به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ استقرار نخبگان طرفدار سياستهاى امريكا در دوره هويدا به اوج خود رسيد. در سراسر دوره نخست وزيرى هويدا، تا مقطع تشكيل حزب رستاخيز در اسفند 1353، افراد و اعضاى حزب ايران نوين بيشتر در مواقع تظاهرات حزبى و يا تشريفاتى از اين دست دور هم گرد مى آمدند ولى هيچ انگيزهاى در اعضا براى مشاركت در مراسم رسمى ديده نمىشد. اعضاى معمولى حزب از بين سازمانهاى كارگرى، اعضاى شركتهاى تعاونى و سازمانهاى صنعتى انتخاب مىشدند كه به تبع مديران ارشد خود به اين حزب گرويده بودند؛ به عبارتى اين افراد از مرام و مسلك و يا اهداف اين حزب چيزى نمىدانستند و به اطاعت يا كراهت وارد اين تشكيلات شده بودند. حتى بعدها اعضاى حزب در دوره هويدا تشويقهايى دريافت كردند و مشاغل متعددى براى بسيارى از اعضا تدارك ديده شد كه هدف از آنها صرفا مشغول به كار كردن منسوبين بود وگرنه هيچ كار مفيدى از اين افراد ديده نمىشد.
حزب ايران نوين در دوره هويدا از درآمدهاى كلانى برخوردار بود، اين درآمدها از منابع زير تأمين مىگرديد: از طريق وزيران حزبى، وكلا مجلس، سناتورها، استانداران، مقامات مؤثر كشورى و اشخاصى كه در حزب داراى موقعيت حساسى بودند. بسيارى از اعضا و مسئولين حزبى از بودجه عمومى دولت حقوق دريافت مىكردند، تمكن مالى اعضاى حزب آنقدر بالا بود كه فقط حق عضويت آنها بين 000/5 تا 000/15 ريال مىشد كه در آن شرايط اقتصادى كه حقوق ماهيانه معلمان و كارمندان دولت پانصد تومان هم نمىشد، رقم قابل توجهى را تشكيل مىداد. دولت از طريق كمكهاى مالى از بودجه سرى نخستوزيرى هر سال مبلغ كلانى را براى مخارج حزب هزينه مىكرد، اين بودجه رقم قابل ملاحظهاى را تشكيل مىداد. تعداد زيادى از اعضا و كادرهاى حزبى در سازمانها و ادارات دولتى مشغول به كار بودند و به فراخور موقعيت خود حقوقهاى گزافى دريافت مىكردند اما به ندرت در محل كار خود حاضر مىشدند و تمام وقت خود را در اختيار حزب قرار مىدادند.
مثلاً رئيس خدمات حزب ايران نوين، كارمند وزارت كار و دبير كميته استان كرمانشاه كارمند وزارت بهدارى بود و به عنوان بازرس مقررى دريافت مىكرد ولى اين فرد در محل كار خود حاضر نمىشد و تمام وقت را در حزب ايران نوين مىگذرانيد. حزب ايران نوين حقيقتا يك حزب دولتى و فرمايشى به مفهوم دقيق كلمه بود، پارهاى از وزارتخانهها و سازمانهاى دولتى از بودجه جارى خود كمك هايى را در اختيار حزب قرار مىدادند؛ كما اينكه سازمان اوقاف يك قطعه زمين براى احداث دانشكده حزب در اختيار آن قرار داد. در هنگام انتخابات مجلسين حزب از هر يك از كانديداهاى خود مبالغى به عنوان مخارج تبليغاتى اخذ مىكرد و اين وجوه، فوق وجوهى بود كه در ايام انتخابات از كانديداهاى مجلس سنا و شورا دريافت مىكردند و مبلغ آن معمولاً براى هر داوطلب بين يكصد هزار تا ده ميليون ريال مىشد، به واقع كانديداها كرسىهاى مجلس را مىخريدند. بديهى است كه اين مبالغ از طرف كانديداها به حزب ايران نوين پرداخت مىشد و در عوض عدهاى به نام نماينده مردم وارد مجلس مىشدند و البته هزينه هايى را كه متحمل شده بودند يك جا جبران مىكردند.
حزب ايران نوين مثل يك اداره به كاركنان خود از بودجه جارى دولت حقوق مىداد. حدود سيصد تن از اين كارمندان در تهران بودند و بيش از دويست تن ديگر در شهرستانها اقامت داشتند و حقوق ماهيانه آنها بعلاوه اضافه حقوق و اقلام ديگرى كه در عرف ادارى معمول است، رقم قابل توجهى را تشكيل مىداد. به بسيارى از كارمندان دولتى فوق العاده حقوق پرداخت مىشد به اين عنوان كه اين افراد در خدمت دستگاههاى ادارى هستند، ليكن اين افراد عملاً در حزب ايران نوين به كار مشغول بودند و كار دولتى به مفهوم مصطلح كلمه نداشتند. به دبيران كميتههاى حزبى و معاونين حزب هم مقررى پرداخت مىشد و ساير مقامات حزبى نيز از اين خوان يغما منتفع مىشدند. حقوق ماهانه اين افراد بين 000/60 الى000/200 ريال مىشد، در حالى كه بسيارى از كارمندان دولت و بسيارى از مديران كشور بايد سى سال انتظار مىكشيدند تا مگر روزى داراى آپارتمانى يا اتومبيلى شوند. در همان زمان قشر فرهيختهاى كه بانيان كانون مترقى و حزب ايران نوين از برترى شان دم مىزدند، با مبالغى ناچيز زندگى خود را مىگذرانيدند. اجاره بهاى مكانهاى حزب در تهران مشتمل بر تبليغات و انتشارات، كميته تحقيق، خانه كارگر، سازمان جوانان، كميته تداركات و ساير تشكيلات حزبى هزينههاى سرسام آورى داشت كه همه و همه از بودجه جارى كشور تأمين مىشد. اين ارقام را بايد به كميته شهرستانها نيز افزود و در كنار همه اينها هزينههاى تعمير و نگهدارى و خريد لوازم ضرورى و وسائل تزيينى را بايد اضافه كرد. در طول سال مراسم و جشن هايى برگزار مىشد كه هزينه آن باز هم از طريق بودجه دولت تأمين مىگرديد. پاداشهاى كلانى پرداخت مىشد و خلاصه اينكه غير از اين مبالغ وجوه زياد ديگرى حيف و ميل مىشد و مبالغى هم به عنوان پاداش به برخى از نزديكان مقامات حزبى پرداخت مىگرديد.
اين در حالى بود كه حزب در بين مردم هيچ گونه پايگاهى نداشت. حتى در جرايد اين دوره اين مطلب به كرات مور تأكيد قرار گرفته است كه حزب در بين دانشگاهيان فاقد نفوذ كافى است و صرف نظر از عضويت تعداد قليلى كه از طريق حزب به مشاغلى دست يافتهاند، اكثريت دانشگاهيان و بالاخص استادان در حزب عضويت ندارند و اصلاً به فعاليت آن بدبين هستند. جامعه دانشجويى هم تعداد قليلى را به حزب تقديم داشته بود، تازه اين افراد هم به منظور رسيدن به اميال و يا احراز شغلى و گرفتن مقررى به حزب روى آورده بودند و در ساختمان سازمان دانشجويان حزب گرد هم مىآمدند و البته هيچ كارى هم انجام نمىدادند و گر نه اكثريت مطلق دانشجويان نسبت به حزب مذكور فاقد علاقه و بلكه مخالف آن بودند. حزب ايران نوين در ابتداى دهه پنجاه مؤسسهاى تحت عنوان مؤسسه عالى علوم سياسى و امور حزبى تشكيل داد؛ تعدادى از اعضاء حزب با ضوابطى كه از طرف خود مسئولين تهيه مىشد و بدون اينكه كنكورى در كار باشد در اين مؤسسه مشغول به تحصيل مىشدند و همين امر به خودى خود باعث ايجاد نفرت و انزجار در بين دانشجويان مىگرديد. وضعيت جامعه روشنفكرى هم بر همين منوال بود؛ شعرا، نويسندگان، هنرمندان و گروه كثير ديگرى از اين دستهها با فعاليت سياسى در چارچوبى كه حزب ايران نوين توصيه مىكرد مخالف بودند. اما در بين اين افراد هم بودند كسانى كه از قِبَل فعاليت به نفع حزب به مناصب و مشاغلى رسيده بودند ليكن تعداد اين افراد هم معدود بود و در عرف جامعه روشنفكرى ايران، اين افراد را در زمره روشنفكران محسوب نمىكردند.
در بين دانش آموزان نيز اين حزب فاقد پشتوانه بود، اما در بين كارگران وضع تا اندازهاى فرق مىكرد. كارگران به سازمانهاى صنعتى وابسته بودند و اين سازمانها به طور كلى بنا به علل و شرايطى به حزب وابستگى داشتند. عضويت وزير كار يعنى خسروانى در حزب ظاهرا باعث شده بود كه كارگران به طور مصلحتى هم كه شده خود را با سياستهاى آن هماهنگ نشان دهند؛ ولى چنانچه نيات واقعى آنان مورد توجه واقع مىشد معلوم مىگرديد كه علاقه باطنى به اين تشكيلات نداشتند. حزب با داشتن امكانات وسيع به ندرت توانسته بود در جهت منافع اين طبقه آگاهانه گام بر دارد. كارگران بى پشتوانه ترين طبقه در بين طبقات اجتماعى دوران پهلوى بودند، اين تودههاى زحمتكش اگر مورد بغض و يا كينه و عداوت قرار مىگرفتند كسى نبود كه از آنها حمايت كند. قانون كار فقط در روى كاغذ بود، مىشد خيلى آسان فردى را در محيطهاى كارگرى كه جز تقاضاى صنفى چيزى را نمىطلبيد، به كمونيسم و يا هرج و مرجطلبى متهم كرد. در چنين صورتى كارگران هستى خود را از دست مىدادند و احدى را ياراى آن نبود كه از اين طبقه ستم كشيده پشتيبانى نمايد. در بين كشاورزان هم وضع به همين منوال بود. ظاهرا اين طبقه نيز به سازمانهاى روستايى وابسته به حزب تعلق داشتند ولى عملاً حزب در ميان اين طبقه هم نفوذ اجتماعى نداشت.
به دليل عضويت وزير آموزش و پرورش دكتر فرخرو پارساى در اين حزب، بسيارى از مسئولين اين وزارتخانه در حزب عضويت داشتند. تعداد نسبتا قابل ملاحظهاى از فرهنگيان از روى اجبار در حزب قبول عضويت كرده بودند، اما در جلساتى كه تشكيل مىشد بعضا انتقادات شديدى از نحوه اداره وزارتخانه و طرح مشكلات معيشتى كارمندان و معلمان پيش مىآمد. واضح است كه اين جلسات در عوض اينكه در جهت حمايت از كابينه و برنامههاى دولت هويدا باشد در جهتى دقيقا خلاف آن راه مى پيمود. در ساير وزارتخانه ها هم وضع به همين منوال بود، برخى از مسئولان وزارتخانهها به دليل اينكه وزير و يا معاونين و ساير مسئولين در حزب عضويت داشتند به آنها ملحق شده بودند تا از اين طريق براى آينده خود فكرى كرده باشند، اما بنا به همان گزارش ها اين افراد نيز در قياس با ساير كارمندان قشر بسيار كوچكى را تشكيل مىدادند.
بين دارندگان مشاغل آزاد هم وضع به همين منوال بود؛ اين افراد به دولت وابستگى مالى نداشتند و به همين دليل غير از افرادى كه براى رسيدن به اميال و آرزوهاى خود به حزب پيوسته بودند ديگران حداقل بىطرف بودند و سلبا و ايجابا در مسائل روزمره دخالتى نمىكردند. طبق گزارشهاى ساواك اين حزب در بين فرق مذهبى نفوذى نداشت، يهوديان، ارامنه، آسوريان و زرتشتيان سرگرم فعاليتهاى مذهبى خود بودند. حتى بهاييان هم طبق اين گزارشها، بر مبناى اعتقادات خود در سطوح پايين از فعاليتهاى سياسى منع بودند، به عبارتى فعاليت سياسى در سطوح عالى آنها مجاز بود. خلاصه اينكه اين حزب در بين اقليتهاى مذهبى نيز نفوذى نداشت. اكثريت بازاريان و بازرگانان رغبت كافى براى فعاليت در حزب ايران نوين نداشتند و صرفا رؤساى اصناف آن هم در مسير منافع خود از اين تشكيلات تا حدودى حمايت مىكردند. با تمام تلاشى كه حزب براى يافتن پايگاهى در بين وكلاى دادگسترى و حقوق دانان انجام داده بود و با اينكه بارها تلاش كرده بود در انتخابات هيئت مديره كانون وكلاى دادگسترى نفوذ كند، ليكن اقدامات طرفداران حزب در اين زمينه هم به شكست انجاميده بود و علت اساسى اين عدم موفقيت آن بود كه وكلا استقلال رأى داشتند و مسئولان نمىتوانستند عليه آنها موفقيتى داشته باشند، زيرا اين افراد با حقوق اساسى و مبانى آن آشنا بودند و دولت نمىتوانست از طريق ايراد حقوقى آنها را منكوب خود سازد.
سالها از تأسيس حزب ايران نوين مىگذشت، اما گردانندگان حزب كماكان از دوستان و همدورهاى منصور بودند. اين گروه عمدتا حول و حوش اين افراد دور مىزد: اميرعباس هويدا، دكتر منوچهر كلالى، مهندس قاسم معينى، دكتر جواد سعيد، دكتر نصير عصار، دكتر ضياءالدين شادمان و عدهاى ديگر. در طرف مقابل اين گروه عطاءاللّه خسروانى قرار داشت كه على رغم همه تلاشهايش براى اينكه موفقيتى در جهت احراز منصب نخستوزيرى به دست آورد ناكام بود. طرفداران او عمدتا از كارمندان وزارت كار بودند، اين گروه هرگز نتوانستند در تصدى مناصب اجرايى سطح بالا در حزب كامياب شوند. در حقيقت خسروانى رقيب هويدا براى تصدى پست نخستوزيرى به شمار مىرفت، اما با همه اين اوصاف گروه خسروانى هيچ گاه نتوانست بر حريف پيشى گيرد و كليه مناصب حزبى كماكان در دست منسوبين و يا وابستگان گروه فوق باقى ماند.
حزب ايران نوين امكانات فراوانى براى بهسازى امور جامعه و جذب طبقات مختلف اجتماعى در اختيار داشت ليكن به دو دليل اين امر ممكن نشد: نخست اينكه اعضاى حزب به ضرورت چنين چيزى بىاعتقاد بودند. از نظر بسيارى از آنها حزب جايى بود كه بايد از آن براى بر كشيدن خود به قدرت و ثروت استفاده كرد و ديگر اينكه در آن شرايط شاه به احدى اجازه ابراز وجود نمىداد. حزب گر چه امكانات زيادى در اختيار داشت، اما شخص نخستوزير در امور عمده و تصميم گيريهاى اساسى دخالت داده نمىشد. اين گونه به نظر مىآمد كه شاه، هويدا را نگه داشته است كه ثابت كند در ايران تفكيك قوا و قوه مجريهاى هم وجود دارد وگرنه او هم در بسيارى از امور مهم كشور نه تنها هويدا را مشاركت نمىداد بلكه او را تحقير هم مىكرد، اين تحقير به صورت بسيار زنندهاى از طرف اسداللّه علم وزير دربار مقتدر شاه اعمال مىشد.
امكانات فرا روى حزب بسيار زياد بود: شاه حداقل در مقام شعار و حرف از اين حزب تعريف و تمجيد مىكرد و به عبارتى حزب از حمايت معنوى وى برخوردار بود. ديگر اينكه كابينه و اكثر پستهاى حساس كشور را در اختيار داشت، در اين راستا حزب همان طور كه پيشتر گفتيم از امكانات دولتى براى پيشرفت كار خود استفاده فراوان به عمل مىآورد. تعداد قابل ملاحظهاى از سناتورها در اين حزب عضو بودند و از اين طريق امكانات فراوانى نصيب آنان مىشد. اكثريت نمايندگان مجلس شوراى ملى هم از اعضا و طرفداران اين حزب بودند. به علاوه استانداران و مقامات مهم كشورى در اطراف و اكناف كشور به اين حزب تعلق داشتند. انجمنهاى شهر، شهرستان و استان و شوراهاى منطقهاى آموزش و پرورش، رؤساى اصناف، مسئولان سنديكاهاى كارگرى و اعضاى مهم شركتهاى تعاون روستايى كه نزديك به چند هزار شغل را تشكيل مىداد همه و همه در اختيار اين حزب بود. از طرفى از بودجه محرمانه نخستوزيرى تا آنجا كه ممكن بود استفاده مىشد و امكانات پارهاى از سازمانها در اختيار حزب قرار داشت. از دستگاههاى تبليغاتى كشور نهايت استفاده به عمل مىآمد و از موقعيت جهانى ايران هم مىشد استفادههاى لازم را به عمل آورد؛ مثلاً احزاب و راجع بزرگ بينالمللى از مقامات ايران بارها و بارها در مراسم خود دعوت مىكردند، مدعوين هم طبيعتا از اعضا و يا وابستگان حزب ايران نوين بودند. با اين همه سران حزب هيچ گاه نتوانستند از اين موقعيتها براى تحكيم حزب در مجامع جهانى و توجيه حضور آن در صحنه سياسى ايران استفاده ببرند. علت اين بود كه باورى به فعاليت حزبى وجود نداشت و ديگر اينكه مشاغل در حزب انحصارى بود و به قشر جوان اجاره دخالت در امور داده نمىشد. در تصدى مشاغل حزبى معيار و ضابطهاى وجود نداشت و به آسانى مىشد از طريق سالوس و تزوير به مقامات بالا رسيد بدون اينكه صلاحيت لازم وجود داشته باشد. حزب در اداره امور خود ارادهاى نداشت ؛ آن كس كه در درجه اول اين اراده را در هم مىشكست شخص شاه بود و بعد از او مقامات عاليه كشورى و لشكرى قرار داشتند كه هر كدام خارج از معيارها و ضوابط قانونى چيزى را مىطلبيدند و دولت هويدا هم كه تجلى حزب ايران نوين بود بايد به اين تقاضاها، اعم از مشروع و نا مشروع پاسخ مىداد و در واقع تقاضاها را اجابت مىكرد.
يكى از دلايل ناكامى حزب در جذب مردم عدم بهره بردارى از چهره هاى موجه و نيز استفاده از افراد ناموجه و منفور بود. از طرف ديگر براى اينكه كسانى را در زمينهاى مشغول كار نمايند ناچار بودند در حزب سازمانها و تشكيلات جديدى به وجود آورند، اين امر باعث مىشد كه بدنه متورم و غير ضرورى ادارى در حزب شكل گيرد كه عملاً گرهى بر دست و پاى حزب بود. اگر از يك فرد حزبى پستى گرفته و به ديگرى داده مىشد اين فرد در سلك ناراضيان در مىآمد و ديگر انگيزه فعاليتهاى حزبى را از دست مىداد. به عبارتى حزب تا زمانى معنا و مفهوم داشت كه مىتوانست نردبان ترقى افراد باشد و در غير اين صورت كسى فعاليت در جهت مصالح آن را جدى تلقى نمىكرد. در بين اعضاى حزب نوعى بىاعتقادى شگفتانگيز ديده مىشد كه آفت مهم كارهايى از اين دست بود. توضيح اينكه اعضا خود هم نمىدانستند چرا در حزب ايران نوين كار مىكنند، تنها انگيزه آنها از ورود به اين حزب دستيابى به موقعيتى اجتماعى و يا سياسى بود كه از طريق عادى به دست نمىآمد. از طرف ديگر با اينكه معمولاً عرف در احزاب سياسى اين است كه امور با مشورت اكثريت اعضاى حزب جامه عمل بپوشد اين روال در حزب ايران نوين اجرا نمىشد.
فراكسيون پارلمانى حزب در يكى از جلسات تصميم گرفته بود مانع افزايش جرايم رانندگى شود؛ ليكن به علت موافقت تنها هشت تن از 170 عضو فراكسيون پارلمانى حزب با اين موضوع، اين امر مورد تصويب قرار گرفت، بديهى است كه اين مسئله نه تنها باعث ايجاد نفرت در بين تودههاى مردم مىشد بلكه نخبگان قوم را هم از فعاليتهاى حزبى مىرماند. مقولاتى از اين قبيل نشان مىداد كه فعاليت حزبى در ايران افسانهاى بيش نيست.
با اين قرائن و شواهد پيشبينى مىشد كه حزب در برابر مشكلات آتى و نوسانهاى سياسى آسيبپذير بوده و چنانچه مقدورات و امكاناتى كه فعلاً در اختيار داشت از آنها گرفته شود سرنوشتى بهتر از حزب مليون پيدا نمىكرد. در واقع اين دولت بود كه حزب را سر پا نگه داشته بود و نه حزب دولت را. اگر روزى كمكهاى دولتى قطع مىشد، حداقل اين بود كه تعداد زيادى كارمند بيكار بر جاى مىماند، كه خود به خود مشكلى اساسى در سلسله مراتب ادارى به شمار مىرفت.
حزب ايران نوين و تشكيلات آن با حمايت ايالات متحده امريكا و در راستاى تحكيم نفوذ اين كشور بر ايران ايجاد شد و در بين تودههاى مردم پايگاهى نداشت و مقامات عالى رتبه حكومتى هم درگير جنگ قدرت براى تحكيم موقعيت خود بودند و از حزبى كه براى اصلاحات درست شده بود به عنوان سكويى براى به دست گرفتن مناصب اجرائى استفاده مىكردند و در اين راه به منظور جلب حمايت سيا با آن از در همكارى گسترده در آمدند و حتى موقعيت سابق خود را به طور كلى از دست دادند. شرح يك ماجرا شايد بهتر به اين موضوع و درك عمق آن كمك نمايد: شاه وقتى از يكى از سفرهاى خارجى خود باز مىگشت با استقبال برخى از هواداران حزب ايران نوين مواجه شد. در مراسم استقبال عدهاى از كارگران همراه با زنان گودهاى جنوب شهر شركت داشتند و اين افراد با لباسهاى ژنده در مراسم استقبال شركت كرده بودند. اين افراد اجير شده را در برابر دريافت اندكى پول به اين مراسم آورده بودند. مهندس عبداللّه رياضى كه از شاهدان ماجرا بود، خانم شوكتالملك جهانبانى نماينده مجلس و از سران حزب ايران نوين را به دفتر كار خود خواند و به اين امر عتراض كرد. او گفت اين اقدام آنقدر زننده بوده است كه مقامات ايرانى در انظار خارجىها شرمنده شدهاند و ادامه داد حزبى كه ادعا مىكند حكومت را در دست دارد اگر نتواند دويست يا سيصد نفر بانوان تحصيل كرده و روشنفكر را در اين قبيل مواقع جمع كند، پس چگونه مىتواند ادعا كند كه از حمايت افكار عمومى برخوردار است؟ با وجود بسيج نيرويى كه حزب ايران نوين انجام داده بود باز هم تعداد استقبال كنندگان از شاه رقمى قابل توجه را تشكيل نمىداد. اين حقيقت را عباس شاهنده مدير روزنامه فرمان در مذاكرهاى خصوصى افشا كرد. او گفت به دليل اين كه هويدا مساعدت زيادى در انتشار روزنامه فرمان انجام مىدهد، طبق توصيهاى كه از طرف نخستوزير شده بود تعداد استقبال كنندگان حزب ايران نوين از شاه را صد هزار تن گزارش كرده، در حالى كه حتى تعداد كل حاضرين يك دهم اين رقم هم نبوده است تا چه رسد به شركتكنندگان حزب. او گفت حزب حتى نتوانست از بين كارگران كارخانهها تعداد قابل توجهى افراد را براى استقبال از شاه فراهم كند. شاهنده مىگفت در برابر محبتهاى هويدا او هم ناچار است به گونهاى اين محبتها را جبران كند و فعلاً به جز آنچه از طرف حزب به او ديكته مىشود تا در روزنامه چاپ كند، كار ديگرى از دست او ساخته نيست. در مراسم استقبالى هم كه انجام گرفت از رهبران حزب رفتارى سر زد كه باعث ناراحتى بسيارى افراد، حتى طرفداران اين تشكيلات شد. توضيح اينكه در اين مراسم رهبران حزب بر روى صندلىهايى كه بر فرشهاى گران قيمت قرار داده شد جلوس كرده بودند و در حالى كه صندلى خالى هم وجود داشت نمايندگان كارگران روى زمين در كنار خيابان نشسته و منتظر ورود شاه بودند. اين منظره به گمان ناظران نمودارى از روحيات اشرافى كارگزاران حزب بود كه على رغم شعارهاى داده شده از تعميق شكاف طبقاتى زايدالوصفى در بين سران حزب و تودههاى حزبى حكايت داشت. اين منظره مورد انتقاد شديد اعضاى حزب واقع شد و انزجار زيادى در بين بينندگان توليد كرد. زيرا از چهار صد صندلى موجود دويست و پنجاه تاى آن خالى بود و كارگران را اجازه نداده بودند روى اين صندلىها بنشينند. تحليلها نشان مىداد كه اختلاف طبقاتى در درون حزب ضربه بسيار بزرگى به موقعيت آن در بين تودههاى مردم وارد ساخته است.
منبع:دو دهه واپسین ، دکتر حسین آبادیان ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1385 ، ص 441 تا 449
حزب ايران نوين در دوره هويدا از درآمدهاى كلانى برخوردار بود، اين درآمدها از منابع زير تأمين مىگرديد: از طريق وزيران حزبى، وكلا مجلس، سناتورها، استانداران، مقامات مؤثر كشورى و اشخاصى كه در حزب داراى موقعيت حساسى بودند. بسيارى از اعضا و مسئولين حزبى از بودجه عمومى دولت حقوق دريافت مىكردند، تمكن مالى اعضاى حزب آنقدر بالا بود كه فقط حق عضويت آنها بين 000/5 تا 000/15 ريال مىشد كه در آن شرايط اقتصادى كه حقوق ماهيانه معلمان و كارمندان دولت پانصد تومان هم نمىشد، رقم قابل توجهى را تشكيل مىداد. دولت از طريق كمكهاى مالى از بودجه سرى نخستوزيرى هر سال مبلغ كلانى را براى مخارج حزب هزينه مىكرد، اين بودجه رقم قابل ملاحظهاى را تشكيل مىداد. تعداد زيادى از اعضا و كادرهاى حزبى در سازمانها و ادارات دولتى مشغول به كار بودند و به فراخور موقعيت خود حقوقهاى گزافى دريافت مىكردند اما به ندرت در محل كار خود حاضر مىشدند و تمام وقت خود را در اختيار حزب قرار مىدادند.
مثلاً رئيس خدمات حزب ايران نوين، كارمند وزارت كار و دبير كميته استان كرمانشاه كارمند وزارت بهدارى بود و به عنوان بازرس مقررى دريافت مىكرد ولى اين فرد در محل كار خود حاضر نمىشد و تمام وقت را در حزب ايران نوين مىگذرانيد. حزب ايران نوين حقيقتا يك حزب دولتى و فرمايشى به مفهوم دقيق كلمه بود، پارهاى از وزارتخانهها و سازمانهاى دولتى از بودجه جارى خود كمك هايى را در اختيار حزب قرار مىدادند؛ كما اينكه سازمان اوقاف يك قطعه زمين براى احداث دانشكده حزب در اختيار آن قرار داد. در هنگام انتخابات مجلسين حزب از هر يك از كانديداهاى خود مبالغى به عنوان مخارج تبليغاتى اخذ مىكرد و اين وجوه، فوق وجوهى بود كه در ايام انتخابات از كانديداهاى مجلس سنا و شورا دريافت مىكردند و مبلغ آن معمولاً براى هر داوطلب بين يكصد هزار تا ده ميليون ريال مىشد، به واقع كانديداها كرسىهاى مجلس را مىخريدند. بديهى است كه اين مبالغ از طرف كانديداها به حزب ايران نوين پرداخت مىشد و در عوض عدهاى به نام نماينده مردم وارد مجلس مىشدند و البته هزينه هايى را كه متحمل شده بودند يك جا جبران مىكردند.
حزب ايران نوين مثل يك اداره به كاركنان خود از بودجه جارى دولت حقوق مىداد. حدود سيصد تن از اين كارمندان در تهران بودند و بيش از دويست تن ديگر در شهرستانها اقامت داشتند و حقوق ماهيانه آنها بعلاوه اضافه حقوق و اقلام ديگرى كه در عرف ادارى معمول است، رقم قابل توجهى را تشكيل مىداد. به بسيارى از كارمندان دولتى فوق العاده حقوق پرداخت مىشد به اين عنوان كه اين افراد در خدمت دستگاههاى ادارى هستند، ليكن اين افراد عملاً در حزب ايران نوين به كار مشغول بودند و كار دولتى به مفهوم مصطلح كلمه نداشتند. به دبيران كميتههاى حزبى و معاونين حزب هم مقررى پرداخت مىشد و ساير مقامات حزبى نيز از اين خوان يغما منتفع مىشدند. حقوق ماهانه اين افراد بين 000/60 الى000/200 ريال مىشد، در حالى كه بسيارى از كارمندان دولت و بسيارى از مديران كشور بايد سى سال انتظار مىكشيدند تا مگر روزى داراى آپارتمانى يا اتومبيلى شوند. در همان زمان قشر فرهيختهاى كه بانيان كانون مترقى و حزب ايران نوين از برترى شان دم مىزدند، با مبالغى ناچيز زندگى خود را مىگذرانيدند. اجاره بهاى مكانهاى حزب در تهران مشتمل بر تبليغات و انتشارات، كميته تحقيق، خانه كارگر، سازمان جوانان، كميته تداركات و ساير تشكيلات حزبى هزينههاى سرسام آورى داشت كه همه و همه از بودجه جارى كشور تأمين مىشد. اين ارقام را بايد به كميته شهرستانها نيز افزود و در كنار همه اينها هزينههاى تعمير و نگهدارى و خريد لوازم ضرورى و وسائل تزيينى را بايد اضافه كرد. در طول سال مراسم و جشن هايى برگزار مىشد كه هزينه آن باز هم از طريق بودجه دولت تأمين مىگرديد. پاداشهاى كلانى پرداخت مىشد و خلاصه اينكه غير از اين مبالغ وجوه زياد ديگرى حيف و ميل مىشد و مبالغى هم به عنوان پاداش به برخى از نزديكان مقامات حزبى پرداخت مىگرديد.
اين در حالى بود كه حزب در بين مردم هيچ گونه پايگاهى نداشت. حتى در جرايد اين دوره اين مطلب به كرات مور تأكيد قرار گرفته است كه حزب در بين دانشگاهيان فاقد نفوذ كافى است و صرف نظر از عضويت تعداد قليلى كه از طريق حزب به مشاغلى دست يافتهاند، اكثريت دانشگاهيان و بالاخص استادان در حزب عضويت ندارند و اصلاً به فعاليت آن بدبين هستند. جامعه دانشجويى هم تعداد قليلى را به حزب تقديم داشته بود، تازه اين افراد هم به منظور رسيدن به اميال و يا احراز شغلى و گرفتن مقررى به حزب روى آورده بودند و در ساختمان سازمان دانشجويان حزب گرد هم مىآمدند و البته هيچ كارى هم انجام نمىدادند و گر نه اكثريت مطلق دانشجويان نسبت به حزب مذكور فاقد علاقه و بلكه مخالف آن بودند. حزب ايران نوين در ابتداى دهه پنجاه مؤسسهاى تحت عنوان مؤسسه عالى علوم سياسى و امور حزبى تشكيل داد؛ تعدادى از اعضاء حزب با ضوابطى كه از طرف خود مسئولين تهيه مىشد و بدون اينكه كنكورى در كار باشد در اين مؤسسه مشغول به تحصيل مىشدند و همين امر به خودى خود باعث ايجاد نفرت و انزجار در بين دانشجويان مىگرديد. وضعيت جامعه روشنفكرى هم بر همين منوال بود؛ شعرا، نويسندگان، هنرمندان و گروه كثير ديگرى از اين دستهها با فعاليت سياسى در چارچوبى كه حزب ايران نوين توصيه مىكرد مخالف بودند. اما در بين اين افراد هم بودند كسانى كه از قِبَل فعاليت به نفع حزب به مناصب و مشاغلى رسيده بودند ليكن تعداد اين افراد هم معدود بود و در عرف جامعه روشنفكرى ايران، اين افراد را در زمره روشنفكران محسوب نمىكردند.
در بين دانش آموزان نيز اين حزب فاقد پشتوانه بود، اما در بين كارگران وضع تا اندازهاى فرق مىكرد. كارگران به سازمانهاى صنعتى وابسته بودند و اين سازمانها به طور كلى بنا به علل و شرايطى به حزب وابستگى داشتند. عضويت وزير كار يعنى خسروانى در حزب ظاهرا باعث شده بود كه كارگران به طور مصلحتى هم كه شده خود را با سياستهاى آن هماهنگ نشان دهند؛ ولى چنانچه نيات واقعى آنان مورد توجه واقع مىشد معلوم مىگرديد كه علاقه باطنى به اين تشكيلات نداشتند. حزب با داشتن امكانات وسيع به ندرت توانسته بود در جهت منافع اين طبقه آگاهانه گام بر دارد. كارگران بى پشتوانه ترين طبقه در بين طبقات اجتماعى دوران پهلوى بودند، اين تودههاى زحمتكش اگر مورد بغض و يا كينه و عداوت قرار مىگرفتند كسى نبود كه از آنها حمايت كند. قانون كار فقط در روى كاغذ بود، مىشد خيلى آسان فردى را در محيطهاى كارگرى كه جز تقاضاى صنفى چيزى را نمىطلبيد، به كمونيسم و يا هرج و مرجطلبى متهم كرد. در چنين صورتى كارگران هستى خود را از دست مىدادند و احدى را ياراى آن نبود كه از اين طبقه ستم كشيده پشتيبانى نمايد. در بين كشاورزان هم وضع به همين منوال بود. ظاهرا اين طبقه نيز به سازمانهاى روستايى وابسته به حزب تعلق داشتند ولى عملاً حزب در ميان اين طبقه هم نفوذ اجتماعى نداشت.
به دليل عضويت وزير آموزش و پرورش دكتر فرخرو پارساى در اين حزب، بسيارى از مسئولين اين وزارتخانه در حزب عضويت داشتند. تعداد نسبتا قابل ملاحظهاى از فرهنگيان از روى اجبار در حزب قبول عضويت كرده بودند، اما در جلساتى كه تشكيل مىشد بعضا انتقادات شديدى از نحوه اداره وزارتخانه و طرح مشكلات معيشتى كارمندان و معلمان پيش مىآمد. واضح است كه اين جلسات در عوض اينكه در جهت حمايت از كابينه و برنامههاى دولت هويدا باشد در جهتى دقيقا خلاف آن راه مى پيمود. در ساير وزارتخانه ها هم وضع به همين منوال بود، برخى از مسئولان وزارتخانهها به دليل اينكه وزير و يا معاونين و ساير مسئولين در حزب عضويت داشتند به آنها ملحق شده بودند تا از اين طريق براى آينده خود فكرى كرده باشند، اما بنا به همان گزارش ها اين افراد نيز در قياس با ساير كارمندان قشر بسيار كوچكى را تشكيل مىدادند.
بين دارندگان مشاغل آزاد هم وضع به همين منوال بود؛ اين افراد به دولت وابستگى مالى نداشتند و به همين دليل غير از افرادى كه براى رسيدن به اميال و آرزوهاى خود به حزب پيوسته بودند ديگران حداقل بىطرف بودند و سلبا و ايجابا در مسائل روزمره دخالتى نمىكردند. طبق گزارشهاى ساواك اين حزب در بين فرق مذهبى نفوذى نداشت، يهوديان، ارامنه، آسوريان و زرتشتيان سرگرم فعاليتهاى مذهبى خود بودند. حتى بهاييان هم طبق اين گزارشها، بر مبناى اعتقادات خود در سطوح پايين از فعاليتهاى سياسى منع بودند، به عبارتى فعاليت سياسى در سطوح عالى آنها مجاز بود. خلاصه اينكه اين حزب در بين اقليتهاى مذهبى نيز نفوذى نداشت. اكثريت بازاريان و بازرگانان رغبت كافى براى فعاليت در حزب ايران نوين نداشتند و صرفا رؤساى اصناف آن هم در مسير منافع خود از اين تشكيلات تا حدودى حمايت مىكردند. با تمام تلاشى كه حزب براى يافتن پايگاهى در بين وكلاى دادگسترى و حقوق دانان انجام داده بود و با اينكه بارها تلاش كرده بود در انتخابات هيئت مديره كانون وكلاى دادگسترى نفوذ كند، ليكن اقدامات طرفداران حزب در اين زمينه هم به شكست انجاميده بود و علت اساسى اين عدم موفقيت آن بود كه وكلا استقلال رأى داشتند و مسئولان نمىتوانستند عليه آنها موفقيتى داشته باشند، زيرا اين افراد با حقوق اساسى و مبانى آن آشنا بودند و دولت نمىتوانست از طريق ايراد حقوقى آنها را منكوب خود سازد.
سالها از تأسيس حزب ايران نوين مىگذشت، اما گردانندگان حزب كماكان از دوستان و همدورهاى منصور بودند. اين گروه عمدتا حول و حوش اين افراد دور مىزد: اميرعباس هويدا، دكتر منوچهر كلالى، مهندس قاسم معينى، دكتر جواد سعيد، دكتر نصير عصار، دكتر ضياءالدين شادمان و عدهاى ديگر. در طرف مقابل اين گروه عطاءاللّه خسروانى قرار داشت كه على رغم همه تلاشهايش براى اينكه موفقيتى در جهت احراز منصب نخستوزيرى به دست آورد ناكام بود. طرفداران او عمدتا از كارمندان وزارت كار بودند، اين گروه هرگز نتوانستند در تصدى مناصب اجرايى سطح بالا در حزب كامياب شوند. در حقيقت خسروانى رقيب هويدا براى تصدى پست نخستوزيرى به شمار مىرفت، اما با همه اين اوصاف گروه خسروانى هيچ گاه نتوانست بر حريف پيشى گيرد و كليه مناصب حزبى كماكان در دست منسوبين و يا وابستگان گروه فوق باقى ماند.
حزب ايران نوين امكانات فراوانى براى بهسازى امور جامعه و جذب طبقات مختلف اجتماعى در اختيار داشت ليكن به دو دليل اين امر ممكن نشد: نخست اينكه اعضاى حزب به ضرورت چنين چيزى بىاعتقاد بودند. از نظر بسيارى از آنها حزب جايى بود كه بايد از آن براى بر كشيدن خود به قدرت و ثروت استفاده كرد و ديگر اينكه در آن شرايط شاه به احدى اجازه ابراز وجود نمىداد. حزب گر چه امكانات زيادى در اختيار داشت، اما شخص نخستوزير در امور عمده و تصميم گيريهاى اساسى دخالت داده نمىشد. اين گونه به نظر مىآمد كه شاه، هويدا را نگه داشته است كه ثابت كند در ايران تفكيك قوا و قوه مجريهاى هم وجود دارد وگرنه او هم در بسيارى از امور مهم كشور نه تنها هويدا را مشاركت نمىداد بلكه او را تحقير هم مىكرد، اين تحقير به صورت بسيار زنندهاى از طرف اسداللّه علم وزير دربار مقتدر شاه اعمال مىشد.
امكانات فرا روى حزب بسيار زياد بود: شاه حداقل در مقام شعار و حرف از اين حزب تعريف و تمجيد مىكرد و به عبارتى حزب از حمايت معنوى وى برخوردار بود. ديگر اينكه كابينه و اكثر پستهاى حساس كشور را در اختيار داشت، در اين راستا حزب همان طور كه پيشتر گفتيم از امكانات دولتى براى پيشرفت كار خود استفاده فراوان به عمل مىآورد. تعداد قابل ملاحظهاى از سناتورها در اين حزب عضو بودند و از اين طريق امكانات فراوانى نصيب آنان مىشد. اكثريت نمايندگان مجلس شوراى ملى هم از اعضا و طرفداران اين حزب بودند. به علاوه استانداران و مقامات مهم كشورى در اطراف و اكناف كشور به اين حزب تعلق داشتند. انجمنهاى شهر، شهرستان و استان و شوراهاى منطقهاى آموزش و پرورش، رؤساى اصناف، مسئولان سنديكاهاى كارگرى و اعضاى مهم شركتهاى تعاون روستايى كه نزديك به چند هزار شغل را تشكيل مىداد همه و همه در اختيار اين حزب بود. از طرفى از بودجه محرمانه نخستوزيرى تا آنجا كه ممكن بود استفاده مىشد و امكانات پارهاى از سازمانها در اختيار حزب قرار داشت. از دستگاههاى تبليغاتى كشور نهايت استفاده به عمل مىآمد و از موقعيت جهانى ايران هم مىشد استفادههاى لازم را به عمل آورد؛ مثلاً احزاب و راجع بزرگ بينالمللى از مقامات ايران بارها و بارها در مراسم خود دعوت مىكردند، مدعوين هم طبيعتا از اعضا و يا وابستگان حزب ايران نوين بودند. با اين همه سران حزب هيچ گاه نتوانستند از اين موقعيتها براى تحكيم حزب در مجامع جهانى و توجيه حضور آن در صحنه سياسى ايران استفاده ببرند. علت اين بود كه باورى به فعاليت حزبى وجود نداشت و ديگر اينكه مشاغل در حزب انحصارى بود و به قشر جوان اجاره دخالت در امور داده نمىشد. در تصدى مشاغل حزبى معيار و ضابطهاى وجود نداشت و به آسانى مىشد از طريق سالوس و تزوير به مقامات بالا رسيد بدون اينكه صلاحيت لازم وجود داشته باشد. حزب در اداره امور خود ارادهاى نداشت ؛ آن كس كه در درجه اول اين اراده را در هم مىشكست شخص شاه بود و بعد از او مقامات عاليه كشورى و لشكرى قرار داشتند كه هر كدام خارج از معيارها و ضوابط قانونى چيزى را مىطلبيدند و دولت هويدا هم كه تجلى حزب ايران نوين بود بايد به اين تقاضاها، اعم از مشروع و نا مشروع پاسخ مىداد و در واقع تقاضاها را اجابت مىكرد.
يكى از دلايل ناكامى حزب در جذب مردم عدم بهره بردارى از چهره هاى موجه و نيز استفاده از افراد ناموجه و منفور بود. از طرف ديگر براى اينكه كسانى را در زمينهاى مشغول كار نمايند ناچار بودند در حزب سازمانها و تشكيلات جديدى به وجود آورند، اين امر باعث مىشد كه بدنه متورم و غير ضرورى ادارى در حزب شكل گيرد كه عملاً گرهى بر دست و پاى حزب بود. اگر از يك فرد حزبى پستى گرفته و به ديگرى داده مىشد اين فرد در سلك ناراضيان در مىآمد و ديگر انگيزه فعاليتهاى حزبى را از دست مىداد. به عبارتى حزب تا زمانى معنا و مفهوم داشت كه مىتوانست نردبان ترقى افراد باشد و در غير اين صورت كسى فعاليت در جهت مصالح آن را جدى تلقى نمىكرد. در بين اعضاى حزب نوعى بىاعتقادى شگفتانگيز ديده مىشد كه آفت مهم كارهايى از اين دست بود. توضيح اينكه اعضا خود هم نمىدانستند چرا در حزب ايران نوين كار مىكنند، تنها انگيزه آنها از ورود به اين حزب دستيابى به موقعيتى اجتماعى و يا سياسى بود كه از طريق عادى به دست نمىآمد. از طرف ديگر با اينكه معمولاً عرف در احزاب سياسى اين است كه امور با مشورت اكثريت اعضاى حزب جامه عمل بپوشد اين روال در حزب ايران نوين اجرا نمىشد.
فراكسيون پارلمانى حزب در يكى از جلسات تصميم گرفته بود مانع افزايش جرايم رانندگى شود؛ ليكن به علت موافقت تنها هشت تن از 170 عضو فراكسيون پارلمانى حزب با اين موضوع، اين امر مورد تصويب قرار گرفت، بديهى است كه اين مسئله نه تنها باعث ايجاد نفرت در بين تودههاى مردم مىشد بلكه نخبگان قوم را هم از فعاليتهاى حزبى مىرماند. مقولاتى از اين قبيل نشان مىداد كه فعاليت حزبى در ايران افسانهاى بيش نيست.
با اين قرائن و شواهد پيشبينى مىشد كه حزب در برابر مشكلات آتى و نوسانهاى سياسى آسيبپذير بوده و چنانچه مقدورات و امكاناتى كه فعلاً در اختيار داشت از آنها گرفته شود سرنوشتى بهتر از حزب مليون پيدا نمىكرد. در واقع اين دولت بود كه حزب را سر پا نگه داشته بود و نه حزب دولت را. اگر روزى كمكهاى دولتى قطع مىشد، حداقل اين بود كه تعداد زيادى كارمند بيكار بر جاى مىماند، كه خود به خود مشكلى اساسى در سلسله مراتب ادارى به شمار مىرفت.
حزب ايران نوين و تشكيلات آن با حمايت ايالات متحده امريكا و در راستاى تحكيم نفوذ اين كشور بر ايران ايجاد شد و در بين تودههاى مردم پايگاهى نداشت و مقامات عالى رتبه حكومتى هم درگير جنگ قدرت براى تحكيم موقعيت خود بودند و از حزبى كه براى اصلاحات درست شده بود به عنوان سكويى براى به دست گرفتن مناصب اجرائى استفاده مىكردند و در اين راه به منظور جلب حمايت سيا با آن از در همكارى گسترده در آمدند و حتى موقعيت سابق خود را به طور كلى از دست دادند. شرح يك ماجرا شايد بهتر به اين موضوع و درك عمق آن كمك نمايد: شاه وقتى از يكى از سفرهاى خارجى خود باز مىگشت با استقبال برخى از هواداران حزب ايران نوين مواجه شد. در مراسم استقبال عدهاى از كارگران همراه با زنان گودهاى جنوب شهر شركت داشتند و اين افراد با لباسهاى ژنده در مراسم استقبال شركت كرده بودند. اين افراد اجير شده را در برابر دريافت اندكى پول به اين مراسم آورده بودند. مهندس عبداللّه رياضى كه از شاهدان ماجرا بود، خانم شوكتالملك جهانبانى نماينده مجلس و از سران حزب ايران نوين را به دفتر كار خود خواند و به اين امر عتراض كرد. او گفت اين اقدام آنقدر زننده بوده است كه مقامات ايرانى در انظار خارجىها شرمنده شدهاند و ادامه داد حزبى كه ادعا مىكند حكومت را در دست دارد اگر نتواند دويست يا سيصد نفر بانوان تحصيل كرده و روشنفكر را در اين قبيل مواقع جمع كند، پس چگونه مىتواند ادعا كند كه از حمايت افكار عمومى برخوردار است؟ با وجود بسيج نيرويى كه حزب ايران نوين انجام داده بود باز هم تعداد استقبال كنندگان از شاه رقمى قابل توجه را تشكيل نمىداد. اين حقيقت را عباس شاهنده مدير روزنامه فرمان در مذاكرهاى خصوصى افشا كرد. او گفت به دليل اين كه هويدا مساعدت زيادى در انتشار روزنامه فرمان انجام مىدهد، طبق توصيهاى كه از طرف نخستوزير شده بود تعداد استقبال كنندگان حزب ايران نوين از شاه را صد هزار تن گزارش كرده، در حالى كه حتى تعداد كل حاضرين يك دهم اين رقم هم نبوده است تا چه رسد به شركتكنندگان حزب. او گفت حزب حتى نتوانست از بين كارگران كارخانهها تعداد قابل توجهى افراد را براى استقبال از شاه فراهم كند. شاهنده مىگفت در برابر محبتهاى هويدا او هم ناچار است به گونهاى اين محبتها را جبران كند و فعلاً به جز آنچه از طرف حزب به او ديكته مىشود تا در روزنامه چاپ كند، كار ديگرى از دست او ساخته نيست. در مراسم استقبالى هم كه انجام گرفت از رهبران حزب رفتارى سر زد كه باعث ناراحتى بسيارى افراد، حتى طرفداران اين تشكيلات شد. توضيح اينكه در اين مراسم رهبران حزب بر روى صندلىهايى كه بر فرشهاى گران قيمت قرار داده شد جلوس كرده بودند و در حالى كه صندلى خالى هم وجود داشت نمايندگان كارگران روى زمين در كنار خيابان نشسته و منتظر ورود شاه بودند. اين منظره به گمان ناظران نمودارى از روحيات اشرافى كارگزاران حزب بود كه على رغم شعارهاى داده شده از تعميق شكاف طبقاتى زايدالوصفى در بين سران حزب و تودههاى حزبى حكايت داشت. اين منظره مورد انتقاد شديد اعضاى حزب واقع شد و انزجار زيادى در بين بينندگان توليد كرد. زيرا از چهار صد صندلى موجود دويست و پنجاه تاى آن خالى بود و كارگران را اجازه نداده بودند روى اين صندلىها بنشينند. تحليلها نشان مىداد كه اختلاف طبقاتى در درون حزب ضربه بسيار بزرگى به موقعيت آن در بين تودههاى مردم وارد ساخته است.
منبع:دو دهه واپسین ، دکتر حسین آبادیان ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1385 ، ص 441 تا 449