به گزارش مشرق، مصطفی جمشیدی دبیر هشتمین دوره جشنواره داستان انقلاب گفت: ساحت ادبیات به
طور کلی به دنبال کشف و نمایش لغزشها و فردیت انسان است و رمان نیز
مقولهای نیست که از یک جریان سنتی برآمده باشد و متعلق به دوره مدرن است
که بیش از پیش به ساحت ادبیات توجه دارد. در یک نگاه دیگر چهار ساحت انسانی
و چهار قله دلپذیر برای رمان نویسی وجود دارد که شامل تولد، عشق، مرگ و
انقلاب میشود. برای رمان نویس نیز این چهار ماده بیشترین جذابیت را برای
خلق اثر ادبی داشته و هنوز نیز دارد. منتهی ادبیات معاصر بیش از گذشته از
ساحت لغزش و فردیت انسانی به این موضوعات ورود پیدا میکند و متاسفم که
باید بگویم ادبیات معاصر ایران نیز به جای ورود به ساحتهای ارزشی زیست
انسان به سراغ ساحتهای لغزشی حیات انسانی متمایل شده است.
وی ادامه داد: نگاهی به جوایز ادبی داخلی نشان میدهد که تمایل به ساحت لغزشی انسان دامی بوده که متاسفانه در آن گرفتار شدهایم تا جایی که ادبیات به جای سرپا نگاه داشتن آدمی و ارزش دادن به شکوه انسانی به سمت نمایش لغزشها و فردیت انسانی تمایل پیدا کرده است.
دبیر علمی هشتمین جشنواره داستان انقلاب در ادامه با اشاره به ادبیات روسیه و توجه دائمی آن به جریانهای آزادیخواهانه در این کشور و نمایش شرافت انسانی در آن گفت: نسل ما و سیاستها ما به جای دیدن این واقعیت بیش از هر چیز به سمت سیاستهای اکثریتی جهان معاصر در توجه به لغزشهای انسانی در ادبیات گرایش پیدا کرده است و بیش از هر چیز به تکریم انسانهای مساله دار در ادبیات توجه نشان داده است. این به عبارت دیگر همان فراموش شدن گفتمان انقلاب اسلامی در ادبیات داستانی معاصر ماست.
این داستاننویس ادامه داد: سندروم کشف همه ما را در برگرفته و فکر میکنیم موظفیم چرخ را دوباره اختراع کنیم. این مساله ما را دنباله رو تجربههای ادبی غرب کرده است. در چنین فضایی ادبیات داستانی انقلاب باید تلاش سختی برای تثبیت و معرفی شیوه و نوع نگاه خود به جهان انجام دهد.
جمشیدی در ادامه در تعریفش از رمان و ادبیات انقلاب اسلامی گفت: به طور جدی قائل به این هستم که نباید انقلاب و ادبیات متولد شده از آن را به یک بازه زمانی خاص محدود کرد. ما در ایران بعد از ۲۵۰۰ سال سلطه پادشاهان به انقلابی دست زدیم که کمترین بهایش برای ما هشت سال جنگ تحمیلی ناجوانمردانه بود. انقلاب ما درست در قزنی صورت گرفت که از آن به قرن هضم انسان یاد میشد. پس طبیعی است که دایره گفتمان این انقلاب را وسیع بدانیم. به نظر من حتی جنگ تحمیلی و ادبیات منبعث از آن را نیز باید در این دایره وارد کرد و در شمار ادبیات انقلاب قرار داد. صحبت از تمامی شخصیت های سیاسی معاصر حتی شخصیت های ضد انقلابی نیز باید در دایره ادبیات انقلاب وارد شود و نوشتن از آنها را در شمار این گونه ادبی وارد کرد.
این داستان نویس تصریح کرد: نویسنده تراز انقلاب اسلامی باید بتواند چهارچوب زمان و افق پیش روی خودش را ببیند. بگذارید مثالی بزنم. در موتیف پایانی رمان سووشون مرحوم دانشور تصویری از شیهه کشیدن یک اسب ارائه میدهد که در جغرافیا و زمان رخداد داستان، منتقدان آن را فریاد آزادی خواهی او تعبیر میکنند. این نگاه گمشده ادبیات انقلاب اسلامی است و از آن غفلت شده است.
به باور جمشیدی سیطره سینما و هنرهای سطحی به ویژه تلویزیون منجر به شکل گرفتن طبف وسیعی از مخاطبان شده که سطح توقعشان پایین آمده و نازل شده و متاسفانه همین سطح توقع است که هم نگاه جهانی به ادبیات را شکل داده و هم ما را اسیر خود کرده است. متاسفانه مدیریت فرهنگی هم در کشور ما بیشتر به دنبال رفع و رجوع کارهای روزمره است تا اینکه به برنامه ریزی بلند مدت بیاندیشد.
وی در پایان با یادآوری خطر فراموشی آرمانهای انقلاب در صورت بی توجهی به خلق اثر ادبی بر مبنای آن گفت: من بر این باورم که در ادبیات انقلاب با یک گل هم میشود بهار را ساخت اما اثر سترگ درباره انقلاب هنوز نوشته نشده است و امیدواریم که برگزاری جشنوارههایی مانند جشنواره داستان انقلاب بتواند به این اتفاق کمک کند.
وی ادامه داد: نگاهی به جوایز ادبی داخلی نشان میدهد که تمایل به ساحت لغزشی انسان دامی بوده که متاسفانه در آن گرفتار شدهایم تا جایی که ادبیات به جای سرپا نگاه داشتن آدمی و ارزش دادن به شکوه انسانی به سمت نمایش لغزشها و فردیت انسانی تمایل پیدا کرده است.
دبیر علمی هشتمین جشنواره داستان انقلاب در ادامه با اشاره به ادبیات روسیه و توجه دائمی آن به جریانهای آزادیخواهانه در این کشور و نمایش شرافت انسانی در آن گفت: نسل ما و سیاستها ما به جای دیدن این واقعیت بیش از هر چیز به سمت سیاستهای اکثریتی جهان معاصر در توجه به لغزشهای انسانی در ادبیات گرایش پیدا کرده است و بیش از هر چیز به تکریم انسانهای مساله دار در ادبیات توجه نشان داده است. این به عبارت دیگر همان فراموش شدن گفتمان انقلاب اسلامی در ادبیات داستانی معاصر ماست.
این داستاننویس ادامه داد: سندروم کشف همه ما را در برگرفته و فکر میکنیم موظفیم چرخ را دوباره اختراع کنیم. این مساله ما را دنباله رو تجربههای ادبی غرب کرده است. در چنین فضایی ادبیات داستانی انقلاب باید تلاش سختی برای تثبیت و معرفی شیوه و نوع نگاه خود به جهان انجام دهد.
جمشیدی در ادامه در تعریفش از رمان و ادبیات انقلاب اسلامی گفت: به طور جدی قائل به این هستم که نباید انقلاب و ادبیات متولد شده از آن را به یک بازه زمانی خاص محدود کرد. ما در ایران بعد از ۲۵۰۰ سال سلطه پادشاهان به انقلابی دست زدیم که کمترین بهایش برای ما هشت سال جنگ تحمیلی ناجوانمردانه بود. انقلاب ما درست در قزنی صورت گرفت که از آن به قرن هضم انسان یاد میشد. پس طبیعی است که دایره گفتمان این انقلاب را وسیع بدانیم. به نظر من حتی جنگ تحمیلی و ادبیات منبعث از آن را نیز باید در این دایره وارد کرد و در شمار ادبیات انقلاب قرار داد. صحبت از تمامی شخصیت های سیاسی معاصر حتی شخصیت های ضد انقلابی نیز باید در دایره ادبیات انقلاب وارد شود و نوشتن از آنها را در شمار این گونه ادبی وارد کرد.
این داستان نویس تصریح کرد: نویسنده تراز انقلاب اسلامی باید بتواند چهارچوب زمان و افق پیش روی خودش را ببیند. بگذارید مثالی بزنم. در موتیف پایانی رمان سووشون مرحوم دانشور تصویری از شیهه کشیدن یک اسب ارائه میدهد که در جغرافیا و زمان رخداد داستان، منتقدان آن را فریاد آزادی خواهی او تعبیر میکنند. این نگاه گمشده ادبیات انقلاب اسلامی است و از آن غفلت شده است.
به باور جمشیدی سیطره سینما و هنرهای سطحی به ویژه تلویزیون منجر به شکل گرفتن طبف وسیعی از مخاطبان شده که سطح توقعشان پایین آمده و نازل شده و متاسفانه همین سطح توقع است که هم نگاه جهانی به ادبیات را شکل داده و هم ما را اسیر خود کرده است. متاسفانه مدیریت فرهنگی هم در کشور ما بیشتر به دنبال رفع و رجوع کارهای روزمره است تا اینکه به برنامه ریزی بلند مدت بیاندیشد.
وی در پایان با یادآوری خطر فراموشی آرمانهای انقلاب در صورت بی توجهی به خلق اثر ادبی بر مبنای آن گفت: من بر این باورم که در ادبیات انقلاب با یک گل هم میشود بهار را ساخت اما اثر سترگ درباره انقلاب هنوز نوشته نشده است و امیدواریم که برگزاری جشنوارههایی مانند جشنواره داستان انقلاب بتواند به این اتفاق کمک کند.