معاون عملیات ستادکل نیروهای مسلح و دوست و همرزم شهید همدانی می‌گوید: همدانی راننده معمولی سال 57 بود که امروز مأموریت مهم و سرنوشت‌ساز سوریه را انجام داد.سلیمانی، جعفری، اسدی، همدانی و ... همه درس آموخته مکتب امام خمینی‌(ره) هستند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق -  چه در سرمای کوهستان‌های کردستان و چه در گرمای جبهه‌های جنوب، چه در میان اقوام ایرانی و چه در میان شیعیان سوریه، همه‌جا تصویر یک فرمانده خوب و پرتلاش را برجای گذاشت. همرزم او، سردار شادمانی می‌گوید: «سردار همدانی هرجا ورود پیدا کرد، موفق بود. خوب فرماندهی کرد. در هر جمعی بود، همه بچه ها دوستش داشتند. فرمانده ای شجاع، علاقه مند، پیگیر و مسئولیت شناس بود و با همه بدنه تشکیلات رابطه برقرار می‌کرد.» او معتقد است: «سردار همدانی همچون قاسم سلیمانی، جعفر اسدی، عزیز جعفری یک انسان معمولی بود که در مکتب امام خمینی(ره) به این درجه رسید.»

سردار شادمانی 1

سردار شهید حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد. فرماندهی لشکر 32 انصارالحسین استان همدان، فرماندهی لشکر 16 قدس استان گیلان و معاونت عملیات قرارگاه قدس از جمله مسئولیت‌های او در دوران دفاع مقدس بود. مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس شد. با پایان جنگ تحمیلی در پست‌های مختلفی همچون فرمانده قرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشکر 4 بعثت در غرب کشور، رئیس ستاد نیروی زمینی سپاه پاسداران،جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج سپاه(دو دوره)، جانشینی قرارگاه ثارالله، مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جانشین سازمان بسیج مستضعفان به خدمت پرداخت.

سردار حسین همدانی از مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حریم اهل بیت(ع) در طول سال‌های گذشته نقش تعیین کننده‌ای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، او در 16 مهرماه 1394 در حین انجام مأموریت‌های مستشاری در حومه شهر حلب به‌دست تروریست‌های داعشی به شهادت رسید.

سردار سرتیپ "علی شادمانی" مَرد عملیاتی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است. در یک روز ابری پاییزی مهمان دفترش در ساختمان عملیات ستاد کل نیروهای مسلح شدیم. برخلاف تصورمان که در دفترش باید پر از کالک و نقشه های عملیاتی باشد اما گوشه گوشه اتاقش پر از قاب عکس شهدا بود. وقتی در کنار ما نشست تا با او گفت و گو کنیم در سمت راستش عکسی از سردار شهید محمود شهبازی دستجردی فرمانده او در سپاه همدان به همراه سردار شهید حسین همدانی بود و در سمت چپ او عکسی از قنوت عارفانه شهید حسن طهرانی مقدم وجود داشت. در ادامه گفت و گوی ما را با وی می خوانید.

* رسته شما که عملیاتی است و در سال‌های دفاع مقدس نیز این مسئولیت را بر عهده داشتید، با توجه به این تخصص از نوع و تکنیک‌های فرماندهی سردار همدانی بگویید. چه ویژگی‌هایی باعث شد تا حسین همدانی سردار بی‌نظیری در غرب، جنوب، سازماندهی نیروهای بسیج و سوریه باشد؟

قبل از اینکه از شخصیت فرمانده دلاور و حبیب سپاه شهید همدانی سخن بگوییم حق مطلب این است که از امام خمینی(ره) بگوییم. امام(ره) دریچه‌ای را به روی ملت گشود و ملت را با اسلام، قرآن و مفاهیم آن همانند ایثار، مجاهدت و شهادت آشنا کردند. شهید همدانی و هزاران شهید دیگر که امروز برای ما شخصیت عظیم و قابل تحسینی هستند، وقتی به ابتدای زندگی آنان نگاه می‌کنیم می بینیم این‌ها انسان‌های معمولی در جامعه بودند. شاید در حوزه زندگیشان نکات برجسته ای را داشته باشند مانند اینکه مومن، خیّر و یا نابغه باشند ولی در ابتدا در همان محدوده زندگی خودشان بودند.

شهید همدانی در مکتب امام خمینی(ره) به جایی رسید

شهید همدانی یکی از همان آدم‌های معمولی بود که در مکتب امام خمینی(ره) به جایی رسید که وقتی به تاریخ خدمات او نگاه می‌کنیم با سربلندی و افتخار از او یاد می‌کنیم. انقلاب امام خمینی(ره) با انسان‌ها این کار را کرد. انسان‌هایی که داشته‌شان بصیرت، ایمان، ولایتمداری و عشق و علاقه برای خدمت به کشور بود، روح استکبارستیزی را از مکتب امام به خوبی یاد گرفتند. اگر امام(ره) با شاه به عنوان یک حکومت طاغوتی درگیر شدند، دلیلش این بود که شاه را دست نشانده استکبار می‌دانستند و هدف اصلیشان مبارزه با استکبار بود.

با نگاه به سخنان امام متوجه می‌شویم که ایشان با هیبت و صلابت در برابر استکبار سخن می‌گویند. اصلا آن‌ها را تحویل نمی‌گیرند. به رغم اینکه میلیاردها دلار پول و سرمایه نظامی دارند. بنابراین جا دارد تا در هر فرصتی به این موضوع بپردازیم که امام و انقلاب اسلامی در این کشور چه تحولی ایجاد کردند. البته ما بخشی از ویژگی‌های شخصیتی امام را شناخته‌ایم و هیچ کدام از نخبگان، علما و اهل قلم ما نتوانسته‌اند ویژگی‌های شخصیتی امام را به طور کامل تبیین کنند. امام اعجوبه‌ای بودند که یکی از ویژگی‌هایش تربیت انسان‌های مومن بود که یک آدم معمولی را به مجاهدی که در راه خدا از همه زندگی و علایقش می‌گذرد و در صحنه‌های خطر حضور می‌یابد، تبدیل کرد.

سردار همدانی را در جمع مردمی که با دست‌های خالی به جنگ با تانک‌ها رفتند، شناختم

در سال 57 که انقلاب مردم به اوج مبارزات خود رسیده بود و نظام پهلوی در حال سقوط بود؛ رژیم از آخرین ترفندش یعنی حکومت نظامی استفاده کرد. روز 21 بهمن، بختیار دستور داد ارتش به خیابان بیاید و مردم خانه نشین بشوند و بساط انقلاب برچیده شود. حضرت امام برای مقابله با این ترفند، امر کردند که مردم به خیابان‌ها بیایند، حکومت نظامی را بشکنند و از انقلابشان دفاع کنند. در این فضا چه کسانی به میدان می آیند؟ آن‌هایی که از شهادت نمی‌ترسند و پیام رهبرشان را مانند پیام قرآن و دین می‌دانند. در آن روز 2 قدرت در برابر هم قرار گرفتند که هر دو نیز پیروانی داشتند. رژیم، ارتش و ساواک را داشت و امام جمع کثیری از مردم حزب اللهی را داشت.

شهید بزرگوار آیت الله مدنی به نمایندگی از سوی امام خمینی(ره) به همدان آمده بود تا انقلاب را رهبری کند. یک تیپ زرهی نیز آن روزها از غرب کشور حرکت کرده بود تا به تهران برود و به حکومت نظامی کمک کند. شهید مدنی به امر حضرت امام دستور داد، مردم به جاده بریزند و جلوی حرکت این تیپ را بگیرند. شهید مدنی نیز از قبل توانسته بود نیروهایی را سازماندهی کند. در آن روز مهم برای اولین بار من سردار همدانی را دیدم و در همان نگاه شخصیتش در ذهنم شکل گرفت.

* شما آن زمان دانشجو بودید؟

بله؛ من دانشجوی رشته خون‌شناسی دانشگاه مشهد بودم که ترک تحصیل کردم و به خدمت سربازی رفتم. پس از 2 ماه خدمت از پادگان فرار کردم و به جمع انقلابیون همشهری خود در همدان پیوستم. سردار همدانی را در جمع افرادی که با دست‌های خالی به مبارزه با تانک‌ها رفتند، شناختم. آن روز تعدادی ارتشی دستگیر کردیم و اسلحه‌های آن‌ها را برداشته و به شهید مدنی دادیم تا در اختیار انقلاب قرار گیرد. همدان به دلیل نزدیکی به کردستان بستر امن و مناسبی برای کمونیست‌ها و منافقین بود لذا این ها نیز تلاش داشتند اسلحه‌ها را به دست بیاورند و ما باید مراقبت بسیاری می‌کردیم.

یک هفته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ضدانقلاب‌هایی که توسط عراق مسلح شده بودند، به قصد اعلام خودمختاری در کردستان به پادگان‌ها حمله کردند. اوج این مخالفت‌ها در مرداد 58 در پاوه اتفاق افتاد. حضرت امام دستور دادند که همه به سوی پاوه بروند. آن وقت به سپاه همدان رفتم و پس از مسلح شدن به همراه 64 نفر دیگر به سمت پاوه حرکت کردیم که بعد از آن به مدت 6 ماه در سنندج و سقز بودیم. در این مدت که امکانات کمی در اختیار داشتیم با سختی‌های آزاردهنده مواجه شدیم و خیلی سختی کشیدیم.

* در آن جمع چه کسانی بودید؟

به غیر از من و 2 نفر دیگر باقی افراد در کردستان و در طول جنگ به شهادت رسیدند. شهید تقی بهمنی مسئول و من جانشین بودم. همچنین در آن جمع شهید فریدی و شهید اکبر فرجیان زاده برادر سردار سعید فرجیان زاده نیز حضور داشتند.

همدانی متفاوت از دیگر پاسداران بود

پس از آن ماموریت به سپاه همدان آمدم با سعید طایفه نوروزی فرمانده سپاه صحبت کردم و گفتم ما خیلی سختی کشیدیم و این درست نیست که بدون امکانات ما را به ماموریت اعزام کنید. ایشان مدیر داخلی‌اش را صدا زد و گفت: «بگویید آقای همدانی بیاید.» در مدتی که ما کردستان بودیم، سردار همدانی سپاه همدان را به لحاظ نیروی انسانی، خودرو و اسلحه با ارتباط‌هایی که با اکبر غمخوار(مسئول پشتیبانی سپاه غرب کشور) و محسن رفیق دوست (مسئول پشتیبانی سپاه) داشت، تجهیز کرده بود.

من همدانی که در بهمن 57 دیده بودم را با اسم نمی‌شناختم. همدانی آمد و در آن دیدار او به لحاظ ظاهری متفاوت از ما پاسداران بود. آن وقت ما پوتین نمی‌پوشیدیم و کفش عادی به پا داشتیم. بلوزمان هم مانند الان روی شلوار بود. اما همدانی، بلوزش در شلوارش، فانسقه بسته، گتر کرده و پوتین هم پوشیده بود. آنجا من به همراه شهیدان فراهانی، فریدی و شالی بودم. با همدانی صحبت کردیم و او از برنامه‌هایش گفت. حرف‌هایش با آن قیافه نظامیش به دل ما نشست. ما تشنه امکانات بودیم و او می‌گفت که این بخش‌ها را تهیه کرده‌ایم و این بخش‌ها را نیز تهیه خواهیم کرد. آن وقت سردار همدانی مسئول تدارکات سپاه بود.

غلط نیست اگر بگوییم تدارکاتی‌ها بنیان گذار سپاه بودند

بعد از آن مرحله من مسئول آموزش سپاه همدان شدم. شهید تقی بهمنی مسئول عملیات و سردار نوری نژاد که اکنون مسئول بنیاد تعاون ناجا است مسئول اطلاعات سپاه همدان بودند. ما سه نفر به همراه سردار همدانی شبانه روز کار می‌کردیم. در آن ایام کمونیست‌ها خیلی فعال بودند و با آن‌ها درگیری بسیاری داشتیم و گشت ثارالله(ع) را به همین خاطر راه انداختیم. در آن زمان من هم آموزش می‌دادم و هم با عملیات کار می‌کردم.

کودتای نوژه که صورت گرفت باتوجه به قابلیت‌هایی که سپاه همدان در ماموریت‌ها از خود نشان داده بود باعث شد محسن رضایی با سپاه همدان تماس بگیرد و خبر کودتا را بدهد و بگوید: «یک نفر خودی بین کودتاچیان است، مراقب باشید او را نزنید. او به شما اطلاعات می‌دهد.» حال در آن وضعیت با همان تعداد نیرو و اطلاعات اندک باید با کودتا مقابله می‌کردیم، کودتایی که یک ستادش در فرانسه به فرماندهی شاپور بختیار و ستاد دیگرش در بغداد به فرماندهی اویسی بود. همه ساواکی‌ها و ارتشی‌های فراری داخل این کودتاچی‌ها بودند و دولت‌های مختلف نیز به آن‌ها کمک می‌کردند. حدود 68 خلبان نیز با این کودتاچی‌ها بودند تا با برداشتن هواپیماهای این پایگاه به تهران حمله کنند. سردار همدانی آن وقت مسئول تدارکات بود اما نقش فرماندهی و ممتازی ایفا می‌کرد. (از آنجایی که سپاه در ابتدا چیزی نداشت، حرف غلطی نیست که بگوییم تدارکاتی‌ها بنیان گذار سپاه بودند.) سپاه همدان برنامه ریزی کرد و در مدت 24 ساعت کودتا را جمع کرد و این کارنامه موفقی برای سپاه همدان شد. قبل از آن نیز ما می‌بایست جاده همدان به سنندج را پاکسازی می‌کردیم. در آنجا نیز سردار همدانی محور کار بود. فرمانده طایفه نوروزی بود اما همدانی در تدارکات متوقف نمی‌شد.

بنی صدر می گفت عراق جرات ندارد به ایران حمله کند!/سردار همدانی محور کار شد تا جبهه سرپل ذهاب را سامان بدهد

سال 58، بعد از کودتا، آذربون فرمانده سپاه سرپل ذهاب که منطقه و پاسگاه‌هایش در معرض تهاجم دشمن عراقی بود از شهید محمد بروجردی فرمانده سپاه غرب کشور خواست تا نیروهای سپاه همدان در آن منطقه مستقر شوند. لذا من، شهید همدانی و شهید بهمنی به همراه 70 نفر نیرو در کنار ارتشی‌ها در مرز مستقر شدیم. از 2 ماه قبل از آغاز جنگ در مرز بودیم. تمام حوادث و تحرکات را زیر نظر داشتیم و می‌فهمیدیم که به زودی جنگی علیه ما آغاز می‌شود ولی بنی صدر و اطرافیان وی نظر ما پاسداران را قبول نداشتند و می‌گفتند این‌ها تجربه ندارند و نمی‌دانند جنگ چیست و عراق نیز جرات نمی‌کند به ایران حمله کند! آن روزی که جنگ آغاز شد، من به همراه سردار همدانی به همدان آمده بودیم. فرمانده سپاه به همراه تعدادی نیرو جایگزین ما شدند و در آن روز نخست جنگ به اسارت دشمن در آمدند. با حمله عراق به ایران، ما نیز از همدان به سمت مرز رفتیم و دیدیم تمام مرز را عراق گرفته است، قصرشیرین محاصره و سرپل ذهاب اشغال شده است. زن و کودک آواره و خانه‌هایشان در معرض آتش توپخانه است. بسیار وضعیت اسفناکی بود. هیچ کس نمی‌دانست باید چه کار کند.

*شما آنجا چند نفر بودید؟

با تعداد نیروهایی که عقب نشینی کرده بودند، 60 نفر بودیم. با خبر حمله عراق از هر سپاهی تعدادی نیرو به سرپل ذهاب آمد. در یک اوضاع این چنینی سردار همدانی محور کار شد تا جبهه سرپل ذهاب را سامان بدهد. وضعیت سختی بود و بایستی خط را سامان می دادیم و از امکانات ارتش نیز بی بهره بودیم.

*آذربون که ارتشی و فرمانده سپاه سرپل ذهاب هم بود، کمکی نکرد؟

ارتشی بود اما مامور به سپاه بود و کسی حرف او را در ارتش قبول نمی‌کرد. پس از 2 یا 3 ماه به فرماندهی سردار همدانی جبهه سرپل ذهاب را تثبیت کردیم. من، شهید بهمنی و شهید فریدی نیز در کنار ایشان بودیم.

سردار همدانی نفر چهارم میان بنیان گذاران تیپ 27 محمدرسول الله(ص) بود/تیپ قوی عملیاتی انصارالحسین(ع) به فرماندهی سردار همدانی تشکیل شد

یک سال و نیم در این جبهه بودیم و تجاربی کسب کردیم. وقتی تصمیم گرفته شد در جنوب عملیاتی صورت بگیرد؛ نیروها را گلچین کردند و تقسیم بندی صورت گرفت لذا سپاه ایلام را به بنده دادند. گفتند می‌خواهیم فرماندهی و کادر سپاه ایلام را برای عملیات به دشت عباس ببریم و من مسئول سپاه ایلام شدم. من نیز شهید حاجی بابایی جانشینم در جبهه سرپل را به عنوان فرمانده معرفی کردم.

شهید همدانی و شهید شهبازی به همراه جمعی که توسط این‌ها انتخاب شد به جنوب رفتند و تیپ 27 محمدرسول الله(ص) را بنیان گذاری کردند. متوسلیان فرد اول، شهبازی فرد دوم، همت فرد سوم و همدانی فرد چهارم این تیپ بود. وزوایی، قجه‌ای و چراغی نیز فرمانده گردان ها بودند. دستاوردشان علاوه بر این که یک تیپ قوی را تشکیل دادند، عملیات‌های فتح المبین و بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، نیز بود.

شهید شهبازی و شهید همدانی علاوه بر کسب این افتخارات، امکاناتی را نیز برای سپاه همدان آوردند. با آن امکانات و تجربه‌هایی که در 3 جبهه سرپل ذهاب، ایلام و جنوب کسب کرده بودیم، تیپ انصارالحسین(ع) را در سال 62 پایه گذاری کردیم. سردار همدانی فرمانده و من جانشین وی شدم. این تیپ در مدت کمی به یک تیپ قوی عملیاتی تبدیل شد که 8 گردان داشت که توسط شهرستان‌های استان پشتیبانی و تجهیز می‌شدند و عملیات‌هایی را از جمله عملیات والفجر 2 در حاج عمران انجام دادیم. در آن عملیات سردار همدانی مجروح شد و فرماندهی تیپ بر عهده من گذاشته شد. چند ماهی نیز در آنجا پدافند کردیم.

در اواخر سال 62، آیت الله خامنه‌ای و محسن رضایی بازدیدی از بسیج 100 هزار نفری همدان به مدیریت شهید صوفی(مسئول بسیج سپاه استان همدان) داشتند و سپس تعدادی از فرماندهان را به تهران فراخواندند تا آموزش فرماندهی برای مدیریت یگان‌های جدید ببینند که من نیز جزو آن‌ها بودم. پس از طی دوره آموزشی به همدان آمدم و لشکر صاحب الزمان(عج) را با 13 گردان راه اندازی و در عملیات والفجر 5 شرکت کردیم.

سردار همدانی به عنوان فرمانده تیپ انصارالحسین(ع)، سردار دانشیار به عنوان فرمانده تیپ امیرالمومنین(ع) و سردار ناصح به عنوان فرمانده تیپ نبی اکرم(ص) در آن عملیات حضور داشتند. همزمان با این عملیات در جوانرود نیز با 6 یا 5 گردان، لشکر ما عملیاتی را انجام داد و 7 گردان آماده نیز داشتیم. سردار همدانی با من تماس گرفت و گفت: «در اینجا دشمن پاتک کرده است و نیاز به نیرو داریم.» من گفتم: «سردار محتاج دستور بدهند، من حرفی ندارم.» سردار محتاج با من تماس گرفت و گفت: «دوستت به کمک تو نیاز دارد و برو.» ما گردان‌هایمان را آماده کردیم و به کمک سردار همدانی رفتیم.

پس از عملیات والفجر 5، من مسئول عملیات قرارگاه رمضان شدم. سردار همدانی نیز فرماندهی تیپ انصارالحسین(ع) را بر عهده داشت و پس از مدتی مامور به فرماندهی تیپ قدس گیلان شد. با آن یگان در عملیات های کربلای 4 و 5 شرکت کرد و توانست تیپ را به لشکر ارتقا دهد.

کردستان در ایام جنگ توسط سپاه اداره می‌شد/ تجربه کشورداری سپاه، چیز گزافی نیست

*شما در آن دوره، فرماندار بودید؟

من 2 سال به پاوه رفتم، تیپی را راه اندازی کردم، فرمانده سپاه پاوه بودم و به عنوان فرماندار اورامانات(پاوه و جوانرود) نیز معرفی شدم.

*مردم اعتراضی نداشتند که یک نظامی فرماندار شده است؟

نه مردم استقبال می کردند. البته در کردستان سپاه قدرت داشت و دولت تشکیل می‌داد. مثلا ما سقز را آزاد می‌کردیم. ادارات مختلف را راه اندازی می‌کردیم، مردم نیز حمایت می‌کردند. یک روز کمیته امداد راه می‌انداختیم، یک روز بنیاد مسکن راه می‌انداختیم و سپاه آنجا همه کاره بود. اینکه برخی از مسئولان ادعا می‌کنند که سپاه تجربه کشورداری دارد، چیز گزافی نیست. من فرمانده سپاه و فرماندار منطقه‌ای بحرانی بودم که موفق بودم. دوستانی که سِمت‌های بالاتر از من داشتند نیز موفق بودند.

فرماندهی شهید همدانی در سرمای 25- کردستان و پاهایی که یخ می‌زد/در سخت‌ترین شرایط به کمکم آمد

در همان ایام سردار همدانی پس از فرماندهی لشکر قدس به قرارگاه قدس رفت و معاون سردار محمدعلی(عزیز) جعفری شد. در این برهه زمانی لشکرها به کردستان رفتند و قرار بود عملیاتی در سلیمانیه صورت بگیرد. منطقه کوهستانی بود و در زمستان با 2 یا 3 متر برف و دمای هوای 25- مواجه شدیم. آن موقع من فرمانده لشکر انصارالحسین(ع) شده بودم. در آن وضعیت 80 درصد توانمان با جو تأمین می شد و روزی 80 دستگاه تویوتا صفحه کلاچ تعویض می‌کردیم. بچه‌های گردان‌ها هر روز در سرما پاهایشان یخ می‌زد. در شرایطی اینگونه عملیاتی انجام دادیم که دشمن پاتک زد و 4 روز درگیر بودیم. من در این 4 روز یکی دو ساعت بیشتر نخوابیدم و در 48 ساعت دوم، یک دقیقه هم نخوابیدم. چشمانم ورم کرده بود، سرما خورده بودم، دشمن هم مرتب آتش می‌ریخت و درگیر بودیم. در قرارگاه نشسته بودم. در سوله باز شد و آقای همدانی آمد و گفت: «حاج علی برو استراحت کن». من با خیال راحت لشکر را تحویل او دادم چرا که او امین همه ما بود و آن وقت رفتم استراحت کردم و تا سرم را گذاشتم خوابم برد. فکر هم نکردم که وضعیت گردان‌ها چه می‌شود چرا که به او اطمینان داشتم و نیروها نیز با او آشنایی داشتند. آن خواب برای من همانند بهشت بود چرا که آرامش کامل داشتم و خیلی به دلم چسبید و این آدم خیلی برایم عزیزتر شد که در سخت‌ترین شرایط به کمکم آمد.

سردار همدانی هرجا ورود پیدا کرد، موفق بود/در هر جمعی بود بچه‌ها دوستش داشتند

پس از چند ماه از منطقه به خانه ام در همدان برگشتم. وضعیت در آن ایام سال که جاده پر از برف بود به گونه‌ای بود که اگر صبح حرکت می‌کردیم، شب به خانه می‌رسیدیم. شب که به خانه رسیدم و شام خوردم، تلفن خانه‌ام زنگ خورد. سردار همدانی بود. گفت: «حاج علی! جا نخوری. عراق روی محور شما پاتک کرده است.» گفتم: «من الان راه می‌افتم». گفت: «عزیز جعفری گفته به هیچ وجه نباید بیایی. جاده خطرناک است.» گفتم: «من چه کار کنم؟» گفت: «خیالت راحت باشد. من هستم.» این دومین صفایی بود که از سوی ایشان نصیب من شد و من فردایش از همدان حرکت کردم.

سردار همدانی هرجا ورود پیدا کرد، موفق بود. خوب فرماندهی کرد. در هر جمعی بود، همه بچه ها دوستش داشتند. فرمانده ای شجاع، علاقه مند، پیگیر و مسئولیت شناس بود و با همه بدنه تشکیلات رابطه برقرار می‌کرد.  با این تجربه بعد از جنگ ایشان در نیروی زمینی سپاه، بسیج و سپاه محمد رسول الله(ص) خدمات ارزنده‌ای ارائه کرد.

در فتنه 88 مجموعه یگان‌هایی تهران را فراخوانی کرد و تهران را از آسیب نجات داد

*سردار همدانی در جریان فتنه 88 چه اقداماتی انجام داد تا اقدامات خرابکارانه دامن گیر همه جامعه نشود؟

فتنه با اجرای طرحی در سپاه همزمان شده بود. سردار محمدعلی جعفری آن وقت تازه فرمانده سپاه شده بود و طرح تحول را اجرا می‌کرد و در راستای اجرای آن طرح تغییراتی در ساختار بسیج پیش آمده بود که بسیج بصورت واحدهای سازماندهی شده در صحنه نبود و خلاء ایجاد شده بود. سردار همدانی آن وقت فرمانده سپاه تهران بود. اگر خلاء این گونه باقی می‌ماند و به ساختاری که به او ابلاغ شده بود نگاه و احساس بی مسئولیتی می‌کرد، صحنه خالی از حضور بسیج می‌بود. نیروی انتظامی نیز یک توانی دارد. بسیج نیز به این معنا نیست که اسلحه در دست بگیرد بلکه مردم را پای کار می‌آورد. پایگاه‌ها و مساجد باید مردم را بسیج کنند و با فتنه اعلام مخالفت بکنند. سردار همدانی این خلاء را پر کرد و مجموعه یگان‌هایی که در تهران هستند را فراخوانی کرد و تهران را از آن آسیب نجات داد.

* جبهه سوریه چطور بود؟

سردار همدانی ظرفیت‌های مغفول مانده سوریه را پای کار آورد/در سخت ترین شرایط جنگ سوریه بسیج تشکیل داد

همه تجارب ایشان جمع می‌شود و به جبهه مقاومت می رود. جبهه مقاومتی که در یک طرف، همه استکبار و تکفیری‌ها با هم ائتلاف کرده‌اند و صهیونیسم نیز در رأس آنان است. در جبهه خودی نیز ارتش سوریه با وضع خاص خودش است. مانند همان سال 59 در جبهه سرپل ذهاب، یک نفر باید این وضعیت را سر و سامان بدهد.

لذا سردار همدانی ظرفیت‌های مغفول مانده سوریه را به نام بسیج پای کار آورد. در این شرایط سردار همدانی هم باید کار بسیج را انجام بدهد تا مردم آموزش ببینند و سازماندهی شوند و هم باید به ارتش سوریه مشورت بدهد چرا که او یک مستشار نظامی بود. مستشار نیز بدین معنا است که فردی بنا به درخواست یک دولت تجربه نظامی‌اش را به آن‌ها انتقال دهد و این صحنه بسیار سختی است.

یک وقت می‌خواهیم در شرایط امن بسیج راه بیاندازیم؛ مشکلی نیست و همه استقبال می‌کنند اما سردار همدانی در سخت ترین شرایط جنگ سوریه و در حالی که امیدی به ماندن بشار اسد نیست، بسیج مردمی را شکل داد و فضای آنجا تغییر یافت و تلاش‌های همه دشمنان متلاشی شد. آن آدم معمولی سال 57 که یک راننده بود این ماموریت مهم و سرنوشت ساز را انجام داد و این حاصل مکتب امام خمینی(ره) است. قاسم سلیمانی، جعفر اسدی، محمدعلی جعفری و... همه درس آموخته این مکتب هستند.

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس