به گزارش مشرق، «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم «حسین شمسیان» نوشت:
برای هر کالبد پویا و زندهای در عرصه سیاسی و جهانی، دوستان و دشمنان و رقبایی وجود دارد و اساسا موجودیت یک نظام سیاسی بدون دشمن و معارض متصور نیست. جاسوسی آمریکا از نزدیکترین متحدانش همچون صدراعظم آلمان و... ثابت میکند که این عرصه دوست و دشمن هم نمیشناسد. اما هرچه این نظام مستقر، داعیه استقلال و خودباوری بیشتری داشته باشد، دشمنیها بیشتر و پیچیدهتر میشود. هزاران پرونده مهم و مستند و غیرقابل انکار ثابت میکند که در طول 4 دهه گذشته، جمهوری اسلامی آماج بیشترین و مهمترین دسیسهها و توطئههای پیچیده آمریکا با هدف براندازی یا انحراف از مسیر خود بوده و این روند فرساینده، همچنان با قدرت و شدت هرچه تمامتر ادامه دارد و انکار آن، انکار یک گزاره عقلی و یک موضوع بدیهی است.
در مقابل این امر بدیهی، از همان روزهای نخست انقلاب، عدهای دشمنی آمریکا با ایران انقلابی را از اساس نفی میکردند و سادهاندیشانه، معتقد و مدعی بودند که جمهوری اسلامی هم نظامی در بین همه نظامهای عالم است و دلیلی برای دشمنی وجود ندارد! براساس آن نوع نگاه، ما باید برای ادامه حیات در جهان، خود را همراه با جریانات فائق و برتر قدرت تعریف کنیم چراکه ما به تنهایی هیچیم! آمریکا هم با کشف این ترس و خودباختگی در برخی مسئولان، و البته تشدید و تقویت دائمی آن، اینگونه وانمود میکرد که انقلاب اسلامی چیز مهمی نیست و چارهای جز کنار آمدن با غرب ندارد! امام راحل با هوشیاری و نظر بلند الهی خود، حکیمانه فرمود اگر مدعی هستید اتفاقی نیفتاده، پس این همه هیاهو و سر و صدا برای چیست!؟ اما سالهای آینده ثابت کرد که نظام اسلامی خار چشم آمریکاست و برای براندازی آن از هیچ کار و جنایتی دریغ ندارد و همه راهها را طی کردند و البته به فضل الهی نتیجهای نگرفتند و نخواهند گرفت.
با ناکام ماندن بسیاری از توطئههای سخت دشمن نظیر جنگ و کودتا، تجزیهطلبی و ... آنها به دنبال تقویت و تشدید راههای نرم براندازی افتادند. راههایی که به ظاهر طولانیتر ولی موثرتر و نتیجهبخشتر است.
برای اجرای عملیات براندازی نرم، «نفوذ در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر» اجتنابناپذیر و ضروری است و بدون آن، پیشبرد چنین اهدافی غیرممکن خواهد بود. تاثیرگذاری بر مراکز تصمیمگیر، مستلزم تاثیرگذاری مقدماتی بر مراکز تصمیمساز است و دشمن برای تاثیر بر این مراکز، دو روش عملیاتی مهم را بکار میگیرد.
الف: تاثیرگذاری بر ذهن عامه مردم و تغییر ذائقه آنها.
ب: تاثیرگذاری بر ذهن نخبگان و تصمیمسازان سطح بالاتر.
موضوع اول، و پس از پایان دوران دفاع مقدس و همزمان با دولت سازندگی کلید خورد. تغییر سبک زندگی مردم و تغییر ذائقه آنها، با ترویج دنیازدگی و رفاهجویی در بین برخی از مسئولان وقت و دعوت مردم به تجمل و نمایش آن، نخستین مرحله این حرکت بود. همان سالها رهبر عزیز انقلاب درباره «مزه کردن چرب و شیرین دنیا در ذائقه برخی» هشدار دادند. گام بعدی برای تغییر افکار عمومی، فضاسازی رسانهای بود. «رسانههای زنجیرهای» حاصل همین تدبیر دشمن بود تا مردم به جای تماشای ماهواره و رسانه دشمن، حرف آنها را مستقیما در برخی از روزنامهها و زردنامههای ظاهرا داخلی و ماهیتا آمریکایی بخوانند و اینگونه وانمود شود که این حرفها، حرف دل مردم و پژواک صدای ایران است! آمریکایی که براساس اسناد لانه جاسوسی، در سال 58 یعنی تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب، با تجهیز مالی و لجستیک مستقیم، دهها روزنامه تولید کرد و حتی مستقیما به آنها مقاله و گزارش برای چاپ داده بود، طبیعی بود که این حربه را کنار ننهاده و در دوره اصلاحات، با شدت و قوت بیشتری این مسیر را ادامه دهد و چنین هم شد! همان ایام بود که رهبر عزیز انقلاب با هوشیاری فریاد زدند که «برخی روزنامهها، پایگاه دشمن هستند» و در این باره زنگها را به صدا در آوردند.
پس از این گامهای نخست، دشمن در صدد تاثیرگذاری بر روی نخبگان به عنوان حلقه مهمتر تصمیمساز بر آمد. آنها از یک سو با فضاسازی، رسانههای زنجیرهای را آینه تمامنمای افکار عمومی جلوه میدهند و با این کار مسئولان ضعیفالاراده را میترسانند و گام به گام به عقب برده و منفعل میکنند، در حالی که به اعتراف یکی از همین نشریات که روز گذشته به آن تصریح کرده بود، عمده این روزنامهها با تیراژ یکی دو هزار تا و با برگشتی در حد نصف شمارگان منتشر شده، به هیچ وجه نماد افکارعمومی نیستند و بیشتر ابزاری برای باجگیری و آبروریزی و ترساندن قلمداد میشوند تا رسانه! اما افزون بر این باجگیری، تاثیرگذاری بر تصمیمسازان با ابزارهای دیگری هم صورت میگیرد و یکی از آنها تطمیح و ایجاد امکانات گوناگون است. از یک فرصت تحصیلی در یک دانشگاه خارجی و داخلی مثل دانشگاه آزاد برای خواص و فرزندانشان گرفته تا پرداخت پول با عناوین به ظاهر موجه مثل عضویت در هیئت مدیره فلان مجموعه و ... و دهها روش و راه شیطانی دیگر.
دشمن پس از آلوده کردن این افراد، با استفاده از همان اهرم رسانهای، آنها را از آبروریزی میترساند و باج بیشتری مطالبه میکند!و اینگونه این زنجیره را هر روز محکمتر و گستردهتر میکند!
نگاهی به این فرایند کاملا منطقی و تجربه شده در طول سالیان گذشته، جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که برای تحقق هریک از این مراحل، ضرورتا باید افرادی در بدنه حاکمیتی کشور نفوذ کنند. این موضوع نه تازگی دارد و نه مختص ایران است، اما هشدارهای مکرر رهبر عزیز انقلاب در ایام اخیر،گویای خطیر بودن مقطع کنونی و دل بستن دشمن به برخی افراد و رفتارهاست و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. در مقابل این هشدارها و اقداماتی که برای کوتاه کردن دست برخی نفوذیها صورت گرفته، افرادی معدود با موضعگیریهای خاص، همچون روزهای نخست انقلاب و دهههای بعد از آن ،اصل موضوع را مورد تردید قرار میدهند! این افراد را میتوان دو گروه دانست:
نخست سادهاندیشانی که از درک شدت کینه دشمن نسبت به نظام و از عمق و گستره محبوبیت انقلاب در دلهای مردم آزاده جهان بیاطلاعند و این همه دشمنی برایشان قابل تصور نیست.
دوم گروهی که نگرانند با دستگیری سرپلها و سرشاخههای نفوذ، پرده از برخی روابطشان برداشته شود.
این هر دو گروه با هر نیتی که دارند، اصل موضوع را انکار میکنند و به جای تقدیر از اقدامات فرزندان ملت، غیرمنصفانه، آنها را تا سر حد برخی رفتارهای جناحی تنزل میدهند! اما برخی واکنشهای بیرونی، از دقیق و درست بودن این اقدامات خبر میدهد؛ به عنوان نمونه «مارکو روبیو» سناتور ایالت فلوریدا و از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری این کشور،پس از دستگیریهای اخیر، در یک برنامه تلویزیونی با عصبانیت خطاب به مسئولین CIA میگوید: «اگر شما عرضه نداشتید مامورتان را حفظ کنید، چرا اجازه دادید ..... با آن اهمیت به ایران برود تا دستگیر شود؟!!» باید پرسید آیا این سناتور آمریکایی هم در حال تسویهحساب با جریان سیاسی رقیب در ایران است؟! و اینکه اگر در مقابل سخنان صریح مقامات آمریکایی، به فرزندان انقلاب و دلسوزان نظام اتهام پروندهسازی برای جاسوسها و عوامل دشمن زده شود، منطقی و اصولی و در راستای حفظ منافع ملی است؟!
اما فارغ از برخی کملطفیها و تنگنظریها نسبت به پاسداران امنیت کشور، نمیتوان درباره تلاش همهجانبه دشمن برای نفوذ در ارکان مختلف کشور کمترین تردیدی به دل راه داد. به ویژه نفوذ در دو حوزه تاثیرگذار و مهم فرهنگ و اقتصاد، در راس هدفگیریهای دشمن است و خواهند کوشید با تسلط بر این دو عرصه، اهداف و آرزوهای خود را عملی کنند. در همه این موارد، حرکت بسیار حساب شده، چراغ خاموش و تدریجی است به گونهای که هیچ شک و شبهههای برنیانگیزد. در پوششهای منطقی و معقول مثل تبادل علمی و آکادمیک، تبادل هنری و فرهنگی و ... همین شیوههای ظاهرا ابتدایی به شکار عناصر میانی و سپس چهرههای با اهمیتتر کشورمنتهی میشود و رسیدن به چنین نقطهای، آنقدر برای دشمن مهم و حیاتی است که هم از عوامل زبده خود استفاده میکند و هم نقشه خود را در چند کشور دیگر آزمایش میکند و پس از یقین از اجرایی بودن آن و رفع معایب، در کشورمان عملیاتی میکند! تجربه دستگیری جاسوس آمریکایی- لبنانی که اخیرا به دام افتاد و شرحی که از وظایف و ماموریتهایش در کیهان دیروز منتشر شد، به روشنی میزان اهمیت ایران در موضوعاتی مثل اینترنت و شبکههای اجتماعی... و نیز سرمایهگذاری کلان دشمن در این موضوعات را نشان میدهد و آنچه جای تاسف دارد، دسترسی وسیع و آسان چنین افرادی به مراکز و مسئولان مهم تصمیمگیر و دادن خط و برنامه کاری به آنهاست!
اکنون و با این نوشتار، برخی جوانب برخوردهای اخیر با برخی عوامل شبکه نفوذ در کشور و ضرورت آن روشنتر شده و البته، از علت برخی تندیها و هیاهوها در مقابله با آن نیز رمزگشایی شده است. اما همانگونه که تاکید شد، هیچ عامل نفوذی، بدون داشتن سرپل در داخل کشور، راه به جایی نمیبرد، انتظار منطقی و قانونی مردم از مسئولان کشور و به ویژه از دستگاه قضایی آن است که با عبور از عوامل دمدستی و ماموران میدانی دشمن -که سابقه دستگیری و محکومیت هم داشتهاند- به سراغ کسانی بروند که علیرغم وجود چنین سوابقی، بازهم آنها را به مراکز تصمیمگیری و اتاق فکر خود راه داده و عنان برخی تصمیمات مهم کشور در حوزههای مختلف را به آنها سپردهاند! این انتظار زیادی نیست و قطعا بدون این اقدام، هزار تلاش دیگر برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، ابتر و ناقص خواهد بود.
برای هر کالبد پویا و زندهای در عرصه سیاسی و جهانی، دوستان و دشمنان و رقبایی وجود دارد و اساسا موجودیت یک نظام سیاسی بدون دشمن و معارض متصور نیست. جاسوسی آمریکا از نزدیکترین متحدانش همچون صدراعظم آلمان و... ثابت میکند که این عرصه دوست و دشمن هم نمیشناسد. اما هرچه این نظام مستقر، داعیه استقلال و خودباوری بیشتری داشته باشد، دشمنیها بیشتر و پیچیدهتر میشود. هزاران پرونده مهم و مستند و غیرقابل انکار ثابت میکند که در طول 4 دهه گذشته، جمهوری اسلامی آماج بیشترین و مهمترین دسیسهها و توطئههای پیچیده آمریکا با هدف براندازی یا انحراف از مسیر خود بوده و این روند فرساینده، همچنان با قدرت و شدت هرچه تمامتر ادامه دارد و انکار آن، انکار یک گزاره عقلی و یک موضوع بدیهی است.
در مقابل این امر بدیهی، از همان روزهای نخست انقلاب، عدهای دشمنی آمریکا با ایران انقلابی را از اساس نفی میکردند و سادهاندیشانه، معتقد و مدعی بودند که جمهوری اسلامی هم نظامی در بین همه نظامهای عالم است و دلیلی برای دشمنی وجود ندارد! براساس آن نوع نگاه، ما باید برای ادامه حیات در جهان، خود را همراه با جریانات فائق و برتر قدرت تعریف کنیم چراکه ما به تنهایی هیچیم! آمریکا هم با کشف این ترس و خودباختگی در برخی مسئولان، و البته تشدید و تقویت دائمی آن، اینگونه وانمود میکرد که انقلاب اسلامی چیز مهمی نیست و چارهای جز کنار آمدن با غرب ندارد! امام راحل با هوشیاری و نظر بلند الهی خود، حکیمانه فرمود اگر مدعی هستید اتفاقی نیفتاده، پس این همه هیاهو و سر و صدا برای چیست!؟ اما سالهای آینده ثابت کرد که نظام اسلامی خار چشم آمریکاست و برای براندازی آن از هیچ کار و جنایتی دریغ ندارد و همه راهها را طی کردند و البته به فضل الهی نتیجهای نگرفتند و نخواهند گرفت.
با ناکام ماندن بسیاری از توطئههای سخت دشمن نظیر جنگ و کودتا، تجزیهطلبی و ... آنها به دنبال تقویت و تشدید راههای نرم براندازی افتادند. راههایی که به ظاهر طولانیتر ولی موثرتر و نتیجهبخشتر است.
برای اجرای عملیات براندازی نرم، «نفوذ در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر» اجتنابناپذیر و ضروری است و بدون آن، پیشبرد چنین اهدافی غیرممکن خواهد بود. تاثیرگذاری بر مراکز تصمیمگیر، مستلزم تاثیرگذاری مقدماتی بر مراکز تصمیمساز است و دشمن برای تاثیر بر این مراکز، دو روش عملیاتی مهم را بکار میگیرد.
الف: تاثیرگذاری بر ذهن عامه مردم و تغییر ذائقه آنها.
ب: تاثیرگذاری بر ذهن نخبگان و تصمیمسازان سطح بالاتر.
موضوع اول، و پس از پایان دوران دفاع مقدس و همزمان با دولت سازندگی کلید خورد. تغییر سبک زندگی مردم و تغییر ذائقه آنها، با ترویج دنیازدگی و رفاهجویی در بین برخی از مسئولان وقت و دعوت مردم به تجمل و نمایش آن، نخستین مرحله این حرکت بود. همان سالها رهبر عزیز انقلاب درباره «مزه کردن چرب و شیرین دنیا در ذائقه برخی» هشدار دادند. گام بعدی برای تغییر افکار عمومی، فضاسازی رسانهای بود. «رسانههای زنجیرهای» حاصل همین تدبیر دشمن بود تا مردم به جای تماشای ماهواره و رسانه دشمن، حرف آنها را مستقیما در برخی از روزنامهها و زردنامههای ظاهرا داخلی و ماهیتا آمریکایی بخوانند و اینگونه وانمود شود که این حرفها، حرف دل مردم و پژواک صدای ایران است! آمریکایی که براساس اسناد لانه جاسوسی، در سال 58 یعنی تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب، با تجهیز مالی و لجستیک مستقیم، دهها روزنامه تولید کرد و حتی مستقیما به آنها مقاله و گزارش برای چاپ داده بود، طبیعی بود که این حربه را کنار ننهاده و در دوره اصلاحات، با شدت و قوت بیشتری این مسیر را ادامه دهد و چنین هم شد! همان ایام بود که رهبر عزیز انقلاب با هوشیاری فریاد زدند که «برخی روزنامهها، پایگاه دشمن هستند» و در این باره زنگها را به صدا در آوردند.
پس از این گامهای نخست، دشمن در صدد تاثیرگذاری بر روی نخبگان به عنوان حلقه مهمتر تصمیمساز بر آمد. آنها از یک سو با فضاسازی، رسانههای زنجیرهای را آینه تمامنمای افکار عمومی جلوه میدهند و با این کار مسئولان ضعیفالاراده را میترسانند و گام به گام به عقب برده و منفعل میکنند، در حالی که به اعتراف یکی از همین نشریات که روز گذشته به آن تصریح کرده بود، عمده این روزنامهها با تیراژ یکی دو هزار تا و با برگشتی در حد نصف شمارگان منتشر شده، به هیچ وجه نماد افکارعمومی نیستند و بیشتر ابزاری برای باجگیری و آبروریزی و ترساندن قلمداد میشوند تا رسانه! اما افزون بر این باجگیری، تاثیرگذاری بر تصمیمسازان با ابزارهای دیگری هم صورت میگیرد و یکی از آنها تطمیح و ایجاد امکانات گوناگون است. از یک فرصت تحصیلی در یک دانشگاه خارجی و داخلی مثل دانشگاه آزاد برای خواص و فرزندانشان گرفته تا پرداخت پول با عناوین به ظاهر موجه مثل عضویت در هیئت مدیره فلان مجموعه و ... و دهها روش و راه شیطانی دیگر.
دشمن پس از آلوده کردن این افراد، با استفاده از همان اهرم رسانهای، آنها را از آبروریزی میترساند و باج بیشتری مطالبه میکند!و اینگونه این زنجیره را هر روز محکمتر و گستردهتر میکند!
نگاهی به این فرایند کاملا منطقی و تجربه شده در طول سالیان گذشته، جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که برای تحقق هریک از این مراحل، ضرورتا باید افرادی در بدنه حاکمیتی کشور نفوذ کنند. این موضوع نه تازگی دارد و نه مختص ایران است، اما هشدارهای مکرر رهبر عزیز انقلاب در ایام اخیر،گویای خطیر بودن مقطع کنونی و دل بستن دشمن به برخی افراد و رفتارهاست و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. در مقابل این هشدارها و اقداماتی که برای کوتاه کردن دست برخی نفوذیها صورت گرفته، افرادی معدود با موضعگیریهای خاص، همچون روزهای نخست انقلاب و دهههای بعد از آن ،اصل موضوع را مورد تردید قرار میدهند! این افراد را میتوان دو گروه دانست:
نخست سادهاندیشانی که از درک شدت کینه دشمن نسبت به نظام و از عمق و گستره محبوبیت انقلاب در دلهای مردم آزاده جهان بیاطلاعند و این همه دشمنی برایشان قابل تصور نیست.
دوم گروهی که نگرانند با دستگیری سرپلها و سرشاخههای نفوذ، پرده از برخی روابطشان برداشته شود.
این هر دو گروه با هر نیتی که دارند، اصل موضوع را انکار میکنند و به جای تقدیر از اقدامات فرزندان ملت، غیرمنصفانه، آنها را تا سر حد برخی رفتارهای جناحی تنزل میدهند! اما برخی واکنشهای بیرونی، از دقیق و درست بودن این اقدامات خبر میدهد؛ به عنوان نمونه «مارکو روبیو» سناتور ایالت فلوریدا و از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری این کشور،پس از دستگیریهای اخیر، در یک برنامه تلویزیونی با عصبانیت خطاب به مسئولین CIA میگوید: «اگر شما عرضه نداشتید مامورتان را حفظ کنید، چرا اجازه دادید ..... با آن اهمیت به ایران برود تا دستگیر شود؟!!» باید پرسید آیا این سناتور آمریکایی هم در حال تسویهحساب با جریان سیاسی رقیب در ایران است؟! و اینکه اگر در مقابل سخنان صریح مقامات آمریکایی، به فرزندان انقلاب و دلسوزان نظام اتهام پروندهسازی برای جاسوسها و عوامل دشمن زده شود، منطقی و اصولی و در راستای حفظ منافع ملی است؟!
اما فارغ از برخی کملطفیها و تنگنظریها نسبت به پاسداران امنیت کشور، نمیتوان درباره تلاش همهجانبه دشمن برای نفوذ در ارکان مختلف کشور کمترین تردیدی به دل راه داد. به ویژه نفوذ در دو حوزه تاثیرگذار و مهم فرهنگ و اقتصاد، در راس هدفگیریهای دشمن است و خواهند کوشید با تسلط بر این دو عرصه، اهداف و آرزوهای خود را عملی کنند. در همه این موارد، حرکت بسیار حساب شده، چراغ خاموش و تدریجی است به گونهای که هیچ شک و شبهههای برنیانگیزد. در پوششهای منطقی و معقول مثل تبادل علمی و آکادمیک، تبادل هنری و فرهنگی و ... همین شیوههای ظاهرا ابتدایی به شکار عناصر میانی و سپس چهرههای با اهمیتتر کشورمنتهی میشود و رسیدن به چنین نقطهای، آنقدر برای دشمن مهم و حیاتی است که هم از عوامل زبده خود استفاده میکند و هم نقشه خود را در چند کشور دیگر آزمایش میکند و پس از یقین از اجرایی بودن آن و رفع معایب، در کشورمان عملیاتی میکند! تجربه دستگیری جاسوس آمریکایی- لبنانی که اخیرا به دام افتاد و شرحی که از وظایف و ماموریتهایش در کیهان دیروز منتشر شد، به روشنی میزان اهمیت ایران در موضوعاتی مثل اینترنت و شبکههای اجتماعی... و نیز سرمایهگذاری کلان دشمن در این موضوعات را نشان میدهد و آنچه جای تاسف دارد، دسترسی وسیع و آسان چنین افرادی به مراکز و مسئولان مهم تصمیمگیر و دادن خط و برنامه کاری به آنهاست!
اکنون و با این نوشتار، برخی جوانب برخوردهای اخیر با برخی عوامل شبکه نفوذ در کشور و ضرورت آن روشنتر شده و البته، از علت برخی تندیها و هیاهوها در مقابله با آن نیز رمزگشایی شده است. اما همانگونه که تاکید شد، هیچ عامل نفوذی، بدون داشتن سرپل در داخل کشور، راه به جایی نمیبرد، انتظار منطقی و قانونی مردم از مسئولان کشور و به ویژه از دستگاه قضایی آن است که با عبور از عوامل دمدستی و ماموران میدانی دشمن -که سابقه دستگیری و محکومیت هم داشتهاند- به سراغ کسانی بروند که علیرغم وجود چنین سوابقی، بازهم آنها را به مراکز تصمیمگیری و اتاق فکر خود راه داده و عنان برخی تصمیمات مهم کشور در حوزههای مختلف را به آنها سپردهاند! این انتظار زیادی نیست و قطعا بدون این اقدام، هزار تلاش دیگر برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، ابتر و ناقص خواهد بود.