اینها بخشهایی از خاطرات همسر شهید حمید آذینپور یکی از یازده شهید سانحه هوایی پرواز فالکن 19 دی ماه 84 است که به همراه فرمانده نیروی زمینی سپاه، سردار احمد کاظمی در منطقه شمال غرب کشور در اطراف ارومیه به فیض شهادت رسیده است. فرزند شهید در خاطراتی که از حجم کارهای شهید آذینپور در خاطر دارد میگوید: «بابا همیشه خسته می اومد. هیچ وقت نشد که خستگی شون تو روابطش با ما تأثیر بذاره؛ حتی شده بود از شدت خستگی چشمانش سرخ بود، اما به هر سختی خودش رو می خواست به زور بیدار نگه داره. هنگام شنیدن اخبار خوابش میبرد. اون لحظه مامان چایی هایی را که میآورد و سرد میشد تندتند عوض میکرد تا بابا متوجه نشه که خوابش برده. خیلی از این بابت ناراحت میشد. مامان این کار رو میکرد تا بابا فکر کنه چایی اش داغ و دو، سه ثانیه بیشتر نخوابیده، خیلی جالب بود. بابا هیچ وقت متوجه نشد که چقدر خوابیده است.»
شهید آذینپور یکی از چهرههای اصلی در مبارزه با جریان ضد انقلاب در اوایل دوره جنگ است و در طول سالهای نخست جنگ در منطقه شمال غرب نقش تعیین کنندهای در مقابله با دشمن بعثی داشت. او معتقد بود در جریان مقابله با فتنه نفاق و ضد انقلاب باید با مردم داری بدنه اجتماعی این گروه را از آنها جدا کرد زیرا تنها در این صورت است که میتوان این جریان را از بین برد. او خود برای افزایش ضریب اعتماد اجتماعی مردم منطقه به حکومت و تامین نیازهای مردمی نقشی فعال داشت.
شهید نبی الله شاهمرادی یکی دیگر از شهدای این سانحه هوایی در وصیت نامه خود نوشته است: «إن شاء الله بر مصداق کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمودند: ریاستها ماندگار نیست در صورتی که اگر ماندنی بود به شما نمیرسید، سعی نماییم در این مسئولیت، که بتوانیم صرفا به خدمت به اهداف عالیه اسلام و انقلاب اسلامی بیندیشیم. خداوندا! ما را چنان کمک و راهنمایی نما، که فقط و فقط، آنچه خود خواهی، آن باشیم و بتوانیم در راه رضای تو قدم برداریم و از تو میخواهیم که همه ما را عاقبت به خیر نمایی.»
شاهمرادی نیز همانند شهید آذینپور یکی از چهرههای موثر در مقابله با جریان ضدانقلاب در کردستان و آذربایجان غربی بود. مسئولیت او در این منطقه همان گونه که در وصیت خود نگاشته است تنها در راه اهداف عالیه اسلام و انقلاب اسلامی به کار گرفته شد. او در حالی که به مبارزه نظامی با گروههای مسلح در این منطقه میپرداخت از طریق رفتار و منش جوانمردی توانست تعدادی از اشرار فریب خورده که به دلیل جهل به گروههای معارض علیه انقلاب تبدیل شده بودند را جذب نموده و از جبهه دشمن خارج نماید.
اما در میان شهدایی که در روز عرفه سال 84 به لقاء الله پیوستند یک حلقه مشترک وجود دارد. شهید احمد کاظمی حلقه واصل میان ده شهید دیگری بود که همراه ایشان برای ماموریت به ارومیه پرواز کرده بودند. هر یک از این افراد به دلیل ارتباطاتی که از قبل با احمد کاظمی داشتند، پس از مسئولیت کاظمی در نیروی زمینی سپاه دست یاری به وی دادند و بخش دیگری از خدمت خود را آغاز نمودند اما دیگر زمان پاداش فرا رسیده بود و هر یک از این فرماندهان ثمره سالها مجاهدت خود را با ملاقات با خدا دریافت نمودند.
سردار احمد کاظمی یکی از فرماندهان اصلی جنگ در دفاع مقدس بود که در موفقیتهای لشکر 8 نجف و لشکر 14 امام حسین علیه السلام نقشی بیبدیل داشت. سردار غلامعلی رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در مورد ویژگیهای برجسته شهید کاظمی در دوره دفاع مقدس نسبت به اهمیتی که او برای نیروهای خود قائل بود اشاره میکند و آماده سازی حمام در هر شرایط جنگی را یکی از روشها و تاکتیکهای کاظمی برای افزایش روحیه نیروها معرفی میکند. «من گفتم سه نقطه را در لشکر 8 نجف اگر کسی سر میزد به نقش احمد و مدیریت او پی میبرد: یکی اسلحه خانه، یکی حمام و یکی هم آشپزخانه. در این سه جا، میفهمید که احمد چقدر به لجستیک، آموزش، نگهداری و روحیه پرسنل بها می دهد. احمد اصرار داشت که همه جا حمام احداث شود و این نشان می داد که به نیروهایش خیلی بها می دهد. در نزدیک ترین مکان ها به خط مقدم حمام درست می کرد، حمام درست حسابی. من دو سه جا در این حمام ها رفتم؛ در مریوان، در جزیره مجنون، کنار کارون.»
رشید در مورد فعالیتهای پس از دوران جنگ کاظمی به تجربه حضور او در لبنان و فلسطین اشاره میکند که موجب شد تجربههای گرانبهایی از سن 17 سالگی که کاظمی به فلسطین رفت نزد او انباشته شود تا در دوران مدیریت نظامی کشور پس از جنگ مورد بهره برداری قرار بگیرد. رشید در این رابطه میگوید: «قطعا اقداماتی که احمد در قرارگاه حمزه انجام داد متاثر از 12 سال تجربه اش بوده است. من یادم است، واقعا با یک رویکرد جدید کار را انجام داد. یعنی تا رفت آنجا، بعد از یک مطالعه دو سه ماهه حالا خدا چه اعتماد به نفسی به او داده بود آمد کل روش جنگ را در طول 10 سال در کردستان گذاشت کنار و عوض کرد و تغییر و تحول ایجاد کرد و میگفت برادران قبلی اشتباه میکردند که پشت سر هم نیرو گذاشتند و صدها پایگاه ثابت ایجاد کردند، ما میتوانیم اینها را جمع کنیم، ما میتوانیم متکی بشویم به یک سیستم اطلاعات خیلی دقیق و چند واحد واکنش سریع و ورزیده داشته باشیم، هر جا که ضد انقلاب حرکتی کرد، به سرعت مثل اجل ما پیاده شویم روی سرش، مرحله بعد مرز را ببندیم و مرحله نهایی برویم در خاک عراق و هر سه چهار کار را کرد.»
سردار قاسم سلیمانی نیز 40 روز پس از شهادت احمد کاظمی در مورد ارتباط خود با وی در دوره پس از جنگ میگوید: «بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیک شدیم. علتش هم غربتی بود که ما بعد از جنگ پیدا کردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب که همه میگویند بلکه از باب اینکه انسان از یک راهی باز می ماند، احساسی مثل اینکه جا مانده و باز مانده است به او دست میدهد. لذا همیشه چیزی هم میگفتیم و شوخی که می کردیم میگفتیم که جزیره ای باشد و ما را ببرند آنجا که همیشه تداعی آن دوران را بکند و این باعث شده بود که بیشتر به هم نزدیک بشویم.»
سلیمانی در مورد نوع شهادت کاظمی میگوید او قابلیت این را داشت که یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند و در جریان آن جنگ به شهادت برسد اما اصرارهای خودش برای رسیدن به کاروانی که از آنجا مانده بود موجب شد تا خداوند شهادت او را زودتر برایش به ارمغان بیاورد. سلیمانی مهمترین عاملی که موجب شد از احمد کاظمی، احمد کاظمی بسازد را به امام (ره) مربوط میداند. سردار سلیمانی میگوید کاظمی در جبهه تبلور روحیه و شخصیت امام (ره) در میان رزمندگان بود و تمام ویژگیهای ایشان را نه از روی مراوده؛ بلکه به دلیل ارتباط عاطفی با امام (ره)، در خود ایجاد نموده بود.
قدرت دیگری که احمد کاظمی در طول دفاع مقدس از خود به یادگار گذاشت پایه گذاری یک لشکر از نقطه صفر است. سردار سلیمانی با اشاره به این نکته، توانایی کادر سازی شهید کاظمی را مورد تاکید قرار میدهد و میگوید: «به لشکر نجف که نگاه میکنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمیآید. این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان یک لشکر درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبه های طولانی داشتند با امکانات وسیع خصوصا در کادر، نه تنها برابری میکند بلکه شاه کلید جنگ بشود. اینجا در واقع این را می رساند که نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتکارات و موضوعات گوناگون، نه اینکه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتکارات و طرح آنها را می گفت، نه، بلکه هر چیز بود از او دمیده میشد.»