به گزارش مشرق، برخی افراد هستند که از زندگی مرفه و راحت خود میگذرند و بسیار انفاق می کنند تا افراد مستحق را از مشقت خارج کنند و همچنین برای خودشان توشه آخرت فراهم کنند، غافل از اینکه شرط قبول این عمل، نیت خالص و خشنودی خداوند است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
«وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ»
«جز براى طلب خشنودىِ خدا انفاق نكنيد»
جعفر بن یونس، مشهور به شبلی از عارفان بنام قرن سوم و چهارم هجری بود، روزی شبلی از کنار دکان نانوایی می گذشت، گرسنگی چنان او را ناتوان کرده بود که چاره ای جز تقاضای نان نداشت و از مرد نانوا خواست که به او تکه ای نان دهد ولی نانوا با عصبانیت او را رد کرد.
در دکان نانوایی، شخص دیگری نشسته بود که شبلی را می شناخت، رو کرد به نانوا و گفت: اگر شبلی را ببینی چه خواهی کرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه بخواهد به او می دهم، دوست نانوا به او گفت: آن مرد که الآن از خود راندی و لقمه ای نان را از او دریغ کردی، شبلی بود.
نانوا سخت بهم ریخت و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویی آتشی در جانش برافروخته اند. پریشان و شتابان به دنبال شبلی رفت و عاقبت او را در بیابان پیدا کرد. بی درنگ خود را به دست و پای شبلی انداخت و از او خواست که بازگردد تا وی طعامی به او بدهد. شبلی قبول نکرد، نانوا اصرار کرد و گفت: اگر منت بر من بگذاری و شبی را در سرای من بگذرانی، به شکرانه این توفیق و افتخاری که نصیب من می گردانی، مردم بسیاری را اطعام می کنم.
شبلی پذیرفت، شب فرا رسید و میهمانی عظیمی برپا شد و صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند، مرد نانوا در آن ضیافت هزینه زیادی کرد و همگان را اطعام داد.
بر سر سفره، اهل دلی به شبلی گفت: یا شیخ نشان دوزخی و بهشتی چیست؟ شبلی گفت: دوزخی آن است که یک تکه نان را در راه خدا نمی دهد، اما برای شبلی که بنده ناتوان و بیچاره اوست، هزینه گزافی می کند و بهشتی فقط برای رضای خدا کار می کند.
پی نوشت:
1- سوره بقره، آیه 272
منبع: حوزه
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
«وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ»
«جز براى طلب خشنودىِ خدا انفاق نكنيد»
جعفر بن یونس، مشهور به شبلی از عارفان بنام قرن سوم و چهارم هجری بود، روزی شبلی از کنار دکان نانوایی می گذشت، گرسنگی چنان او را ناتوان کرده بود که چاره ای جز تقاضای نان نداشت و از مرد نانوا خواست که به او تکه ای نان دهد ولی نانوا با عصبانیت او را رد کرد.
در دکان نانوایی، شخص دیگری نشسته بود که شبلی را می شناخت، رو کرد به نانوا و گفت: اگر شبلی را ببینی چه خواهی کرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه بخواهد به او می دهم، دوست نانوا به او گفت: آن مرد که الآن از خود راندی و لقمه ای نان را از او دریغ کردی، شبلی بود.
نانوا سخت بهم ریخت و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویی آتشی در جانش برافروخته اند. پریشان و شتابان به دنبال شبلی رفت و عاقبت او را در بیابان پیدا کرد. بی درنگ خود را به دست و پای شبلی انداخت و از او خواست که بازگردد تا وی طعامی به او بدهد. شبلی قبول نکرد، نانوا اصرار کرد و گفت: اگر منت بر من بگذاری و شبی را در سرای من بگذرانی، به شکرانه این توفیق و افتخاری که نصیب من می گردانی، مردم بسیاری را اطعام می کنم.
شبلی پذیرفت، شب فرا رسید و میهمانی عظیمی برپا شد و صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند، مرد نانوا در آن ضیافت هزینه زیادی کرد و همگان را اطعام داد.
بر سر سفره، اهل دلی به شبلی گفت: یا شیخ نشان دوزخی و بهشتی چیست؟ شبلی گفت: دوزخی آن است که یک تکه نان را در راه خدا نمی دهد، اما برای شبلی که بنده ناتوان و بیچاره اوست، هزینه گزافی می کند و بهشتی فقط برای رضای خدا کار می کند.
پی نوشت:
1- سوره بقره، آیه 272
منبع: حوزه