به اعتقاد وی "هنگامی که کشوری سایر کشورها را بدون اعمال زور و خشونت، ملزم به پیروی از خواستههای خود کند، به این شیوه، جلب کردن دشمن یا رقیب به کمک استدلال و ترفند و یا قدرت نرم گفته میشود؛ در حالی که قدرت سخت یعنی وادار ساختن دیگران به اطاعت از خود، با استفاده از زور و خشونت."
"جوزف نای" نویسنده کتاب "قدرت نرم"
به اعتقاد وی، قدرت نرم یعنی خصوصیات به ظاهر جذاب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور که تحسین مردم کشور دیگری را برانگیخته و احتمالاً این تمایل را در آنها به وجود میآورد که از این خصوصیات تقلید کرده و مشتاقانه به خواستههای کشوری که قدرت نرم را طرحریزی میکند، پاسخ مثبت بدهند.
* قدرت هوشمند، تلفیقی از قدرت نرم و سخت
سیاستمداران آمریکایی و مقامات امنیت ملی این کشور، به خصوص از زمان شکست آشکار قدرت نظامی در مجذوب کردن مردم عراق به سوی خود، به قدرت نرم روی آوردهاند. "رابرت گیتس" وزیر دفاع سابق آمریکا نیز با بیان اینکه تمایل دارد با "افزایش چشمگیر هزینه در بخشهای غیرنظامی امنیت ملی (دیپلماسی، ارتباطات راهبردی، کمکهای خارجی، فعالیتهای مدنی و بازسازی و توسعه اقتصادی)" قدرت نرم آمریکا را تقویت کند، از این اصطلاح بهره گرفته است.
همانطور که انتظار میرفت، این ایده در آمریکا بیش از هر کسی، مورد استقبال مقامات وزارت امور خارجه این کشور قرار گرفت. به این خاطر که آنها معتقد بودند، در نزاع با رقیب بزرگ خود یعنی وزارت دفاع آمریکا، یا به عبارتی مرکز قدرت "سخت" این کشور، قدرت نرم به کمک آنها میشتابد. اگر به جستجوی عبارت "قدرت هوشمند هیلاری کلینتون" در گوگل بپردازید، با میلیونها نتیجه مواجه خواهید شد. قدرت هوشمند، اصطلاحی است که به اعتقاد وزیر سابق امور خارجه آمریکا، تلفیقی از قدرت نرم و سخت را شامل میگردد. جان کری وزیر خارجه کنونی آمریکا نیز یکی دیگر از علاقمندان قدرت هوشمند به شمار میرود.
* جذابیت به ظاهر فرهنگی، جایگزین آمریکاییها برای زورگوییهای معمولشان
درست به همین خاطر است که دستگاه امنیت ملی آمریکا در طرحریزی جایگزینهایی برای زورگوییهای معمول این کشور که نهایتاً به اقدام نظامی منجر میشوند، توجه خود را به این ایده جلب کرده است که جذابیت فرهنگی آمریکا در کنار توئیتر، میتواند به پیشبرد منافع آمریکا در سراسر جهان کمک کند.
جان کری از افرادی است که به قدرت هوشمند اعتقاد زیادی دارد
دموکراتها شدیداً به سمت قدرت نرم گرایش پیدا کردند، به خصوص در جستجوی جایگزینهایی برای سیاستهای احمقانه نومحافظهکاران که در بازه زمانی دوران ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش آنها را شیفته خود کرده بود. همانطور که یکی از دموکراتها گفته است: "اگر ما سیاستهای خود را به شیوهای صحیح در یک پست فیسبوکی به مردم مولداوی توضیح دهیم، یا اینکه یک فروشگاه اپل در مرکز شهر "کیشناو"، پایتخت این کشور باز کنیم، مردم عادی برای پیوستن به ناتو به صف درخواهند آمد."
* قدرت نرم از همان جایی سرچشمه میگیرد که نظامیگری نومحافظهکارانه آمریکا سرچشمه گرفته است
به اعتقاد نویسنده، این طرز فکر مطمئناً بهتر از این است که مانند یک غارنشین جنگطلب رفتار کنیم. اگرچه برخی از اقدامات مربوط به قدرت نرم، احمقانه و شرمآور به نظر برسند؛ مانند سفر جان کری به پاریس برای تسلی دادن به آنها پس از حمله به دفتر مجله شارلی ابدو. با این همه، قدرت نرم، در حالیکه ظاهراً خطر کمتری را متوجه کشورها میکند، اما هنوز هم از همان جایی سرچشمه میگیرد که نظامیگری نومحافظهکارانه آمریکا سرچشمه گرفته است.
قدرت نرم، از باور عمومی روشنفکران و مقامات آمریکایی که سیاستهای آنها خلاف منافع و اولویتهای مردم آمریکا است، و همینطور از افسانهای مهمل ناشی میشود مبنی بر اینکه آمریکا در خارج از فرآیندهای معمول تاریخ قرار داشته و منجی عالم به شمار میرود. قدرت نرم همان چیزی است که "اچ. ال منکن" خبرنگار و منتقد شناختهشده آمریکایی آن را "منجلاب آرمانگرایی آمریکایی" نامیده است.
* آیا دولت آمریکا با استفاده از قدرت نرم، به مقاصد خود در عراق دست پیدا کرد؟
این سؤال به وجود میآید که آیا حمله دولت آمریکا به عراق و کل کابوس دوران بوش، حقیقتاً نقطه مقابل خواسته طرفداران قدرت نرم بود؟ با سقوط بغداد، یک کمپین نظامی یک ماهه شروع به کار کرد و بدین ترتیب کل دستگاه "قدرت نرم" وارد عمل شد. اقدامات این کمپین شامل پخش کردن توپ فوتبال بین کودکان عراقی، بازسازی سیستم فاضلاب شهری و گشایش یک بازار سهام در بغداد، با این فرض بود که تودههای مردم جهلزده عراق مسحور فواید نظام سرمایهداری آمریکایی میشوند.
در سال 2015، عده بسیار بیشتری از مردم عراق در مقایسه با سال 2003 قادر هستند به زبان انگلیسی صحبت کنند. وزارت امور خارجه و آژانس توسعه بینالمللی آمریکا 50 میلیارد دلار در این کشور هزینه کردند. اما سؤال اینجاست که آیا با وجود تمام این اقدامات، تمامی این هزینهها و صادرات فرهنگی آمریکایی، دولت آمریکا به آنچه که میخواست دست پیدا کرد؟ پاسخ مسلماً منفی است. میتوانیم در مورد افغانستان نیز به نتیجه مشابهی برسیم.
توهم قدرت نرم، همزمان با پایان جنگ سرد، و در دوران تعصب مغرورانه آمریکایی متولد شد. همان موقع بود که "فرانسیس فوکویاما" در خصوص پیشگویی فوقالعاده احمقانه پایان تاریخ و طلوع یک مدینه فاضله بر اساس سرمایهداری (نوعی استدلال وارونه مارکسیستی) نوشت. این اعتقاد که کالاهای مصرفی، یا شیوه زندگی آمریکایی و یا برخی از ترفندهای فناوری، تودههای مردم خارج از آمریکا را مجذوب و دلباخته خود میکنند، استدلال نادرست قدرت نرم است.
"فرانسیس فوکویاما" پیشبینی کرده بود که لیبرالدموکراسی غربی بر
سایر اشکال حکومت غلبه کرده و آخرین شیوه حکومتی در دنیا خواهد بود
در دهه 1990، ستایش اغراقآمیز این طرز فکر در سخنان "توماس فریدمن"، خبرنگار نیویورکتایمز موج میزد که ادعا میکرد هیچ دو کشوری که امتیاز مکدونالد را در اختیار دارند، با هم وارد جنگ نخواهند شد؛ ادعایی که بارها عدم صحت آن به اثبات رسید. اما میتوان دید که چرا مشاغل بزرگ در آمریکا، ایده قدرت نرم را به عنوان راهی برای فروش استیکهای پنیری فیلادلفیا در کشور "بروندی" میپسندند. آنها حتی ممکن است که برای تسهیل در توزیع کالاهای خود، به دلیل ارزشِ به اصطلاح دیپلماتیک آنها، وام صادرات-واردات دریافت کنند.
* با وجود هزینههای هنگفت آمریکا در عراق، این کشور در مقایسه با 15 سال پیش، به یک کشور متعصب اسلامی تبدیل شده است
نتیجه توهم قدرت نرم را میتوان در خاورمیانه شاهد بود. اگر به عراق در زمان صدام (که فردی سکولار و بیدین بود) بنگریم، میبینیم که در حکومت استبدادی حاکم بر این کشور، زنان بیحجاب آزادانه به دانشگاه میرفتند و در کافههای فضای باز، آبجو سرو میشد. "طارق عزیز" وزیر امور خارجه صدام، یک "کاتولیک کلدانی" بود. اما اکنون با وجود هزینههای هنگفت آمریکا در عراق، این کشور در مقایسه با 15 سال پیش، به یک کشور متعصب اسلامی تبدیل شده است.
همین موضوع در بسیاری از کشورهای خاورمیانه صدق میکند. شلوارهای جین آبی، گوشیهای هوشمند و ارتباط با غربیها اغلب مردم خاورمیانه را نه تنها غربزده نکرده، بلکه نتیجه عکس داشته است. واکنش نافرجام واشنگتن در برابر به اصطلاح بهار عربی، یک مورد از این هزاران مورد به شمار میرود. وزارت امور خارجه آمریکا خوشحال و سرمست از این که تظاهرکنندگان میدان تحریر از رسانههای اجتماعی استفاده کردهاند، قادر به درک این موضوع نبود که دموکراسیای که مردم قاهره خواستار آن بودند، با طرز فکر استادان دانشگاه کنِدی در مورد دموکراسی، تفاوت زیادی دارد.
* وظیفه اصلی آمریکاییهای تحصیلکرده و به ظاهر مترقی این است که رفتارهای احمقانه و خندهدار ستارگان هالیوودی را منعکس و دیگران را به تقلید از آنها ترغیب کنند
اینکه شاهزادههای سعودی، اتومبیل "بوگاتی ویرون" سوار میشوند، مالک آپارتمانهای مجلل در منطقه "میفر" هستند و آزمایش کلسترول خون خود را در کلینیک "کلیولند" انجام میدهند، باعث نمیشود که از رفتار متحجرانه خود دست بکشند. دقیقاً همین جنبه مادی فرهنگ قدرت نرم آمریکا است که تحمیل آن را بر خاورمیانه دشوار کرده است.
"سید قطب" چهره سرشناس اخوانالمسلمین در اوایل دوره بعد از جنگ جهانی دوم مصر، در دانشگاه کلورادو تحصیل کرد، اما ماتریالیسم حاکم و ظاهر مادی زندگی آمریکایی را نپذیرفت و پس از اتمام تحصیل خود به مصر بازگشت و تصمیم گرفت تا مسیر رو به رشد غربگرایی کشورش را تغییر دهد..
سید قطب از افرادی بود که به آمریکا رفت، اما بعد از برگشت
به مصر مسیر مقابله با غرب را در پیش گرفت
در بین آمریکاییهای تحصیلکرده و مترقی، مرسوم است که با عدم تحمل روزافزون جوامع مسلمان و نوع برخوردی که آنها با زنان دارند، خود را وحشتزده نشان داده و اعلام کنند که این جوامع، در هم شکسته و ناکارآمد هستند. شاید این قضاوت تا حدودی درست باشد، اما وظیفه اصلی این آمریکاییها آن است که رفتارهای احمقانه و خندهدار ستارگان هالیوودی را منعکس و دیگران را به تقلید از آنها ترغیب کنند. این موارد و یا حتی نامزدی "دونالد ترامپ" مجری تلویزیونی آمریکایی برای ریاستجمهوری، چیزهایی نیستند که آمریکا را به عنوان آخرین و تنها امید بشریت به تصویر بکشند.
* متعصبین افراطی داعش، در استفاده از رسانههای اجتماعی، به اندازه یک رئیس افبیآی تبحر دارند
همانطور که همه ما میدانیم، وضعیت ظاهری و طرز پوشش یک فرد، باطن وی را تغییر نمیدهد. از دیدگاه غرب، یکی از جوامع به شدت نامتعارف در قرن نوزدهم، ژاپن بود. با این وجود، در زمانی کوتاه و شگفتآور، ژاپنیها خود را با ویژگیهای ظاهری و فیزیکی یک جامعه غربی وفق دادند. پرسنل نیروی دریایی آنها یونیفورمهایی به سبک نیروی دریایی آمریکا برتن کردند و افسرانشان به بازی ورق معتاد شدند. سیاستمداران ژاپنی با یقههای "وینگ"، کتهای فراک و کلاههای استوانهای بلند غربی، جولان میدادند. آنها ظواهر یک نظام پارلمانی را اتخاذ کردند. این کشور به سرعت به یک کشور صنعتی تبدیل شد. "بیب روث" بازیکن مشهور بیسبال آمریکا آنها را به تماشاچیان پر و پا قرص بازی بیسبال مبدل کرد.
با تمام اینها، ژاپن به طور همزمان به کشوری به شدت تهاجمی تبدیل شد که ارتش آن، جهان را مبهوت خود کرد. نخبههای ژاپنی نیز یک فرقه افراطی شوونیستی ایجاد کردند که سابقاً ارتجاعی و در عین حال جدید بود. این فرقه شباهت جالبی با فرقههای خشونتآمیز و افراطی اسلامی دارد که در دهههای اخیر همراه با افزایش ارتباط کشورهای اسلامی با غرب به وجود آمدهاند. بد نیست اشاره کنیم که در حال حاضر، متعصبین افراطی در داعش، به اندازه یک رئیس افبیآی، در استفاده از رسانههای اجتماعی تبحر دارند. بنابراین استفاده از شبکههای اجتماعی نمیتواند معیاری برای پیشرفت یک جامعه به سوی ارزشهای غربی باشد.
به اعتقاد نویسنده، قدرت نرم هم بخشی از دستگاه امنیت ملی و یکی از جنبههای عجیب و غریب نژادپرستی و کوتهنظری آمریکایی به شمار میرود، درست مانند پیروی از سیستم انگلیسی وزنها و اندازهگیری و یا استفاده از سیستم a.m و p.m در برنامههای خطوط هوایی، به جای استفاده از سیستم منطقیتر 24 ساعته. "قدرت نرم" به هیچ عنوان جایگزینی برای دیپلماسی سنتی نیست، دیپلماسیای که بر مذاکره، روابط متقابل و این حقیقت استوار است که دیگر کشورها هم میتوانند منافع مشروعی داشته باشند.