زمانی که جنگ داخلی سوریه آغاز شد ما و یکسری از نیروهای افغانستانی که در
جنگ ایران و عراق حضور داشتند و به "مهاجر" معروف بودند و قسمتی از سپاه
محمد(ص) که در جنگ افغانستان فعالیت و داخل ایران زندگی میکردند
دستبهدست هم دادند و یکدیگر را پیدا کردند. جلسات دعای خانگی راه
انداختند و در این بین با یکدیگر ارتباط برقرار کردند. با رایزنیهایی که
انجام شد اعلام کردند که میخواهند در دفاع از حرم شرکت کنند.
بهمحض شروع جنگ سوریه استارت کار زده شد و با مقامات تماس گرفتند و قرار
شد تا ۱۰ نفر از مهاجرین به سوره بروند. هسته اول ۲۵ نفر بود، ولی موافقت
اولیه با ۱۰ نفر انجام شد. گفته شد این ۱۰ نفر بروند تا ببینیم اصلاً
میتوان آنجا بمانند و شرایط را تحمل کنند. ابتدای سال ۹۲، ۱۰ نفر برای
اعزام آماده شدند. آن زمان اجلاسی هم به نام وحدت شامل علمای اهل تسنن و
تشیع در تهران برگزار شد که به خاطر این برنامه اعزام کمی با تأخیر انجام
شد.
گروه نخستی که قرار بود ۱۰ نفر، باشد ۲۲ نفر شدند. ابوحامد، عظیم واعظی و
رضا اسماعیلی جزو گروه ۱۰ نفره بودند. قرار بر این شد تا آموزشهایی
ببینندٔ بعد به سوریه بروند؛ اما فرصت نشد و بدون آموزش رفتند. البته
بعضیها تجربه حضور در را جنگ داشتند، ولی به مرور زمان آموزشها را از
یاد برده بودند.
فاطمیون روحیهی دفاع وطنیهای سوری بودند
بچهمدرسهایِ گروه، رضا اسماعیلی بود که اولین ذبیح فاطمیون لقب گرفت.
اولین شهید هم عظیم واعظی و امیر مرادی بودند که در کلیپها صحنه شهادتشان
به نمایش درآمده است. این ۲ جزو اولین شهدا بودند. اتفاقاً در همان عملیاتی
که این ۲ شهید شدند دفاع جانانهای کردیم. ۱۰ نفر از فاطمیون در کنار حدود
۲۰ تا ۳۰ نفر از نیروهای جیش سوری حضور داشتند و از سنگرهای خیبر یک تا
خیبر ۹ عراقیها و کتائب سیدالشهدا عملیات را پوشش میدادند. منتهی بقیه
سنگرها سقوط میکند و فقط سنگر فاطمیون میماند که یکی ۲ نفر شهید و سه
نفری هم زخمی میدهند و در مجموع پنج نفر از نیروهای فاطمیون بیشتر باقی
نمیمانند. همان چند نفر، شهدا را یک گوشهای گذاشتند اسلحهها را برداشتند
و شروع کردند به تیراندازی به طرف دشمن، نیروهای ما که تیراندازی میکردند
دشمن هم کم نمیآورد مدام تیرها بین ما و دشمن ردوبدل میشد.
نیروهای دفاع وطنی سوریه اول فقط به نیروهای فاطمیون نگاه میکردند، بعد
آنها هم شروع به دفاع میکنند. واقعاً وجود نیروهای فاطمیون در روحیه جیش
الوطنی ها تأثیر داشت.
زمانی که فاطمیون به منطقه ملیحه سوریه رفتند، ابتدای کار نیروهای دفاع
وطنی بود و بسیاری از مواقع میترسیدند. ولی وقتی فاطمیون را دیدند روحیه
گرفتند و ترسشان ریخت.
اگر فاطمیون نباشند عملیات نمیکنیم
در عملیات «ملاح» پیشبینی شده بود که عملیات نفوذی است و باید حدود ۱۲
کیلومتر به عمق دشمن نفوذ کرده و بعد از رد شدن اقدامات ویژهای را انجام
دهیم. برای همین گفته بودند باید نیروهای ویژه این عملیات را انجام دهند.
با خودمان گفتیم آخر ما کار ویژه بلد نیستیم؛ اکثر این بچهها از سر کار
گچکاری و بنایی به اینجا آمدهاند نیروی ویژه نداریم. بااینحال گفتند اگر
نیروهای فاطمیون نباشند اصلاً روی این عملیات حساب نمیکنیم.
با همه این صحبتها، نیروها ۶ کیلومتر داخل شدند و خط اول را باز کردند،
ولی مسائلی پیش آمد که محاسبه نشده و امکانات زرهی و آتش پشتیبانی فراهم
نشده بود. دشمن در محدوده آتش سنگینی ریخت و نتیجه این شد که با دادن ۲۹
شهید و اسیر و مفقود ازآنجا عقبنشینی کردیم.
شهید مدافع حرمی که شهادتش را از قبل میدانست/ خبر سوریه رفتن را مادر به او داد
شهید اسماعیل حیدری از مدافعان حرم ایرانی و مهدی باغبانی مستندساز ایرانی
در تل عزان شهید شدند. در بازپسگیری این منطقه ما ۲ شهید بیشتر ندادیم و
تنها چند نفر هم زخمی شدند، ولی برای تثبیتش ۸ شهید دیگر تقدیم کردیم؛ چون
دشمن عملیات سنگینی کرد.
یکی از آن شهدا برای ابوحامد تعریف میکرد که قبلاً طی حادثهای در کما
رفته بود و ماجرایی همچون سیاحت غرب برایش اتفاق میافتد. تعریف میکرد که
با شهید هادی باغبانی گشتوگذار میکردند بهجایی میرسند و شهدایی را
میبینند که یک سر و گردن از شهدای دیگر بالاتر ایستادهاند و افتخار هم
میکردند. میپرسند اینها چه کسانی هستند؟ میگویند اینها شهدای شعبانیه
هستند که در ماه شعبان شهید میشوند و رو میکند به هادی و میگویند تو هم
در ماه شعبان شهید میشوی. اتفاقا خود این شهید میدانست در ماه شعبان شهید
میشود و با شوقوذوق تعریف میکرد که می دانم اصلا خدا این فرصت را به من
داده تا برگردم کارهای نیمهتمام را انجام دهم. فیلم صحبتهای این شهید هم
موجود است و آن را داریم.
ماجرای بعدی هم از لطف اهل بیت(ع) هم مربوط به یکی از دوستان است یواشکی
رفته بود سوریه و به خانواده گفته بود در عسلویه کار میکنم. چند روز قبل
عملیات زنگ زده بود به خانه مادرش با نگرانی پرسیده بود کجایی تو؟ گفته بود
جنوب دارم کار میکنم، چه طور مگه؟ گفته بود تو جنوب نیستی من دیشب خواب
دیدم روی یک تپه امام حسین ایستاده است و شما را صدا میزند که بیایید. من
تو را بین آنها دیدم. این مسائل را بچهها دیده و شنیده بودند.
سحرهای ابوحامد
یکبار به دلایلی در سوریه مجبور شده بودیم روی پشتبام مدرسهای بخوابیم.
صبح بلند شدم دیدم ابوحامد گوشهای نشسته. صبح سردی بود باد هم میآمد من
زیر سه تا پتو داشتم یخ میکردم. دیدم ابوحامد مثل هر صبح بعد از نماز صبح
قرآنش را خوانده و چون روی پشت بوم آنتن میداد اینترنت گوشی را فعال
میکرد به خانواده پیام میداد و اخبار روز را چک میکرد و بقیه روز را به
دیگر کارهایش میرسید.
بازگشت شهدای فاطمیون نشان داد سیاستهای مسئولان در قبال مهاجران افغان اشتباه بوده است
پیکرهای شهید سید حسین حسینی و شهید محمود کلانی که به ایران برگشت یکی از
سرداران آمده بود سفارش کرده بود که تحقیق کنند قرار است این شهدا بیایند
چه اتفاقی میافتد. همه مسئولان نگران بودند که اگر مهاجرین بفهمند ممکن
است شورش کنند و عکسالعمل نشان بدهند. بعد که شهدا آمدند و مراسم برگزار
شد دیدند اتفاقی نیفتاد.
حتی اوایل مردد بودند که روی دیوار کاغذ ترحیم بزنند یا نه و بگویند که
مثلاً این فرد در سوریه به شهادت رسیده. خود خانواده شهدا اولین حرکت را
کردند و روی شهدا اسم مدافع حرم گذاشتند. بعد که دیدند مهاجران واکنشهای
منفی به این قضیه ندارند به این نتیجه رسیدند افکاری که برخی دوستان نسبت
به مهاجران افغان دارند اشتباه است. دیدگاه برخی در این باره غلط بوده.
با موجی که ایجاد شد خود لشکر فاطمیون شهادت داد که برداشتها و سیاستگذاریها در قبال افغانستان و تشییع افغانستان اشتباه بوده. تشیع افغانستان کمتر از تشیع حزبالله نیست بلکه تواناییهایی دارد که دیگران ندارند.
وزارت خارجه یک برداشت دارد جای دیگر برداشتی دیگر که در تناقض باهم است و خلاصه آنکه مهاجرین در ایران بدون هیچ ادعایی زندگی میکنند و پای همه ارزشها ایستادهاند.