این برنامه با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید توسط رحیم قربانی آغاز شد، سپس مادر شهیدان نعمتیجم به وصف فرزندانش پرداخت و گفت: شهدا انسانهایی هستند که رفتارشان با دیگران متفاوت است. انسان برخی از اعمال آنها را نمیتواند فراموش کند. مصطفی از مرتضی بزرگتر بود، وی جوانی آرام، مظلوم، درسخوان و قاری قرآن بود و در جلسات مختلف، هیأتها و مساجد فعالیت داشت.
پیش از انقلاب در دانشگاه کرمانشاه پذیرفته شد و در کنار تحصیل فعالیتهای انقلابی هم داشت و به زندان هم افتاد. بعد از انقلاب با برادرش از اولین کسانی بودند که به جبهه رفتند.
شهدایی که سوختند اما پیشانیبند یازهرای آنها نسوخت
مرتضی هم جوانی فعال، پرشور، خونگرم و با محبت بود، این دو برادر با هم به جبهه رفتند. مصطفی مسئول کمیته فرهنگی و مرتضی مسئول کمیته فنی بود. مصطفی در منطقه از وقایع فیلمبرداری میکرد. در یکی از عملیاتها با برادرش با هم سوار ماشینی بودند که توسط دشمن مورد هدف قرار گرفت و منهدم شد. کسانی که شاهد این واقعه بودند به ما گفتند: این دو عزیز پیشانی بند یازهرا(س) داشتند که بعد از انهدام ماشین خودشان سوختند اما پیشانی بند یازهرا(س) آنها سالم مانده بود.
قاری قرآن و شاگرد استاد موسوی بلده
مصطفی متولد اردیبهشتماه 1332 و مرتضی متولد اسفندماه 1335 بود که هردو در عملیات فتحالمبین در روز 4 فروردینماه 1361 به شهادت رسیدند. این دو عزیز از شاگردان استاد موسوی بلده و از دوستان استاد حسینعلی شریف بودند و هر هفته با استاد موسوی در نماز جمعه شرکت میکردند.
در ادامه برادر شهیدان نعمتیجم به بیان او صاف این شهیدان پرداخت و گفت: پدر بزرگ من از هیأتداران قدیم تهران بود و در هیأت جلسه قرآن هم برپا میکرد. این دو شهید عزیز در یک خانواده مذهبی متولد شده و در محیطی قرآنی رشد کردند، ناخودآگاه با قرآن مأنوس شدند و به دنبال ارتقای علوم قرآنی خود هم بودند، از این رو پس از آشنایی با استاد موسوی بلده در دارالتحفیظ به آموختن علوم قرآن پرداختند.
دو برادر شهید، یکی دانشجوی مکانیک و دیگری دانشجوی فیزیک
مصطفی قبل از انقلاب در رشته فیزیک دانشگاه کرمانشاه پذیرفته شد و در آنجا درس میخواند و در همین حین با شهید بروجردی آشنا شد و به فعالیتهای انقلابی پرداخت و درس را رها کرد. وی بعد از پیروزی انقلاب دوباره مشغول تحصیل شد اما با آغاز جنگ راهی جبههها شد.
مرتضی هم در رشته مکانیک مشغول تحصیل بود و در ایام دانشجویی نشریات ندای اسلام و راه اسلام را قبل از انقلاب به طور مخفیانه به راه انداخت. این شهید عزیز فعالیتهای انقلابی گستردهای داشت و حتی در مبارزات مسلحانه هم فعال بود. هر دو برادر موقع ورود تاریخی امام به میهن عضو ستاد استقبال بودند و پس از آن از بیت امام(ره) محافظت میکردند.
حضور در برنامههای جهاد و یاریرسانی به محرومان
هر دو برادر به کارهای جهادی مشغول شدند و برای خدمترسانی به مناطق محروم میرفتند. با آغاز جنگ در جبهه حضور پیدا کردند و در آنجا هم به کارهای فرهنگی مشغول بودند. در سازماندهی و برپایی برنامههای فرهنگی در جبههها فعال بودند و هنگام عملیاتها ضمن مبارزه با دشمن به ثبت وقایع عملیات و فیلمبرداری هم مشغول شدند.
شهادت هنگام پوشش تصویری عملیات فتحالمبین
در عملیات فتحالمبین تدارک گستردهای برای پوشش تصویری عملیات راه انداختند و فیلمهای زیادی هم تهیه کردند. اما در یکی از روزهای عملیات در حالی که همه تجهیزات و فیلمهای تهیه شده را در صندوق عقب ماشین گذاشته بودند. زیر هجم آتش سنگین و رگبار دشمن قرار گرفته و با انهدام ماشین به شهادت رسیدند. مصطفی در این اتفاق 37 گلوله خورده بود و پیکر هردو سوخت و فیلمهایی هم که تهیه کرده بودند در آتش سوخت.
این دو برادر در منطقه کارشان متفاوت بود اما هنگامی که عملیات میشد به هم میپیوستند در حالی که مصطفی مسئول فرهنگی و مرتضی معاون قرارگاه بود، اما هنگام عملیاتها در کنار هم به مبارزه با دشمن و ثبت وقایع عملیات میپرداختند. البته در راهاندازی فعالیتهای مذهبی در منطقه با هم و در کنار هم بودند و این کار را در ادامه فعالیتهای مذهبی خود در محل انجام میدادند. هر دو درس خوان بودند و به بچهها هم توصیه میکردند که درس بخوانند. یک بار شهید مرتضی به من گفت: کشور ما در 20 ، 30 سال آینده به متخصص نیاز دارد پس درست درس بخوان.
تهیه 500 جلد قرآن و اهدای آن به رزمندگان
قبل از آخرین اعزام که به تهران آمده بودند حدود 500 جلد کلامالله مجید تهیه کردند و با خود به منطقه بردند. همیشه با خود قرآن داشتند و در همه زمانها به خواندن قرآن مشغول بودند، جالب است بدانید یکی از تیرهایی که به مرتضی خورد، ابتدا به قرآنی که در جیبش بود اصابت کرد و بعد از سوراخ کردن قرآن در قلب برادرم آرام گرفت.
اگر ما لحظهای تعلل کنیم ممکن است تا آخر عمر پشیمان شویم
خواهر شهیدان نعمتیجم آخرین فردی بود که به بیان اوصاف برادرانش پرداخت و گفت: مرتضی در جهاد فعالیت میکرد و بلافاصله بعد از شروع جنگ بار سفر بست و مصطفی هم به دنبال او به راه افتاد. مصطفی میگفت: امام اعلام جهاد کرده و اگر ما لحظهای تعلل کنیم ممکن است تا آخر عمر پشیمان شویم. این را گفتند و با ذوق و شوق فراوان از همان دقایق آغاز جنگ به منطقه رفتند.
تقید به استفاده درست از بیتالمال
من بین این دو برادر متولد شدم. از این رو ارتباط بسیار خوبی با آنها داشتم و شهادت این دو عزیز هم خیلی روی من اثر گذاشت. هر دو عزیز به رعایت استفاده از بیتالمال بسیار مقید بودند. یک بار که برای رفتن به جبهه عازم شدند، چند ساعت بعد بابت یک کار شخصی بازگشتند و وقتی که کارشان را انجام دادند و دوباره به راه افتادند از اتومبیل شخصی که در حیاط منزل پارک بود بنزین کشیدند و در ماشین سازمانی ریختند زیرا عقیده داشتند که برای کار شخصی بازگشتند و باید جبران خسارت کنند.
جواب رد به دعوت صدا و سیما
یک بار از مرتضی برای اجرا در برنامه تلویزیونی جهاد دعوت شد، اما وی در پاسخ به این دعوت گفت: برای این کار باید از افراد خودش بیانی که نمیتوانند راه بروند استفاده کنید زیرا من سالم هستم و بهتر است از سلامتیام در منطقه استفاده کنم.
روز 4 فروردینماه درست همان روزی که برادرانم شهید شدند من به همراه برادر بزرگترمان راهی قم بودیم که در راه ماشین ما خراب شد و یک جهادگر برای کمک به ما ایستاد و ماشین ما را بکسل کرد. برادر بزرگم که به تازگی مرحوم شدند همان جا به توصیف در برادرمان که در جبهه بودند پرداخت و گفت: جهادگران چنین افرادی هستند و درست در همان ساعات مصطفی و مرتضی در منطقه به شهادت رسیدند.
امیدوارم فردای قیامت شرمنده شهدا نباشیم و هنگام مواجهه با برادران شهیدمان آنها با افتخار بگویند که این خانواده من هستند.