گروه سیاسی مشرق - بعد از رحلت حضرت آیتالله مهدوی کنی، به نظر میرسید جای تبیین ابعاد گوناگون شخصیت این عالم اخلاق و فقه و همچنین چهره سیاسی نظام اسلامی خالی است، بر آن شدیم تا با تنها فرزند پسری ایشان گفتگویی داشته باشیم. حجتالاسلام سعید مهدوی، حالا در کسوت رییس دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) است و این گفتگو حاصل دیداری قبل از ریاست ایشان است.
وقتی وارد اتاق ریاست دانشگاه شدیم، جای خالی آیتالله مهدی کنی محسوس بود، اتاقی که در کنار سالن همایش دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) قرار داشت و بارها حضور حاجآقای مهدوی را به عنوان استاد اخلاق، در این سالن درک کرده بودیم و حالا تنها عکسی از ایشان در آن اتاق وجود داشت.
سعید مهدوی، داری دکترای فرهنگ و ارتباطات است و چهارمین رییس دانشکده معارف اسلامی دانشگاه بود و بهصورت موقت و بر اساس حکم قبلی آیتالله مهدوی کنی، مدیریت دانشگاه را برعهدهگرفته بود تا هیئتامنای جدید تشکیل و تکلیف ریاست دانشگاه روشن شود.وارد گفتگو با فرزند آیتالله شدیم و از اینکه میشنیدیم افکار، آثار و خاطرات حاجآقای مهدوی بهصورت منسجم و منظم جمعآوری نشده است، تأسف خوردیم؛ ایشان معتقد است رییس سابق مجلس خبرگان، ادامهدهنده راه شهیدان مطهری و صدر بود.
دراثنای گفتگو وارد خاطراتی از روش تربیتی آیتالله مهدوی کنی در خانواده شدیم و بالاخره بغض حاجآقا سعید هم ترکید، رحلت پدر را باور نمیکرد البته هیچیک از اعضای خانواده باور نداشتند و شاید امام صادقیها هم نمیخواستند باور کنند دیگر آیتالله مهدوی کنی در ببین آنها حضور ندارد.
آنچه در ادامه میآید، قسمت اول گفتگوی مشرق با فرزند آیت الله مهدوی کنی درباره ابعاد شخصیتی رییس سابق مجلس خبرگان رهبری است.در شرایط فعلی، اغلب افراد مرحوم ابوی را یک شخصیت سیاسی و یا اخلاقی معرفی میکنند، اما به نظر بنده، ایشان، افزون بر این موارد، یک شخصیت اثرگذار در بعد نظام سازی است و شاید هم بتوان ایشان را بهنوعی ایدئولوگ دانست که توان ارائه چهارچوبهای فکری منسجم را داشتند؛ یعنی، میتوان در این فضا آیتالله مهدوی را با شهید مطهری و شهید صدر مقایسه کرد و ایشان را ادامهدهنده راه این دو بزرگوار دانست. به نظر میرسد که این بُعد از شخصیت آیتالله مهدوی هنوز بهدرستی شناخته و کشف نشده است، البته برخی از شاگردان ایشان تلاش داشتهاند که افکار ایشان را نشر دهند، اما این کار بهصورت آکادمیک، منسجم و گسترده نبوده است.
به نظر بنده، بخشی از مخالفتها و کم مهریهایی که در حق آیتالله مهدوی صورت میگرفت، در همین فضا بود. به این دلیل که نگاه ایشان نگاه متفاوتی بود و میتوانست با دیگر جریانات فکری پذیرفتهشده در نظام رقابت کند؛ یعنی، اصول تفکر ایشان دارای مبانی و چهارچوبهای کاملی بود و میتوانست نظام فکری و عملی منسجم ارائه دهد. بر همین اساس بود که بسیاری از جریانات، هنگام حضور حاجآقا درصحنههای مختلف جای خود را تنگ میدیدند و در بسیاری از موارد سعی میشد که ایشان اصلاً رؤیت نشود و بهنوعی فراموش شود.
حتی در بحث اسلامی سازی علوم یا به تعبیر ایشان تولید علم مبتنی بر معارف اسلامی، درست است که خیلی اوقات، شاگردان ایشان بهصورت تکتک برای برخی از شوراها و مشاورهها دعوت میشدند و صحبت میکردند، اما جالب است که آیتالله مهدوی و شاگردانش بهعنوان یک جریان فکری برای این کار دعوت نمیشدند. نمونه آن، جلساتی که در این زمینه برگزار شد و جریان علمی را که حاجآقا ایجاد کرد، کمتر به رسمیت شناختند، البته مواردی بود که حاجآقا بهعنوان سخنران دعوت میشد، اما این دعوت فقط برای سخنرانی افتتاحیه بود، نه تلاش جدی برای فهم رویکرد ایشان در این فرآیند.
** آیا به این بعد از شخصیت ایشان که در تأسیس و برنامهریزی دانشگاه امام صادق (ع) تجسمیافته بود، توجه لازم شده است؟
باید توجه داشت که مرحوم والد رویکرد تلفیق معارف اسلامی و علوم متعارف را در اوایل دهه ۶۰ مطرح کردند. در زمانی که بحث اسلامی سازی تقریباً مطرح نبود و نهایت طرح آن، در حوزههای بنیادین و فلسفی بود که توسط افرادی مثل شهید مطهری و علامه طباطبایی (ره) مطرح شده بود، اما در حوزه علوم انسانی و یا مطلق علوم، افراد بسیار کمی در ایران داریم که این بحثها را مطرح کرده باشند. در خارج هم معدود افرادی به دنبال این مباحث بودند، افرادی مثل دکتر طه جابر العلوانی و دکتر العطاس در این زمینهها از گذشته پژوهشهایی داشتند، اما حتی همین افراد هم فقط در حوزه پژوهشی کار کردهاند و نظام آموزشی بر مبنای اسلامی سازی علوم ایجاد نکردهاند یا بنده سراغ ندارم، اما آیتالله مهدوی تجربه عملی دانشگاهداری در این زمینه را داشتند، اما ببینید امروز سهم ایشان و دانشگاه امام صادق (ع) در این بحث چقدر لحاظ میشود؟ شاید، چند سخنرانی در حد افتتاحیه برخی مراسمها و چند مصاحبه در این زمینه یا با خود ایشان یا در مورد افکار ایشان. مشخص است که جایگاه و نقش آیتالله مهدوی رؤیت نشده و در این زمینه غفلت شده است، البته شاید خود ایشان هم علاقهمند نبود که در جریاناتی که بهصورت موجی میآید، مشارکت کنند و معتقد بودند باید در کارهای علمی بنیادین بهدوراز موجها و شعارزدگی به مباحث پرداخته شود.
درمجموع بنده میخواهم بگویم که نگاه آیتالله مهدوی یک نگاه متفاوت و جامع به امور بود و در نتیجه باعث تغییر در مجموعههای مختلف میشد، البته ایشان خیلی با نگاههای تحول یکشبه در فضای اندیشه و عمل به معنای بنیانبرانداز آن و به هم ریختن تمامی قضایا موافق نبودند، اما طبعاً، طرح رویکردهای متفاوت در بحثهای علمی در یک زمان طولانی باعث تغییرات اساسی و بنیادین میشود و تحمل این نگاه، برای دیدگاههای تندرو یا محافظهکارانه کمی دشوار است.
نتیجه اینکه نام آیتالله مهدوی در بسیاری از نهادها و شوراهایی که مربوط به نظام سازی و امور فرهنگی و علمی بود نوشته میشد، اما ایشان نتوانستند بیش از چند جلسه شرکت کند یا اصلاً شرکت نکردند. مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی سازمان تبلیغات در دهة شصت، شورای حوزههای علمیه تهران و امور مساجد، البته در مواردی که ایشان وظایف اجرایی یا دیگر وظایف را داشتند بهصورت منظم حضور داشتند مثل شورای نگهبان، شورای انقلاب یا هیئت دولت، اما شوراهایی که بیشتر جنبه فکری داشتند، معمولاً حضور حاجآقا استمرار پیدا نکرده است.
** حضرت آیتالله مهدوی چه توصیههای تربیتی برای خانواده داشتند؟
یکی از ویژگیهای مهم ایشان این بود که یک شخصیت رو به تکامل و در عین حال ثابت داشتند؛ یعنی، در کودکی بهگونهای بودهاند که مادرشان ایشان را آقا رضا و بعدها آقا صدا میکرده است. مادربزرگ مادری ما میفرمودند که ما با خانواده حاجآقا رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هنگامی که این دو برادر را در سنین کودکی و نوجوانی میدیدیم (آیتالله مهدوی و آیتالله باقری)، همیشه آنها نوعی صلابت و حیا داشتند و هیچگاه سرشان را بالا نمیگرفتند و خیلی به بحث محرم و نامحرمی حساس بودند و خیلی جالب است که میگفتند همیشه کوچکتر جلو بود و بزرگتر پشت سر میآمد و حاجآقا باقری احترام خاصی به حاجآقا مهدوی میگذاشتند، اینها همه مربوط به سنین کودکی حاجآقاست. حاجآقا همیشه تعریف میکردند که معلم کلاس اول دبستان ما میگفتند که تو ملأ میشوی و میفرمودند که من در سن ۱۸ سالگی که منبر رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت من معلم اول دبستان تو هستم و دیدی حرف من درباره ملأ شدن تو درست بود.
دوستان دورة طلبگی حاجآقا هم همین را میگویند، میگویند رفتار حاجآقا یک متانت خاصی در سنین جوانی داشت و حاجآقا را با دیگران متمایز میکرد، هم از جهت اخلاقی و هم از جهت علمی. بهطوری که وقتی حاجآقای باقری و حاجآقای مهدوی از قم به تهران مراجعت میکنند، بعضی از مراجع چندین بار فرموده بودند که این دو برادر کجا رفتند و چرا رفتند؟ اینها اگر مانده بودند، در مسیر مرجعیت بودند، این حرفها مربوط سن ۳۰ سالگی حاجآقاست. این ویژگی شخصیتی همة کسانی که اطراف ایشان بودند و بخصوص خانواده را به شدت تحت تأثیر قرار میداد.
ویژگی دیگر حاجآقا این بود که کمتر نصیحت به معنای گفتگوی مستقیم
داشتند. مثلاً، نصایح ایشان بعضاً در قالب درسهایشان بود. مثلاً، وقتی در خانه بودیم
و آیه قرآنی در تلویزیون خوانده میشد، حاجآقا آیه را که میشنیدند، میفرمودند بچهها
نکته این آیه را میدانید؟ بعد، شروع میکردند نیم ساعت راجع به آیه صحبت میکردند
و نصیحت را در قالب تفسیر آیه میفرمودند.
چیزی که در زندگی حاجآقا فوقالعاده بر
روی دیگران تأثیر داشت، نوع عمل و رفتار خود ایشان بود. مثلاً، در برخی موارد نوههای
کوچک ایشان، برای تحقیقات مدرسه به ایشان مراجعه میکردند و ایشان با روی گشاده با
آنها برخورد میکردند. مثلاً، در مدرسه به دختران بنده گفته بودند که درباره حضرت
رسول (ص) تحقیق کنید، اینها ضبط صوت میگرفتند و خدمت حاجآقا میرسیدند، میگفتند
شما بگویید ما ضبط میکنیم و بعداً مینویسیم و حاجآقا هم با آنها مصاحبه میکردند
و همین مطالب خیلی ساده را برای آنها توضیح میدادند.
برخی اوقات که بچهها ساکت بودند، حاجآقا به آنها میگفتند که از مدرسه چه خبر و با آنها شوخی میکردند که مدرسه شما بهخوبی مدرسه ما نیست و بچهها قبول نمیکردند؛ حاجآقا میگفتند مدرسهای که ما داریم (مدرسه امام صادق ع) بهتر است، بچهها با ایشان خیلی جدی وارد بحث میشدند، اما حاجآقا با آنها شوخی میکردند. این شوخیها مربوط به همین اواخر است که حاجآقا کسالت داشتند و وضعیت قلبشان اصلاً خوب نبود. درمجموع، حضور ایشان در منزل خیلی نزدیک بود و هر وقت بودند، بچهها دور ایشان حلقه میزدند. ویژگیهای رفتاری حاجآقا در خانواده ضربالمثل بود و جای ایشان را هیچ چیز پر نمیکند و ما اصلاً تصور نبود حاجآقا را نداشتیم و حتی این ۵ ماه دورة کمای ایشان همه خانواده در بیمارستان دور ایشان جمع میشدند.
ویژگی دیگری که حاجآقا داشتند، محبت زیادشان به همه بود. این محبت خیلی کارگر بود و نیاز به استدلال هم نداشت. بر همین اساس، اگر شخصیت حاجآقا را بخواهیم خلاصه کنیم، همانگونه که خودشان میفرمودند به بیان مرحوم آیتالله بهجت که هر کسی را میخواستند نصیحت کنند میگفتند به آنچه میدانی عمل کن، خود حاجآقا هم به این جمله عمل میکردند. در مقام نظر نیز، حاجآقا خیلی عادلانه و همهجانبه میاندیشیدند و حرف میزدند.
اگر کسی بخواهد ویژگیهای ایشان را توضیح دهد، نباید دنبال چیز عجیبی بگردد. ایشان آنچه را که میدانستند خالصانه انجام میدادند؛ یعنی، عامل به دانستههایشان بودند. نتیجتاً اینکه صدق در گفتارشان را عملشان اثبات میکرد. اگر بخواهید شخصیت ایشان را خلاصه کنید، بحث عدالت، اخلاص، محبت، لینبودن و عمل به گفتهها و باورهاست؛ اینها ویژگیهای خلاصهشده ایشان بود و ایشان در تمامی عرصهها با همین ویژگیها شناخته میشدند؛ یعنی، در مقام شخصیت سیاسی اینگونه بودند؛ در مقام استاد اخلاق همینطور، در مقام استاد و مدیر حوزه و دانشگاه به همچنین و در مقام پدری هم این ویژگیهای ایشان را بهخوبی میبینید.
ویژگی دیگر ایشان صراحت ایشان بود و با همین صراحت اگر جایی لازم بود، جلوی بزرگترین بزرگان حرف خود را میزدند، در عین اینکه همیشه معتقد بودند که احترامات باید حفظ شود، اما میفرمودند که باید صداقت در برخوردها باشد.
مسئله دیگر شجاعت ایشان بود؛ حاجآقا شجاعت را به این معنا نمیدانستند که به میدان جنگ برویم و شمشیر بکشیم، اما هر جا لازم به حضور و بیان بود، هرگز ملاحظه نداشتند. خیلیها نمیدانند، اما در هنگام محاصره آبادان حاجآقا به آنجا رفتند تا فکری به حال آبادان کنند و بعضی قسمتها را هم به حالت نزدیک سینهخیز رفته بودند و ماشینشان هم هدف خمپاره قرار گرفته بود. در همین مسیر بوده که شهید تندگویان و آقای مهندس یحیوی اسیر شدند.
قبل از چهلم مرحوم ابوی، ما خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و از ایشان بهصورت خاص تشکر کردیم، چون واقعاً ایشان از قدیم و بخصوص در طول بیماری حاجآقا لطف زیادی داشتند و رابطه ایشان با حاجآقا یک رابطه فوقالعادهای بود که برخی از موارد آن طی این مدت منعکسشده است. آقا هر وقت خودشان نماز جمعه میخواندند، نماز عصر را به حاجآقا واگذار میکردند، چرا که ایشان برای اینکه تراکم جمعیت اتفاق نیفتد و مردم اذیت نشوند، معمولاً خیلی سریع بعد از نماز جمعه میرفتند، در برخی موارد، چون حاجآقا در فاصله دو نماز نمازهایی میخواندند، آقا صبر میکردند تا نماز حاجآقا تمام شود تا خودشان از ایشان دعوت فرمایند که نماز عصر را اقامه کنند.
مورد دیگر ملاقات مکرری بود که ایشان منزل ما تشریف آوردند و محبت زیادی که به حاجآقا در جملات خودشان ابراز میفرمودند و جایگاه خاصی که برای حاجآقا قائل بودند؛ یا آن ملاقات غدیری که در سال 84 دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) با آقا داشتند و رهبر انقلاب در آنجا بیاناتی فرمودند که کمتر اتفاق افتاده بود یا نوع جایگاهی که رهبری برای حاجآقا در آن دیدار کنار خودشان تدارک دیده بودند، نشان از احترام فوقالعاده ایشان نسبت به حاجآقا بود. هر وقت که حاجآقا به همراه خبرگان خدمت آقا میرسیدند، آقا بسیار لطف داشتند.
یکی از موارد جالب از روابط بین آقا و حاجآقا در سال گذشته اتفاق افتاد. در روضه محرم دو سال گذشته که در بیت رهبری برگزار شد، هنگامی که آقا میخواستند نماز عشاء را اقامه کنند، حاجآقا به علت کسالتی که داشتند و طولانی مدت هم نشسته بودند، فرموده بودند که دیگر نمیتوانستم تحمل کنم و نماز عشا را هم بخوانم و بلند شده بودند که از مراسم بیرون بروند. در همین زمان، آقا دیده بودند که حاجآقا تشریف میبرند و با اینکه آقا اذان و اقامه را برای نماز عشاء گفته بودند، ولی تا فهمیده بودند که حاجآقا از مجلس میروند، محل سجاده را رها کرده بود و به بدرقه ایشان رفته بودند و عکسی هم از این صحنه وجود دارد که حاجآقا دست ارادت به سینه زدهاند و آقا هم در حال بدرقه ایشان هستند.
توجه خاص دیگری که مقام معظم رهبری نسبت به آیتالله مهدوی داشتند این بود که به محافظان فرموده بودند به جهت رعایت حال ابوی در ملاقات ایشان را با همان ماشینی که میآمدند تا دم در محل ملاقات راهنمایی کنند و آقا بسیار مراعات حال ایشان را میکردند. در همین ملاقات که قبل از چهلم مرحوم ابوی خدمت آقا رسیدیم، فرمودند ضایعه درگذشت آیتالله مهدوی کنی فقط ضایعه برای اسلام و انقلاب نبود، برای شخص بنده هم ضایعه بزرگی بود. اینها از جهت رفتارها و روابط شخصی حاجآقا با رهبر انقلاب بود.
در موضوعات و مباحث سیاسی و یا موضوعات حقوقی و قانونی هم هرگاه مرحوم ابوی نظری داشتند، آقا به آن نظر توجه زیادی نشان میدادند و در اموری که حاجآقا تصدی آن را بر عهده داشتند، امور را کاملاً به نظر ایشان میگذاشتند.
اجازه دهید که آخرین جملهای را که از مقام معظم رهبری دراینباره شنیدم برای شما نقل کنم. در دیداری که قبل از مراسم چهلم حاجآقا با مقام معظم رهبری داشتیم، ایشان فرمودند که فرصت تربیت انسانها از جمله عنایاتی است که خداوند به بعضی از بندگان خاص و ویژه خودش عطا میکند و این لطف خاصی بود که نصیب آیتالله مهدوی شد و این مجموعه از ایشان به یادگار مانده است. بعد خطاب به ما اشاره فرمودند که شما تلاش کنید که این مسیر را ادامه دهید و فرمودند به جای اینکه ابراز دلتنگی کنید، به شما توصیه میکنم کارهایی را که ایشان به آن علاقهمند بودند ادامه دهید که باعث شادی ایشان خواهد شد. درمجموع باید گفت که مقام معظم رهبری مکرراً از دانشگاه امام صادق (ع) بهعنوان یک نعمت و یک عنایت خاص یاد کردهاند و انتظار زیادی هم از مجموعه دارند.
درباره تأسیس دانشگاه نیز، مقام معظم رهبری به همراه بعضی از شاگردان امام (ره) و بزرگان انقلاب ایده تشکیل نهادهایی که بتواند فکر و نیروهای انقلابی را تربیت کند، از قبل از انقلاب داشتهاند. بزرگانی مثل شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید قدوسی، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله امامی کاشانی و کسانی که بهعنوان رهبران فکری انقلاب و جریان فکری امام بودند، این نظر را مطرح کرده بودند و حاجآقا میفرمودند که ما قبل از انقلاب، حتی در زندان این بحثها را مرتب مطرح میکردیم و آنها را مرور میکردیم. طبیعتاً بعد از انقلاب، برای ایجاد دانشگاهی با این ویژگیها بحثهای شده بود و مقام معظم رهبری هم حضور فعال داشتند و چون ایشان کاملاً با فضای دانشگاهی و دنیای علم جدید آشنا بودند؛ لذا، ایشان هم علاقهمند بودند و این مباحث را بهعنوان یکی از شاخههای انقلاب فرهنگی دنبال میکردند و بحث تأسیس دانشگاه امام صادق (ع) را بهعنوان یک مصداق عملی انقلاب فرهنگی، در زمانی که همه دانشگاهها تعطیل شده بود، دنبال میکردند و بر همین اساس بود که این دانشگاه، قبل از بازگشایی همه دانشگاهها در زمان انقلاب فرهنگی اجازه فعالیت پیدا کرد و در تهیه اساسنامه و فرآیند تأسیس آن، مقام معظم رهبری حضور داشتند.
یکی از مواردی که میخواهم راجع به لطف مقام معظم رهبری عرض کنم مربوط به مسئله حضور ایشان در هیئتامنای دانشگاه در هنگام تأسیس و همچنین در قضایای بعد از برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری است، چون مسئله حضور آیتالله منتظری در هیئتامنای جامعه الامام صادق (ع) به دلیل موقعیت و جایگاه ایشان بهعنوان یکی از شاگردان برجسته امام و کسی که احتیاطات و ارجاعات امام به ایشان بود و بعدها هم که به همین دلایل قائم مقامی رهبری ایشان توسط خبرگان اعلام شد. خلاصه اینکه ریاست عالیه ایشان در جامعه الامام الصادق (ع) به خاطر شأن جانشینی نسبت به امام (ره) بود. این مسئله از سوی اطرافیان آیتالله منتظری به چالش کشیده میشود، اما این حقیقتی که گفتم دلایل متعددی دارد که اینجا مجال آن نیست.
بعد از عزل آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری، نسبت به این حضور ایشان سؤال و بحث جدی مطرح شده بود. در طرح اصلاح اساسنامه جامعه الامام الصادق (ع) که مباحث آن قبل از این اتفاق مطرح بود در بسیاری از موارد توافق حاصل شده بود، اما پس از عزل ایشان در مورد بندهای مربوط به اعضا، بخصوص جایگاه آیتالله منتظری، اختلاف زیاد بود. این مباحث و اختلافات در میان هیئت امنا اوایل دوران رهبری حضرت آیتالله خامنهای افزون شد. اختلافات خدمت ایشان طرح شد (تا قبل از جلسهای که به آن اشاره میکنم، مقام معظم رهبری به دلیل مشغله کاری در جلسات هیئتامنای دانشگاه شرکت نمیکردند و نماینده خود را به این جلسات میفرستادند)، ولی وقتی اختلافات مقداری بالا گرفت و برخی از اعضا که بر پارهای از موضوعات اصرار کردند، قرار شد که جلسه هیئت امنا در خدمت خود آقا برگزار شود.
** این بحث دقیقاً مربوط به چه زمانی است؟
فکر میکنم این بحث حدود سال 74 بود. در آن دوره، آیتالله منتظری
در جلسات شرکت نمیکردند و بحث بر سر همین بود که جایگاه ایشان در مجموعه چیست؟ چون
بعد از برکناری ایشان از قائم مقامی رهبری، ایشان خودشان تمایل نداشت که در هیئتامنای
دانشگاه نیز باشند و این عدم تمایل را از طریق فکس اعلام کرده بود و کتباً از
عضویت استعفا داد، اما برخی معتقد بودند که سند اصلی لازم است و از طریق فکس و
پیغام فایدهای ندارد. اختلافات و ایراداتی هم درباره سیاستهایی که میخواست در جامعه
اعمال شود، وجود داشت و البته اختلافنظرهایی که در حوزههای سیاسی بود، کاملاً بر
فضای هیئت امنا سایه انداخته بود.
همه این مباحث باعث شد که برای اینکه موضوع به نتیجه برسد و تکلیف روشن شود، اعضای هیئت امنا جلسهای را در خدمت مقام معظم رهبری برگزار کنند. ایشان در آن جلسه دیدگاههای خود را مطرح کردند و سپس یکی از اعضای هیئت امنا سؤال کرد که آیا شما این مباحث را بهعنوان عضو هیئت امنا میفرمایید یا بهعنوان ولی فقیه حکم میفرمایید؟ آقا به این مضمون فرمودند من حرفهایی که قبل از این زدم، مربوط به عضویتم در هیئت امنا بود، اما الان بهعنوان حاکم حکم میکنم که تمامی اختیارات هیئت امنا به شخص آیتالله مهدوی واگذار شود و لذا تا رحلت ابوی از ایشان بهعنوان جانشین هیئت امنا یاد میشد و این امر هم بنا به همین حکمی بود که مقام معظم رهبری فرمودند و چند وقت بعد آن را کتبی هم ابلاغ کردند.
در خصوص مسئله تغییر و تحول در اساسنامه و هیئت امنا، حاجآقا بنا بر ملاحظاتی این موضوع را به تأخیر میانداختند. در طول این سالها، افراد متعددی از بنده هم سؤال کردند که آیا حاجآقا فکری دارند و تصمیمی راجع به این زمینه گرفتهاند؟ بنده هم خدمت ابوی عرض میکردم. بعضاً میفرمودند پیشنهادهای موجود را بررسی میکنم، بعد از مدتی میفرمودند فعلاً بماند. این مباحث ادامه داشت تا اینکه اوایل سال قبل بود که حاجآقا تصمیم گرفتند که هیئتامنای جدید را معرفی کنند. برای این کار دوباره میخواستند خدمت آقا برسند که آقا هم در یکی از جلسات افتا که حاجآقا به بیت رفته بودند، آقایان دیگر را مرخص کرده بودند و با حاجآقا گفتگویی داشتند.
حاجآقا در آن جلسه به رهبر انقلاب میگویند که بنده میخواهم پیشنهادی را که برای تغییرات داده شده بود، اعمال کنم و همچنین اعضای جدید هیئت امنا را اعلام کنم. مقام معظم رهبری فرموده بودند که تعداد را محدود و جوانگرایی کنید. بعد حاجآقا فرموده بودند که بنده خدمت شما آمدهام تا اجازه بگیرم و بدانم که آن حکمی که بهعنوان ولی امر برای جانشینی هیئتامنای برای بنده فرمودید، در خصوص تغییر اساسنامه و هیئت امنا نیز وجود دارد؟ که حضرت آقا فرموده بودند در این خصوص نیز اجازه دارید. بنده از عین کلمات ایشان خبر ندارم، ولی این نقلی که برای شما میکنم، مربوط به فردای آن شب جلسه افتا است و حاجآقا برای بنده و آقایان دیگری این مطلب را نقل کردند. لذا، اساسنامه و هیئتامنای دور دوم حدود یک ماه قبل از حادثه مرقد امام و رفتن حاجآقا به حالت کما ثبت شد و اعلام گردید.
** حاج آقا سالها کرسی درس فقه داشتند و ابعاد فقهی شخصیت ایشان کمتر بررسی و پرداخته شده است. در این خصوص اگر نکاتی به نظرتان میرسد، بیان بفرمایید.
حاجآقا در بسیاری از موارد، نتایج مطالعات فقهی خود را در مناسبتها و در موضوعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطرح در جامعه بیان میکردند، اما پرداختن به مبانی و بحثهای علمی و فقهی در فضای مصاحبه کمی سخت است، چون بحثهای فقهی را باید با دقت بیشتری بیان کرد.
این نکته را متذکر شوم که نمیتوان گفت که آیتالله مهدوی در بحثهای فقهی یا اخلاقی و سیاسی دارای مکتب خاص، به معنای داشتن مبانی متفاوت با دیگر فقها و بزرگان، بودهاند، اما نکته مهمی که در سراسر زندگی و مسلک ایشان قابل مشاهده است، وجود ملکه در ایشان بود. تحقق این ملکه عدالت باعث میشد یک شخصیت خاصی از حاجآقا ایجاد شود؛ به این معنا که سعی حاجآقا این بود که حق هر موضوع را به اندازه آن ادا کند. ایشان در مباحث فقهی هم به همین صورت عمل میکردند. این طور نبود که یک مسلک عقلی مطلق یا یک مسلک اصولی مطلق یا اخباری مسلکی پیشه کنند و یا بیشازحد به عرف تکیه کنند یا احتیاط بیشازحد داشته باشند، این ویژگی روش فقهی حاجآقا بود و اگر کسی بررسی کند یک عدالتی را در مواضع فقهی ایشان میتواند ببیند. جالب است که ایشان دلیل انتخاب امام (ره) در سالهای طلبگیشان بهعنوان استاد اصلی را، درحالیکه فقهای متعدد بزرگواری در قم بودند، همین اعتدال امام بیان میفرمودند.
یکی از موضوعاتی که در مباحث ایشان روشن و واضح بود، مباحث مربوط
به موضوع شناسی و ارجاع موضوعات عرفی به دو حوزه عرف عام و عرف خاص (کارشناس) بود
و این از مسائلی بود که حاجآقا خیلی به آن مقید بودند. مثلاً در موضوع بانک، حرف
ایشان این بود که خیلی از آقایان بانک را هنوز نشناختهاند، ولی در مورد آن حکم میدهند؛
بانک موضوعی نیست که صرفاً تحت عناوین شناختهشده فقهی بحث و بر اساس آن حکم شود؛ خود
بانک یک معامله یا مجموعهای از معاملات است و باید ماهیت بانک را بهخوبی بشناسیم
و سپس حکم بدهیم، البته نمیگوییم لزوماً ماهیت بانکها را تأیید میکنیم و ممکن
است بخشی از ماهیت بانک ربوی باشد، این موارد را پس از بررسی اگر لزوم تداوم
فعالیت بانک در شرایطی فعلی قطعی میشد، میبایست به قول ایشان اسلامیزه میشد که
شد.
در اینجا ما نمیخواهیم درباره حکم بانک بحث کنیم و نکته مدنظر بنده این است که حاجآقا میفرمودند که بخشهایی از معاملات بانک اساساً جدید است و برای شناخته این ماهیت جدید حتماً باید به کارشناس مراجعه کرد. ایشان، مانند امام میفرمودند که گاهی از باب ضرورت و اقدام عملی است که درباره مسئلهای مثل بانک بحث میشود و نه میشود بانکها را کاملاً جمع کرد و نه میشود همه معاملات را تأیید کرد که در اینجا باید از حیث صعوبت یا ضرورتی که در عمل وجود دارد، بحث شود، اما درباره بحثهای فقهی و علمی نباید بانک را به معاملات و عقود شناختهشده تقلیل بدهیم.
حاجآقا معتقد بودند که پارهای از امور، عقل عرفی را میطلبد و این همان عقلانیتی است که در زندگی عرفی مردم وجود دارد. بخش دیگری از امور تخصصی است و باید متخصصین نظر بدهند، نه به این معنا که فقها حرف و حکم آنها را بپذیرند، بلکه به این معنا که بعدازاینکه معلوم شد متخصص چه میگوید، حکم فقهی بر آن مبنا داده شود. پارهای از امور همنظر حاجآقا این بود که ادله و استدلالهای عقلی باید در آنها بیاید. مثلاً، در بحثهای مربوط به ولایتفقیه، ایشان بسیاری از مباحثشان را بر مبنای مباحث عقلی و کلامی بنا کرده بودند، گرچه پایههای روایی و نص هم درباره ولایتفقیه وجود دارد. نکته جالب برداشتهای بدیعی بود که ایشان از آیات و روایات داشتند که در درسهای آیاتالاحکام، دروس خارج و تفسیرشان کاملاً مشهود است.
** نظر حضرت آیتالله مهدوی درباره رابطه مردم و ولایتفقیه چه بود. ایشان نقش مردم در مشروعیت و تحقق حکومت اسلامی را چگونه تبیین میکردند؟
این مباحث را حاجآقا در سخنرانیها، بخصوص در اجلاسیههای مجلس خبرگان، چند بار بیان کرده بودند و در درسهای خود بهصورت مفصل درباره رابطه مردم با ولی فقیه بحث کردند. ایشان قائل به این بودند که مسئله مشروعیت ولایتفقیه، ربطی به تأیید و بیعت مردم ندارد. مشروعیت حاکم به اذن خدا، رسول و امام وابسته است. ایشان به همان نظر امام خمینی (ره) قائل بودند و معتقد بودند که ولی فقیه اذن عام دارد و مشروعیتش را نیز بنا بر همین اساس به دست میآورد، اما همانطور که امیرالمؤمنین (ع) هم میفرمایند حکومتی که مردم از آن تبعیت نکنند، هرگز شکل نمیگیرد (لا رأی لمن لا یطاع) و همچنین (لولا حضور الحاضر) چون موضوع حکومت، مباحث مربوط به زندگی اجتماعی است و لازمه زندگی اجتماعی هم همراهی و همکاری مردم است. لذا، مسئله پذیرش از جانب مردم به معنای مقبولیت، باید محقق شود تا امکان تحقق ولایتفقیه در جامعه ایجاد شود و شرط تحقق؛ یعنی مقبولیت غیر از مشروعیت آن است.
ایشان معتقد بودند که عدهای از افراد این دو را با هم خلط کردهاند و در سخنرانی داغ و کوبندهای که در شب احیا داشتند، فرمودند که عدهای کار را به جایی رساندند که در مسئله ولایت علی (ع) هم شک کردند و قطعاً روزی میرسد که در ولایت پیامبر و خدا شک میکنند و دیدید که این اتفاق هم افتاد. شب بعد هم فرمودند که شخصی تماس گرفت و گفت که این حرفها در شب قدر چه معنایی دارد؟ که ایشان فرموده بودند که این امر از همه دعاها واجبتر است. شب قدر شب ولایت است. فرمودهاند با مخالفان با سوره قدر احتجاج کنید و مگر در شب قدر بالاترین کار مذاکره و مباحثه علمی نیست، این کار هم یکی از مصداقهای مذاکره علم است و اثر اجتماعی هم دارد. حاجآقا در آن شب فرمودند که بنده هر جایی در موارد سیاسی و اجتماعی احساس خطر کنم، حرفم را میزنم. مثل، اینجا که شب قدر آمدهام تا به شما بگویم اینها ولایت علی (ع) را زیر سؤال بردند و بدانید که کمکم به ولایت خدا هم اعتراض خواهند کرد.
نکته دیگری که آیتالله مهدوی بر آن تأکید داشتند این بود که مقوله ولایت اصلاً انتقاد بردار نیست. آن تکیه ایشان را به مباحث کارشناسی و عرف به یاد داشته باشید، در عین حال، ایشان میفرمودند حکمی که بر اساس یکسری مبانی فقهی بر روی یک موضوع بار شده است، قابل انتقاد نیست، اما قابل بررسی علمی است. انتقاد در اینجا به معنای مصطلحی است که مثلاً، یک فرد روزنامهنگار یا فردی در وبلاگش یا در فضای مجازی بیاید و از بحثی که دارای مبنای فقهی است، انتقاد میکند. این مسئله انتقاد که گفته شد، فقط مربوط به بحث ولایتفقیه نیست، بلکه در سایر مسائل نیز وجود دارد. مثلاً، در مسئله پزشکی و در مورد اینکه کسی سکته کرده، آیا با رأیگیری مشخص میکنند که چه باید بکنند؟! اگر پزشکی آمد و بر اساس مبنای مشخصی گفت که کسی که در حال مرگ است به چه شکل او را احیا کنند، آیا این بحث علمی را در نقد و انتقاد فضای ژورنالیستی میگذارند و به مردم میگویند نظرتان راجع به این مسئله چیست یا این را به حوزه پزشکان میبرند و پزشکان راجع به مبانی آن بحث میکنند؟! نقد بر اساس مبانی، حق علما و کارشناسان است و هر کسی هم که مبانی را فرا بگیرد، راجع به مبانی حکم میتواند بحث علمی و با مبنا کند، اما وقتی مقوله تبدیل به حکمی مثل حکم قاضی شد، در چنین جایگاهی حکم نافذ است، البته در مقام مشورت ممکن است که ولی فقیه، در مبانی با فقها بحث کند، در مصادیق و موضوعات کارشناسی، از نظرات کارشناسان استفاده کند و مصلحتاندیشی را هم به عرف مردم واگذار کند یا مشورت کند و وظیفه و مصلحت ولی هم همین است، اما وقتی حکم شد، دیگر انتقادی که نتیجهاش شکستن تقدس و عزم باشد، جایی ندارد. ایشان میفرمودند مسئله حاکمیت در جامعه اسلامی موضوعی الهی است و فقط جنبه سیاسی ندارد که با رأی مردم شکل گرفته باشد و رنگ تقدس دارد و این تقدس هم از انتصاب ولی فقیه بهصورت عام از جانب خداوند است.
شاید سؤال شود که آیا ولی فقیه معصوم است؟ که میفرمایند نه ولی فقیه معصوم نیست. علمایی که خبرگان مردم هستند اگر به این نتیجه برسند که ولی فقیه دیگر در موقعیت اعلمیت و ارجحیت نیست، وظیفه دارند اعلمی را که وجود دارد معرفی کنند، اما باید توجه داشت که در حوزه امورات جاری و اجرایی ممکن است مسئولینی که از طرف رهبری تعیین شدهاند، دارای اشکالات و اشتباهاتی باشند، زیرا آنها نیز معصوم نیستند و مردم نیز نسبت به این اقدامات اعتراض داشته باشند. در چنین شرایطی، با رعایت تقدس و حفظ جایگاه و شأن ولی فقیه باید خیرخواهانه عمل کرد. آیتالله مهدوی همیشه میفرمودند که خبرگان موظف به حفظ جایگاه ولایتفقیه هستند و این جایگاه یک جایگاه الهی است و نباید خدشهدار شود. افراد میتوانند نسبت به ولی فقیه نصیحت و خیرخواهی داشته باشند، همانطور که علی (ع) میفرمودند مردم باید نسبت به حاکم خیرخواهی و نصحیت داشته باشند. نصحیت مردم نسبت به حضرت از این نظر است که ایشان برای کارهای حکومت افرادی مثل عبدالله بن عباس یا زیاد بن ابیه و شریح قاضی را منصوب کرده بودند و واضح است که این افراد دچار اشتباهاتی میشدند. علی (ع) نیز ناچار بود که یاران خود را از میان همین افراد موجود انتخاب کند و حضرت بر همین اساس میفرمودند که اشتباهات والیان و عمال را به من بگویید و مرا نصیحت کنید، اما باید همیشه شأن ولی حفظ شود، نه اینگونه باشد که مثل خوارج جلوی حضرت بایستند و بگویند چون تو شرک ورزیدی، اعمالت نابود میشود.[1] این کار به معنی شکستن هیمنه رهبری است و نتایج آن هم در جامعهای که علی (ع) رهبر آن بود، پیدا شد و اختلافات زیادی در آن جامعه به وجود آمد. آیا ما میخواهیم همین مسیر را برویم؟ حاجآقا معتقد بودند که ما باید فضای انتقادی داشته باشیم، منتهی میفرمودند که انتقاد باید مرزبندی داشته و مشخص باشد. مبانی مربوط به کارشناسان است، بحثهای تخصصی موضوع شناسی برای متخصصان موضوعشناس است و بحثهایی که در مسائل مصالح و عرفی و در اختیار مردم است.
** آیتالله مهدوی ظاهراً چندین سال عضو شورای فقهی بودند که مقام معظم رهبری راهاندازی کردند و فقهای دیگری از بزرگان حوزه نیز در این جلسه شرکت میکردند و بحثهای مهم فقهی و حکومتی در آن جلسات مطرح میشده است. کمی راجع به این جلسات توضیح دهید؟
درباره این موضوع بهتر است از افرادی که در جلسه بودهاند، سؤال شود، اما به طور کلی مباحث اجتماعی جدیدی که حکم فقهی از قبل مشخصی نداشت در این جلسات بحث میشد. درباره ابوی باید بگویم که بله ایشان تا وقتی که حالشان مساعد بود، شرکت میکردند و چون این جلسات بعدازظهر چهارشنبهها بود و حاجآقا معمولاً چهارشنبهها به مدرسه مروی میرفتند، گاهی، به خاطر خستگی و حال نامساعد، در جلسات شرکت نمیکردند.
** آخرین و مهمترین دغدغه آیتالله مهدوی برای ادامه راه دانشگاه امام صادق (ع) چه بود؟
مطلبی که حاجآقا در این زمینه صریح بیان کردند، مربوط به آخرین جلساتی که ما با ایشان راجع به سند چشمانداز دانشگاه داشتیم. در آنجا ایشان درباره هدفگذاری میان مدت یا به عبارتی استراتژیها و رویکردهای دانشگاه اینگونه میفرمودند که ما ابتدای کار دانشگاه تصورمان بیشتر این بود که افرادی را تربیت کنیم که به تبلیغ بهروز اسلام به شکل مستقیم در داخل و بهخصوص خارج از کشور بپردازند، انسانها را با ارزشهای موجود در معارف اسلامی آشنا کنند و به مردم نشان دهند که ما در حوزههای مختلف چه تعالیم والایی در اسلام داریم. مثل اینکه اقتصادمان را عرضه و بیان کنیم یا در حوزه سیاست مطالبمان را بیان کنیم. بعد میفرمودند که هر چه جلوتر آمدیم متوجه شدیم با توجه به نظامی که ما ایجاد کردهایم، الان حل مسائل مورد نیاز نظام و در درجه بالاتر به تعبیر بنده مسئله نظام سازی، خود یکی از بهترین راههای تبلیغ کشور و انقلاب اسلامی است و اگر میخواهیم بگوییم اسلام دین همه زمانها و دینی نجاتبخش است، باید نشان دهیم که در دنیای امروز قابل تحقق است؛ لذا، ما به دنبال این رفتیم که بگوییم اسلام در حوزههای مورد نیاز بشر چه تعالیمی دارد و سعی کردیم از معارف اسلامی، نظام یا نظامهای مختلف در موضوعات متفاوت استخراج کنیم. بیشترین نیازی هم که در این زمینه وجود داشت، در حوزه علوم انسانی بود و بر همین اساس در حوزه علوم انسانی بیشتر فعال شدیم. ایشان میفرمودند که نگاه ما این بود که سراغ رشتههایی نرویم که رویکردهای بیشتر بنیادی دارد، بلکه به سراغ رشتههایی برویم که هم رویکرد بنیادی و هم کاربردی داشته باشد؛ لذا، دنبال آن حوزههایی رفتیم که میشود با آنها سریع نظام سازی و تربیت نیرو انجام داد، مثل اقتصاد، سیاست، حقوق، مدیریت و ارتباطات.
منظور از نظام سازی صرفاً کاربردی کردن تعالیم اسلام در یک رویکرد سیستمی نیست، بلکه ایجاد یک منظومه فکری متناسب با دنیای امروز بر پایه معارف اسلامی است. ایشان میفرمودند الان همنظر بنده همین است که باید دانشگاه بیشتر به این سمتوسو برود که نشان دهد اسلام برای حل مسائل مورد نیاز امروز بشر جواب دارد. رویکردی هم که ایشان برای این کار ارائه داده بودند که ما اسم آن را رویکرد تلفیقی میگذاریم، اینگونه بود که در سیستم آموزشی ما هم معارف اسلامی و هم علوم جدید باهم مطالعه شود و در آن یک همزمانی رخ میدهد که فرد نه طلبه محض شود که فقط علوم اسلامی را خوانده و نه دانشجوی مطلق و نه دانشجو و طلبهای که بعد از شکلگیری ذهنش با یکی از این دو نظام تازه سر وقت حوزه یا دانشگاه بیاید. بنده اسم رویکرد تلفیقی ایشان را «مدل پل» میگذارم؛ به این معنا که روی شکاف یا فاصلهای بین معارف اسلامی که راهحل حقیقی، اما بیشتر کلی است و میتواند پاسخهای اساسی و جامع را برای مشکلات دنیای امروز بدهد و علومی که حاصل تلاشهای فکری و عملی بشری برای پاسخگویی به مسائل خویش است و تقریباً جزئینگر است، ابتدائاً پلی زد و بین این دو رابطه برقرار کرد. این رابطه، در چهارچوب و بنیادهای اسلامی میتواند اتفاق بیفتد و بسیاری از پاسخهای پراکنده دانش امروز اگر بر بنیادهای اسلامی سوار شود، شکلگیری نظام و جهتگیری اسلامی را تسهیل خواهد کرد. این نگاه حاجآقا به علم و تکنولوژی همان نگاهی است که حضرت امام (ره)، علامه طباطبایی و شهید مطهری به تمدن امروزی دارند؛ یعنی؛ نوعی نگاه ایجابی و البته بهگزین به تمدن امروزی است که معتقدند بهعنوان نقطههای آغاز، باید جنبههای منفی را از فرهنگ، تکنولوژی و علم جدید گرفت و عناصرش را روی پایههای اسلامی سوار کرد و از آن ساختمان و بنایی متناسب با نظام اسلامی بنا کرد.
در این موضوع، نگاه انتقادی هم لازم است، اما این انتقاد باید در راستای ارائه یک نظام متناسب با نیازهای روز باشد. به همین دلیل، ما کاملاً دستاوردهای تمدنهای امروزی را نفی نمیکنیم. حاجآقا بر همین اساس میفرمودند که برای پاسخگویی به خیلی از نیازهای روز، اکتشاف علوم جدید و دسترسی به مرزهایی از بینش اسلامی که تا به حال به آنها پا گذاشته نشده، سؤالات را باید از بستر جامعه و فضای امروزی درآورد و یک حرکت رفت و برگشتی بین معارف اسلامی و علوم بشری ایجاد کرد؛ به عبارت دیگر، نباید فقط به بحث اسلامیزه کردن اکتفا کرد که نتیجه، این شود که دنیای امروز چهارچوبهای خود را به اسلام تحمیل کند، بلکه ما باید سؤالات را از طریق نیازهای امروز کشف کنیم و بعد ببینیم اسلام چه میگوید و سپس در مرحله برگشت سعی ما بر این است که پاسخ مبتنی بر مبانی اسلام و البته قابل اجرا در چهارچوب تجارب و امکانات و قدرت عمل بشری عرضه کنیم. بهاینترتیب و با این رفت و برگشت، موقعیتی پیدا میکنیم که اسلام را با سؤالات جدید بتوانیم شرح و بسط دهیم. آنچنانکه اسلام در آغاز همچنین توسعه و تعمیق یافت و فرهنگسازی کرد.
اشکالی که حاجآقا به بیشتر دیدگاههای رایج در آنچه اسلامی سازی علوم خوانده میشد میگرفتند این بود که میفرمودند، میتوان رویکردهای جاری را در طیفی قرارداد که یکسر آن رویکردهایی که من آنها را خلوصگرا مینامم بیشتر در کلیات میمانند و اکثراً در حوزه فلسفه و روشی بحث کنند. در نتیجه، ربط مبانی اسلامی با مسائل روز اتفاق نمیافتد، یا آنقدر دیر این اتفاق میافتد که جامعه از آن مسئله گذشته است و در این مدت پاسخهای خود را در جای دیگر پیداکرده است.
در سر دیگر طیف، در رویکردهایی است که دغدغه اصلی آنها کارآمدی است، به دنبال نوعی اسلامیزاسیون، برخورد سلیقهای با اسلام، تحمیل رأی و التقاط یا پراکندهگویی و جزئینگری و فداکردن پارهای از اصول به پای مصلحت و سرانجام سکولاریسم میانجامد.
** آیا آیتالله مهدوی درباره آینده دانشگاه اظهار نظراتی داشتند، درباره اینکه آینده دانشگاه چه میشود و از نگرانیهای گذشته و آیندهای که ایشان برای دانشگاه داشتند، بفرمایید.
بله حاجآقا نگرانی داشتند و خیلی از اوقات میفرمودند جو و
فشار اجتماعی باعث برخی از توقفها و برخی از حرکتهای انحرافی در مسیر ما شده است.
گرچه باید با فشارها و فضای اجتماعی آشنا بود و به آن هم توجه کرد، اما میفرمودند،
تبعیت از آنها خیلی اوقات ما را روزمره میکند. مثل فشاری که الان هم وجود دارد که
از مجموعه دانشگاه به یک مجموعة صرفاً تربیتکننده کادر برای نظام تبدیل کند و حاجآقا
نسبت به این موضوع نگران بودند و میفرمودند وظیفه اصلی ما کادر سازی نیست، وظیفه اصلی
ما ایدهسازی است.
ایشان میفرمودند البته در کنار ایده و فکر، کادر هم ساخته میشود
و باید هم ساخته شود. مثلاً میفرمودند بنده این همه شاگرد در حوزه مروی دارم که از
فضلای قم هستند، چرا هیچوقت از اینها نام نمیبرند، اما مثلاً یک فردی را که در
فلان اداره مسئول اجرایی شده نام میبرند و میگویند اینها آدمهای خوبی هستند یا
درباره دانشگاه نمیگویند که بنده چقدر عضو هیئت علمی تربیت کردم (حدود سی درصد از
جمعیت دانشآموختگان مقطع کارشناسی ارشد موفق به ورود به مقطع دکتری میشوند و تقریباً
همة دانشآموختگان مقطع دکتری دانشگاه عضو هیئت علمی دانشگاههای کشور هستند.) این
افراد هر کجا رفتند بهعنوان چهرههایی که جهتدهنده و ایدهدهنده در محتوای علمی و
هم در اداره دستگاههای علمی شناخته شدهاند و در معرفی دانشآموختگان دانشگاه به چند
چهره سیاسی بسنده میشود، البته این افراد نیز افراد بسیار مؤثری هستند که در
جایگاه خودشان محترماند، اما لزوماً بهترین نتایج کار حاجآقا نیستند و استنادهای
خود ایشان خیلی اوقات به شخصیتهای علمی و نتایج علمی بود که در دانشگاه حاصل شد.
متأسفانه همانطور که گفتم، بعد علمی و تربیت نیروهای فکری که ایشان در دانشگاه و حوزه بر عهده داشتند در زمان حیاتشان بهخوبی شناخته و تقدیر نشد و از توان تولید فکر نظامساز حاجآقا هم قدردانی و استفاده لازم نشد. امیدواریم با حضور شاگردان ایشان به تدریج این اتفاق رخ دهد.
ایشان همیشه خودشان را از جمله نزدیکترین افراد به ایده امام خمینی (ره)، شهید مطهری و علامه طباطبایی میدانستند و سعی بلیغی در تداوم رویکرد علمی این بزرگواران داشتند، اما میبینیم که کمتر از حاجآقا در این موارد یاد شده است.
مکرر ایشان میفرمودند که اینجا باید مطهریها تربیت شوند، میفرمودند مطهری در زمان خودش چهره فوقالعادهای بود که البته باید به روز شود، میفرمودند نباید در شهید مطهری متوقف شوید، ویژگی شهید مطهری این بود که در نهایت عمق و دقت و همهجانبگی، با مسئله در تماس بود. چیزی که خیلی از آقایان آن را نمیشناسند، میفرمودند مطهری را مسئله شناسیاش مطهری کرد وگرنه آدمهای جمیعالجهات و مجتهد عمیق زیاد داریم، میفرمودند خود امام هم یکی از ویژگیهایشان همین بود؛ یعنی، امام هم در عین دقت و علمی که داشتند، مستقیماً با مسائل سیاسی در تماس بودند، امام حتی تا قبل از سال ۴۲ هم این ویژگی را در حد لازم برای تولید یک فکر و یک نظام نداشتند و رفتند و مسئله ولایتفقیه را نوشتند و بر اساس آن انقلاب اسلامی را محقق کردند و میفرمودند که خود بنده هم همین ویژگیها را دارم و اعتقادم بر این است که باید با مسئله در تماس بود، اما خلوص و اصالتها را هم حفظ کرد. میفرمودند برخی از دوستان ما، از شخصیتهایی که انقلابی هم هستند، مشکلشان همین بود که نخواستند مسائل را بر پایههای اسلامی حل کنند و انقلابیبودنشان بر اسلامی بودنشان غلبه داشت، اما حاجآقا میفرمودند که باید برعکس باشد؛ یعنی، ما مسلمان انقلابی هستیم، البته میفرمودند انقلاب هم اصل است؛ لذا، میفرمودند ما این مشکل را داریم که یک تعداد مسلمان داریم که با مسئلهها خیلی در تماس نیستند و یک عده هم داریم که مسئله دارند، اما با اسلام در تماس نیستند. بر همین اساس بود که دانشگاه تأسیس شد که با مسائل در تماس باشند و جواب مسائل و مشکلات را از درون اسلام بیرون بکشد.
ادامه دارد ...
[1]. ترجمه قسمتی از آیه 204 سوره اعراف