گروه فرهنگی مشرق- چند ماه پیش مرکز هنرهای تجسمی ارشاد قرار شد چند نفر از اهالی رسانه را برای دیدن بینال ونیز بفرستد اروپا. ده یازده نفر مشخص شدند. کارها را انجام دادیم و نزدیک ویزا گرفتن بودکه گفتند بودجه نیست. ما فقط تا همینجا توانستیم کمک کنیم ویزا بگیرید.
تقریبا داشتم از رفتن ناامید میشدم که بالاخره یکی از دوستان که در یک اداره فرهنگی مشغول به کار بود خبر داد که حاضر است بخشی از هزینه سفر را بدهد و در ازایش گزارشی ادبی از حال و هوای آنجا و چیزی شبیه سفرنامه بنویسم که هنوز هم تمام نشده است. بخشی از هزینه را هم خودم جمع و جور کردم و راهی بینال شدم.
چرا بینال ونیز مهم است؟
از همان آغاز که بحث بینال ونیز و فضای 2000 متری ایران مطرح بود هر هفته چند خبر ضد و نقیض میرسید. که فلان نقاش و عکاس زاویهدار با انقلاب رفتهاند و فلانی یک کار ضد ایرانی برده است و ... به فاصله یکی دو ماه هم گزارش ها رسید. گزارشهای شسته رفته و آماده چاپ. مثل اینکه: ایران در خرابههای ونیزنمایشگاه زده است و ..آثار ضد ایرانی در ونیز و ..ترشی سالهای انقلاب در ونیز و....
تقریبا داشتم از رفتن ناامید میشدم که بالاخره یکی از دوستان که در یک اداره فرهنگی مشغول به کار بود خبر داد که حاضر است بخشی از هزینه سفر را بدهد و در ازایش گزارشی ادبی از حال و هوای آنجا و چیزی شبیه سفرنامه بنویسم که هنوز هم تمام نشده است. بخشی از هزینه را هم خودم جمع و جور کردم و راهی بینال شدم.
چرا بینال ونیز مهم است؟
از همان آغاز که بحث بینال ونیز و فضای 2000 متری ایران مطرح بود هر هفته چند خبر ضد و نقیض میرسید. که فلان نقاش و عکاس زاویهدار با انقلاب رفتهاند و فلانی یک کار ضد ایرانی برده است و ... به فاصله یکی دو ماه هم گزارش ها رسید. گزارشهای شسته رفته و آماده چاپ. مثل اینکه: ایران در خرابههای ونیزنمایشگاه زده است و ..آثار ضد ایرانی در ونیز و ..ترشی سالهای انقلاب در ونیز و....
ملانوروزی (رئیس دفتر هنرهای تجسمی ارشاد) را تاحدودی میشناختم. از علاقه و گرایشش به هنر مذهبی و متعهد باخبر بودم و میدانستم مدیری نیست که اجازه بدهد اثر ضدایرانی ونیز برود. روی همین حساب گزارشها را کار نکردم. باید سند مطمئنتری به دستم میرسید. خوب هم شد که کار نکردم. بعدها فهمیدم همه اینها بازی بودهاست. بازی پیچیدهای که یک گروه مشخص و متنفذ ترتیب دادهاند تا برگزاری بینال را از دست دفتر هنرهای تجسمی خارج کنند و خودشان بهدست بگیرند (سودش هم سود کلانی است احتمالا که دارند به آب و آتش میزنند). البته اغلب رسانههایی که علیه بینال مطلب میزدند را از صداقتشان اطمینان داشتم. اما گمان میکردم مثل من بیخبر بودند از این ماجرا و طرح پیچیدهای که قرار است برگزاری بینال را به همان گروه متنفذ بسپارد.
در ونیز چه خبر بود؟
سفر چهار روزه ام به ونیز خیلی چیزها را مشخص کرد. دست کم برای خودم. فضای ونیز کلا بافت قدیمی و کهنهای دارد. اصلا شهر مدرنی نیست. اما درعوض فضای اصلی بینال در حوالی جاردینی تقریبا مدرن و امروزی است.
اغلب کشورها هم هرکدام غرفهای کوچک در آنجا دارند که آثار هنری در فضایی مدرن و پرزرق و برق جانمایی شدهاست. با این احوال غرفه ایران در این محل نبود.
امسال ایران با همراهی برادران فیض نیا غرفهای مجزا در بخشی دیگر از ونیز گرفته بود. غرفهای که فضاو بافتش نشان میداد اندیشهای در کار بوده است.
اولین سوالی که بعد از دیدن این فضای کهنه و دیوارهای قدیمی به ذهنم رسید این بود که به چه دلیلی اینجا را مثلا رنگ نکردهاند. چرا تر و تمیز نشده است؟ رنگ کردنش که کاری نداشت. هزینه زیادی هم نداشت. جواب سؤالم را از بازدیدکنندگان گرفتم. توی آن چهار روز هر روز میرفتم نمایشگاه و از افرادی که برای بازدید آمده بودند چیزهایی میپرسیدم. افرادی که از ونیز و نقاط مختلف ایتالیا تا سوئد و آمریکا آمده بودند.
اولین سوالی که بعد از دیدن این فضای کهنه و دیوارهای قدیمی به ذهنم رسید این بود که به چه دلیلی اینجا را مثلا رنگ نکردهاند. چرا تر و تمیز نشده است؟ رنگ کردنش که کاری نداشت. هزینه زیادی هم نداشت. جواب سؤالم را از بازدیدکنندگان گرفتم. توی آن چهار روز هر روز میرفتم نمایشگاه و از افرادی که برای بازدید آمده بودند چیزهایی میپرسیدم. افرادی که از ونیز و نقاط مختلف ایتالیا تا سوئد و آمریکا آمده بودند.
حدود 20 نفری دعوتم را برای پرسش و پاسخ جواب دادند و همه آنها از یک چیز بیش از بقیه خوششان آمده بود.
میگفتند بافت کهنه و قدیمی نمایشگاه یک نوآوری است که تضاد عجیبی با آثار مدرن ارائه شده ایجاد کرده بود. میگفتند حس و حالی که اینجا پیدا کرده بودند را حتی در غرفههای مدرن خودشان تجربه نکرده بودند. میگفتند جالب است که استفادهای اینقدر خوب از فضای یک کارخانه یا سوله شدهاست و ناراحت بودند که چرا چنین ایدهای به ذهن مسولان خودشان نرسیده بود.
همین تعریف و تمجیدها از فضای نمایشگاه در دفترچه یادبود ورودی نمایشگاه هم بود..کلی مطلب و کلی تمجید . میان همه اینها هم فقط یک نقد بود. یکی که ازقضا ایرانی بود و چیزی با این مضمون نوشته بود.شما با این فضای درب و داغان آبروی ایران و هنر ایران را بردید.
توی این فضای بزرگ کلی اثر چیده شده بود. کلی اثرش که بخشی هم البته از کشورهای همسایه بود. میان این آثار که اغلب در زمره آثار مدرن بودند آثاری هم بود که غربیها و کلا خارجیها نگاه منفی به آنها نداشتند.اما من بهعنوان یک ایرانی وقتی درآنها دقیق میشدم ممکن بود شیطنتی از دلش بیرون بکشم. یکیش همان اثر ظرف ترشی بود. خالق اثر هرچه از تجربیات شخصیش در ذهن داشت همه را ترشی انداخته بود. بعد هم قفسهای ساخته بود که ذهن خودش بوده احتمالا. قفسهای که پر بود از آدمها و اتفاقاتی که دیده و شنیده ...این تعبیر اغلب آنها بود که با من حرف زدند. اما مثلا تعبیر خودم این بود که طرف شیطنت کرده و مثلا یک جا به لباس کردها توهین کرده و جایی دیگر با عدد 22 بازی کرده و جایی دیگر با 13...نشانههایی که من میفهمیدم اما برای خارجیها هیچ معنی و مفهومی نداشت.
میگفتند بافت کهنه و قدیمی نمایشگاه یک نوآوری است که تضاد عجیبی با آثار مدرن ارائه شده ایجاد کرده بود. میگفتند حس و حالی که اینجا پیدا کرده بودند را حتی در غرفههای مدرن خودشان تجربه نکرده بودند. میگفتند جالب است که استفادهای اینقدر خوب از فضای یک کارخانه یا سوله شدهاست و ناراحت بودند که چرا چنین ایدهای به ذهن مسولان خودشان نرسیده بود.
همین تعریف و تمجیدها از فضای نمایشگاه در دفترچه یادبود ورودی نمایشگاه هم بود..کلی مطلب و کلی تمجید . میان همه اینها هم فقط یک نقد بود. یکی که ازقضا ایرانی بود و چیزی با این مضمون نوشته بود.شما با این فضای درب و داغان آبروی ایران و هنر ایران را بردید.
توی این فضای بزرگ کلی اثر چیده شده بود. کلی اثرش که بخشی هم البته از کشورهای همسایه بود. میان این آثار که اغلب در زمره آثار مدرن بودند آثاری هم بود که غربیها و کلا خارجیها نگاه منفی به آنها نداشتند.اما من بهعنوان یک ایرانی وقتی درآنها دقیق میشدم ممکن بود شیطنتی از دلش بیرون بکشم. یکیش همان اثر ظرف ترشی بود. خالق اثر هرچه از تجربیات شخصیش در ذهن داشت همه را ترشی انداخته بود. بعد هم قفسهای ساخته بود که ذهن خودش بوده احتمالا. قفسهای که پر بود از آدمها و اتفاقاتی که دیده و شنیده ...این تعبیر اغلب آنها بود که با من حرف زدند. اما مثلا تعبیر خودم این بود که طرف شیطنت کرده و مثلا یک جا به لباس کردها توهین کرده و جایی دیگر با عدد 22 بازی کرده و جایی دیگر با 13...نشانههایی که من میفهمیدم اما برای خارجیها هیچ معنی و مفهومی نداشت.
بعضی هم ضد جنگ بودند. مثل اثری که افتادن بمب را در سفرهای تداعی میکرد. یا آنکه صدام را درفضا نشان دادهبود و تکه تکه شدنش را. یکی دیگر دستگاهی ساخته بود که چیزی مثل برف پاک کن داشت و اشکهای بازیگران فیلم شیرین را پاک میکرد. آن یکی هم اثر فرم بود و جعبههایی آویزان از سقف که وقتی سرت داخلش میرفت و بالا را نگاه میکردی نمایی کلی از یک اتوبان و فضایی مدرن میدیدی.
آثار زیاد بودند که همه را یک به یک در همان گزارش نوشته ام و انشاالله بعضی را در مجالی منتشر خواهیم کرد.
آثار زیاد بودند که همه را یک به یک در همان گزارش نوشته ام و انشاالله بعضی را در مجالی منتشر خواهیم کرد.
درنهایت، بینال ونیز نه تنها آن اتفاق تلخ و سیاهی نبود که برایم گفته بودند که یک نشانه از خوشفکری هنرمندان ایرانی بود. هم اغلب آثار (جز چندتایی که به عنوان یک مخاطب ایرانی با آنها مشکل داشتم) آثار قابل قبولی در بخش آثار تجسمی مدرن بودند. هم از قضا، فضا برای یک مخاطب خارجی نوآوری و استفاده درست از فضا بود و خوش سلیقگی. چیزی که شاید ما آن را بیاهمیت کردن هنر ایرانی و نمایشگاه زدن در خرابههای ونیز بنامیم.