"جمع بندی من این بود که احمد متوسلیان به تنهایی منهای همت یا همت بدون احمدمتوسلیان نمی توانند کاری بکنند، ولی اگر این دو تا و نیروهای‌شان را جمع کنیم یک تیپ می‌توانیم درست کنیم. معطل نکردم که بخواهم با آقای رشید و آقا رحیم و ... صحبت کنم. همان جا به احمد متوسلیان گفتم آماده بشوید بیایید جنوب، شما باید یک تیپ بشوید."

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،‌ محسن رضایی در جلسه تاریخ شفاهی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که متن آن در فصل نامه نگین آمده است، بیان داشت: برای ساماندهی و سرکشی به محورها و شهرها می رفتم. بعد از کرمانشاه به پاوه و از پاوه به مریوان رفتیم و آنجا تیپ محمد رسول الله(ص) را سرو سامان دادیم. علت اینکه به پاوه رفتم این بود که شنیده بودم فردی به نام آقای همت در پاوه و نودشه است که تعریفش را می‌کنند و می‌گویند فرمانده موفقی است و در مریوان هم یک شخصی به نام آقای متوسلیان بود که از او هم تعریف می‌کردند، می‌گفتند فرد توانمندی است. به همین دلیل، من اولویت را پاوه و مریوان در جبهه غرب گذاشتم.

علت اینکه به سایر محورها کمتر رفتم این بود که اولویت را جبهه غرب گذاشتم. بعد از این آقایان، در سر پل ذهاب و بازی دراز هم شهید پیچک و دو سه نفر دیگر از دوستان حضور داشتند. فکر می‌کنم آقای داودآبادی هم در ایلام بود، منتها چون آنجا درگیری زیاد بود خطشان هم فعال تر بود. خط ایلام و بازی دراز بسیار فعال تر از خط پاوه و مریوان بود. لذا دو عامل باعث شد که من پاوه و مریوان را در اولویت قرار دهم؛ یکی اینکه فاصله خطشان با دشمن بسیار زیاد بود و احتمال اینکه دشمن بتواند از آنجا حمله کند بسیار کمتر بود. البته خط مریوان فعال تر از خط پاوه بود، ولی باز هم احتمال اینکه دشمن بخواهد از آنجا جلوتر بیاید بسیار کمتر از خط های بازی دراز و ایلام بود. دوم اینکه گزارش‌هایی که در مورد آقای همت و آقای احمد متوسلیان می‌دادند بیشتر بود.

من برای اینکه مطمئن بشوم که خط آنجا چه وضعیتی دارد و احمد چه کسی است؟ همت کیست؟ چه کارهایی انجام دادند و توانایی‌شان چقدر است؟ خودم داخل محورهایشان رفتم شب را من در نودشه خوابیدم. مقر همت در داخل یک روستا در دامنه کوه بود. بعد جلسه گذاشتیم و آقای همت فرماندهان محورهایشان را در جلسه آورد و شروع کردیم به صحبت کردن و در عین حال که آنها گزارش می‌دادند من همگی آنها را زیر نظر داشتم که ببینم هر کدام چه ویژگی‌هایی دارند، برتری‌هایشان چیست. سپس شروع کردم به سوال کردن که شما که اینجا هستید اولین شهری که با آن در تماس هستید چه شهری است؟ آیا تا به حال آنجا رفته‌اید؟ شما خط را چه زمانی تحویل گرفتید؟ آیا تا به حال به شما پاتک شده؟ از دشمن اسیر گرفته یا اسیر داده‌اید؟ منظورم از این سوالات بیشتر این بود که آنان را بسنجم و ببینم چه توانایی‌هایی دارند؛ نتیجه اطلاعات برای من چندان مهم نبود.

با این سوالات به دنبال آن بودم که افراد را بشناسم و سعی می‌کردم چالشی ایجاد کنم که خود همت هم حرف بزند و او هم وارد بحث بشود تا توانایی او را هم بسنجم. همچنین به دنبال این بودم که ببینم حرف شنوی از همت چقدر است؛ و نیروها چقدر از او حرف شنوی دارند و به او احترام می گذارند؟ چقدر تحویلش می‌گیرند؟ جلسه تقریبا دو سه ساعت طول کشید که شب هم همان جا خوابیدیم. صبح زود که بعد از نماز راه افتادیم، چون جاده در دید و تیر دشمن بود، جاده ای بود که به آن تَته می گفتند که ما از پاوه آمدیم از رو به روی تیربارهای دشمن. جاده درست در تیررس دشمن بود.

قبل از اینکه درباره مریوان و جلسه با احمد متوسلیان صحبت کنید، بفرمایید در آن زمان شما چه درکی از همت به دست آوردید و ایشان را چگونه دیدید؟

من به نتیجه رسیدم که ایشان فرمانده قابلی است. البته اینکه فرماندهی تیپ را به او بدهیم یا نه، به این نتیجه نرسیده بودم، لیکن احساس کردم فرد شایسته‌ای است، قاطع است، روی نیروهایش نفوذ دارد، از او حرف‌شنوی دارند، اما گروه ایشان را در حد یک تیپ رزمی ندیدم، این قابلیت را که همت بتواند با گروهی که تحت امر او یک تیپ تشکیل بدهد در ایشان ندیدم، در حالی که گروه حسین خرازی و زاهدی و ... چون همه با هم بودند در حد یک تیپ بود.

به مریوان رفتم، همت را هم با خود بردم، فهمیده بودم بین همت و احمد متوسلیان رابطه‌ای وجود دارد، نه رابطه خیلی قوی، ولی به هر حال رابطه دارند، اما این ارتباط مستمر و طولانی نبود. احمد متوسلیان را که دیدم نظر مرا بیشتر جلب کرد. از ظاهر و ارتباطی که با نیروهایش داشت و خطی که تشکیل داده بود معلوم بود قوی‌‎ است؛ جبهه‌اش وسیع تر و حساس تر بود، افراد بیشتری را هم سازماندهی کرده بود. بعدا به ذهنم رسید که ترکیب همت و احمد متوسلیان با هم می توانند یک تیپ درست کنند.

ظاهراً شهید همت قبلا در همان سپاه مریوان مسئول تبلیغات بود، بعد فرمانده سپاه پاوه شد. در مریوان با متوسلیان با هم کار می کردند.

این را نمی‌دانستم، اما کاملا فهمیدم که یک ارتباط دوستانه‌ای با هم دارند، ولی خیلی احساس نکردم این ارتباط عمیق بوده باشد، اما به نتیجه رسیدم که با هم می‌توانند کار کنند. جمع بندی من این بود که احمد متوسلیان به تنهایی منهای همت یا همت بدون احمدمتوسلیان نمی توانند کاری بکنند، ولی اگر این دو تا و نیروهای‌شان را جمع کنیم یک تیپ می‌توانیم درست کنیم. معطل نکردم که بخواهم با آقای رشید و آقا رحیم و ... صحبت کنم. همان جا به احمد متوسلیان گفتم آماده بشوید بیایید جنوب، شما باید یک تیپ بشوید. وقتی این مطلب را به وی گفتم بسیار خوشحال شد. گفت: یک تیپ درست کنیم گفتم؟ بله تیپ درست کنید.

تیپ‌های ارتش پادگان داشتند، توپخانه داشتند، امکانات داشتند لجستیک داشتند، ولی بچه‌های ما هفت هشت تا لنکروز و یکی دو تا خمپاره داشتند و لذا آن زمان تشکیل تیپ برای آنها کار بزرگی به نظر می‌آمد. تشکیل تیپ در فتح المبین برای سپاه مثل قله های بلندی بود که بعضی از نیروها با ناباوری به این موضوع نگاه می کردند و بعضی هم از اینکه می خواهند ارتقا پیدا کنند با اشتیاق با آن رو به رو می شدند. گفتم من می‌روم اهواز، شما و حاج همت مقداری از نیرویتان را بگذارید در خط مرزی، ولی نیروهای اصلی‌تان را بیاورید و از جاهای دیگر هم ما به شما کمک می‌کنیم. از سپاه‌های کشور، از استان‌ها من نیرو می گیرم و به شما می‌دهم، ولی آن ترکیب اولیه خودتان را حفظ کنید و با هم باشید و بیایید و تیپ تشکیل دهید. یادم نمی‌آید همان جا درباره شرطتشان با من صحبت کردند یا وقتی آمدند اهواز در جلسه به من گفتند که ما حرفی نداریم، ولی اجازه بدهید قبل از اینکه تیپ تشکیل دهیم دو نفری با هم به زیارت خانه خدا برویم که من قبول کردم، گفتم به شرط اینکه زود بروید و بیایید من حرفی ندارم. قبل از عملیات هم رفتند زیارت خانه خدا و آمدند و یک تیپ به این ترتیب تشکیل شد.

از نیروهایی که در جنوب اهواز پیدا کرده بودیم سه چهار تا تیپ نمی‌شد تشکیل داد، سعی کردیم آنها را در قرارگاه فجر – که فرمانده آن شهید بقائی بود – سازمان بدهیم، مثل تیپ امام سجاد.

فرمانده تیپ امام سجاد چه کسی بود؟

فرمانده تیپ امام سجاد آقای رودکی و تیپ امام حسن، حسن درویش بود.

احمد متوسلیان و همت و بقیه چقدر فرصت داشتند تا عملیات فتح المبین که تیپ تشکیل دهند؟

بسیار کم، مثلا اواخر آذر با آنها صحبت شد – اواخر آذر برف هم آمده بود – آنها دی ماه به اهواز آمدند.

یعنی در مریوان به آنها زمان دادید گفتید سه ماهه؟

نه، گفتم یک هفته‌‎ای. من به آنها گفتم من که رفتم شما و همت اینجا تعدادی نیرو بگذارید در خط و بقیه نیروها را بردارید و به اهواز بیایید. احتمالا باید ده، پانزدهم دی ماه به اهواز آمده باشند.

فقط بسیجی به آنها دادید؟

پاسدار هم به آنها دادیم. حاج همت همیشه می گفت از مازندران به من نیرو بده. تعدادی از نیروهایش هم از مازندران بودند. می‌گفت شما غیر از تهران از مازندران هم به من نیرو بده. آن موقع هر استان پشتیبان یگان خاصی نبود. ما بعد از عملیات بیت المقدس برای هر استان یک تیپ را مشخص کردیم. در بیت المقدس هم به تدریج به سمت استانی شدن تیپ‌ها حرکت کردیم، ولی اصل کار بعد از عملیات بیت المقدس صورت گرفت. مثلا اگر من هفدهم، هجدهم، بیستم آذر رفته باشم مریوان، آنها باید مثلا تا دهم، پانزدهم دی آمده باشند. شما از دهم دی تا اول فروردین را در نظر بگیرید که عملیات شروع شد، تقریبا دو ماه و نیم وقت داشتند. در این مدت، (حاج همت و احمد متوسلیان) به سفر حج رفتند و بعد آمدند در جنوب مستقر شدند و تیپ تشکیل دادند و شناسایی کردند که در شرح عملیات این مطالب را توضیح می‌دهم. اما دیدیم باز هم تیپ‌های بیشتری نیاز داریم. تیپ ولی عصر (عج) تشکیل شده بود، تصمیم گرفتیم نیروهای این تیپ را هم از مریوان بیاوریم و در قسمتی از خط به کار گیریم، اما باز هم تیپ کم داشتیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس