هنرهای تجسمی هم در کنار سینما، ادبیات، معماری و ... یکی از حوزه های مورد علاقه آوینی بود که در آن هم به طبع آزمایی پرداخت و نظریاتی را بیان کرد. این نظرات، عمدتا در کتاب «انفطار صورت» تجمیع و نشر یافته است. این کتاب دارای هفت فصل است؛ شش مقاله قبلا در نشریات دیگر منتشر شده بودند که عبارتند از: «گرافیک و تحولات تاریخی»، «گرافیک و انقلاب اسلامی»، «زبان گرافیک و سمبل هایش»، «جنگ در آینه مصفای نقاشی متعهد»، «انفطار صورت» و «نقاشی برای نقاشی» و یک فصل هم تصویر اصل یادداشتی ناتمام است که به آبستراکسیون میپردازد. درواقع این کتاب را می توان به دو بخش کلی تقسیم کرد که یک بخش درباره نقاشی است و یکی هم گرافیک.
آوینی در این مقالات هم همچون سایر نوشته ها و گفتارهایش درباب رشته های مختلف هنری، از بیان خنثی و خام تاریخ و مفاهیم، فراتر رفته و با نگاهی هویتمند و با خاستگاه «انقلاب اسلامی» به نقد و تحلیل هنر پرداخته است. یعنی با توجه به مبانی و چارچوب های فلسفی و جامعه شناختی، مباحث مورد نظر خود را ترسیم کرده است. به همین دلیل، بند بند این کتاب، مبین و معرف تعریفی تازه از هنر است.
به طور مثال، فصل اول کتاب، به رابطه هنر گرافیک و تحولات تاریخی پرداخته است. نویسنده اما برای تشریح این موضوع صرفا به ذکر رویدادها و تاریخ آن ها بسنده نکرده، بلکه تمام پیش زمینه ها و مبناهای ظهور هر اتفاق و بستر جامعه شناختی آن را هم تحلیل نموده است؛ آوینی، گرافیک را مولودی از موالید تمدن جدید بشری دانسته که ظهور فناوری چاپ ، پیش درآمد آن است. همچنین کاربرد اصلی این هنر را نقش آفرینی در تبلیغات و برای اهداف تجاری بورژوازی و سرمایه داری معرفی کرده که به دلیل شرایط متأخر، متحول شده است.
البته کتاب «انفطار صورت» تنها به رویکردی انتقادی و سلبی درباره گرافیک و نقاشی مدرن منحصر نشده، بلکه به جبهه ای که این گونه هنرها را در خدمت اهداف عالی انسانی و دینی درآورده نیز پرداخته است.
درحقیقت تمام کتاب را میتوان شرح همین تضاد و رویارویی دانست. به عنوان نمونه، محور فصل اول کتاب، زایش گرافیک از فرهنگ متجدد غرب است. در این مقال، گفته می شود که در فضای فرهنگ مدرن، گرافیک یا به عوام زدگی و استثمار توسط تبلیغات تجاری گرایش دارد یا به انحصار روشنفکران درآمده و ارتباطش با مردم قطع می شود. اما در شرایط انقلابی و در شرایطی که هنر از هر دو وضعیت عوامگرایی و نخبه گرایی رها شود به شکوفایی می رسد.
آنچنان که به زعم شهید آوینی، در ایران بعد از انقلاب اسلامی این اتفاق رخ داد: "جاذبه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی انقلاب، چه نفیا و چه اثباتا هنر را در همه زمینه ها به صحنه عمل کشانده است و آن را از فضای دلمرده، بی تفاوت، خودپرستانه، روشنفکرزده و غربگرای پیش از انقلاب خارج کرده است.” (ص 23)
درحقیقت، شهید آوینی همان طوری که در عرصه سینما با دوگانه فیلم تجاری و فیلم روشنفکری مخالف بود و راه سومی برآمده از فرهنگ و ارزش های اصیل ایرانی را جست وجو می کرد، در عرصه هنرهای تجسمی نیز چنین دیدگاهی داشت: "هنرمندان، با رها شدن از تعلق به حق، آن عهد تازه را یا باید با جامعه استوار دارند و یا با خود، که طریق نخستین «به هنر برای مردم» می سرد و طریق اخری به «هنر برای هنر» و در هر دو صورت هنر خواهد مرد.” (ص 64)
از نگاه نویسنده این کتاب، به جز عوامگرایی و نخبه گرایی، راه سومی هم هست. «انفطار صورت» که به شکافتن ظاهر تعبیر می شود، همین راه سوم است؛ راهی که با عبور هنرمندان از تظاهر و تفاخر سطحی طی می شود و به گوهر حقیقت هنر می رسد.
شهید آوینی، راز ماندگاری آثار هنری را همین راه می داند: "ما هنر را همچون محلی برای معراج به آسمان بلند کمالات لاهوتی می بینیم و می کوشیم هنر را از آن تنگ نظری خلاص کنیم و بار دیگر در آن تذکره ای برای آن میثاق ازلی با خداوند بجوییم ... هنرمندانی که خود راعرصه تحقق عالم اسلامی می خواهند، باید جان خویش را از همه متعلقات رها کنند و اگر این چنین کنند هنرشان عین ربط و تعلق به حق خواهد شد؛ چراکه انسان در عمق فطرت خویش میثاقی ازلی با حق دارد. هنری این چنین، خصائصی دارد که به آن از دیگر مساعی هنری تمایز می یابد.” (ص 65)
*آرش فهیم / کیهان