گروه جهاد و مقاومت مشرق - حمید داوودآبادی با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود در فیسبوک، خاطره دیدار اخیر خود به همراه مسعود دهنمکی با رهبر انقلاب، حضرت آیتالله سید علی خامنهای را تشریح کرده است.
در این مطلب که با عنوان "دیدار روی یار" منتشر شده، آمده است:
جای همه دوستان خالی، خدا توفیق داد و صبح دوشنبه هفته گذشته (ششم بهمن 93)، همراه آقامسعود دهنمکی، خدمت حضرت آقا مشرّف شدیم.
این دیدار، اولین دیدار دوشنبههای آقا پس از مرخصشدن از بیمارستان بود.
تعدادی از مسؤولین، وزرا و گروههای مختلف هم در اتاق حضور داشتند و هرکدام گزارش خود را دادند.
مسعود هم در چند دقیقه به طور فشرده، شرحی از تولید "فرهنگنامه آزادگان" که 80 جلد قطور شده و بیش از 15 سال روی آن کار کرده، خدمت آقا گفت.
نزدیک اذان ظهر که شد، همچون همیشه، آقا برخاست تا برای نماز تشریف ببرد.
قبل از رفتن آقا، دوستان، من و مسعود را به جایی دیگر بردند. حضرت آقا که تشریف آوردند، با مشاهده 80 جلد قطور (حداقل حدود 000/120 صفحه) فرهنگنامه آزادگان که به درخواست مسؤولین، مسعود شب قبل به آنجا برده و در کناری چیده شده بود، تعجب کردند. البته ایشان قبلا درباره انتشار آنها صحبت کرده بود ولی حالا فرهنگنامه که در نوع خود واقعا بینظیر است (حداقل در کشور خود ما و در زمینه دفاع مقدس) آماده بهرهبرداری شده است.
آقا توصیه کردند که این کتابها حتما باید به کتابخانهها برده شود.
یکی از نکات جالب و شیرین، وقتی بود که حضرت آقا درباره هزینه تهیه و آمادهسازی این مجموعه عظیم پرسیدند که مسعود گفت:
- آقا، تا امروز از هزینه شخصی خودم، حدود 6 میلیارد تومان خرج این کار کردهام.
آقا با تعجب فرمودند:
- 6 میلیارد تومان؟ از کجا آوردهاید؟
که مسعود گفت:
- آقا، فیلمهایی که ساختهام و کارهای زیادی که کردهام، درآمدش را خرج این کار کردم تا به سرانجام برسد.
آقا با خنده بسیار زیبایی گفتند:
- خوبه... ماشاءالله بچه حزباللهیها پولدار شدهاند...
شیرینتر آنجایی بود که آقاوحید، با خنده به آقا گفت:
- آقا این خسیس میخواد این کتابها رو با خودش ببره.
که آقا خندید و فرمود:
- خب اشکالی نداره ببرید. من این 80 جلد رو کجای کتابخونهام بذارم؟ اینها که محل مراجعه من نیست. اینها را ببرید به کتابخانهها.
و هنگامی که آقا با تبسم زیبا، از بنده پرسید که چه میکنم و چه دارم؟ با خوشحالی از این که دست پر آمدهام، کتابهای "دیدم که جانم میرود"، "تبسمهای جبهه"، "سید عزیز"، و "آنکه فهمید و آنکه نفهمید" را خدمت ایشان تقدیم کردم.
واقعا جای همه خالی.
البته بازهم حلال کنید.
باور کنید تعریف نکردم که دل شما رو بسوزونم!
خدا توفیق دیدار زیبا و آرامبخش آقا را قسمت همه فرماید، از دعای خیرش بهرهمند سازد و ما را همچنان سربازی مطیع، در سپاهش قرار دهد.
در این مطلب که با عنوان "دیدار روی یار" منتشر شده، آمده است:
جای همه دوستان خالی، خدا توفیق داد و صبح دوشنبه هفته گذشته (ششم بهمن 93)، همراه آقامسعود دهنمکی، خدمت حضرت آقا مشرّف شدیم.
این دیدار، اولین دیدار دوشنبههای آقا پس از مرخصشدن از بیمارستان بود.
تعدادی از مسؤولین، وزرا و گروههای مختلف هم در اتاق حضور داشتند و هرکدام گزارش خود را دادند.
مسعود هم در چند دقیقه به طور فشرده، شرحی از تولید "فرهنگنامه آزادگان" که 80 جلد قطور شده و بیش از 15 سال روی آن کار کرده، خدمت آقا گفت.
نزدیک اذان ظهر که شد، همچون همیشه، آقا برخاست تا برای نماز تشریف ببرد.
قبل از رفتن آقا، دوستان، من و مسعود را به جایی دیگر بردند. حضرت آقا که تشریف آوردند، با مشاهده 80 جلد قطور (حداقل حدود 000/120 صفحه) فرهنگنامه آزادگان که به درخواست مسؤولین، مسعود شب قبل به آنجا برده و در کناری چیده شده بود، تعجب کردند. البته ایشان قبلا درباره انتشار آنها صحبت کرده بود ولی حالا فرهنگنامه که در نوع خود واقعا بینظیر است (حداقل در کشور خود ما و در زمینه دفاع مقدس) آماده بهرهبرداری شده است.
آقا توصیه کردند که این کتابها حتما باید به کتابخانهها برده شود.
یکی از نکات جالب و شیرین، وقتی بود که حضرت آقا درباره هزینه تهیه و آمادهسازی این مجموعه عظیم پرسیدند که مسعود گفت:
- آقا، تا امروز از هزینه شخصی خودم، حدود 6 میلیارد تومان خرج این کار کردهام.
آقا با تعجب فرمودند:
- 6 میلیارد تومان؟ از کجا آوردهاید؟
که مسعود گفت:
- آقا، فیلمهایی که ساختهام و کارهای زیادی که کردهام، درآمدش را خرج این کار کردم تا به سرانجام برسد.
آقا با خنده بسیار زیبایی گفتند:
- خوبه... ماشاءالله بچه حزباللهیها پولدار شدهاند...
شیرینتر آنجایی بود که آقاوحید، با خنده به آقا گفت:
- آقا این خسیس میخواد این کتابها رو با خودش ببره.
که آقا خندید و فرمود:
- خب اشکالی نداره ببرید. من این 80 جلد رو کجای کتابخونهام بذارم؟ اینها که محل مراجعه من نیست. اینها را ببرید به کتابخانهها.
و هنگامی که آقا با تبسم زیبا، از بنده پرسید که چه میکنم و چه دارم؟ با خوشحالی از این که دست پر آمدهام، کتابهای "دیدم که جانم میرود"، "تبسمهای جبهه"، "سید عزیز"، و "آنکه فهمید و آنکه نفهمید" را خدمت ایشان تقدیم کردم.
واقعا جای همه خالی.
البته بازهم حلال کنید.
باور کنید تعریف نکردم که دل شما رو بسوزونم!
خدا توفیق دیدار زیبا و آرامبخش آقا را قسمت همه فرماید، از دعای خیرش بهرهمند سازد و ما را همچنان سربازی مطیع، در سپاهش قرار دهد.