گروه دین مشرق، میدان توپخانه تهران در سال 1288 شمسی در روز یازدهم مرداد ماه شاهد به دار آویختن بزرگ عالمی بود که تنها جرمش دفاع از حقانیت اسلام بود، شیخ فضلالله نوری از مجتهدان شهر تهران بود که نقش بیبدیل در تحقق اسلام سیاسی داشت، وی در گنجاندن نظارت فقها بر مصوبات مجلس شورای ملی دوران قاجار تلاشهای بسیاری کرد.
به مناسبت سالروز شهادت شیخ فضلالله نوری به برهه هایی از زندگانی این مجاهد نستوه اشاره میشود:
-در سال 1259 قمری در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران به دنیا آمد، وی پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد، تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.
-پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد، سپس برای تکمیل دانش خویش به نجف هجرت کرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف میرزا حبیبالله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدّتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد.
- موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضلالله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال 1303 قمری روانه تهران شود.
- مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق العاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره میبردند.
-از چنین حوزه تعلیم و تدریسی شخصیتهای بزرگواری برخاستهاند، از آن جمله: شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، حسین قمی، سیدمحمود مرعشی پدر آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی(ره)، شیخ حسن تهرانی، علامه محمد قزوینی و ... .
- وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
- پس از واقعه «مسیو نوژ» بلژیکی و توهین وی به روحانیت و نارضایتی عمومی از حکومت وقت رهبران روحانی به همراه مردم به حرم عبدالعظیم(ع) پناهنده شدند و در آنجا خواستههای خود را که مهمترین آنها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستههای مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند، اما عین الدوله که پذیرش خواستهها قدرتش را محدود میکرد با خواستههای آنها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالتطلبان پرداخت، مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند، آیتالله طباطبایی و آیتالله بهبهانی که رهبری نهضت عدالتطلبی را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضلالله در جامعه آگاهی داشتند، از این رو با وی به گفتوگو پرداختند و از او درخواست همکاری کردند، شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست، او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بیاحترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمیگذارم هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم، ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.
*شیخ فضلالله خواهان قانونی بود که بر پایه اسلام و شریعت باشد
-یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود، در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود، روحانیان و در رأس آنها شیخ فضلالله خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی میخواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دستههای مبارزان شد، در آن زمان روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکل میدادند به طوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها فراماسون بودند.
-شیخ فضل الله که از قبل به توطئههای فراماسونها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کنند. امّا نمایندگان فراماسون به راه خویش میرفتند.
-ذکر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملی از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت، با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد، از این زمان شیخ فضلالله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غربگرا و فراموسونها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت.
-شیخ فضلالله که شاهد توهین روزنامهها به دین و ائمه معصومین(ع) بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، مشروطة مشروعه باشد.
-وی بارها گفت: من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند، روزنامهها را که لابد خواندهاید که به انبیا و اولیا توهین میکنند.
- تبلیغات مشروطهطلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جو سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطهخواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرحریزی کنند، شیخ فضل الله نیز برای اینکه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم(ع) هجرت کرد و در آنجا متحصن شد.
- شیخ و یارانش بعد از اطمینان از تحقق خواستههایشان تحصن را ترک کردند، این در حالی بود که وعدههای داده شده برای ایجاد تفرقه میان آنها بود، هر چند در این مرحله شیخ فضلالله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشت، وجود او و یارانش خاری در چشم مشروطه طلبان غربگرا بود، از این رو با جعل تلگرامهایی از طرف علمای نجف، شیخ را مخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند! اما ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود، پس از آن توطئه قتل شیخ طرحریزی شد و شیخ فضلالله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت، مجروح شد.
*باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند
- مشروطه خواهان پس از برقراری حکومت در زمان محمدعلی شاه قاجار به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند، طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشتزده هر کدام به جایی پناه بردند، اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضلالله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
-پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضلالله رسید تا به جایی پناهنده شود، سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتوگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کردهام تا از خطر محفوظ باشید، یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند امّا شیخ بدون عکسالعمل در مقابل این پیام «لا حول و لا قوة الاّ بالله» میگفت، پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بیطرفی است، بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید، شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمود: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند، چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.
- سرانجام مشروطهطلبان برای انتقام از شیخ فضلالله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند، شیخ فضلالله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم رجب برای محاکمه او را به عمارت گلستان بردند.
*مؤسسان این حکومت بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند
- اعضای دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روی نیمکت نشستند، شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال میکرد، او در موقع محاکمه به آقا حمله و بیاحترامی میکرد و یک بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم، از مخارج تحصن سؤال شد و شیخ فضلالله توضیح داد و گفت: دیگر پول نداشتیم و گرنه ادامه میدادیم، در بین محاکمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند، شیخ عبایش را همان نزدیکی روی کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند امّا اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال کردند.
-بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود، هنگامی که شیخ فضلالله به طرف میدان توپخانه میرفت، نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».
- پس از آن شیخ را روی چهارپایه قرار دادند و او از آنجا آخرین سخنان خویش را بیان کرد، وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسسان این اساس بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند، این اساس مخالف اسلام است، محاکمه من و شما بماند پیش پیغمبر اسلام، او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کم نظیری بیان کرد.
-قبل از اینکه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند، یکی از مشروطهخواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضلالله گفت: من دیشب پیامبر(ص) را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.
به مناسبت سالروز شهادت شیخ فضلالله نوری به برهه هایی از زندگانی این مجاهد نستوه اشاره میشود:
*شیخفضلالله به فرمان میرزای شیرازی راهی تهران میشود
-در سال 1259 قمری در روستای لاشک در منطقه کجور مازندران به دنیا آمد، وی پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد، تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.
-پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد، سپس برای تکمیل دانش خویش به نجف هجرت کرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف میرزا حبیبالله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدّتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد.
- موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضلالله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال 1303 قمری روانه تهران شود.
- مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق العاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره میبردند.
- وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
- پس از واقعه «مسیو نوژ» بلژیکی و توهین وی به روحانیت و نارضایتی عمومی از حکومت وقت رهبران روحانی به همراه مردم به حرم عبدالعظیم(ع) پناهنده شدند و در آنجا خواستههای خود را که مهمترین آنها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستههای مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند، اما عین الدوله که پذیرش خواستهها قدرتش را محدود میکرد با خواستههای آنها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالتطلبان پرداخت، مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند، آیتالله طباطبایی و آیتالله بهبهانی که رهبری نهضت عدالتطلبی را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضلالله در جامعه آگاهی داشتند، از این رو با وی به گفتوگو پرداختند و از او درخواست همکاری کردند، شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست، او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بیاحترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمیگذارم هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم، ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.
-یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود، در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود، روحانیان و در رأس آنها شیخ فضلالله خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی میخواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دستههای مبارزان شد، در آن زمان روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکل میدادند به طوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها فراماسون بودند.
-شیخ فضل الله که از قبل به توطئههای فراماسونها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کنند. امّا نمایندگان فراماسون به راه خویش میرفتند.
-ذکر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملی از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت، با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد، از این زمان شیخ فضلالله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غربگرا و فراموسونها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت.
-شیخ فضلالله که شاهد توهین روزنامهها به دین و ائمه معصومین(ع) بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، مشروطة مشروعه باشد.
- تبلیغات مشروطهطلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جو سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطهخواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرحریزی کنند، شیخ فضل الله نیز برای اینکه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم(ع) هجرت کرد و در آنجا متحصن شد.
- شیخ و یارانش بعد از اطمینان از تحقق خواستههایشان تحصن را ترک کردند، این در حالی بود که وعدههای داده شده برای ایجاد تفرقه میان آنها بود، هر چند در این مرحله شیخ فضلالله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشت، وجود او و یارانش خاری در چشم مشروطه طلبان غربگرا بود، از این رو با جعل تلگرامهایی از طرف علمای نجف، شیخ را مخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند! اما ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود، پس از آن توطئه قتل شیخ طرحریزی شد و شیخ فضلالله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت، مجروح شد.
*باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند
- مشروطه خواهان پس از برقراری حکومت در زمان محمدعلی شاه قاجار به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند، طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشتزده هر کدام به جایی پناه بردند، اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضلالله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
- سرانجام مشروطهطلبان برای انتقام از شیخ فضلالله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند، شیخ فضلالله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم رجب برای محاکمه او را به عمارت گلستان بردند.
*مؤسسان این حکومت بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند
- اعضای دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روی نیمکت نشستند، شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال میکرد، او در موقع محاکمه به آقا حمله و بیاحترامی میکرد و یک بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم، از مخارج تحصن سؤال شد و شیخ فضلالله توضیح داد و گفت: دیگر پول نداشتیم و گرنه ادامه میدادیم، در بین محاکمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند، شیخ عبایش را همان نزدیکی روی کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند امّا اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال کردند.
- پس از آن شیخ را روی چهارپایه قرار دادند و او از آنجا آخرین سخنان خویش را بیان کرد، وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسسان این اساس بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند، این اساس مخالف اسلام است، محاکمه من و شما بماند پیش پیغمبر اسلام، او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کم نظیری بیان کرد.
-قبل از اینکه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند، یکی از مشروطهخواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضلالله گفت: من دیشب پیامبر(ص) را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.
«روحش شاد و یادش گرامی باد»