به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ پس از گذشت حدود 16 ماه از نخستوزيري هويدا، فردي به نام نصرتالله احدپور كه از رفقاي سرلشکر حسن ارفع از روسای ستاد مشترک ارتش ایران بود و سردبيري روزنامه ضياء شرق ـ ارگان گروه آسيايي ـ را به عهده داشت و مانند ارفع، داراي همسري انگليسي بود و با مأمورين امريكايي و انگليسي، از قبيل: گراتيان ياتسويچ، تامسون، رمزي، ميجر جاكسون، ميدلتون و ... رابطه نزديك و تنگاتنگ داشت و از قضا با حسنعلي منصور نيز روابط پنهاني داشت، در اعلاميهاي آشكار و با امضاي حقيقي، پرده از سابقه فعاليتهاي اميرعباس هويدا در تركيه برداشت.
محتواي اين اعلاميه كه داراي عنوان: «نامه سرگشاده درباره هويدا نخستوزير به پيشگاه مبارك شاهنشاه آريامهر» بوده و در تاريخ 27/5/1345 منتشر شد، به شرح زير است:
«به عرض ميرساند به شهادت شاهنشاه در مدت بيست سال در مواقع سخت و بحراني كشور، آنچه در قدرت و توان ناچيزم بود، با وسايل مختلف به شاهنشاه و كشور خدمت نموده و شايد در ميان بيست ميليون ايراني، تنها فردي باشم كه اين خدمت ناچيزم بدون پاداش مانده و هيجده سال است بيكارم و نخواستم به جاي خدمت وظيفه مزد دريافت دارم.
ساليان دراز است كه به علت بيكاري و در نتيجه گرفتاريهاي مالي و طلبكاران و حسودان و دشمنان فراوان سعي نموده نه تنها در امور سياسي مملكت دخالت نكنم بلكه از اجتماع دوري جستهام ولي اينك كه مملكت و مقام مقدس سلطنت را در خطر مشاهده ميكنم بنا به همان سوگند و پيماني كه با خداي خود در بيست سال پيش براي خدمت به شاه و مملكت بستهام، با تمام گرفتاريهاي فراوان و خطرات احتمالي، خود را وظيفه دار مي دانم آنچه از گذشته و حال ميدانم به عرض مبارك برسانم و ديگر بسته به نظر مبارك است كه براي مصالح مملكت چه تصميمي اتخاذ فرمايند.
اگر شاهنشاه به خاطر داشته باشند در روز اول رأي تمايل به زمامداري دكتر مصدق طي يك اعلاميه، آنچه كه در آينده شد به عرض ملت ايران رسيد كه در آن روز متوجه نشد و آن چه شد كسي به خاطر نسپرد كه چه فردي در روز سخت چه گفته. شاهنشاها امروز نيز با كمال صراحت به عرض ميرسانم، بنا به اطلاع به سوابق گذشته اميرعباس هويدا نخستوزير و اقداماتي كه امروز مينمايد، او را خادم به شاهنشاه نميدانم.
اميرعباس هويدا در مقام خيانت به مملكت و شاهنشاه برآمده و اگر تا امروز سكوت نموده، به علت آن بود كه چون شايستگي مقام شامخ سلطنت و تسلط كامل شاهنشاه بر اوضاع سياسي و احاطه شاهنشاه بر امور بر هر فرد ايراني و جهانيان آشكار است، به خود اجازه جسارت نميدادم. ولي حال امكان آن را ميدهم كه شاهنشاه از خيانت گذشته اميرعباس هويدا بياطلاع باشند و دست به اقدامات كنوني كه زده با تطبيق گذشته او خواستم شاهنشاه را در جريان و به عرض مبارك برسانم.
اميرعباس هويدا در زماني كه در آنكاراي تركيه و در سفارت ايران خدمت مينمود با وسايلي با منشي دبير اول يك سفارت بيگانه تماس نزديك برقرار مينمايد و چون اميرعباس هويدا با آن منشي، هر دو از مذهب بهايي بودند، اين دوستي و الفت به يك عشق شديد تبديل، تا جايي كه آن منشي حاضر ميشود به دولت متبوعه خود خيانت نمايد و براي آقاي اميرعباس هويدا از روي اسناد و مدارك سياسي بسيار مهمي عكسبرداري کند و تازه آن دختر بيچاره و بدبخت تصور ميكرده كه اميرعباس هويدا، عاشق سرسخت او، اين مدارك را براي دولت ايران ميخواسته و شايد به خاطر خدمت به عاشق خود، كه او را در ايران موفق بدارد به چنين عملي خطرناك مبادرت نمود.
اين دختر كه بنام «مارگريت الن» ناميده ميشد، با وسايلي كه معلوم نيست به صندوق اسرار سفارت دستبرد ميزند، غافل از آنكه آقاي اميرعباس هويدا اين اسناد را به جاي تحويل به مقامات ايراني، به يك دولت و سفارت رقيب ميفروخته يا معامله سياسي ميكرده تا اينكه به زودي رقيب كه در سياست بسيار تازه كار بوده يا هستند، اسناد و مدارك سرقت شده را كه مقداري از آن مربوط به ارتباط بالكان و تركيه با دولت شوروي بوده، به رخ رقيب ميكشند و پس از يك تحقيقات مختصر مارگريت الن دستگير و به كشور خود دست بسته و بسيار محرمانه فرستاده ميشود و دخترك بدبخت در زندان به علت فشار روحي و ترك خانواده او، كه از خانواده درجه اول بودند، خودكشي مينمايد يا او را ميكشند. ديگر از آن اطلاعي ندارم.
اميرعباس هويدا از آنجا براي خود جاي پايي در سازمان اطلاعاتي آن كشور باز مينمايد ولي كوشش سازمان ضداطلاعات رقيب بياطلاع بود كه اميرعباس هويدا چنين دستهگلي به آب داده يا اصلاً از چنين قيافه دلقكي چنين كار ميآيد. اميرعباس هويدا به نفت آمد و اينجا بود كه به خدمت خود يك قدم مؤثر ديگر اضافه كرد و جاسوس دو طرف گرديد، ولي همواره طرف ارباب اصلي خود در آنكارا را رعايت ميكرد و زماني كه منصور در كابينه جناب آقاي دكتر اقبال بود، به راهنمايي همين مرد، هر روز گزارش هيئت دولت را به سفارت مربوطه ميبردند... و اينك نيز آقاي هويدا، در مورد معامله موشك و خريد اسلحه نيز اقداماتي نموده كه چاكر صلاح نميدانم در اين عريضه سرگشاده به عرض برسانم و حاضرم در يك محكمه يا حضوراً به عرض برسانم. با وجودي كه امكان هر خطري براي چاكر موجود است ولي به خاطر سعادت شاهنشاه كه سعادت ملت ايران است، به چنين فداكاري مبادرت و به صراحت عرض ميكنم كه اميرعباس هويدا خيال خامي در سر دارد و خيانت او به شاهنشاه براي چاكر محرز و مسلم است.»
اعلاميه نصرتالله احدپور كه به تعداد زيادي تكثير و در 500 پاكت، براي ارسال به شخصيتها و مكانهاي مختلف، آماده شده بود، به دست ساواك افتاد و بر اساس همين مسئله، به ساواك احضار گرديد و در مورد فعاليت اميرعباس هويدا در آنكارا، گفت:
«مطلب در مورد آنكارا و ارتباط با دوشيزه مارگريت الن توسط خواهر مارگريت الن كه از مأمورين يكي از دوستان انگليسي من بود، نقل نموده بود و آن دوست من به من ابراز داشت. اينك از آقاي بازجوي خود اخلاقاً تعهد ميگيرم كه اين بازجوئي چون با مصالح سياسي مملكت و ارتباط خارجي تماس دارد، به وسيله مقام مؤثر سازمان امنيت از شرف عرض ملوكانه گذشته و تأكيد ميكنم كه فقط به خاطر حفظ مصالح شاهنشاه و مملكت استدعا مينمايد در حفظ نام كشور مربوطه دقت كافي شود
و آن دوست من آقاي ميدلتون بود كه سابقاً كاردار سفارت انگليس در تهران بود و چند سال قبل براي من در سوئيس نقل نمود. و در مورد انتقال خبر توسط مرحوم منصور از هيئت دولت به سفارت امريكا (شخص سفير سابق امريكا چيپن) چون يقيناً آقاي منصور دوست صميمي هويدا بود و شايد هويدا استاد ايشان در سياست بود، نميتواند بدون اطلاع آقاي هويدا باشد ....
از اينكه مارگريت الن بهايي بوده است، ترديدي نيست و چون معروف است كه پدر آقاي هويدا به نام عينالملك با رهبر بهاييها تماس نزديك داشته و منصور در موقع معاونت نخستوزيري، روزي از او پرسيد: اين راست است هويدا رفيق تو بهايي است. خنديد و گفت: حالا كه ديگر بهايي و مسلمان ندارد .... »
حسن ارفع در خاطرات خود كه نام «در خدمت پنج پادشاه» را بر آن نهاد، پيرامون معرفي و ماجراي اميرعباس هويدا در تركيه، نوشت:
«اميرعباس هويدا، در سالهاي پايان جنگ بينالمللي دوم به استخدام وزارت خارجه در آمده بود. سوابق پدرش در وزارت خارجه و نفوذ انوشيروان سپهبدي، موجب تسهيل امور مربوط به استخدام هويدا شده، موانع موجود بر سر راه استخدام او را از ميان برداشته بودند.
هويدا تحصيل كرده بلژيك و فرانسه بود و به ادبيات فرانسه، بسيار عشق ميورزيد و بيش از آنكه خود را ايراني بداند، احساس فرانسوي بودن ميكرد، يا ميكوشيد خود را فرنگي مآب جلوه دهد. من به واسطه سابقه طولاني نظاميگري، با انضباط و خصوصيات ويژه نظام رشد كرده و خو گرفته بودم، بدين لحاظ در اداره سفارت ايران سعي ميكردم امور، نظم و ترتيب درستي داشته باشند.
همه به خوبي ميدانند، سفارتخانهها در آن ايام كار زيادي براي انجام دادن، نداشتند و به سفارت رفتن مقامات وزارت خارجه و رجال سياسي نوعي ييلاق رفتن تلقي ميشد، اما اوضاع سفارت ايران در تركيه با ساير سفارتخانهها به كلي فرق ميكرد. ساعت شروع كار را رأس ساعت هشت صبح قرار داده بودم و كليه پرسنل را در اين ساعت به خط كرده، شخصاً از آنها آمار ميگرفتم تا از حضور كادر سفارتخانه مطمئن شوم.
هويدا كه رفتار و حركاتش اصلاً متناسب با پرستيژ يك نفر ديپلمات نبود، عموماً در اين مراسم حضور و غياب حاضر نميشد و مرتباً يا با تأخير به محل كارش ميآمد و يا اصلاً غيبت ميكرد. چند بار در مورد علت تأخير ورود و يا غيبتهاي مكررش تحقيق كردم و معلوم شد ايشان از طرف محفل جهاني بهائيان، مأموريت رسيدگي به امور بهائيان مقيم تركيه را دارد، كه ضمن اشتغال به كار در سفارت ايران و با استفاده از موقعيت ديپلماتيك و پاسپورت سياسي، نهايت سعي خود در خدمت به بهائيان را معمول ميدارد.
سازمان اطلاعاتي تركيه كه فعاليت سفارتخانههاي خارجي را زيرنظر داشت، متوجه رفتار خلاف شئون ديپلماتيك هويدا شده و چند بار به طور غير مستقيم اين مطلب را به ما گوشزد كردند. من در مقام سفير، چند بار سعي كردم هويدا را به تهران برگردانم، اما او كه توسط حاميان پرقدرت بهائياش در تهران پشتيباني ميشد، بيدي نبود كه با اين بادها بلرزد. برگشتن او به تهران و انتقال يافتن او از وزارت خارجه به شركت نفت هم به صلاحديد همان حاميان پرقدرتش صورت گرفت و ربطي به سوء رفتار دوران خدمت او در آنكارا نداشت.»
منبع:ابراهيم ذوالفقاري ، قصه هويدا، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386 ، ص 86 تا 92
محتواي اين اعلاميه كه داراي عنوان: «نامه سرگشاده درباره هويدا نخستوزير به پيشگاه مبارك شاهنشاه آريامهر» بوده و در تاريخ 27/5/1345 منتشر شد، به شرح زير است:
«به عرض ميرساند به شهادت شاهنشاه در مدت بيست سال در مواقع سخت و بحراني كشور، آنچه در قدرت و توان ناچيزم بود، با وسايل مختلف به شاهنشاه و كشور خدمت نموده و شايد در ميان بيست ميليون ايراني، تنها فردي باشم كه اين خدمت ناچيزم بدون پاداش مانده و هيجده سال است بيكارم و نخواستم به جاي خدمت وظيفه مزد دريافت دارم.
ساليان دراز است كه به علت بيكاري و در نتيجه گرفتاريهاي مالي و طلبكاران و حسودان و دشمنان فراوان سعي نموده نه تنها در امور سياسي مملكت دخالت نكنم بلكه از اجتماع دوري جستهام ولي اينك كه مملكت و مقام مقدس سلطنت را در خطر مشاهده ميكنم بنا به همان سوگند و پيماني كه با خداي خود در بيست سال پيش براي خدمت به شاه و مملكت بستهام، با تمام گرفتاريهاي فراوان و خطرات احتمالي، خود را وظيفه دار مي دانم آنچه از گذشته و حال ميدانم به عرض مبارك برسانم و ديگر بسته به نظر مبارك است كه براي مصالح مملكت چه تصميمي اتخاذ فرمايند.
اگر شاهنشاه به خاطر داشته باشند در روز اول رأي تمايل به زمامداري دكتر مصدق طي يك اعلاميه، آنچه كه در آينده شد به عرض ملت ايران رسيد كه در آن روز متوجه نشد و آن چه شد كسي به خاطر نسپرد كه چه فردي در روز سخت چه گفته. شاهنشاها امروز نيز با كمال صراحت به عرض ميرسانم، بنا به اطلاع به سوابق گذشته اميرعباس هويدا نخستوزير و اقداماتي كه امروز مينمايد، او را خادم به شاهنشاه نميدانم.
اميرعباس هويدا در مقام خيانت به مملكت و شاهنشاه برآمده و اگر تا امروز سكوت نموده، به علت آن بود كه چون شايستگي مقام شامخ سلطنت و تسلط كامل شاهنشاه بر اوضاع سياسي و احاطه شاهنشاه بر امور بر هر فرد ايراني و جهانيان آشكار است، به خود اجازه جسارت نميدادم. ولي حال امكان آن را ميدهم كه شاهنشاه از خيانت گذشته اميرعباس هويدا بياطلاع باشند و دست به اقدامات كنوني كه زده با تطبيق گذشته او خواستم شاهنشاه را در جريان و به عرض مبارك برسانم.
اميرعباس هويدا در زماني كه در آنكاراي تركيه و در سفارت ايران خدمت مينمود با وسايلي با منشي دبير اول يك سفارت بيگانه تماس نزديك برقرار مينمايد و چون اميرعباس هويدا با آن منشي، هر دو از مذهب بهايي بودند، اين دوستي و الفت به يك عشق شديد تبديل، تا جايي كه آن منشي حاضر ميشود به دولت متبوعه خود خيانت نمايد و براي آقاي اميرعباس هويدا از روي اسناد و مدارك سياسي بسيار مهمي عكسبرداري کند و تازه آن دختر بيچاره و بدبخت تصور ميكرده كه اميرعباس هويدا، عاشق سرسخت او، اين مدارك را براي دولت ايران ميخواسته و شايد به خاطر خدمت به عاشق خود، كه او را در ايران موفق بدارد به چنين عملي خطرناك مبادرت نمود.
اين دختر كه بنام «مارگريت الن» ناميده ميشد، با وسايلي كه معلوم نيست به صندوق اسرار سفارت دستبرد ميزند، غافل از آنكه آقاي اميرعباس هويدا اين اسناد را به جاي تحويل به مقامات ايراني، به يك دولت و سفارت رقيب ميفروخته يا معامله سياسي ميكرده تا اينكه به زودي رقيب كه در سياست بسيار تازه كار بوده يا هستند، اسناد و مدارك سرقت شده را كه مقداري از آن مربوط به ارتباط بالكان و تركيه با دولت شوروي بوده، به رخ رقيب ميكشند و پس از يك تحقيقات مختصر مارگريت الن دستگير و به كشور خود دست بسته و بسيار محرمانه فرستاده ميشود و دخترك بدبخت در زندان به علت فشار روحي و ترك خانواده او، كه از خانواده درجه اول بودند، خودكشي مينمايد يا او را ميكشند. ديگر از آن اطلاعي ندارم.
اميرعباس هويدا از آنجا براي خود جاي پايي در سازمان اطلاعاتي آن كشور باز مينمايد ولي كوشش سازمان ضداطلاعات رقيب بياطلاع بود كه اميرعباس هويدا چنين دستهگلي به آب داده يا اصلاً از چنين قيافه دلقكي چنين كار ميآيد. اميرعباس هويدا به نفت آمد و اينجا بود كه به خدمت خود يك قدم مؤثر ديگر اضافه كرد و جاسوس دو طرف گرديد، ولي همواره طرف ارباب اصلي خود در آنكارا را رعايت ميكرد و زماني كه منصور در كابينه جناب آقاي دكتر اقبال بود، به راهنمايي همين مرد، هر روز گزارش هيئت دولت را به سفارت مربوطه ميبردند... و اينك نيز آقاي هويدا، در مورد معامله موشك و خريد اسلحه نيز اقداماتي نموده كه چاكر صلاح نميدانم در اين عريضه سرگشاده به عرض برسانم و حاضرم در يك محكمه يا حضوراً به عرض برسانم. با وجودي كه امكان هر خطري براي چاكر موجود است ولي به خاطر سعادت شاهنشاه كه سعادت ملت ايران است، به چنين فداكاري مبادرت و به صراحت عرض ميكنم كه اميرعباس هويدا خيال خامي در سر دارد و خيانت او به شاهنشاه براي چاكر محرز و مسلم است.»
اعلاميه نصرتالله احدپور كه به تعداد زيادي تكثير و در 500 پاكت، براي ارسال به شخصيتها و مكانهاي مختلف، آماده شده بود، به دست ساواك افتاد و بر اساس همين مسئله، به ساواك احضار گرديد و در مورد فعاليت اميرعباس هويدا در آنكارا، گفت:
«مطلب در مورد آنكارا و ارتباط با دوشيزه مارگريت الن توسط خواهر مارگريت الن كه از مأمورين يكي از دوستان انگليسي من بود، نقل نموده بود و آن دوست من به من ابراز داشت. اينك از آقاي بازجوي خود اخلاقاً تعهد ميگيرم كه اين بازجوئي چون با مصالح سياسي مملكت و ارتباط خارجي تماس دارد، به وسيله مقام مؤثر سازمان امنيت از شرف عرض ملوكانه گذشته و تأكيد ميكنم كه فقط به خاطر حفظ مصالح شاهنشاه و مملكت استدعا مينمايد در حفظ نام كشور مربوطه دقت كافي شود
و آن دوست من آقاي ميدلتون بود كه سابقاً كاردار سفارت انگليس در تهران بود و چند سال قبل براي من در سوئيس نقل نمود. و در مورد انتقال خبر توسط مرحوم منصور از هيئت دولت به سفارت امريكا (شخص سفير سابق امريكا چيپن) چون يقيناً آقاي منصور دوست صميمي هويدا بود و شايد هويدا استاد ايشان در سياست بود، نميتواند بدون اطلاع آقاي هويدا باشد ....
از اينكه مارگريت الن بهايي بوده است، ترديدي نيست و چون معروف است كه پدر آقاي هويدا به نام عينالملك با رهبر بهاييها تماس نزديك داشته و منصور در موقع معاونت نخستوزيري، روزي از او پرسيد: اين راست است هويدا رفيق تو بهايي است. خنديد و گفت: حالا كه ديگر بهايي و مسلمان ندارد .... »
حسن ارفع در خاطرات خود كه نام «در خدمت پنج پادشاه» را بر آن نهاد، پيرامون معرفي و ماجراي اميرعباس هويدا در تركيه، نوشت:
«اميرعباس هويدا، در سالهاي پايان جنگ بينالمللي دوم به استخدام وزارت خارجه در آمده بود. سوابق پدرش در وزارت خارجه و نفوذ انوشيروان سپهبدي، موجب تسهيل امور مربوط به استخدام هويدا شده، موانع موجود بر سر راه استخدام او را از ميان برداشته بودند.
هويدا تحصيل كرده بلژيك و فرانسه بود و به ادبيات فرانسه، بسيار عشق ميورزيد و بيش از آنكه خود را ايراني بداند، احساس فرانسوي بودن ميكرد، يا ميكوشيد خود را فرنگي مآب جلوه دهد. من به واسطه سابقه طولاني نظاميگري، با انضباط و خصوصيات ويژه نظام رشد كرده و خو گرفته بودم، بدين لحاظ در اداره سفارت ايران سعي ميكردم امور، نظم و ترتيب درستي داشته باشند.
همه به خوبي ميدانند، سفارتخانهها در آن ايام كار زيادي براي انجام دادن، نداشتند و به سفارت رفتن مقامات وزارت خارجه و رجال سياسي نوعي ييلاق رفتن تلقي ميشد، اما اوضاع سفارت ايران در تركيه با ساير سفارتخانهها به كلي فرق ميكرد. ساعت شروع كار را رأس ساعت هشت صبح قرار داده بودم و كليه پرسنل را در اين ساعت به خط كرده، شخصاً از آنها آمار ميگرفتم تا از حضور كادر سفارتخانه مطمئن شوم.
هويدا كه رفتار و حركاتش اصلاً متناسب با پرستيژ يك نفر ديپلمات نبود، عموماً در اين مراسم حضور و غياب حاضر نميشد و مرتباً يا با تأخير به محل كارش ميآمد و يا اصلاً غيبت ميكرد. چند بار در مورد علت تأخير ورود و يا غيبتهاي مكررش تحقيق كردم و معلوم شد ايشان از طرف محفل جهاني بهائيان، مأموريت رسيدگي به امور بهائيان مقيم تركيه را دارد، كه ضمن اشتغال به كار در سفارت ايران و با استفاده از موقعيت ديپلماتيك و پاسپورت سياسي، نهايت سعي خود در خدمت به بهائيان را معمول ميدارد.
سازمان اطلاعاتي تركيه كه فعاليت سفارتخانههاي خارجي را زيرنظر داشت، متوجه رفتار خلاف شئون ديپلماتيك هويدا شده و چند بار به طور غير مستقيم اين مطلب را به ما گوشزد كردند. من در مقام سفير، چند بار سعي كردم هويدا را به تهران برگردانم، اما او كه توسط حاميان پرقدرت بهائياش در تهران پشتيباني ميشد، بيدي نبود كه با اين بادها بلرزد. برگشتن او به تهران و انتقال يافتن او از وزارت خارجه به شركت نفت هم به صلاحديد همان حاميان پرقدرتش صورت گرفت و ربطي به سوء رفتار دوران خدمت او در آنكارا نداشت.»
منبع:ابراهيم ذوالفقاري ، قصه هويدا، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1386 ، ص 86 تا 92