گروه جنگ نرم مشرق - سریال Scandal اسکندل (رسوایی) در اپیزود 8 فصل پنجم خود به موضوع توافق هستهای با ایران و عدم صداقت ایرانیها در فرایند توافق میپردازد. در سر تا سر این اپیزود، تصاویر، گریمها و بازیگری نشان از عدم صداقت ایرانیها و راستگویی، وطنپرستی و زیرکی آمریکاییها دارد.
این سریال که پخش آن از شبکه ABC آمریکا از سال 2012 شروع گردیده، توسط Shonda Rhimes ساخته شده و اکنون فصل پنجم آن درحال پخش است.
این سریال با همزمانی مذاکرات اخیر هستهای گروه 1+5 با ایران، اپیزود 8 فصل جدید خود را به همین موضوع اختصاص داده بود تا دستمایهای برای ادامه سیاستهای ضدایرانی آمریکا داشته باشد. در این سریال ضدایرانی برای کاستن از تنشهای احتمالی در آینده، نام جمهوری اسلامی ایران را به جمهوری «بندار»! تغییر نام داده است.
در این قسمت از سریال سعی شده برتری قدرت آمریکا نسبت به ایران نمایش داده شود که چگونه آمریکاییها با هوشمندی به جمهوری اسلامی ضربه میزنند تا به ایرانیها درس عبرتی داده باشند.
اپیزود هشتم فصل پنجم سریال با جملات خبرنگار «ایبیسی» نیوز آغاز میشود: «پس از سالها شروع غلط و دیپلماسی شکستخورده، حالا دو کشور آمریکا و "جمهوری بندار" (ایران)، اکنون غیرممکن را به ممکن بدل کردهاند و در آستانه امضای توافق خلع سلاح هستند». در این خلال، دو تن از مقامات کاخ سفید شامل یک مرد مسن و یک خانم جوان بر سر عقد این توافق در حال شرطبندی کلامی هستند. زن، جمله معناداری را میگوید: «اعتماد کن اما با چشمباز. ما با چشم باز به سمت آنها رفتیم».
در این لحظه خبرنگار «ایبیسی» اینگونه ابراز میدارد: این توافق تاریخی، در عوض توقف برنامه هستهای جمهوری بندار دهههای تحریم این کشور خاورمیانهای را پایان خواهد داد. ناگهان همان پیرمرد میافزاید: «اما من به آنها اعتماد ندارم» و زن هم در پاسخ میگوید: «من هم اعتماد ندارم و برای همین گفتم ما با چشمان باز جلو رفتیم». دوباره یکی دیگر از خبرنگاران آمریکایی در مورد یک هفته مذاکره مستمر و حصول نتیجه نهایی تا دقایقی دیگر حرف میزند. به گفته او، در اینصورت پرزیدنت "فیتز گرانت" رییس جمهور آمریکا و پرزیدنت "رزانی" رییس جمهور بندار (ایران) صاحب بزرگترین امضای تاریخ صلح پس از فروپاشی دیوار برلین خواهند بود.
بر سر میز شام ضیافت آمریکا و ایران، "فرشاد خوانساری" -وزیر خارجه جمهوری بندار- در حال گفتگو با وزیر خارجه آمریکا (اولیویا پاپ) و پرزیدنت گرانت است. وزیر خارجه ایران اینگونه شروع میکند: «من پیوسته هم به کشورم و هم به خانوادهام کمک کردهام. اما از آنجایی که خانواده ستیزهجویی دارم، شاید ترجیح بدهم بیشتر به کشورم کمک کنم». آن سوی دیگر یکی از مقامات زن آمریکایی در حال گفتگو با یکی از مقامات ارشد ایرانی است که از طریق مترجم به او میگوید در حالی که ما کارها را انجام میدهیم، رییس جمهور شما همه امتیازات را خواهند گرفت.
اما نکته جالب برخورد "نوید" -مترجم مرد میان وزیر خارجه ایران و اولیویا پاپ (وزیر خارجه آمریکا)- است. نوید، از ضعف بزرگ خوانساری در انگلیسی سخن گفتن سوء استفاده کرده و در لابلای سخنانش طلب کمک از اولیویا میکند. به هر حال، به بهانه دیدار با سرآشپز سر خوانساری را گرم میکنند و نوید علت درخواست پناهندگی خود را سیاسی بودن خانواده خود در جمهوری بندار (جمهوری اسلامی) عنوان میکند. اولیویا، شرط اعطای پناهندگی را تحت پیگرد بودن خود او اعلام میکند که نوید هم فاقد این شرایط است. بنابراین نوید مجبور میشود دست به افشای این راز بزند که اطلاعات خوبی از برنامه هستهای کشورش دارد که به گوش آمریکاییها نخورده است. او، شرط ارائه اطلاعات بیشتر را قول آمریکاییها مبنی بر پناهندگی اعلام میکند.
گفتگو در اتاق کار رییس جمهور بین اولیویا و یکی از مشاوران رییس جمهور به چالش کشیده میشود. اولیویا معتقد است که میتوان به اطلاعات مترجم که حاکی از معرفی یک مرکز محرمانه فعالیت هستهای است، اعتماد کرد اما مشاور بر این باور است که مانند قضیه افشاگران شوروی سابق، دوباره رودست خواهند خورد. او اصرار میورزد که حالا که آمریکا و «بندار» به مرحله نهایی توافق رسیدهاند و جمهوری «بندار» میتواند بهترین متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه باشد، نباید هیچ چیز به هم بخورد. اولیویا هم پاسخ میدهد که تلاشی برای بر هم زدن چیزی نیست و فقط میخواهد بداند این نوید کیست و قصد واقعیاش چه چیزی است. به هر حال پس از کمی بحث، رییس جمهور به اولیویا اجازه میدهد که تا قبل از بعدازظهر فردا که زمان امضای توافق است، به اصل قضیه نوید پی ببرد.
تیم اولیویا دست به کار میشود و مشخص میگردد که مترجم مذکور، "نوید تورانی" مترجم رسمی دولت جمهوری بندار است. اهل روستا است و مدارج عالی علمی را پیموده و از آنجایی که کشور بندار دارای بالاترین نرخ سواد در کل منطقه است، این که حتی یک بچه روستایی به این سطح برسد، چیز عجیبی نیست. تورانی، مترجم نشست صلح بوده و در همه دیدارهای دولتی از پاریس، لندن، و مسکو حضور داشته است. او به غیر از دولت بندار، برای خوانساری هم مترجمی میکند، لذا در تمامی دیدارهای بازرسهای سازمان ملل از تاسیسات هستهای بندار حضور داشته و به بسیاری از اسرار اگاه است. طی بحثی کوتاه، گروه بر این اجماع میرسند که او جاسوس نیست و فقط میخواهد به امریکا پناه ببرد. از طرفی تنها راه محرمانه گفتگو کردن با نوید، دزیدن وی است که در امنیتیترین شرایط در سفارت بندار در آمریکا تحت حفاظت قرار دارد. اولیویا، این ماموریت را به "هاک" -آدم بزن بهادر خود- واگذار میکند.
فردا در روز موعود، طرفین بر سر میز مذاکره مینشینند و گرانت اعلام میکند که آمریکا هیچ مشکلی با فعالیت صلحآمیز هستهای ندارد اما میخواهیم که به ما اطمینان بدهید که «بندار» تحت هیچ شرایطی به طرف توسعه و دستیابی به سلاح هستهای حرکت نخواهد کرد. در همین حین، نوید تورانی که شب گذشته به طریقی نامعلوم و لابد از طریق هاک (!) توسط قرص مسموم گردیده، دچار حالت گسیختگی شده و بیهوش بر زمین میافتد. او را به بیمارستان میرسانند و در بیمارستان گفتگوی محرمانه بین اولیویا و وی آغاز میشود. نوید، از اولیویا میخواهد که به دلیل اطمینان خاطر از اینکه به دست جمهوری بندار و نیروهای رزانی بیرحم نیافتد، او را به یک مکان امن ببرند و او سپس همه چیز را خواهد گفت، چرا که اسرار بسیار محرمانهای را میداند. اولیویا نمیپذیرد و سوگند میخورد که اگر تورانی همه چیز را بگوید، کاری میکند که هیچوقت دست جمهوری بندار به او نرسد.
تورانی از تاسیسات هستهای مخفی که در 5 مایلی منطقه صحرایی به نام "یابرین" واقع شده و سه ماه است که راه افتاده، سخن میگوید. در آن سو، رییس جمهور از "سوزان راس" معاون اول خود میخواهد که به هر طریقی شده امضای توافق را به تعویق بیاندازد تا در این مدت اصل قضیه نوید تورانی مشخص شود. لحظاتی بعد، سوزان در میان مردم نمایش داده میشود و وقتی یک خبرنگار از او میپرسد که آیا از شرایط توافق راضی هست؟ پاسخ میدهد که راضی هست البته اگر 12 میلیون دختر بیسواد در بندار بتوانند حق خود را در این توافق بدست بیاورند. این جمله، موجب میشود که امضای قرار داد چند روز به تعویق بیافتد.
در این بحبوحه به اولیویا خبر میرسد که نوید در مورد تاسیسات هستهای مخفی دروغ گفته است و آن محل یک کارخانه تولید آبمیوه است. او، به بیمارستان میرود و موضوع را با عصبانیت به نوید اطلاع میدهد. تورانی، نیز قسم یاد میکند که حقیقت را گفته است. اولیویا او را تهدید به تحویل به مقامات ایرانی میکند اما در همان روز یکی از اعضای تیم اولیویا متوجه میشود که محل مورد نظر نوید، کارخانه تولید آبمیوه نیست، چرا که طبق تصاویر ماهوارهای، کامیونهای مستقر در محل حرکت نمیکنند. آنها فقط محموله به محل میآورند و از آنجا چیزی خارج نمیکنند؛ بنابراین متوجه میشوند که نوید اطلاعات دروغی ارائه نکرده است.
در همین حین، رسانههای امریکایی اعلام میکنند که امروز بعدازظهر، روسای جمهور طرفین بر سر میز امضای توافق خواهند نشست. اما اولیویا از آن سوی خط سر بزنگاه با یکی از مشاورین رییس جمهور تماس میگیرد و از او میخواهد که پرزیدنت گرانت را از امضای توافق منصرف نماید. بالاخره به هر زحمتی که هست، او در واپسین لحظه خبر حقیقت بودن ادعای نوید را به رییس جمهور میدهد و او هم از از امضای توافق سر باز میزند.
اولیویا بلافاصله به بیمارستان میرود و متوجه میشود که نوید رگ خود را زده است. خلاصه به هر زحمتی که هست او را نجات میدهد و به او مژده میدهد که حرفهایش حقیقت بوده و او را باور میکند و جمهوری «بندار» به دولت آمریکا دروغ گفتهاند.
این سریال که پخش آن از شبکه ABC آمریکا از سال 2012 شروع گردیده، توسط Shonda Rhimes ساخته شده و اکنون فصل پنجم آن درحال پخش است.
این سریال با همزمانی مذاکرات اخیر هستهای گروه 1+5 با ایران، اپیزود 8 فصل جدید خود را به همین موضوع اختصاص داده بود تا دستمایهای برای ادامه سیاستهای ضدایرانی آمریکا داشته باشد. در این سریال ضدایرانی برای کاستن از تنشهای احتمالی در آینده، نام جمهوری اسلامی ایران را به جمهوری «بندار»! تغییر نام داده است.
در این قسمت از سریال سعی شده برتری قدرت آمریکا نسبت به ایران نمایش داده شود که چگونه آمریکاییها با هوشمندی به جمهوری اسلامی ضربه میزنند تا به ایرانیها درس عبرتی داده باشند.
اپیزود هشتم فصل پنجم سریال با جملات خبرنگار «ایبیسی» نیوز آغاز میشود: «پس از سالها شروع غلط و دیپلماسی شکستخورده، حالا دو کشور آمریکا و "جمهوری بندار" (ایران)، اکنون غیرممکن را به ممکن بدل کردهاند و در آستانه امضای توافق خلع سلاح هستند». در این خلال، دو تن از مقامات کاخ سفید شامل یک مرد مسن و یک خانم جوان بر سر عقد این توافق در حال شرطبندی کلامی هستند. زن، جمله معناداری را میگوید: «اعتماد کن اما با چشمباز. ما با چشم باز به سمت آنها رفتیم».
در این لحظه خبرنگار «ایبیسی» اینگونه ابراز میدارد: این توافق تاریخی، در عوض توقف برنامه هستهای جمهوری بندار دهههای تحریم این کشور خاورمیانهای را پایان خواهد داد. ناگهان همان پیرمرد میافزاید: «اما من به آنها اعتماد ندارم» و زن هم در پاسخ میگوید: «من هم اعتماد ندارم و برای همین گفتم ما با چشمان باز جلو رفتیم». دوباره یکی دیگر از خبرنگاران آمریکایی در مورد یک هفته مذاکره مستمر و حصول نتیجه نهایی تا دقایقی دیگر حرف میزند. به گفته او، در اینصورت پرزیدنت "فیتز گرانت" رییس جمهور آمریکا و پرزیدنت "رزانی" رییس جمهور بندار (ایران) صاحب بزرگترین امضای تاریخ صلح پس از فروپاشی دیوار برلین خواهند بود.
بر سر میز شام ضیافت آمریکا و ایران، "فرشاد خوانساری" -وزیر خارجه جمهوری بندار- در حال گفتگو با وزیر خارجه آمریکا (اولیویا پاپ) و پرزیدنت گرانت است. وزیر خارجه ایران اینگونه شروع میکند: «من پیوسته هم به کشورم و هم به خانوادهام کمک کردهام. اما از آنجایی که خانواده ستیزهجویی دارم، شاید ترجیح بدهم بیشتر به کشورم کمک کنم». آن سوی دیگر یکی از مقامات زن آمریکایی در حال گفتگو با یکی از مقامات ارشد ایرانی است که از طریق مترجم به او میگوید در حالی که ما کارها را انجام میدهیم، رییس جمهور شما همه امتیازات را خواهند گرفت.
اما نکته جالب برخورد "نوید" -مترجم مرد میان وزیر خارجه ایران و اولیویا پاپ (وزیر خارجه آمریکا)- است. نوید، از ضعف بزرگ خوانساری در انگلیسی سخن گفتن سوء استفاده کرده و در لابلای سخنانش طلب کمک از اولیویا میکند. به هر حال، به بهانه دیدار با سرآشپز سر خوانساری را گرم میکنند و نوید علت درخواست پناهندگی خود را سیاسی بودن خانواده خود در جمهوری بندار (جمهوری اسلامی) عنوان میکند. اولیویا، شرط اعطای پناهندگی را تحت پیگرد بودن خود او اعلام میکند که نوید هم فاقد این شرایط است. بنابراین نوید مجبور میشود دست به افشای این راز بزند که اطلاعات خوبی از برنامه هستهای کشورش دارد که به گوش آمریکاییها نخورده است. او، شرط ارائه اطلاعات بیشتر را قول آمریکاییها مبنی بر پناهندگی اعلام میکند.
گفتگو در اتاق کار رییس جمهور بین اولیویا و یکی از مشاوران رییس جمهور به چالش کشیده میشود. اولیویا معتقد است که میتوان به اطلاعات مترجم که حاکی از معرفی یک مرکز محرمانه فعالیت هستهای است، اعتماد کرد اما مشاور بر این باور است که مانند قضیه افشاگران شوروی سابق، دوباره رودست خواهند خورد. او اصرار میورزد که حالا که آمریکا و «بندار» به مرحله نهایی توافق رسیدهاند و جمهوری «بندار» میتواند بهترین متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه باشد، نباید هیچ چیز به هم بخورد. اولیویا هم پاسخ میدهد که تلاشی برای بر هم زدن چیزی نیست و فقط میخواهد بداند این نوید کیست و قصد واقعیاش چه چیزی است. به هر حال پس از کمی بحث، رییس جمهور به اولیویا اجازه میدهد که تا قبل از بعدازظهر فردا که زمان امضای توافق است، به اصل قضیه نوید پی ببرد.
نوید تورانی
تیم اولیویا دست به کار میشود و مشخص میگردد که مترجم مذکور، "نوید تورانی" مترجم رسمی دولت جمهوری بندار است. اهل روستا است و مدارج عالی علمی را پیموده و از آنجایی که کشور بندار دارای بالاترین نرخ سواد در کل منطقه است، این که حتی یک بچه روستایی به این سطح برسد، چیز عجیبی نیست. تورانی، مترجم نشست صلح بوده و در همه دیدارهای دولتی از پاریس، لندن، و مسکو حضور داشته است. او به غیر از دولت بندار، برای خوانساری هم مترجمی میکند، لذا در تمامی دیدارهای بازرسهای سازمان ملل از تاسیسات هستهای بندار حضور داشته و به بسیاری از اسرار اگاه است. طی بحثی کوتاه، گروه بر این اجماع میرسند که او جاسوس نیست و فقط میخواهد به امریکا پناه ببرد. از طرفی تنها راه محرمانه گفتگو کردن با نوید، دزیدن وی است که در امنیتیترین شرایط در سفارت بندار در آمریکا تحت حفاظت قرار دارد. اولیویا، این ماموریت را به "هاک" -آدم بزن بهادر خود- واگذار میکند.
فرشاد خوانساری
فردا در روز موعود، طرفین بر سر میز مذاکره مینشینند و گرانت اعلام میکند که آمریکا هیچ مشکلی با فعالیت صلحآمیز هستهای ندارد اما میخواهیم که به ما اطمینان بدهید که «بندار» تحت هیچ شرایطی به طرف توسعه و دستیابی به سلاح هستهای حرکت نخواهد کرد. در همین حین، نوید تورانی که شب گذشته به طریقی نامعلوم و لابد از طریق هاک (!) توسط قرص مسموم گردیده، دچار حالت گسیختگی شده و بیهوش بر زمین میافتد. او را به بیمارستان میرسانند و در بیمارستان گفتگوی محرمانه بین اولیویا و وی آغاز میشود. نوید، از اولیویا میخواهد که به دلیل اطمینان خاطر از اینکه به دست جمهوری بندار و نیروهای رزانی بیرحم نیافتد، او را به یک مکان امن ببرند و او سپس همه چیز را خواهد گفت، چرا که اسرار بسیار محرمانهای را میداند. اولیویا نمیپذیرد و سوگند میخورد که اگر تورانی همه چیز را بگوید، کاری میکند که هیچوقت دست جمهوری بندار به او نرسد.
میز مذاکره نهایی آمریکا و بندار
تورانی از تاسیسات هستهای مخفی که در 5 مایلی منطقه صحرایی به نام "یابرین" واقع شده و سه ماه است که راه افتاده، سخن میگوید. در آن سو، رییس جمهور از "سوزان راس" معاون اول خود میخواهد که به هر طریقی شده امضای توافق را به تعویق بیاندازد تا در این مدت اصل قضیه نوید تورانی مشخص شود. لحظاتی بعد، سوزان در میان مردم نمایش داده میشود و وقتی یک خبرنگار از او میپرسد که آیا از شرایط توافق راضی هست؟ پاسخ میدهد که راضی هست البته اگر 12 میلیون دختر بیسواد در بندار بتوانند حق خود را در این توافق بدست بیاورند. این جمله، موجب میشود که امضای قرار داد چند روز به تعویق بیافتد.
سوزان راس
در این بحبوحه به اولیویا خبر میرسد که نوید در مورد تاسیسات هستهای مخفی دروغ گفته است و آن محل یک کارخانه تولید آبمیوه است. او، به بیمارستان میرود و موضوع را با عصبانیت به نوید اطلاع میدهد. تورانی، نیز قسم یاد میکند که حقیقت را گفته است. اولیویا او را تهدید به تحویل به مقامات ایرانی میکند اما در همان روز یکی از اعضای تیم اولیویا متوجه میشود که محل مورد نظر نوید، کارخانه تولید آبمیوه نیست، چرا که طبق تصاویر ماهوارهای، کامیونهای مستقر در محل حرکت نمیکنند. آنها فقط محموله به محل میآورند و از آنجا چیزی خارج نمیکنند؛ بنابراین متوجه میشوند که نوید اطلاعات دروغی ارائه نکرده است.
تصویر ماهواری محل افشا شده توسط نوید
در همین حین، رسانههای امریکایی اعلام میکنند که امروز بعدازظهر، روسای جمهور طرفین بر سر میز امضای توافق خواهند نشست. اما اولیویا از آن سوی خط سر بزنگاه با یکی از مشاورین رییس جمهور تماس میگیرد و از او میخواهد که پرزیدنت گرانت را از امضای توافق منصرف نماید. بالاخره به هر زحمتی که هست، او در واپسین لحظه خبر حقیقت بودن ادعای نوید را به رییس جمهور میدهد و او هم از از امضای توافق سر باز میزند.
پس از تحقیقات مفصل، رییس جمهور متوجه میشود که جمهوری بندار در منطقه افشا شده توسط نوید اورانیوم غنی نمیکند بلکه دارای ابر رایانه برای هر گونه حمله سایبری علیه غرب است. به هر حال، رییس جمهور گرانت خوشحال از این پیروزی، به پای میز امضای توافق میرود و توافق را امضا میکند.
اما طبق ساختار اینگونه فیلمها و سریالهای آمریکایی، در اقدامی قهرمانانه! و هوشمندانه! در کنار گوش رییس جمهور بندار (ایران) زمزمه میکند که "تا هفت دقیقه دیگر یک پهپاد آن کارخانه تولید آبمیوه عزیز شما را مورد هدف قرار میدهد و از روی نقشه پاک میکند" و به پرزیدنت رزانی شوک وارد میکند.
لحظه شوکه شدن پرزیدنت رزانی
این سریال به مانند دیگر فیلم و سریالهای ضدایرانی آمریکایی، سعی در سیاهنمایی از جامعه ایرانی دارند تا تصویری منفی و وحشی از ایرانیها به مردم آمریکا و جهان نشان دهند. در این قسمت از سریال از دورویی و دروغگویی ایرانیها میبینید تا همجنسبازهای ایرانی و مردمی که از حکومت جمهوری اسلامی وحشت دارند و میخواهند به متمدن کشور جهان یعنی آمریکا فرار کنند.نکته دیگری که از سریال اسکندل میتوان دریافت، ترس آمریکاییها از قدرت سایبری ایران است؛ این موضوع نشان میدهد که آمریکاییها به خوبی از مولفههای قدرت ایران آگاه هستند و از همین نقاط قوت برای ایرانهراسی استفاده میکنند.
آمریکاییها نشان دادهاند که از هر فرصتی برای عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی استفاده میکنند، حتی اگر در موضوعی مانند مذاکرات هستهای باشد که نیاز آنها به انجام توافقات هستهای بیشتر از ایرانیها است!