراحت، زخم و شکستگی توسط پزشک معاینه میشوند و تمامی موارد صورتجلسه میشود. سپس این تیم، با توجه به شرایط و وضعیت مددجو، نظر خود را برای پذیرش یا عدم پذیرش آنها اعلام میکنند.
گویا خانم نهاوندی متوجه شده است که این بو آزاردهنده است، میگوید که این بو به علت ضدعفونی با گاز ازن در قسمتهای مختلف است و دستگاههای ضدعفونیکننده هوا را که بر روی دیوارها نصب شده، نشانمان میدهد و ادامه میدهد: پس از تأیید پذیرش، وسایل همراه مددجویان صورتجلسه شده و به انبار میرود. موردی داشتیم که یک خانم سالمند زمان خروج از خانه تمامی طلاهای خود را نیز با خود آورده بود. افراد پذیرششده پس از استحمام، اصلاح، تعویض لباس و ضدعفونیشدن به بخش منتقل میشوند و در آنجا مانند خانه صبحانه، نهار، شام و میانوعدههایشان تأمین میشود.
با چند پله وارد حیاط بزرگی شدیم که در پشت ساختمان قرار داشت. در انتهای حیاط یک رختشویخانه بزرگ بود. حیاط با ست بدنسازی پارکی مجهز شده بود. گویا قرار است رایزنی شود تا از زمینهای اطراف به مجموعه اضافه شود. دیوارهای حیاط حدود سه متری میشد و روی آن نیز قریب یک متر حفاظ و نرده قرار گرفته بود. در کمال ناباروری خانم نهاوندی گفت: چندوقت پیش از این دیوار مددجویی فرار کرده بود و به همین خاطر قرار است حیاط را به سقف شیشهای مجهز کنیم و دورتادور باز باشد.
به داخل ساختمان برگشتیم. با آسانسور به طبقه سوم میرویم. این طبقه از 2 سالن بزرگ تشکیل شده است. نهارخوری با صندلیها و میزهای پلاستیکی در سالن سمت راست است. روی اکثر صندلیها لباسهای یاسی قرار دارد. واضح است به دلیل سرمای هوا لباسها اینجا پهن شده تا خشک شوند.
تمامی سرویسهای بهداشتی این طبقه قفل و پلمپ شده است. به گفته مدیر مرکز، بیشترین خطرات مرکز مربوط به سرویسهای بهداشتی و دستشوییها است؛ چون بهدلیل بستهبودن درها، دیدی وجود ندارد. به همین خاطر قرار است این مجموعه بازسازی کلی شود و برای سرویسها دیوارهای کوتاه با شیشههای رفلکس گذاشته شود. در بازسازی، بسیاری از قسمتهای ساختمان تغییر کاربری میدهد. سنگفرش سالنها، موزاییک است که قرار است طی بازسازی سنگ شود.
دقیقهای منتظر میمانیم تا صدای در زدن ما به گوش مسئولین بخش که در طبقه پایین قرار دارند، برسد و بیایند در بین دو سالن را باز کنند. به سالن سمت چپ میرویم. درها را مجدد میبندند تا مددجوها وارد طبقات نشوند. سیستم ایمنی بسیار اهمیت دارد. دیوارهای این سالن به رنگ یاسی است و در آن یک فرش پهن شده است که حکم نمازخانه را دارد.
بر روی دیوارها و ستونها دستگاههای ضدعفونیکننده گاز ازن نصب شده است. خانم نهاوندی میگوید: ما اینجا در خطر بسیاری از عفونتها قرار داریم و تست سل مددکاران ما مثبت بود. به همین دلیل از این دستگاهها استفاده شد. از طریق پلهها یک طبقه پایینتر میآییم، رنگ نردهها و دربها همه سفید است. ورودی و خروجی پلهها در طبقه دوم هرکدام با یک درب جدا و قفل شدهاند. با ورود به بخش، 2 سالن را مشاهده میکنیم. داخل هر یک از سالنها تختهای دوطبقه در دو ردیف کنار هم چیده شدهاند و در هر تخت به طور معمول زنی نشسته یا خوابیده است.
کار در مراکز حمایت از زنان آسیبدیده نیازمند عشق است
به دفتر خانم نهاوندی برمیگردیم. مدیر دلسوز و باروحیه مرکز جملهای میگوید که باورش برایمان سخت است: "من هم خستهام، واقعاً خستهام.. کار سنگین است و خطرناک، چنین شغلهایی تنها عشق میخواهد" او برایمان از سختیهای کار میگوید و اینکه محدودیتی برای زمان نگهداری این افراد در این مرکز نیست: HIV مثبتهای ما 6 ماه است در این مرکز هستند. هیچ مرکزی بیماران خاص را پذیرش نمیکند. مددجو خسته میشود، اما بهزیستی هم مرکز ندارد. یکی از خطرات جدی دیگر زمان انتقال بیماران روانی به بیمارستان است. این افراد قدرت بدنی بالایی دارند و همه را میزنند. بیشترین حوادث و اتفاقات پنجشنبه و جمعهها رخ میدهد و به همین دلیل من تقریباً همیشه در مرکز هستم. بسیار مهم و ضروری است که به مددجویان به چشم یک انسان نگاه کنیم و به وعدههای خود نسبت به آنها وفادار بمانیم. در این شغل اخلاق حرف اول را میزند. اگر مددجو آدرسی را اعلام کند، مددکاران به آن آدرس میروند؛ حتی اگر دور باشد، تا سراغی از خانواده او بگیرند. چندشب گذشته به یک مددجو قول دادیم او را به آدرسی در حوالی فیروزآباد در جاده ورامین که حدود آن را بلد بود، ببریم. تا نیمهشب درگیر بودیم، اما بالاخره موفق شدیم. این متکدی سه دختر بزرگ مجرد بیکار داشت و برای سیرکردن شکم دختران خود برای گدایی به تهران آمده بود.
خانم نهاوندی زنی دلسوز و باروحیه است که مثل یک مادر، نگران مددجویانش است. او از یک دختر 22 ساله برایمان گفت که با فرار از خانه، 15 روز با یک مرد در مکانی در تجریش زندگی میکرده است: دفعه دوم او را در مرقد امام میگیرند، ایندفعه دیگر او را آزاد نکردم و مسئولیت این کیس را خودم بر عهده گرفتم و به همراه روانپزشک علل رفتار او را بررسی میکنیم. برادر او 23 ساله است و تاکنون سهبار اقدام به خودکشی کرده و در عین حال خانوادهاش هم میخواهند او را ببرند، اما اینبار تا به نتیجه روانپزشکی مشکلش نرسم، نمیگذارم برود؛ چون میترسم دفعه دیگر باردار پیدایش کنم! نگاه ما در این مرکز تنها جمعآوری و دوباره رهاکردن نیست. مددجو باید ساماندهی شود. به همین دلیل کسی را بیرویه ترخیص نمیکنیم.
صدای کوبیدن به نردهها و داد و بیداد در ساختمان متعجبمان میکند، خانم نهاوندی میگوید: "الهه است.. مامان جان! هر روز این بساطو داریم". محیط، سراسر استرس و نگرانی است. صحبتهایمان با مدیر توانمند و دلسوز این مرکز و درددلهای او تمامی ندارد، میدانم که اگر سر حرفهایش را باز کند ساعتها ما را روی صندلی میخکوب خواهد کرد، اما وقتمان تمام شده است. از او بخاطر تمامی زحمات و از خودگذشتگیش تشکر میکنیم و با خداحافظی، او و پرسنل زحمتکش سامانسرای لویزان را ترک میکنیم.
در تمام طول مسیر برگشت به سختی کار، نداشتن امنیت جانی، ازخودگذشتگی و روحیه بالای پرسنل این مرکز فکر میکردم و اینکه من و میلیونها نفر دیگر نه تنها توانایی این کار را نداریم، بلکه حاضر نخواهیم بود حتی یکروز در اینگونه مراکز خدمت کنیم.
منبع:مهرخانه
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
خیابان بم کمی سربالاست. به سامانسرای لویزان میرسم و پس از ورود به محوطه با هماهنگی حراست به داخل ساختمان راهنمایی میشوم. در اتاق مدیریت، خانمی خندان و خوشخلق از ورودم استقبال میکند. مهربانی از کلامش میبارد. خانم نهاوندی مدیر سامانسرا است و در اکثر جملات خود "مادر" خطابت میکند. در اتاق خانم نهاوندی یک مانیتور بزرگ وجود دارد و تمامی بخشها با دوربین تحت کنترل است. برایمان میگوید که 30 سال مددکار سازمان بهزیستی و مدیر مراکز شبانهروزی بوده و روابط خود را با این سازمان حتی پس از بازنشستگی حفظ کرده و در یک سالی که شهرداری این سامانسرا را تأسیس کرده است، با آنها همکاری میکند؛ عشق به کارش را با تمام وجود میتوان احساس کرد.
سامانسرای لویزان با DIC متفاوت است
این مرکز تنها مرکز شبانهروزی نگهداری زنان است، اما DIC مددسراهایی است که در آن زنان بیخانمان تنها میتوانند از ساعت 6 بعدازظهر تا 6 صبح روز بعد اسکان داشته باشند و بعد باید ترخیص شوند.
خانم نهاوندی، مدیر این مرکز میگوید: اگر لازم باشد با توجه به ظرفیتمان برای حداکثر 100 نفر نیز خدمات مددسراها را ارایه میدهیم و نمیگذاریم کسی شب بیرون بخوابد. زنان در این مراکز از خدماتی مانند شام، استحمام، لباس و جای خواب بهره میگیرند و صبح آنها را به مترو میرسانیم تا به سرکار، خانه بستگان و... بروند. در زمان غربال مددکار تشخیص میدهد که آیا فردی نیاز به نگهداری شبانهروزی دارد و یا باید برای او نقش مددسرایی داشت.
اکثر مددجویان این مرکز به دلیل مصرف شیشه دچار جنون و بیماریهای روانی هستند. پزشک روزانه و یک روانپزشک بهنام، هفتهای دوبار آنها را ویزیت میکند. برخی هم کسانی هستند که گمشدهاند و در صورت عدم مراجعه خانواده آنها، عکسشان برای یافتن خانواده در روزنامه چاپ میشود. افرادی که به هیچوجه توانایی مالی، شغلی و خانوادهای ندارند تا به زندگی خود سامان دهند نیز به بهزیستی معرفی میشوند. با اعلام آمار هفتگی سامانسرا به ستاد پذیرش بهزیستی، با توجه به خالیشدن ظرفیت پذیرش، این انتقال صورت میگیرد.
وی از روند پذیرش مددجویان در سامانسرا این چنین میگوید: متکدیان، بیخانمانها، دستفروشها، معتادان و سالمندان گمشده توسط گشت 137 شهرداری از چهار منطقه شرق، غرب، جنوب و شمال شهر جمعآوری شده و به مرکز جامع برده میشوند. آنجا این افراد تقسیم شده و تعدادی از آنها به سامانسرا تحویل داده میشوند.
از خدمات مشاوره و مددکاری تا حیاطی با وسایل ورزشی
با خانم نهاوندی همراه میشویم تا بخشهای مختلف مرکز را نشانمان دهد. از اتاق مدیریت که بیرون میآییم اتاق مددکاران را میبینیم. یک اتاق دیگر هم به عنوان اتاق ملاقات و مصاحبه در نظر گرفتهاند که تعدادی صندلی در گوشه هر دیوار قرار دارد. این قسمت هم با دوربین مداربسته تحت کنترل است.
با آسانسور به طبقه همکف میرویم. به محض بازشدن در آسانسور سرویسهای بهداشتی روبرویمان دیده میشود؛ بوی مشمئزکنندهای میآید. در این طبقه اتاق بزرگی وجود دارد که پذیرش آنجا صورت میگیرد. در سه گوشه دیوار صندلیهایی برای مددکاران، مددجویان و ماموران شهرداری قرار داده شده است. خانم نهاوندی توضیح میدهد که تیمی متشکل از پزشک، مددکاران، بهیاران و مادریاران در غربالگری حضور دارند. ابتدا این افراد از نظر جراحت، زخم و شکستگی توسط پزشک معاینه میشوند و تمامی موارد صورتجلسه میشود. سپس این تیم، با توجه به شرایط و وضعیت مددجو، نظر خود را برای پذیرش یا عدم پذیرش آنها اعلام میکنند.
گویا خانم نهاوندی متوجه شده است که این بو آزاردهنده است، میگوید که این بو به علت ضدعفونی با گاز ازن در قسمتهای مختلف است و دستگاههای ضدعفونیکننده هوا را که بر روی دیوارها نصب شده، نشانمان میدهد و ادامه میدهد: پس از تأیید پذیرش، وسایل همراه مددجویان صورتجلسه شده و به انبار میرود. موردی داشتیم که یک خانم سالمند زمان خروج از خانه تمامی طلاهای خود را نیز با خود آورده بود. افراد پذیرششده پس از استحمام، اصلاح، تعویض لباس و ضدعفونیشدن به بخش منتقل میشوند و در آنجا مانند خانه صبحانه، نهار، شام و میانوعدههایشان تأمین میشود.
با چند پله وارد حیاط بزرگی شدیم که در پشت ساختمان قرار داشت. در انتهای حیاط یک رختشویخانه بزرگ بود. حیاط با ست بدنسازی پارکی مجهز شده بود. گویا قرار است رایزنی شود تا از زمینهای اطراف به مجموعه اضافه شود. دیوارهای حیاط حدود سه متری میشد و روی آن نیز قریب یک متر حفاظ و نرده قرار گرفته بود. در کمال ناباروری خانم نهاوندی گفت: چندوقت پیش از این دیوار مددجویی فرار کرده بود و به همین خاطر قرار است حیاط را به سقف شیشهای مجهز کنیم و دورتادور باز باشد.
به داخل ساختمان برگشتیم. با آسانسور به طبقه سوم میرویم. این طبقه از 2 سالن بزرگ تشکیل شده است. نهارخوری با صندلیها و میزهای پلاستیکی در سالن سمت راست است. روی اکثر صندلیها لباسهای یاسی قرار دارد. واضح است به دلیل سرمای هوا لباسها اینجا پهن شده تا خشک شوند.
تمامی سرویسهای بهداشتی این طبقه قفل و پلمپ شده است. به گفته مدیر مرکز، بیشترین خطرات مرکز مربوط به سرویسهای بهداشتی و دستشوییها است؛ چون بهدلیل بستهبودن درها، دیدی وجود ندارد. به همین خاطر قرار است این مجموعه بازسازی کلی شود و برای سرویسها دیوارهای کوتاه با شیشههای رفلکس گذاشته شود. در بازسازی، بسیاری از قسمتهای ساختمان تغییر کاربری میدهد. سنگفرش سالنها، موزاییک است که قرار است طی بازسازی سنگ شود.
دقیقهای منتظر میمانیم تا صدای در زدن ما به گوش مسئولین بخش که در طبقه پایین قرار دارند، برسد و بیایند در بین دو سالن را باز کنند. به سالن سمت چپ میرویم. درها را مجدد میبندند تا مددجوها وارد طبقات نشوند. سیستم ایمنی بسیار اهمیت دارد. دیوارهای این سالن به رنگ یاسی است و در آن یک فرش پهن شده است که حکم نمازخانه را دارد.
بر روی دیوارها و ستونها دستگاههای ضدعفونیکننده گاز ازن نصب شده است. خانم نهاوندی میگوید: ما اینجا در خطر بسیاری از عفونتها قرار داریم و تست سل مددکاران ما مثبت بود. به همین دلیل از این دستگاهها استفاده شد. از طریق پلهها یک طبقه پایینتر میآییم، رنگ نردهها و دربها همه سفید است. ورودی و خروجی پلهها در طبقه دوم هرکدام با یک درب جدا و قفل شدهاند. با ورود به بخش، 2 سالن را مشاهده میکنیم. داخل هر یک از سالنها تختهای دوطبقه در دو ردیف کنار هم چیده شدهاند و در هر تخت به طور معمول زنی نشسته یا خوابیده است.
{$sepehr_album_22814}
کار در مراکز حمایت از زنان آسیبدیده نیازمند عشق است
به دفتر خانم نهاوندی برمیگردیم. مدیر دلسوز و باروحیه مرکز جملهای میگوید که باورش برایمان سخت است: "من هم خستهام، واقعاً خستهام.. کار سنگین است و خطرناک، چنین شغلهایی تنها عشق میخواهد" او برایمان از سختیهای کار میگوید و اینکه محدودیتی برای زمان نگهداری این افراد در این مرکز نیست: HIV مثبتهای ما 6 ماه است در این مرکز هستند. هیچ مرکزی بیماران خاص را پذیرش نمیکند. مددجو خسته میشود، اما بهزیستی هم مرکز ندارد. یکی از خطرات جدی دیگر زمان انتقال بیماران روانی به بیمارستان است. این افراد قدرت بدنی بالایی دارند و همه را میزنند. بیشترین حوادث و اتفاقات پنجشنبه و جمعهها رخ میدهد و به همین دلیل من تقریباً همیشه در مرکز هستم. بسیار مهم و ضروری است که به مددجویان به چشم یک انسان نگاه کنیم و به وعدههای خود نسبت به آنها وفادار بمانیم. در این شغل اخلاق حرف اول را میزند. اگر مددجو آدرسی را اعلام کند، مددکاران به آن آدرس میروند؛ حتی اگر دور باشد، تا سراغی از خانواده او بگیرند. چندشب گذشته به یک مددجو قول دادیم او را به آدرسی در حوالی فیروزآباد در جاده ورامین که حدود آن را بلد بود، ببریم. تا نیمهشب درگیر بودیم، اما بالاخره موفق شدیم. این متکدی سه دختر بزرگ مجرد بیکار داشت و برای سیرکردن شکم دختران خود برای گدایی به تهران آمده بود.
خانم نهاوندی زنی دلسوز و باروحیه است که مثل یک مادر، نگران مددجویانش است. او از یک دختر 22 ساله برایمان گفت که با فرار از خانه، 15 روز با یک مرد در مکانی در تجریش زندگی میکرده است: دفعه دوم او را در مرقد امام میگیرند، ایندفعه دیگر او را آزاد نکردم و مسئولیت این کیس را خودم بر عهده گرفتم و به همراه روانپزشک علل رفتار او را بررسی میکنیم. برادر او 23 ساله است و تاکنون سهبار اقدام به خودکشی کرده و در عین حال خانوادهاش هم میخواهند او را ببرند، اما اینبار تا به نتیجه روانپزشکی مشکلش نرسم، نمیگذارم برود؛ چون میترسم دفعه دیگر باردار پیدایش کنم! نگاه ما در این مرکز تنها جمعآوری و دوباره رهاکردن نیست. مددجو باید ساماندهی شود. به همین دلیل کسی را بیرویه ترخیص نمیکنیم.
صدای کوبیدن به نردهها و داد و بیداد در ساختمان متعجبمان میکند، خانم نهاوندی میگوید: "الهه است.. مامان جان! هر روز این بساطو داریم". محیط، سراسر استرس و نگرانی است. صحبتهایمان با مدیر توانمند و دلسوز این مرکز و درددلهای او تمامی ندارد، میدانم که اگر سر حرفهایش را باز کند ساعتها ما را روی صندلی میخکوب خواهد کرد، اما وقتمان تمام شده است. از او بخاطر تمامی زحمات و از خودگذشتگیش تشکر میکنیم و با خداحافظی، او و پرسنل زحمتکش سامانسرای لویزان را ترک میکنیم.
در تمام طول مسیر برگشت به سختی کار، نداشتن امنیت جانی، ازخودگذشتگی و روحیه بالای پرسنل این مرکز فکر میکردم و اینکه من و میلیونها نفر دیگر نه تنها توانایی این کار را نداریم، بلکه حاضر نخواهیم بود حتی یکروز در اینگونه مراکز خدمت کنیم.
منبع:مهرخانه
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.