آيا شيوه پيشبرد اهداف سياست خارجي در دولت روحاني را عملگرايانه توصيف ميكنيد؟
اگر بخواهيم سياست خارجي به شكل عملگرايانه و واقعبينانه باشد بايد
مهمترين عنصري كه در بيان يك سياست خوب تعريف ميشود را بدانيم. از ديد من
مهمترين مساله اين است كه دولت و مجريان سياست خارجي و كساني كه
وضعكننده استراتژي امنيت ملي و سياست خارجي هستند بحران شناخت، بحران علمي
و فكري نسبت به تحولات بينالمللي و منطقهاي نداشته باشند. يكي از
مصيبتهايي كه ملتها آن را تجربه ميكنند اين است كه بسياري از مجريان
سياست خارجي فاقد شناخت هويت جمعي هستند. بايد بدانيم كه بدون شناخت صحيح
تمامي پارامترهاي موثر بر عملكرد سياست خارجي هر گونه حركتي محكوم به زوال
است.
اعتقاد من اين است كه باشناخت صحيح هر حركتي با موفقيت همراه است. آنچه در
سياست خارجي جديد در دكترين سياست خارجي و منافع ملي ايران قرار گرفته رفع
نقيصهاي به نام عدم شناخت است. امروز مجريان سياست خارجي ايران بحران
شناخت در مناسبات بينالمللي و منطقهاي ندارند و به خوبي ميتوانند نسبت
به پديدهها و فعل و انفعالات رخ داده در منطقه و جهان شناخت داشته باشند.
لذا شناخت كه كافي باشد و اجرا هم خوب باشد موفقيت به وجود ميآيد. رمز
موفقيت دولت يازدهم در بيان و تامين منافع از جانب ديپلماتهاي كشور اجرايي
ميشود و بر منويات رهبري استوار است. اين است كه دستاندركاران با شناخت
دقيق فعل و انفعلات امروز گام برميدارند و ميتوانند دور دستها را
ببينند.
چگونه ميتوان در عين رفتار عملگرايانه به اصول نيز پايبندي داشت؟
ميخواهم به اين سوال بعد تاريخي دهم. انقلاب اسلامي شاخكهاي حساسيت مردم را نسبت به مراودات خارجي از خودش متاثر كرده است. مردم ايران نسبت به مذاكرات و فعل و انفعالات خارجي حساس هستند. اين حساسيت در نوع خودش، در نوع برداشت و شناخت و اجراي آن تاثيرات شگرفي را ميتواند در جامعه داشته باشد. لذا كشاندن سياست خارجي در داخل اگرچه ميتواند امر ناصحيحي نباشد اما هميشه متاثر از شرايط داخلي است. وقتي ميگوييم ديپلماسي را نبايد دستمايه رفتارهاي سياسي داخلي كنيم اين خدمت به منافع است. طبيعي است كه هر تحركي در صحنه جهاني و منطقهاي در درون كشور پژواكش را دارد. دولت هم اين حساسيت را دارد كه مردم ايران نسبت به سياست خارجي حساس هستند. به واقع نحوه اجرا و بيان حرفهاي سياست خارجي نقطه بسيار حساسي است. در حال حاضر نيز دولت كاري نكرده كه باعث شود مردم حساس شوند و كنار دولت نباشند. اتفاقا تلقي من اين است كه مردم در كنار دولت هستند و اين حسن بزرگي است كه دولت به مدد اجراي درست استراتژيهاي تدوين شده در اختيار دارد.
تفاوت رفتار اصولگرايانه با عملگرايانه در عرصه سياست خارجي چيست؟
من نميتوانم به اين سوال اينگونه پاسخ دهم كه ما گذر از سياست خارجي اصولگرايانه را چگونه طي كردهايم.
به هر حال ما در دوران اصلاحات سياست خارجي اصلاحطلبانه و در دوران دولتهاي نهم و دهم سياست خارجي اصولگرايانه را تجربه كردهايم.
اين درست است اما توجه كنيد كه در سياست خارجي اصولگرايانه ما دكتر ولايتي را هم داشتهايم كه ماهيتا اصولگرا بوده است. حتي خود دكتر روحاني هم همانطور كه ميدانيم به خيمه اصلاحطلبان متعلق نيست.
درست است كه دكتر روحاني اصلاحطلب نيست اما امروز به اصلاحطلبان بيش از ساير جريانهاي سياسي نزديك است.
ما هم منكر اين موضوع نيستيم. مردم ايران به دنبال منطق در سياست خارجي هستند و ميخواهند زبان گفتوگوي ديپلماتهايشان با خارجيها منطق داشته باشد. اين موضوع از زمان حضرت امام خميني رحمهالله عليه مورد توجه بود. واقعا اين كاري كه آقاي جنتي در نماز جمعه انجام دادند و سخناني را در رابطه با پادشاه عربستان مطرح كردند خدمتي به آرمانهاي سياست خارجي نظام و اجراي موفق ديپلماسي نكرد. امروز بايد به اين سوال پاسخ دهيم كه با اين گفتارها چگونه ميخواهيم اعتمادسازي كنيم؟ در زمان حضرت امام موقعي كه شهيد رجايي موضع گرفت در برابر تبريك ميتران، رييسجمهور فرانسه، امام به او تذكر داد كه تو به عنوان نماينده رسمي حكومت بايد مصالح كشور را رعايت كني. نميشود طوري رفتار كرد كه با ادبيات رسمي تفاوت داشته باشد. سياست خارجي ما فراتر از مناسبات سياست داخلي است و در جايي فراتر از آن براي تدوين سياست خارجي و دكترين تامين منافع ملي تصميمسازي ميشود. در عين حال اجراي آن هم مهمتر از اصلاحطلبي و اصولگرايي است. توجه داشته باشيد كه در هر دو قالب اصلاحطلبي و اصولگرايي كه البته به راست و چپ دهههاي ابتدايي انقلاب هم تعبير ميشود اشتباهاتي داشتهايم. تصور من اين است كه به صورت عملي بايد دولت را به عنوان مجري سياست خارجي بدانيم. اما اگر اين اجرا مبتنيبر رفتارهاي پوپوليستي باشد و يكسري فعل و انفعالات منطق حكمراني خوب را نداشته باشد به جاي تامين منافع ملي تهديد امنيت ملي را به همراه دارد. ما در دولت نهم و دهم رفتارهايي را ديديم كه ماحصل آن انباني از تهديدهاي خارجي بود. سياست خارجي اگر حرفهاي اجرا شود فارغ از اينكه افراد متعلق به كدام گروه سياسي باشند،ميتواند موفق باشد.
هزينه فايده عملگرايي در سياست خارجي با توجه به شرايط فعلي چگونه ارزيابي ميشود؟
هزينه فايده اجراي درست و غلط كاملا مشخص است. نحوه اجراي استراتژي ما در سياست خارجي به شكل صحيح از نتايجش مشخص ميشود. آنچه امروز در عيارسنجي ميبينيم كاهش فشارهاي خارجي است. امروز توان موقعيت بازدارنده ايران افزايش يافته است و ما در موازنه قدرت منطقهاي جايگاه خودمان را رفته رفته مجددا به دست ميآوريم. ارزيابي اينكه ما دو سال قبل كجا بوديم و امسال كجا هستيم كار سختي نيست. دو سال قبل صحبت از افزايش تحريمها و حمله نظامي بود الان صحبت از رفع موانع ميشود و طرف مقابل ما به دنبال فضاي جديد است و به هويت ملت ايران احترام گذاشته ميشود. موضوع اصلا پيچيده نيست. دوسال قبل تمام مجريان سياست خارجي به دنبال راهحل ميگشتند اما الان راهحل وجود دارد و روي ميز است. در زمان دولت تحويل دولت هشتم به نهم در موقعيت خوب منطقهاي و جهاني بوديم اما به فاصله چند ماه با قطعنامه شوراي امنيت مواجه شديم. در آن مقطع نتوانستيم با جامعه جهاني اعتمادسازي و نتوانستيم موقعيتمان را به كشورهاي مقابل تحميل كنيم.
اما منتقدان شيوه اجراي دولت يازدهم معتقدند در همين مدت كه مذاكرات هستهاي در جريان است تحريمهاي جديدي عليه كشورمان وضع شده است.
بايد ديد براي اعمال اين تحريمها در چه مقطعي تصميم گرفته شده بود و زمان اجراي آن چگونه تدوين شد. آنچه به صورت ماهوي مهم جلوه ميكند اين است كه شوراي امنيت سازمان ملل، اتحاديه اروپا و ايالات متحده امريكا در جهت كاستن تحريمها و رفع موانع گام برميدارند. البته ما ميتوانيم مدعي باشيم كه بايد سطح همكاري و پايبندي آنها به توافقات بيشتر از اين باشد. معتقديم آنها به تعهداتشان بهطور كامل عمل نكردهاند. اگر طرفهاي مقابل ما به توافق ژنو خوب عمل كرده بودند و امريكاييها در مذاكرات وين دوگانه عمل نكرده بودند بسياري از مشكلات حل شده بود و الان در موقعيت ديگري بوديم اما نكتهاي كه وجود دارد اين است كه به صورت جمعي و كلان ما به كاهش تحريمها نزديكتريم تا بازگشت به دوران گذشته. در واقع ما امروز به پيروزي نزديكتر از شكست هستيم.
آيا تمام منتقدان دولت روحاني در اين عرصه از يك اسلوب فكري و پارادايمهاي مشترك برخوردارند؟
الزاما نميتوان گفت تمامي منتقدان روحاني وابسته به يك جريان فكري و
سياسي هستند. به هر حال برخي با دلسوزي ترمينولوژي و متدولوژي دولت در عرصه
مذاكرات هستهاي را نقد ميكنند. به اعتقاد من نميتوان گفت همه منتقدان
هدايت شده و سازمان يافته هستند. به همين دليل هم دولت موظف است كه اگر
مدعي است بر نقش مردم و نخبگان وقوف دارد – كه به اعتقاد من ادعاي درستي
است- بايد از اين انتقادات استفاده كند. انتقاد باعث بلوغ و رشد فكر جامعه
ميشود. هيچ كس بدون نقد نميتواند موفق شود. البته شكي نداريم برخي نقدها
هم مغرضانه است. به هر روي بايد در نوع نگرشمان در نقادي انصاف، خداوند و
منافع ملي را در نظر بگيريم. اگر بخواهيم افراد را به صرف اينكه در گروه
سياسي ما جاي نميگيرند بكوبيم هيچ كدام از اين موارد را در نظر
نگرفتهايم.
در نهايت با وجود اينكه معتقدم تمام منتقدان سازمان يافته عليه دولت فعاليت
نميكنند اما اين را هم از نظر دور نميداريم كه بخشي از انتقادها و
تخريبها سازماندهي شده و كاملا محسوس است كه كجا را هدف قرار دادهاند اما
اكثر نقدها برخوردار از نوعي دلسوزي براي كشور و منافع ملي است.
تاثير عملكرد دولت در سياست خارجي بر فضاي سياسي داخل كشور چيست؟
بي ترديد اجراي موفقيتآميز سياست خارجي دولت را در چشم مردم و نخبگان و كنشگران سياسي داخلي موفق نشان ميدهد. دولتي كه با قدرت عمل توانسته باشد منافع ملي را در ديد مردم تامين شده نشان دهد دولت موفقي است. دولتي ناموفق است كه نتوانسته گليم ملت را از آب بيرون بكشد. مردم ايران در نوع مراودات خارجي به دنبال بحران و تنش نيستند.
آيا منتقدان داخلي توانايي اثرگذاري بر مذاكرات را دارند؟
بخشي از موفقيت سياست خارجي كه به دولت برميگردد اجراي خوب سياست خارجي است. ممكن است عدهاي بخواهند در داخل بحران ايجاد كنند اما دولتي موفق است كه تامين امنيت ملي و منافع ملي را همزمان تامين كند. اين كار توسط يك دولت مقتدر انجام شدني است.
موفقيت يا عدم موفقيت مذاكرهكنندگان ايراني در جريان مناقشه هستهاي ايران چه فرجامي براي سياست داخلي در پي دارد؟
از مهمترين مسائل اين است كه سياست داخلي بايد در راستاي منافع ملي باشد نه حزبي. اگر كسي تصور كند ميتواند با سياست خارجي دولت را بكوبد خدمت نكرده است. كنشگران سياسي بايد بدانند اهدافي كه توسط ساختار سياسي ساخته شده است در ساختار كلي نظام تدوين شده و دولتها در شيوههاي اجرا با يكديگر تفاوت دارند بنابراين كنشگران سياسي بايد بتوانند نقش همافزايي را در پيشبرد اهداف كشور ايجاد كنند. معمولا كنشگران ميتوانند مانورهايي دهند كه قدرت بازدارنده دستگاه سياست خارجي را افزايش دهد. پيشنهاد من به دستگاه سياست خارجي كشور اين بود كه دكتر ظريف با احزاب و گروههاي سياسي جلسات منظم داشته باشد و آنها را در جريان چگونگي پيشرفت مذاكرات و فعل و انفعالات جهاني و منطقهاي قرار دهند تا احزاب و جامعه مدني با كمك به وزير خارجه بتوانند نقش خود را ايفا كنند. بايد ميان احزاب و دستگاه ديپلماسي يك رابطه متقابل ايجاد كرد تا هردو به يكديگر كمك كنند.
فعاليتهاي سياسي داخلي تا چه ميزان متاثر از شكست يا پيروزي دولت در مذاكرات خواهد بود؟
من معتقدم فضاي داخلي باز است و نميتوان گفت پيروزي يا خداي نكرده شكست
در سياست خارجي فضاي سياسي و امنيتي داخلي را تغيير ميدهد اما بايد دولت
به گونهاي عمل كند كه اركان نظام بدانند مردم ايران نخبه و فهيم هستند و
در كنار دولت قرار دارند در نهايت اينكه اينگونه تلقي كنيم كه سياست خارجي
مشكلات داخلي را حل ميكند، من اين را قبول ندارم. اين دو مقوله به يكديگر
وابسته نيستند.