مستأجری داشتیم
به نام آقای عیوضی. ایشان اهل اراک، متدین، باتقوا و نسبت به نهضت وفادار بود.
ایشان که کارمند اطلاعات شهربانی قم بود، صبح روز پانزدهم خرداد بعد از اذان صبح
پدرم را صدا کرد و گفت که دیشب آقای خمینی را دستگیر کردهاند و به تهران بردهاند.
نقل میکرد برای دستگیری و بردن ایشان، عدهای کماندو و عناصر ساواک از تهران
آمده، خانه امام را در یخچال قاضی، بعد از نیمهشب محاصره کرده، از دیوار به منزل
امام ریختهاند. امام که در حال خواندن نماز شب بوده، وقتی نیروها را میبیند به
سمت پنجره رفته، میفرمایند: «وحشیها چرا از در نمیآیید.».
خیلی سریع خبر دستگیری امام در شهر قم منتشر شد. حدود ساعت 8 بود که مردم به سمت خانهٔ امام و حرم حضرت معصومه (س) به راه افتادند؛ اوضاع شهر دگرگون شد.[1]