گروه جهاد و مقاومت مشرق - 16 مهرماه، سالگرد عملیات متحورانه شهید نادر مهدوی و یارانش بر علیه نیروهای آمریکایی در خلیج فارس است. یادش را با ذکر دو وصیت نامه از او گرامی میداریم...
اولین وصیتنامه
... برادرانم، اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد، بیایید تا خودمان را آماده جانفشانی کنیم. پدر و مادر عزیزم، امروز حسین زمان روح خداست...
اینها میخواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما اماممان چه خوب گفت که ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمیهراسیم و مرگ را با جان و دل میخریم برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم.
پدرم! اگر من شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو از دو فرزندم یکی به تو اهدا کردم؛ فرزند مرا جزء شهیدان قرار بده... مادرجان! خیلی دلم میخواهد بار دیگر برگردم و در آغوش باز و گرم تو قرار گیرم و مهر مادریات را احساس کنم، ولی خدا و اسلام را از تو عزیزتر میدانم.
برادرجان! موقعی که خبر مرگ من را شنیدی خدا را به یاد آور و با دو دست خود مرا دفن کن مبادا لباس سپاه را از تنم دربیاورید. مرا همان طوری که هستم دفن نمایید. خونهای روی بدنم را هم پاک نکنید تا با بدن خونین خدای خود را ملاقات کنم. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی امام خمینی بتشکن وصیتنامه را پایان میدهم.
خداحافظ
نادر مهدوی 27/5/1362
دومین وصیتنامه
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحــیمِ
بروید بجنگید و زمینه را برای آینده فرزندان خود، مساعد نمایید.
سلام بر محمّد(ص)؛ که با خدمات خود، سعادت و شرافت را برای انسانیت تضمین کرد؛ و درود بر حضرت مهدی(عج) و نایب برحقش امام خمینی(رض) و امّت حزبالله و از خودگذشته. درود و سلام خدا بر شما باد که با حضور دائم خود در صحنه، اسلام عزیز و امام را یاری کردید.
برادران عزیز و خواهرانِ محترمه! امـروز اسلام با خون انسانهای پاکدل و معصوم، همچون حسینبن علی(ع) و قاسمبن الحسن(ع) و با زحمات شبانهروزی رسول اکرم(ص) باقیمانده است. بهای این مکتب، تحمل اسارتِ موسیبنجعفر(ع) سمبل مقاومت و ایثار، جگر پاشیده شده امام رضا(ع) و دیگر شهدای اسلام بوده است. گذشتگان، با جان و همه وجود، از این مکتب دفاع کردند و به ما سپردند. اما امـروز، دشمنانِ قسمخورده ما، فرزندان معاویهبنابیسفیان و عمروعاصها، به طور مصمّم، عزم نابودی قرآن کریم دارند و راه یزیدبن معاویه را دنبال میکنند. امروز دشمن ما صدام نیست؛ امروز دشمن ما حزب بعث نیست؛ اینها عروسکهای کوکیِ استکبارند و ما دشمنِ واقعی خود را استکبار جهانی، به سرکردگیِ آمریکا میدانیم. شرق و غرب، گذشته از اختلافاتِ درونیِ خود، متّحدانه موضعی خصمانه در برابر اسلام گرفتهاند. بدانید که امـروز، شرافت و عزّت، در سایه جهاد و ایثار و شمشیر است. بکشید دشمنانِ اسلام و دین خدا را؛ تا فکر تجاوز و غارت را در سر نپرورانند.
خداوند گاهی با غضب و گاهی با رحمتِ خود، ما را امتحان مینماید. امروز، وسیله امتحان ما جنگ و بسیج است. بر هر فرد مسلمان که سحرگاه برمیخـیزد و ندای لااله الاّ الله را سر میدهد و خواب گران را فدای شرافت و انسانیت میکند، واجب است که در این امتحان، شرکت کرده، یا با شهادت و یا با مدفون نمودنِ دشمن، پـیروزمندانه به درآید.
در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل پیروزی برسید. ای به ظاهر زندگان! آگاه باشید که قافله مرگ، همچنان به مقصد نیستی در حرکت است؛ شما نیز امور دنیوی را کنار گذاشته و بدان ملحق شوید. سعی کنید این مرگ را با چشمان باز و جسورانه انتخاب نمایید. قبل از آنکه در چنگال مخوفش گرفتار شوید، دل از دنیا برکنید و پا در عرصه مـیدان بگذارید و بر علیه دشمنانِ اسلام برَزمید که در این نبرد، چه کشته شوید و چه بکشید، پیروزید.
اکنون، من به پیروی از امامحسین(ع) پای در چکمه کرده به جبهه میروم. به جبهه رفتن یعنی به معشوقِ خود پیوستن. امـیدوارم چه با قلیلخدمتی که بدان قادرم، و چه انشاءالله با شهادتم، به وظیفه الهی خود که پروردگار عالم برایم منظور داشته عمل نمایم. عزیزانم! حسینِ زمان شدن، سخت است. حسینِ زمان شدن یا یزیدیانِ زمان را نابود کردن، جز با ساییدن تن در زیر تانکها و تکهتکه شدن در زیر خمپاره دشمن، امکانپذیر نیست. امت قهرمان! همچون گذشته، جـز برای خدا کار نکنید؛ هدفتان فقط الله»، کتابتان قرآن و رهـبرتان خمیـنی باشد.
پدر! مادر! برادر! همسر! و خواهرانم! اگر من شهید شدم، بدانید که کمال سعادت را یافتهام. هیچگونه ناراحـتی به خود راه ندهـید. بدانید که این مرگ را آگاهانه انتخاب نمودهام.
وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُاللهِ وَ بَرَکاتُه
20/12/1363
حسین بسریا معروف به نادر مهدوی
کد خبر 478258
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۹
- ۲ نظر
- چاپ
پدرم! اگر من شهید شدم بالای تابوتم بایست و دست به سوی پروردگار خویش بلند کن و بگو از دو فرزندم یکی به تو اهدا کردم؛ فرزند مرا جزء شهیدان قرار بده... مادرجان! خیلی دلم میخواهد بار دیگر برگردم و در آغوش باز و گرم تو قرار گیرم و مهر مادریات را احساس کنم، ولی خدا و اسلام را از تو عزیزتر میدانم.