به گزارش مشرق، «محمدصادق کوشکی» استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه «حمایت» نوشت: طی سالهای اخیر و به ویژه پس از شکست راهبردی و پرهزینه آمریکا در عراق، بسیاری از چهرههای برجسته و استراتژیستهای ایالات متحده، با صراحت از پایان دوران امپراتوری آمریکا در غرب آسیا سخن به میان آوردند. ریچارد هاوس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا، از جمله این افراد است که با صراحت اظهار داشت: «این واقعیت را باید بپذیریم که اساساً دوران امپراتوری ایالات متحده در خاورمیانه پایان یافته است.» برخی از صاحبنظران برجسته ایالات متحده نیز با بیان مشکلات کشورشان در این منطقه، نزدیک شدن به ایران را به عنوان مهمترین راهحل مشکلات مورد اشاره قرار دادند و بر آن تأکید کردند. مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده از جمله این افراد است. وی پس از شکست مفتضحانه آمریکا در عراق و افزون شدن معضلات کدخدا در این کشور، به روشنی اعلام کرد آمریکا در منطقه با مشکلات اساسی روبهرو شده و کلید حل این مشکلات در دستان جمهوری اسلامی ایران است.
از آغاز انقلاب اسلامی بحث مذاکره با آمریکا به عنوان یکی از مباحث راهبردی انقلاب اسلامی مطرح بوده و مواضع حضرت امام(ره) همواره دولتمردان را از مذاکره با آمریکا منع مینمود. پس از حضرت امام(ره)، در دوران زعامت رهبر معظم انقلاب نیز این موضوع به دفعات مطرح و مذاکره با شیطان بزرگ همواره به عنوان خط قرمز مطرح بوده است. هر چند در مقاطعی به شکل غیرمستقیم و مستقیم پیامهایی رد و بدل شد و مذاکراتی صورت گرفت ( همچنانکه در سالهای اخیر موضوع مذاکره با آمریکا، فقط مسئله هستهای بود) اما مواضع راهبردی نظام که طبق قانون اساسی توسط مقام ولایت فقیه تعیین میشود همچنان بر نفی و بیفایده بودن مذاکرات تاکید دارد. رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار با دستاندرکاران دستگاه دیپلماسی با ادامه همین سیاست اصولی و با ردّ مذاکره با آمریکا درباره مسائل منطقهای فرمودند: «آمریکاییها، دنبال تحمیل منافع خود هستند نه حل مسائل، آنها می خواهند 60، 70 درصد خواستههایشان را در مذاکره تحمیل کنند و بقیه اهدافشان را هم به طور غیرقانونی، عملاً اجرا و تحمیل کنند پس مذاکره چه معنایی دارد؟»
اما معنای تحمیل چیست و پذیرش مذاکره در موضوع مورد اشاره چه سرانجامی دارد؟
1- ایالات متحده آمریکا با توجه به جایگاهی که در جهان برای خود قائل است، مذاکرات را به چارچوب و قالبی خاص هدایت کرده و این هدایتگری موذیانه را به روشی عرفی و معمول تبدیل نموده است. مذاکرهکنندگان آمریکایی به هنگام مذاکره با کشورها، فهرستی از مطالبات خود را به طرف مقابل ارائه داده و از آنها میخواهند که برای اجرای خواستههای آنان تعهد بدهند. این نوع اجبار زورمدارانه در واقع همان چیزی است که در سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب، از آن به عنوان «تحمیل» یاد شده است. آمریکا یا در قالب پیششرط برای مذاکره یا در خود مذاکره، منافع خود را از موضع بالا به طرف مذاکره تحمیل کرده و تبعات آن را به صورت تلویح یا تصریح گوشزد میکند. به عبارت دیگر، گام اول برای پیشبرد مقاصد، ارائه مطالبات و عملی شدن آنها با استانداردهای آمریکایی است. وعده حل یا کاسته شدن مشکلات از شیوههای ضمنی برای ترغیب طرف مقابل به اقدام است.
2- این زیادهخواهی، البته ریشههای تاریخی دارد و از آنجا نشأت میگیرد که آمریکا خود را قدرت برتر جهان میداند. در سال 1991، پس از سقوط نظام کمونیستی شوروی، ایالات متحده خود را در جهان بلامنازع یافت. دیکته کردن خواستهها در تمام مذاکرات – چه دوست و چه دشمن – به روشی معهود و سیاقی معروف در دیپلماسی آمریکایی تبدیل شده است. اگر کشوری این مطالبات را پذیرفت و به اجرا گذاشت، در واقع به صورت عملی وارد راه بیپایانی شده است. بدین معنا که سیاههای از مطالبات در ادامه این مسیر بر روی میز طرف تسلیم قرار میگیرد که هیچ انتهایی برای آن متصور نیست و گزینه بازگشت یا توقف در میانه راه نیز وجود نخواهد داشت.
3- اجرای گام به گام خواستهها، به معنی نفی و زیر سوال رفتن مؤلفههایی نظیر استقلال، هویت و قدرت کشور است. مقامات واشنگتن با استفاده از همین تکنیک و با تکیه بر جایگاه ابرقدرتی، مذاکراتی با کشورهای مختلف ترتیب دادند و بدون استثناء هویت، حقوق و استقلال کشور مقابل را نادیده انگاشتند. اگر کشوری از موضع استقلال و با پشتوانه دینی مانند نظام اسلامی ایران بخواهد با آمریکا مذاکره کند، قاعدتاً به دلیل ساختارهای استکبارستیز نهادینه شده در ارکان انقلاب نباید و نمیتواند این عرف و رویه ظالمانه را بپذیرد. استقلال و هویت دینی از اجزاء لاینفکّ انقلاب است و نظام اسلامی اساساً قادر نیست تسلیم نظام سلطه طراحی شده توسط استکبار گردد. راه حل آمریکا برای وادار کردن ایران و کشورهایی نظیر ایران که چاره کار را تسلیم نمیدانند به مذاکره، معرفی نمودن این کشورها به عنوان مسئولین شکست مذاکرات و عامل تداوم تنشها و بحرانها قلمداد میکند.
4- به همین دلیل، نفس پذیرفتن مذاکره پیرامون مسایل منطقه خطایی راهبردی است و بدین معناست که ما پذیرفتهایم آمریکا قدرت برتر جهان و حلال مشکلات است و بدون تفاهم و سازش با کدخدا ادامه حیات ممکن نیست. در نتیجه، مذاکره با آمریکا در این باره با هر نیتی که صورت گیرد، معنایی جز به خطر انداختن شرافت و حقوق ملی در بر نخواهد داشت و راه چاره آن، صراحت لهجه و ردّ هرگونه مذاکره منطقهای با آمریکااست.
با نگاهی به شرایط فعلی منطقه، پذیرش مذاکره با آمریکا و تن دادن به این خطر محاسباتی، در شرایطی است که ایران با توجه به مجموعه تحولات راهبردی غرب آسیا، در آستانه رسیدن به پیروزیهای استراتژیک و بزرگتر قرار دارد و آمریکا به شدت نگران شکستهای راهبردی بیسابقه در منطقه است. اوضاع عراق، سوریه، لبنان، وضعیت سرزمینهای اشغالی، روند تحولات در حوزه بیداری اسلامی، خصوصاً در شبه جزیره عربستان و در کشورهایی نظیر بحرین و یمن، همگی به سود موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی ارزیابی میشود. در چنین شرایطی منافع، امنیت ملی، عقلانیت، تدبیر و خرد انقلابی، حکم میکند با نگاهی دوراندیشانه، از شتابزدگی در تصمیمات دیپلماتیک پرهیز شود تا ضمن حفظ اقتدار نظامی اسلامی از ورود به مسیر خطرناک و بیفایده این مذاکرات، که نتیجهای جز زدن چوب حراج بر منافع نظام و کشور ندارد، به جدّ اجتناب و پرهیز گردد.
از آغاز انقلاب اسلامی بحث مذاکره با آمریکا به عنوان یکی از مباحث راهبردی انقلاب اسلامی مطرح بوده و مواضع حضرت امام(ره) همواره دولتمردان را از مذاکره با آمریکا منع مینمود. پس از حضرت امام(ره)، در دوران زعامت رهبر معظم انقلاب نیز این موضوع به دفعات مطرح و مذاکره با شیطان بزرگ همواره به عنوان خط قرمز مطرح بوده است. هر چند در مقاطعی به شکل غیرمستقیم و مستقیم پیامهایی رد و بدل شد و مذاکراتی صورت گرفت ( همچنانکه در سالهای اخیر موضوع مذاکره با آمریکا، فقط مسئله هستهای بود) اما مواضع راهبردی نظام که طبق قانون اساسی توسط مقام ولایت فقیه تعیین میشود همچنان بر نفی و بیفایده بودن مذاکرات تاکید دارد. رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار با دستاندرکاران دستگاه دیپلماسی با ادامه همین سیاست اصولی و با ردّ مذاکره با آمریکا درباره مسائل منطقهای فرمودند: «آمریکاییها، دنبال تحمیل منافع خود هستند نه حل مسائل، آنها می خواهند 60، 70 درصد خواستههایشان را در مذاکره تحمیل کنند و بقیه اهدافشان را هم به طور غیرقانونی، عملاً اجرا و تحمیل کنند پس مذاکره چه معنایی دارد؟»
اما معنای تحمیل چیست و پذیرش مذاکره در موضوع مورد اشاره چه سرانجامی دارد؟
1- ایالات متحده آمریکا با توجه به جایگاهی که در جهان برای خود قائل است، مذاکرات را به چارچوب و قالبی خاص هدایت کرده و این هدایتگری موذیانه را به روشی عرفی و معمول تبدیل نموده است. مذاکرهکنندگان آمریکایی به هنگام مذاکره با کشورها، فهرستی از مطالبات خود را به طرف مقابل ارائه داده و از آنها میخواهند که برای اجرای خواستههای آنان تعهد بدهند. این نوع اجبار زورمدارانه در واقع همان چیزی است که در سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب، از آن به عنوان «تحمیل» یاد شده است. آمریکا یا در قالب پیششرط برای مذاکره یا در خود مذاکره، منافع خود را از موضع بالا به طرف مذاکره تحمیل کرده و تبعات آن را به صورت تلویح یا تصریح گوشزد میکند. به عبارت دیگر، گام اول برای پیشبرد مقاصد، ارائه مطالبات و عملی شدن آنها با استانداردهای آمریکایی است. وعده حل یا کاسته شدن مشکلات از شیوههای ضمنی برای ترغیب طرف مقابل به اقدام است.
2- این زیادهخواهی، البته ریشههای تاریخی دارد و از آنجا نشأت میگیرد که آمریکا خود را قدرت برتر جهان میداند. در سال 1991، پس از سقوط نظام کمونیستی شوروی، ایالات متحده خود را در جهان بلامنازع یافت. دیکته کردن خواستهها در تمام مذاکرات – چه دوست و چه دشمن – به روشی معهود و سیاقی معروف در دیپلماسی آمریکایی تبدیل شده است. اگر کشوری این مطالبات را پذیرفت و به اجرا گذاشت، در واقع به صورت عملی وارد راه بیپایانی شده است. بدین معنا که سیاههای از مطالبات در ادامه این مسیر بر روی میز طرف تسلیم قرار میگیرد که هیچ انتهایی برای آن متصور نیست و گزینه بازگشت یا توقف در میانه راه نیز وجود نخواهد داشت.
3- اجرای گام به گام خواستهها، به معنی نفی و زیر سوال رفتن مؤلفههایی نظیر استقلال، هویت و قدرت کشور است. مقامات واشنگتن با استفاده از همین تکنیک و با تکیه بر جایگاه ابرقدرتی، مذاکراتی با کشورهای مختلف ترتیب دادند و بدون استثناء هویت، حقوق و استقلال کشور مقابل را نادیده انگاشتند. اگر کشوری از موضع استقلال و با پشتوانه دینی مانند نظام اسلامی ایران بخواهد با آمریکا مذاکره کند، قاعدتاً به دلیل ساختارهای استکبارستیز نهادینه شده در ارکان انقلاب نباید و نمیتواند این عرف و رویه ظالمانه را بپذیرد. استقلال و هویت دینی از اجزاء لاینفکّ انقلاب است و نظام اسلامی اساساً قادر نیست تسلیم نظام سلطه طراحی شده توسط استکبار گردد. راه حل آمریکا برای وادار کردن ایران و کشورهایی نظیر ایران که چاره کار را تسلیم نمیدانند به مذاکره، معرفی نمودن این کشورها به عنوان مسئولین شکست مذاکرات و عامل تداوم تنشها و بحرانها قلمداد میکند.
4- به همین دلیل، نفس پذیرفتن مذاکره پیرامون مسایل منطقه خطایی راهبردی است و بدین معناست که ما پذیرفتهایم آمریکا قدرت برتر جهان و حلال مشکلات است و بدون تفاهم و سازش با کدخدا ادامه حیات ممکن نیست. در نتیجه، مذاکره با آمریکا در این باره با هر نیتی که صورت گیرد، معنایی جز به خطر انداختن شرافت و حقوق ملی در بر نخواهد داشت و راه چاره آن، صراحت لهجه و ردّ هرگونه مذاکره منطقهای با آمریکااست.
با نگاهی به شرایط فعلی منطقه، پذیرش مذاکره با آمریکا و تن دادن به این خطر محاسباتی، در شرایطی است که ایران با توجه به مجموعه تحولات راهبردی غرب آسیا، در آستانه رسیدن به پیروزیهای استراتژیک و بزرگتر قرار دارد و آمریکا به شدت نگران شکستهای راهبردی بیسابقه در منطقه است. اوضاع عراق، سوریه، لبنان، وضعیت سرزمینهای اشغالی، روند تحولات در حوزه بیداری اسلامی، خصوصاً در شبه جزیره عربستان و در کشورهایی نظیر بحرین و یمن، همگی به سود موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی ارزیابی میشود. در چنین شرایطی منافع، امنیت ملی، عقلانیت، تدبیر و خرد انقلابی، حکم میکند با نگاهی دوراندیشانه، از شتابزدگی در تصمیمات دیپلماتیک پرهیز شود تا ضمن حفظ اقتدار نظامی اسلامی از ورود به مسیر خطرناک و بیفایده این مذاکرات، که نتیجهای جز زدن چوب حراج بر منافع نظام و کشور ندارد، به جدّ اجتناب و پرهیز گردد.