گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
اسکندر را ول کنید! ماهیار را بچسبید
محمد ایمانی در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
«جانوسیار» و «ماهیار» نام دو سردار هخامنشی است که به خیانت در تاریخ مانده است. 4 قرن پیش از میلاد هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، این دو به مملکت خود خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر توسط خود او به دار کشیده شدند.
حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت به دارا (داریوش سوم)، از یک حکمت بزرگ رونمایی میکند و میگوید «رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن- یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن.» چنین هرزگیهایی را هیچ انسان با شخصیتی نمیپذیرد. خداوند در قرآن حکیم میفرماید «ما جعلالله لرجل من قلبین فی جوفه. خداوند درون سینه یک انسان، دو قلب [برای دوست داشتن 2 چیز متضاد] قرار نداده است.»
«ممکن است کسانی دلشان با جمهوری اسلامی نباشد و نخواهند از نظام دفاع کنند اما از کشور خود که میخواهند دفاع کنند.» شبیه این عبارت را رهبر معظم انقلاب چند بار در طول سالهای گذشته عنوان کردهاند، 2 بار در باب بحثهای سیاسی و انتخابات، و یک بار درباره حمایت از مصرف تولید ایرانی. هرگاه این رویکرد توأم با طمأنینه و بلندنظری از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، جماعتی سیاستباز و بدآوازه و دارای سوابق معارضه با نظام و انقلاب، بلافاصله خود را خطاب سخنان معظمله قرار دادند و به زعم خود خردهگیری کردند که؛ مگر به ما اجازه میدهید نامزد شویم؟ مخالفان وقتی نامزد ندارند برای چه پای انتخابات بیایند؟ و از این قبیل. خطاب آن سخنان به افراد عادی دارای تعلق به کشور بود نه عناصر بدسابقهای که بارها نه تنها اسلامیت و حتی جمهوریت بلکه امنیت کشور را زیر پا گذاشتند، با بدترین دشمنان ملت ایران همآوایی کردند و اقتدار و عزت و پیشرفت ایران را با بولهوسیهای خود به حراج گذاشتند. اگر به سیاق استدلال این جماعت باشد، علیالقاعده باید بدکارههایی مانند مسعود رجوی و مریم قجرعضدانلو و فرح و اشرف پهلوی و اردشیر زاهدی و... همه مجرمان سابقهدار مدعی شوند، چرا که متولد ایرانند و شناسنامه ایرانی دارند!
احتمالا ذکر دو نقل قول در این زمینه به فهم درست موضوع کمک کند. اولی متعلق به مصاحبه غلامحسین کرباسچی (شهردار متخلف و از پایهگذاران نشریات زنجیرهای) با روزنامه اعتماد در تاریخ 23 اسفند 91 است. کرباسچی همان کسی است که رویکرد افراطی و لاابالی وی و حسین مرعشی در افزودن عناصر لیبرال به مرکزیت کارگزاران موجب اعتراض و استعفای محمد هاشمی شد. خبرنگار اعتماد از کرباسچی میپرسد کلیدواژههایی نظیر حاکمیت دوگانه، این تلقی را در نهادهای حاکمیتی ایجاد کرد که اصلاحطلبان صراحتا خواستار تغییر ساختاری هستند. اگر خود را جای طرف مقابل بگذارید حاضرید دوباره به این جریان اعتماد کنید؟ وی در پاسخ به سخنان یکی دیگر از افراطیون استناد میکند و میگوید «من در زندان با برخی از این آقایان بودم و کلمات این دوستان جناح چپ را نگاه میکردم. هر 9 روز یک کلمه جدید در فرهنگ سیاسی اختراع میکردند... زیدآبادی [که توجیهکننده مشروعیت اسرائیل در روزنامه خرداد بود] میگفت من در زندان فکر میکردم طرف مقابل اگر جای ما بودند، چگونه درباره ما فکر میکردند. مثلا کسانی که همه چیزش از اسلام است و ایده حاکمیت قرآن و دین را مد نظر داشته که یک روز حکمفرما شود و حالا فراهم شده، در این میان اگر ببینند عدهای در حال ضربه زدن به این دین هستند یا به نوعی در برابر حکومت دینی مشکلتراشی و مشکلسازی میکنند، چه باید بکنند؟»
مسئله اما فقط اسلام نیست. سخن از هرج و مرجطلبی و مسلک آنارشیستی جماعتی است که اصالتا قائل به لگد زدن به قانون و چهارچوبهای عقلانی و ملی هستند و با لاابالیگری تمام، علیالدوام مرتکب رفتارهای پرخطر میشوند. محمدرضا تاجیک که در دولت اصلاحات مشاور رئیسجمهور بود و در فتنه و آشوب 88 دستگیر شد، 7 آذر 94 به روزنامه اعتماد میگوید «گفتمان اصلاحطلبی بعد از 18 سال تعریف نشده است. یکی از اصلیترین مسائلی که وجود دارد و مانع انتشار مانیفست اصلاحات شده همین است که نمیخواهد خیلی اهل غربال کردن باشد... مرزبندی میان خودی و غیرخودی اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل است که میبینیم به نام نامی اصلاحطلبی، 72 ملت وجود دارد و 72 کنش و واکنش انجام میشود... وقتی این اتفاق نیفتاده دیگر راه چارهای باقی نمانده و باید هزینه هر گرایش و کنشی به نام اصلاحات را بپردازیم. از کسی که به نام اصلاحطلبی میرود و با فرح پهلوی ملاقات میکند تا کسی که با خارج از کشور میبندد، تا کسی که در پشت تریبون رسانههای خارجی میخواهد نظام را براندازی کند... هرچه سریعتر باید مشخص شود که مرزهای اصلاحات کجاست.
هر کسی و جریانی که از این مرز عبور کند اصلاحطلب نیست. باید معلوم شود که اگر کسی از این مرز عبور کرد دیگر عبور کرده و نام او اصلاحطلب نیست. اگر این مرزبندی مشخص شود، هر کس نمیتواند در واکنش به هر مسئله کوچکی به دامن رادیکالترین اپوزیسیون خارج کشور پناه ببرد که اگر بُرد، قبل از خروج از حاکمیت از اصلاحات خروج کرده است. اگر این شخصیت خط خطی و خدشهدار شود ما نمیتوانیم با مردم رابطه برقرار کنیم. ما اول باید بگوییم چیستیم و کیستیم. نمیتوانیم در عین حال همه کس و همه چیز باشیم.»
با این اوصاف، این نظام و شورای نگهبان نیستند که باید توجیه کنند چرا مهر فقدان شایستگی و صلاحیت بر پیشانی هرزهکاران سیاسی و فرهنگی میزنند بلکه آنها هستند که باید توضیح دهند چرا تا این حد سقوط کردهاند؟ هنگامی که روزنامه زن با بیوه پهلوی مصاحبه کرد، حمل بر تصادف شد اما این تصادف عمق پیدا کرد تا جایی که مدیر روزنامه به اذعان خود در مصاحبه با روزنامه شرق، سر مزار(!) شاه در مصر رفت و «بازدید ما از مسجد رفاعی چند روز قبل از یکی از مراسمهایی که مربوط به شاه میشد؛ حالا یا تولد یا فوت او بود. یکی از افراد سلطنتطلب هم آمده بود تا آنجا را برای مراسم آماده کند.»
همین آقازاده مبتذل هنگامی که برای اجرای محکومیت خود به زندان رفت، در آنجا به تصریح خود «دوستان خوب بهایی و سازمان مجاهدین خلقی» پیدا کرد. او حالا یک ماه مانده به انتخابات، عازم آمریکا شده است؛ به سیاق برادر رابینهود(!) خود که هنگام اقامت در لندن به دنبال رایزنی برای تشدید تحریمها و فشار علیه دولت وقت از طریق ناراضی کردن مردم بود. بیراه نبود که روزنامه لسآنجلس تایمز مهر ماه 1388- یک سال و نیم قبل از اینکه هیلاری کلینتون از تحریمهای فلجکننده رونمایی کند- گزارش داد نمایندگان رهبران جنبش سبز در نشست مقامات آمریکایی با اپوزیسیون میگویند تحریمها باید تشدید شود اما نه به صورت تدریجی که مانند واکسن عمل کند بلکه دفعی باید فلجکننده باشد!
در سقوط این طیف همین بس که از یک سو سیمای زشت آمریکا را بزک میکنند- در حالی که آمریکا حتی به دکتر محمد مصدق سکولار و ناسیونالیست غیرمذهبی هم رحم نکرد- و از سوی دیگر به اعتبار پیشه کردن راهبرد کلی قانونشکنی و معارضه با قانون، هرج و مرجی را ترویج میکنند که ذاتا مطلوب آمریکا و صهیونیسم مسیحی در ایران است. مگر مثلث صهیونیسم مسیحی غیر از استراتژی «بیثباتسازی» ایران را پیگیری میکنند و مگر بسترسازی برای عبور از قانون و رونق هرج و مرج جز به بیثباتی و ناامنی و تضعیف اقتدار ملی میانجامد؟! ماجرای تیر 78 و آن آشوب 8 ماهه سال 88 تنها نمونههایی از کار ویژه این جماعت ضد ایران است وگرنه رسانهها و سخنوران این طیف در داخل و خارج هر روز و هر ساعت به امر تشویش اذهان به عنوان مقدمه اضطراب و اغتشاش و آشفتگی عمومی مشغولند.
اگر بنمایه جنگ نرم دشمن، فرسایش ایمان و اراده و امید و روحیه ملت و تزریق روحیه حیرت و تردید و خود کمپنداری و احساس حقارت است، این جماعت در خط مقدم چنین جنگی قرار دارند. همه امید دشمنان ایران- و نه فقط انقلاب اسلامی- به این جماعت بدکاره و «آسان و ارزان معاملهکن» است چنانکه روزنامه وال استریت ژورنال چند روز پیش به صراحت نوشت «تمام امید غرب با رد صلاحیت اصلاحطلبان نابود میشود» و «با این رد صلاحیت، نزاع سیاسی و دعوای بزرگی در ایران در راه است. این غربالگری نامزدها تمام امیدهای غرب را تباه میسازد»! مگر آمریکا و غرب قرار است در قبال ایران چه کاری بکنند؟ آنها دنبال اصلاحات راستین در ایرانند که عربستان و قطر و بحرین و... را تبدیل به مرکز اختناق و سرکوب و تعطیلی انتخابات کردهاند؟ یا دنبال امنیت و صلح هستند که اکنون غرب آسیا کانون جنگ و ناامنی و جنایت و ترور شده است؟
افراطیونی که از عنوان اصلاحطلبی مسجد ضرار ساختند و آن را پوششی برای خوردن و فرسودن موریانهوار بنیانهای اقتدار و امنیت و پیشرفت ملی کردند، ناقلان ویروس خطرناک HIV در عرصه سیاست هستند و به هر مدیریت و صاحبمنصبی نزدیک شوند، بیتردید آن مدیریت و مدیر آن را تباه میکنند. این جماعت با گستاخی از دولت به عنوان «رحم اجارهای اصلاحطلبان» یاد کردند و در حالی که حداقل در 10 انتخابات اخیر مجلس، ریاستجمهوری و شورای شهر با ناکامی و عدم اقبال مردم مواجه شدهاند، همین حالا دولت و رئیسجمهور را تهدید میکنند اگر ما به مجلس رفتیم که هیچ، اما اگر مجلس به ما نرسد، روحانی اولین رئیسجمهور یک دورهای خواهد بود!
آنها خود بهتر از هر کس میدانند که با اقتصاد و سیاست خارجی دولت در این 30 ماهه چه کردهاند و حالا با گروگان گرفتن ناکامی اقتصادی دولت میخواهند روحانی را به رادیکالیسم و تقابل با قانون تحریک کنند، شاید از این طریق برای خود حاشیه امنیت و مجرای نفوذ و مهرهچینی بیشتر فراهم کردند. آنها برای «دارا»ی دولت اعتدال بدتر از جانوسیار و ماهیار هستند، چه اینکه در سوابق خود از هیچ وطنفروشی و جفا و خیانتی دریغ نکردهاند. آنها همانگونه که روحانی 23 تیر 78 گفت مزدور دشمنند و با مزدور دشمن باید با شدت و غلظت رفتار کرد.
خجالت متوجه كيست؟
روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز خود نوشت:
در ميان اظهاراتي كه اين روزها اين سو و آن سو ميشود، سخنان آقاي محمدرضا باهنر، جالبتر مينمايد. ايشان نايبرييس مجلس هستند كه در هر سه دوره اخير و در كل هفت دوره نماينده مجلس، و پنج دور عضو هيات رييسه مجلس بودهاند، كه سه دوره آن كرسي نايبرييسي را در اختيار داشتهاند. همچنين رييس فراكسيون اكثريت اصولگراي مجلس نيز هستند. با تمام اينها به اين خبر توجه كنيم كه يك سايت اصولگرا آن را منتشر كرده است:
«رييس جبهه خط امام و رهبري گفت: در حال حاضر هشت ميليون بيكار داريم كه حدود هفت تا هشتميليون نيز بيكار پنهان هستند. اين عملكرد بسيار خجالتآور است. محمدرضا باهنر رييس جبهه خط امام و رهبري عصر شنبه در نشست «دانشگاه، جوانان و دهه پيشرفت و عدالت» با اشاره به مفهوم اصولگرايي، اظهار داشت: در زمان جنگ تحميلي ١٠٠٠ ميليارد دلار به كشور خسارت وارد شد، اما توانستيم با جهاد آن خسارتها را بازسازي كنيم. در دولت هفتم نيز شايد عملكرد خوبي نداشتيم، اما در دولت هشتم (اصلاحات) از نظر توسعه اقتصادي، پتروشيمي، نفت و نيروگاه عملكرد خوبي صورت گرفت. رييس جبهه خط امام و رهبري رشد اقتصادي كشور را قابل قبول ندانسته و گفت: اين عملكرد بسيار خجالتآور است. در حال حاضر هشت ميليون بيكار داريم كه حدود هفت تا هشت ميليون نيز بيكار پنهان هستند. وي افزود: در اشتغال نرخ بيكاري ما قابل افتخار نيست، اما هر چهار سال يك بار دست نمايندگان و روساي جمهور زير ساتور مردم است و برخي مسوولان نيز صرفا علاقه دارند كه دل مردم را به چيزهاي تخيلي خوش كنند. باهنر در پايان گفت: عمق ديد ما براي برنامهريزي به هشت سال ميرسد، در حالي كه بايد ٢٠ ساله و ٥٠ ساله برنامهريزي كنيم.»
اين اظهارات بيش از اينكه سخنان يك منتقد نظام باشد، از سوي كسي است كه همواره در مسند قدرت بوده است، ولي معلوم نيست كه خطاب ايشان به كيست؟ و چه كسي بايد از اين وضع خجالت بكشد؟ اگر ايشان يا هر كس ديگري از هر جناح نتوانسته با حدود ٣٠ سال نمايندگي مردم آن هم در مقام اكثريت پارلماني، گامي رو به جلو بردارد، و اوضاع آنقدر بيريخت است كه از نظر ايشان خجالتآور است، پس ادامه اين راه و سياست چه منطقي دارد؟ بگذريم از اينكه نميدانيم تعداد بيكاران را از كجا آوردهاند كه ٨ ميليون نفر است. چرا كه دادههاي رسمي آن را زير ٣ميليون ميدانند، ولي فرض كنيم كه اين ارقام ايشان درست است و بايد ١٦ ميليون شغل ايجاد كرد. در اين صورت طرح ايشان و دوستانشان براي ايجاد اين حد از شغل كه حدود ٨٠ درصد تعداد شاغلين موجود كشور است، چيست؟ شايد نيازي به اين پرسش نباشد، اگر ايشان پاسخ دهند كه در دوره دولت اصولگرايان چه گلي برسر اشتغال ايران زده شد، خيلي لطف كردهاند.بياييد نگاهي منصفانه به اين آمار بيندازيم. در دولت اصلاحات ٣/٦ ميليون نفر به جمعيت فعال كشور اضافه شد. يعني طي هشت سال ١٣٧٦ تا ١٣٨٤ سالانه حدود ٨٠٠ هزار نفر به اين جمعيت اضافه شد. به همين ميزان بر تعداد شاغلان اضافه شد. يعني ٢/٦ ميليون نفر.
ولي از سال ١٣٨٤ كه دولت اصلاحات رفت و دولت دوستان آقاي باهنر آمد تا پايان سال ١٣٩١، دريغ از اضافه شدن يك شغل. البته شغل جديد اضافه شد. ولي چون به همان تعداد نيز مشاغل پيشين از ميان رفته، افزايش خالص اشتغال حدودا صفر بوده است. در حالي كه در اين دوره درياي عظيم نفت و درآمدهاي آن به جيب دولت اصولگرا واريز شد. اگر حداقل با همان سرعت دولت اصلاحات پيش ميرفتيم، اكنون هشت ميليون شغل (حداقل) اضافه بر تعداد موجود داشتيم و بهطور قطع ميزان بيكاري زير ٥ درصد شده بود. خوب چه كسي بايد پاسخگوي اين وضع باشد. شما يا ديگران؟ شايد بگوييد كه شما وزير نبودهايد و در دولت نقشي نداشتهايد، قطعا اين پاسخ پذيرفتني نيست.
زيرا نقش مجلس در قانوننويسي و نظارت بر عملكرد دولت و استيضاح مسوولان اجرايي بيبديل است. آيا شما هيچگاه به خود زحمت داديد كه در زمان آقاي احمدينژاد وضع بيكاري و سياستهاي اشتغال آن دوره را به چالش بكشيد؟ آيا هيچگاه به خود زحمت داديد تا در برابر آمارسازي آن دولت كلمهاي بگوييد؟ آنگاه كه گفتند سالانه ٦/١ ميليون شغل ايجاد ميكنيم در حالي كه افزايش سالانه تعداد مشاغل صفر يا حدود صفر بود! اگر مجلس اينقدر بيخاصيت است كه تاثيري بر امور ندارد، چرا به آنجا ميرويد؟ اصولا چرا به دولت نرفتيد تا كاري موثر انجام دهيد؟ قضيه اين است كه اين وضع واقعا خجالتآور است. درست گفتهايد، فقط مانده است كه كدام جناح بايد مسووليت خجالتآوري آن را عهدهدار شود؟ اين را ميگذاريم به عهده شما كه پاسخ اين يادداشت را بدهيد.
منافع تهران، رم و پاریس
حمیدرضا آصفی-سخنگوی پیشین وزارت خارجه در بخش سرمقاله امروز شرق نوشت:
با بهسرانجام رسیدن «برجام» که با فرازوفرودهای زیاد به مرحله اجرا درآمد، دور تازهای از روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای اروپایی از سر گرفته شد؛ روابطی که نزدیک به ١٠ سال بلاتکلیف و معطل بود و به تبادلنظر در سطوح میانی مسئولان دو کشور تنزل یافته و رایزنیها عمدتا به برخی مسائل چالشبرانگیز سیاسی منطقهای و بدون توجه به ابعاد اقتصادی، تجاری و فرهنگی آن صورت میگرفت.
سفر رئیسجمهور اسلامی ایران به ایتالیا و فرانسه، آن هم بعد از یک تأخیر کوتاهمدت به دلیل حوادث تروریستی پاریس، بسیار بهنگام و با نگاهی به آینده و جبران فرصتهای ازدسترفته گذشته صورت گرفته است؛ گذشتهای که به دلیل فشارهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا بر ایران، امکان استفاده از همه ظرفیتها میان طرفین، وجود نداشت.
روابط سنتی ایران با اروپا در ابعاد سیاسی و اقتصادی بسیار ممتاز بوده است. همکاریهای گسترده ایران با آلمان، فرانسه و ایتالیا غیرقابلمقایسه با سایر کشورها در نقاط دیگر جهان به استثنای ژاپن بوده است. اکنون این سفر که از رم شروع شده و در ادامه پاریس را نیز دربر میگیرد، چه بهلحاظ سیاسی و چه از نظر اقتصادی برای طرفین حائزاهمیت است.
بازار جذاب ایران و کشورهای پیرامونی که کشورمان را به دروازه ١٥ کشور درآورده است، فریبندهتر از آن است که کشورها بتوانند از آن چشمپوشی کنند. حضور گسترده هیأتهای مختلف از اقصینقاط دنیا در دو سال گذشته در ایران، مؤید همین مطلب است. این آمدوشدها که آخرین آن سفر پراهمیت رئیسجمهور چین به ایران بود، بهگونهای جلبتوجه کرده که حسادت همسایگان ناخرسند از پیشرفت ملت ایران را نیز برانگیخته است. در سفر چهارروزه رئیسجمهور، قراردادهای متعددی در این دو کشور پراهمیت اروپایی به امضای طرفین میرسد.
استفاده از ظرفیت سرمایهگذاری مشترک در بخشهای مختلف ایران، انتقال فناوریهای روز جهان، صدور نفت و کالاهای غیرنفتی میتواند مرکز و کانون مذاکرات باشد و طرفین، روابط سنتی نفتی را احیا کنند. از یاد نبریم که به دلیل تحریم بخش نفت در سالهای گذشته، جمهوری اسلامی ایران تعدادی از مشتریان نفتی خود را از دست داده است. مضافا اینکه فرانسه و ایتالیا هردو در میادین نفتی ایران حضور گسترده و فعالی داشتهاند و فرصت انتقال تکنولوژیهای نو در توسعه فازهای پارسجنوبی، حائزاهمیت است. در کنار آن، موضوع حملونقل هوایی از اهمیت بالایی برخوردار است. علاوه بر ظرفیتهای گسترده اقتصادی که فقط به دو نمونه آن اشاره شد، در ابعاد سیاسی تحولات منطقه، موضوع تروریسم و مواد مخدر جایگاه ویژهای در مذاکرات خواهد داشت.
به گفته مقامات اروپایی، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان باثباتترین و کلیدیترین کشور منطقه، شریک مطلوب اتحادیه اروپا برای رایزنیهای سیاسی است؛ فرصتی که اروپا بهآسانی نزدیک به ١٠ سال آن را از دست داد و تبعات آن را هم دید. قاره سبز بهعنوان منطقهای نزدیک به خاورمیانه - و با کمی اغماض بهعنوان همسایه این منطقه- دارای علایق و نگرانیهای مشترکی با ایران است. تحولاتی که در منطقه رخ میدهد بهسرعت و بسیار گسترده میتواند اروپا را تحتتأثیر قرار دهد. مسئولان اروپایی بهدرستی دریافتهاند که برای حفظ امنیت، ثبات و در نتیجه توسعه و خروج از رکود اقتصادی، به کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران نیازمند هستند. سفر آقای دکتر روحانی فرصت مناسبی است تا با نگاه به آینده روابط سنتی ایران و اتحادیه اروپا به روزهای اوج خود بازگردد.
شجاعانه و بهنگام
سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی به شرح زیر است:
اقدام نيروي دريايي سپاه در دستگيري متجاوزين به آب هاي سرزميني ايران، هنوز نقل محافل سياسي و نظامي در ايران و جهان است. يکشنبه گذشته دلاورمردان نيروي دريايي که در اين عمليات، دست به ماشه عمل کردند، با فرمانده کل قوا ديدار نموده و مورد تفقد معظم له قرار گرفتند. رهبر انقلاب از اين اقدام ستايش برانگيز، تجليل کردند و فرمودند«شجاعانه» و «بهنگام» بود.
ما در شرايط حساسي به سر مي بريم. زمان براي ملت ما و مسئولين ما تعيين کننده است. هر نهاد و مسئولي بايد سر جاي خود باشد تا بتوان به نقش تاريخي براي صيانت از انقلاب عمل کرد. انبوهي از ناوگان دشمن در آب هاي خليج فارس و درياي عمان در سرتاسر مرزهاي دو هزار کيلومتري ما آرايش جنگي دارند. در افغانستان و پاکستان در شرق و نيز در ترکيه و عراق در غرب کشور و همسايگان شمالي، آمريکاييان خيمه زده و به
بهانه هاي مختلف از هزاران کيلومتر آن سوي اقيانوس ها آمده اند و توپ ها و تفنگ ها و موشک هايشان را به سوي ملت ايران نشانه گرفته اند. اين لشکرکشي براي چيست؟ همه اينها يک هدف را دنبال مي کنند و آن نابودي انقلاب اسلامي و مقابله با اصيل ترين و پاک ترين انقلاب معاصر است؛ انقلابي که نزديک به چهار دهه روي پاي فرزندان شجاع و سلحشور خود ايستاده است.
سپاه پاسداران، نگهبان بيدار، هوشيار و شجاع انقلاب است و در دفاع مقدس و سرتاسر سال هاي پس از انقلاب نشان داده در انجام اين وظيفه لحظه اي آرام ندارد. مجله نظامي آمريکايي نشنال اينترست طي تحليلي در باره اقدام سپاه در مقابله با تفنگداران آمريکايي مي نويسد: «اقدام سپاه پاسداران در بازداشت تفنگداران آمريکايي، آن هم در روز اجراي برجام، نشان از تداوم هويت انقلابي دارد. اين اقدام نشان داد که گفتمان انقلابي ايران در مورد آمريکا تغيير نخواهد کرد.»
آمريکايي ها بايد بدانند که برجام به معناي پايان ستيز با سياست هاي تجاوزکارانه آمريکا نيست. برجام به معناي همزيستي مسالمت آميز با آمريکا و از آن طرف تداوم خصومت هاي بي پايان با ملت ايران نيست. برجام به معناي پاک کردن حافظه تاريخي ملت ايران و فرزندان دست به ماشه آنها در مرزهاي آبي و خاکي سرزمين مقدس جمهوري اسلامي نيست. آمريکا بايد به خوبي اين پيام را دريافت کند. خدا رحمت کند مرحوم استاد سيد علي اکبر پرورش را، يک وقتي نقل فرمودند زماني که بحث پذيرش قطعنامه مطرح بود، اطلاع دادند که ناوگان آمريکا در حال حرکت به سمت خليج فارس است. امام (ره) در جلسه سران سه قوه و فرماندهان جنگ فرمودند: «اين ناوگان دريايي را رصد کنيد، همين که نزديک شد، دو موشک به آن شليک کنيد.» برخي در آن جلسه حرف هايي زدند، امام هم سخن خود را تکرار کرد، اما ظاهراً به دليل شرايط آن روزها، پذيرشي براي اين سخن امام نبود. امام (ره) فرمودند: «هر وقت بخواهيد با آمريکا و انگليس مسامحه کنيد، آنها فشارها را بيشتر مي کنند. برخورد کنيد، نترسيد. آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند.»
اگر آن روز به اين سخن امام (ره) توجه مي شد و ناوگان آمريکا با دو موشک نواخته مي شد، امروز آنها در آب هاي سرزميني ما اين طور جولان نمي دادند. کار عظيم سپاه و عقب نشيني واشنگتن در اين حادثه، مسئله مهمي است. آمريکا بايد بداند آرايش جنگي سپاه در آن روز بسيار جدي بود. اگر آنها به تحرکات خود ادامه مي دادند، امروز سرنوشت ديگري برايشان در منطقه رقم مي خورد.
کساني که امروز در نيروي دريايي سپاه دست به ماشه در آب هاي نيلگون خليج فارس هستند، لحظه شماري مي کنند شرايطي پيش بيايد تا همان توصيه امام (ره) در نشست سران را عملياتي کنند. آنها «شجاعانه» و «بهنگام» عمل خواهند کرد و زمان را براي انجام اين مأموريت تاريخي از دست نخواهند داد.
تعامل با جهان از موضع قدرت
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
نخستین سفر خارجی آقای روحانی رئیسجمهور پس از اجرای بر جام با دیدار از ایتالیا آغاز شد. قرار است رئیسجمهور پس از ایتالیا به فرانسه نیز سفر کند.
از فضای سیاسی – تبلیغاتی جدیدی که پس از فرجام به وجود آمده، باید استقبال کرد. این پدیده یکبار دیگر هنر دیپلماسی در تبیین واقعیتهای عینی کشور را آشکار میسازد که توانسته است اقتدار و عزت نظام در تعامل با سایر کشورها را به نمایش بگذارد و قدرتها را وادار کند حقایق را بپذیرند و مناسبات خود با ایران اسلامی را بر همین مبنا پایهریزی نمایند.
اکنون ماهها است که حتی قبل از اجرائی شدن برجام نیز شاهد حضور هیئتهای سیاسی – اقتصادی از چهار گوشه جهان هستیم که در یک مسابقه سنگین رقابتی سعی دارند مناسبات بهتر و بیشتری را با ایران برقرار سازند. سفر روسای جمهور روسیه و چین از یکطرف و حضور معاون صدراعظم آلمان و سایر مقامات اروپائی در صدر هیئتهای بلندپایه اقتصادی – تجاری نشانگر ورود روزافزون شرق و غرب به این مسابقه است.
آنچه در این میان اهمیت عمدهای دارد اینست که شرق و غرب قطعاً به دنبال منافع خود هستند ولی این ما هستیم که باید نوعی توازن در تنظیم مناسبات خود با شرق وغرب را برقرار سازیم که در عین حفظ استقلال و در نظر گرفتن منافع ملی و مصالح خود، از تعامل با دنیا بهترین فرصتها را برای ارتقاء مناسبات بینالمللی با هدف تامین منافع و مصالح کشور، زمینه سازی و ریلگذاری کنیم. استقبال از برجام و نتایج آن در قلمرو سرمایهگذاریها، قطعاً الزامات و معیارهای روشنی دارد که «انتقال تکنولوژی» و در نظر گرفتن تولید داخلی و بهرهگیری از «نیروی کار بومی» در این مقوله از الزامات اصلی است که باید مانع از فرو غلتیدن مجدد کشور به ورطه واردات محصولات و مصنوعات خارجی شود.
فراموش نکنیم که در دوره 8 ساله دولتهای نهم و دهم دقیقاً در شرایطی که نفت 150 دلاری بعنوان استثنائیترین دوران درآمد ارزی در طول تاریخ کشور را به وجود آورده بود، «ایران بهشت واردات» شد و فریاد تمامی دلسوزان و صاحبنظران هم بکلی ناشنیده و نادیده گرفته شد و حاصل چنان سیاستهای نادرست و ناکارآمدی را هم با نرخ تورم 45 درصدی و نرخ بیکاری دو رقمی شاهد بودیم که بسیاری از مسائل و مشکلات امروزی کشور نیز از میراثهای آن دوره محسوب میگردد.
یادآوری آن مسائل به خاطر اینست که ضرورت احیای توانمندیهای ملی با در نظر گرفتن صرفه و صلاح کشور بویژه مزیتهای «نسبی ایران از جمله نیروی انسانی ماهر، دسترسی به منابع انرژی، وجود بازارهای مصرف در محیط پیرامونی لازم است در صدر اهداف و برنامهها قرار گیرد. اکنون قابلیتها و ظرفیتهای تقریباً منحصر به فرد ایران در بسیاری از زمینهها برای دوست و دشمن ثابت شده است ولی این ما هستیم که باید بتوانیم از این فرصتهای طلائی، استفاده بهینه بعمل آوریم که ایران اسلامی نه تنها در صحنه سیاسی بلکه در قلمرو اقتصادی و تجاری نیز بعنوان یک کشور مقتدر و شاخص، جایگاه مناسب و مورد انتظار خود را کسب کند و برای حفظ و ارتقاء آن، برنامهریزی نماید.
اگرچه ورود به این صحنهها، از اهمیت فزایندهای برخوردار است ولی صرف حضور کافی نیست بلکه باید مرتباً زمینههای ارتقاء توانمندیها در این مقوله مطرح باشد و دولت برای درخشیدن در این زمنیه لازم است برای استفاده از تمامی توان و ظرفیت و فرصتهای محتمل، پیش بینی، زمینه سازی و اقدام کند. ناگفته پیداست که با توجه ویژه به گذشتهها و مشخصاً درک فراز و نشیبهای تاریخ معاصر لازم است با حساسیت و دقت نظر بیشتر، از فرو غلتیدن در دام دیگران اجتناب کنیم ولی در عین حال توجه داشته باشیم که ایران اسلامی یک کشور قوی، مقتدر و دارای توانمندیهای فراوانی است که حاصل مقاومت ملت در طول دهههای گذشته است، ملتی که با کولهباری از تجارب ارزشمند در هر زمینهای، میتواند راه آینده را هموار، مطمئن و مستحکم سازد.
ما ملتی دارای فکر، بلوغ سیاسی و زیرکی در شناخت دوست و دشمن هستیم که راهکار تعامل با دنیای خارج را به تجربه آموختهایم. در این نکته تردیدی نیست که دولتها در قبال ایران و در تعامل با ایران رفتار یکسانی نداشتهاند و از این پس هم نخواهند داشت. ما امروز با کسانی تعامل میکنیم که تا دیروز از سازمان دهندگان تحریمها علیه ما بودهاند و یا بر آن تحریمهای ظالمانه صحه میگذاشتند. البته سرنخ آن مسائل در بسیاری از موارد نیز به عملکرد غیر اصولی برخی مسئولان نااهل بر میگردد که شناخت و حساسیت لازم را یا نداشتهاند یا درست عمل نکردهاند و لاجرم کشور برای حدود یک دهه در مسیری قرار گرفت که امروز وارث عوارض منفی آن هستیم.
هدف، خرده گیری از گذشتهها نیست ولی درس گرفتن از همان گذشتهها، عاقلانهترین راهی است که میتوانیم از تکرار تجربههای گذشته بپرهیزیم و زمینههای ممانعت از رنج مردم بر اثر تصمیمات و اقدامات امروز و فردا را فراهم کنیم. ما نباید از تعامل با دیگران هراسی به دل راه دهیم بلکه لازم است هوشمندی و قابلیتهای خود را مرتباً ارتقاء دهیم. اعتماد بیش از حد، قطعاً منجر به بیاعتمادی بیش از حد میشود. اعتماد بیحد و مرز به همان اندازه زیانبار است که بیاعتمادی در تنظیم مناسبات با محیط پیرامونی و در عرصه بینالمللی. حتی آنهائی که به تکریم و تمجید امروز ما پرداختهاند، تا دیروز موضع دیگری داشتند.
با رفتارهای ظالمانه دیگران همراهی میکردند یا در قبال آن شاهد ساکت این صحنهها بودند. شاید گفته شود که آنها بخاطر منافع خود اینگونه عمل نمودهاند. اما این بخشی از واقعیت است و بخش دیگر آن هم اینست که ما نیز باید در چارچوب منافع ملت و با در نظر گرفتن مصالح نظام، هدفگذاری و برنامهریزی کنیم. طبعاً حساسیتها لازم است حفظ و درک شود ولی نگرانیها را باید بگونهای مدیریت کنیم که مصالح نظام و منافع ملت را حفظ و تضمین نماید. تجربههای گرانسنگ ملت در طول تاریخ معاصر، ره توشه مناسبی برای تنظیم مناسبات با دنیای خارج است. برجام، بهترین نمونهای است که میتواند شاهد مثال مناسبی برای تعامل، تدبیر و چارهجوئی برای عبور از عقبههای سخت و سرنوشتساز باشد. استفاده بهینه از فرصتها میتواند ما را در بهبود و ارتقاء شرایط زندگی مردم و افزایش سطح رفاه عمومی یاری کند و در عین حفظ اصول و رعایت خطوط قرمز نظام، بهترین بهرهبرداریهای هوشمندانه از تعامل با دیگران را نصیب کشور و ملت نماید.
چرخش نومحافظهکاران به رادیکالیسم
کمیل احمدی در بخش یادداشت روز روزنامه وطنامروز نوشت:
چنانکه میدانیم شعار عموم محافظهکاران اعم از قدیم و جدید در طول تاریخ «اعتدال» بوده است. آنان همواره جریانهایی که شعار خود را «عدالت» یا «آزادی» انتخاب میکردند به تندروی متهم کردهاند. همانطور که نومحافظهکاران فعلی در سال 92 با شعار «اعتدال» قدرت را به دست گرفتند و پیشینیان را به تندروی و رادیکالیسم متهم کردند.
اما چنانکه از ابتدا روشن بود، نومحافظهکاری به دلایل مختلف نمیتوانست تا درازمدت به این شعاری که در ابتدا از سر ناچاری داده بود، پایبند بماند. تازه! اگر از این نکته صرفنظر کنیم که «اعتدال» اصطلاحی است که در عالم واقع به درستی قابل تعریف نیست زیرا بسیاری از جریانهای سیاسی خود را معتدل میدانند و دیگران را به رادیکالیسم متهم میکنند.
با وجود این نومحافظهکاران در 2 سال گذشته در قیاس با اصلاحطلبان طی سالهای
84- 76 ، با احتیاط بیشتری سخن میگفتند و تلاش داشتند دچار اشتباهاتی که دولت اصلاحات مرتکب شد نشوند. آنان به طور مثال از سیاستهای پوپولیستی و بسیج اجتماعی صرفنظر و تلاش کردند به جای آن از بازی پشت پرده نخبگان بهره ببرند. در واقع معنای عینی شعار اعتدال در دولت نومحافظهکاران این شد که به جای پیگیری سیاست «فشار از پایین / چانهزنی در بالا» از سیاست «فشار از بیرون/ چانهزنی در بالا» بهره ببرند. در مدل نخست که به سیاستهای رادیکالیستی اصلاحطلبان تعلق داشت، آنها برای اینکه بتوانند بخش «فشار از پایین» را عملیاتی کنند باید روی افکار عمومی کار میکردند و با ایجاد جو سیاسی و دوقطبیسازی جامعه هیجانات را افزایش میدادند تا با تودهای کردن سیاست و بسیج تودهها در خیابان و... به نفع شعارهای خود، حاکمیت را مجبور به عقبنشینی کنند و با رایزنیهایی که به پشتوانه این فشار صورت میگرفت، از حکومت امتیاز بگیرند.
نمونه تکراری این موارد در انتخاباتها و در موقع تایید صلاحیتها اتفاق میافتاد. آنها معتقد بودند با سیاست فشار از پایین، نظام و شورای نگهبان توان مقاومت در برابر مطالبات ساختهشده را نخواهند داشت و مجبور به عقبنشینی خواهند شد. به هر حال به مرور زمان و شکستهای پیاپی که اوج آنها در سال 88 در جهت ابطال انتخابات علیه آرای اکثریت صورت گرفت، این سیاست تا اندازهای از دستورکار آنها خارج شد. به هر حال آنها تجربه مثبتی از پیگیری این سیاست نداشتند.
بنابراین زمانی که ائتلاف نومحافظهکاران در سال 92 میان اصلاحطلبان و محافظهکاران قدیم رخ داد، آنها تمام تلاش خود را کردند تا با درسآموزی از گذشته سراغ این سیاست نروند و چندان به تودهای کردن عیان سیاست نپردازند. البته یکی از دلایل مهم عدم توجه به این سیاست، خاستگاه الیگارشیک نومحافظهکاری نیز هست.
به هرحال الیگارشی به دلیل آنکه تمایل به بازی پشتپرده میان صاحبان قدرت دارد، تا جای ممکن از تودهای کردن سیاست احتراز میکند. از منظر آنها حضور توده در سیاست یک آفت است که در مجموع حتماً باید جلوی آن گرفته شود. اساساً یکی از دلایل تجدیدنظرطلبی آنان از ایدئولوژی انقلاب اسلامی در همین ماهیت الیگارشیک نومحافظهکاران نهفته است. اما آنها برای اینکه بتوانند خلأ سیاست «فشار از پایین» را پر کنند تا در «چانهزنی در بالا» موفق شوند، به فضای «فشار از بیرون» توسل جستند که پس از شورش سال 88 بر کشور وارد شد. البته فشار از بیرون توسط نظام سلطه کم و بیش در چند دهه گذشته وجود داشت اما پس از سال 88 افزایش یافت که یکی از آثار و نتایج آن تحریمهایی بود که با فراهم شدن زمینههایش، 2 سال بعد یعنی در سال 90 بر کشور تحمیل شد.
در حقیقت زمانی که فضای «فشار از بیرون» بر جمهوری اسلامی تقویت شد، نومحافظهکاری زمینه را برای بازگشت به قدرت و پیگیری برخی سیاستها فراهم دید. تصور آنان این بود که با توافق برجام دست قدرت آنان در «چانهزنی در بالا» کاملا آثار خود را نشان خواهد داد و نظام باید مجلس و قدرت را به آنها تقدیم کند. ظاهرا استدلالی شبیه اینکه چون ما «برجام» را با غرب به «فرجام» رساندهایم پس این حق ماست که قدرت را در اختیار بگیریم!
لذا آنها چندان احساس نیازی به سیاست «فشار از پایین» نمیکردند چون به اعتقاد آنها «معامله» با کسانی که «کلید» و «سند» در دستان آنهاست کفایت میکرد! اما اکنون که شورای نگهبان تا اینجا نشان داده تحت فشارهای از بیرون قرار نگرفته و اتفاقا در روزی که آنان «جشن» میپنداشتند(!) و انتظار «هدیه پنهان» خویش را داشتند بدون اعتنا به فشارها به ردصلاحیتها پرداخته، شرایط را متفاوت میبینند. آنها خود را مانند بازیگری میدانند که تاریخ مصرفش تمام شده است.
با این زمینه، اما سخنان پنجشنبه رئیس دولت که یک سخنرانی رادیکال بیسابقه بود، تردیدهایی را در ادامه این سیاست ایجاد کرده است. حتی در قیاس با رؤسای جمهوری پیشین هم این یک سخنرانی تندِ بیسابقه بود، یعنی نمیتوان در رؤسای جمهوری سه دوره پیش هم فردی را یافت که کمتر از 24 ساعت پس از بیان سیاستهای اصلی نظام، در نقض آنها به طور صریح سخنرانی کند. از این جهت شرایط بهگونهای رقم خورده است که برخی تحلیلگران معتقدند نومحافظهکاران در تاریخ فعلی افزون بر دل بستن به سیاست «فشار از بیرون» به سیاست «فشار از پایین» هم روی آوردهاند تا بتوانند از گرفتن کرسی قدرت مطمئن شوند.
البته این را هم میتوان احتمال داد که ماهیت محافظهکارانه این جریان به دلیل منافع اقتصادیای که هماکنون برای آنان در حال تحصیل است، اقتضای چنین رفتاری را ندارد و صرفاً تلاش دارد بدون آنکه خود در این زمینه هزینه کند از فشار اپوزیسیون و اصلاحطلبان بهره ببرد، یعنی با ایجاد جو، آنان را در این مسیر تحریک و تشویق کند. لذا «رادیکالیسم نومحافظهکاری» را از این جهات باید نوعی رادیکالیسم محرک و تشویقی تلقی کرد.
با سخنان پنجشنبه گذشته آقای روحانی در جمع استانداران و فرمانداران چرخش نومحافظهکاران به سوی رادیکالیسم به طور رسمی کلید خورد.
پيشرفت از كدام راه؟
محمدجواد اخوان در بخش یادداشت روز روزنامه جوان نوشت:
تعالي جويي و تلاش در جهت حركت به سمت جلو، در نهاد فطري انسان نهادينه شده است و دوران معاصر با تكيه هر چه بيشتر بر دانش و تفكر، اين امر بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. در اين زمان، از تك تك آحاد بشريت گرفته تا مجموعه جامعه انساني، مقوله «پيشرفت» را براي خود هدفي اساسي دانسته و چنين گمان ميرود كه گام برنداشتن يك جامعه در جهت پيشرفت به منزله مرگ تدريجي و نابودي آن جامعه خواهد بود.
اكنون كه چند سال از طرح گفتمان پيشرفت و عدالت از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، در فضاي سياسي و رسانهاي كشور ميگذرد، رشد شتابنده اين گفتمان، نشان از آن دارد كه جمهوري اسلامي در اين مسير به موفقيت و پيروزي نسبي رسيده است. هر چند تا رسيدن به پيشرفت مطلوب و دستيابي كامل به الگوي اسلامي- ايراني آن، هنوز راه زيادي داريم ولي تا كنون نه تحريمهاي بينالمللي توانسته است سيستم سياسي و اقتصادي ايران را با فشار داخلي و نارضايتيهاي رو به رشد- مورد انتظار غرب- مواجه كند و نه انزوا و فشارهاي بينالمللي، جمهوري اسلامي را دچار تعارض ساختاري و متلاشي كرده است.
واقعيتي كه حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيانات خود بر آن صحه گذاشته و با بيان ارزيابي خود از وضعيت عمومي كشور و با در نظر گرفتن نقاط قوت و ضعف، شرايط را در مجموع، «در حال پيشرفت مطلوب» دانستند: «ارزيابي من از شرايط اين است كه كشور، در مجموع در حال پيشرفت مطلوب است و نشانگر شرايط مناسب و خوب كشور براي نشان دادن عظمت اسلام است، البته ممكن است در برخي مسائل اجرايي و فكري، نقاط ضعفي هم وجود داشته باشد اما ارزيابي از شرايط كشور، با در نظر گرفتن همه نقاط قوت و پيشرفتها و برخي نقاط ضعف، است» (بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار نمايندگان مجلس خبرگان رهبري، 16/6/1391)
پيشرفت از مفاهيمي است كه هر جامعهاي بر اساس مباني معرفتي، فلسفي و اخلاقي خود برداشت خاصي از آن دارد. هر پديدهاي داراي ويژگيها و جنبههاي خاصي است كه شناخت صحيح آن، ارتباط مستقيم و وابستگي تامي به تشخيص آن ويژگيها دارد. زباني كه براي توصيف پديدهها به كار گرفته ميشود بر موضوع مورد بررسي و نيز شيوه رويكردي كه به آن موضوع ميپردازد تأثيرگذار است.
در فرآيند پيشرفت و تكامل و هدفگذاري و تعيين مقصد براي آن، جهانبيني حاكم بر جامعه نقش بسزايي دارد. اگر جامعهاي داراي بينش مادي باشد، اهداف زندگي را محدود به جنبههاي مادي ميداند و گزينش خود را در همين راستا انجام ميدهد و پيشرفت را حركتي در جهت اهداف خود تعريف ميكند. در اين نگاه، هر چيزي كه محدوديت مادي ايجاد نمايد و براي اميال و خواستههاي مادي مانع محسوب شود، ضدتوسعه قلمداد ميشود.
كاربرد واژه توسعه توسط انديشمندان و سياستمداران غربي با بار ارزشي و ارزشگذاري شخصي همراه است. غرب با تقسيمبندي جهان به توسعهيافته، در حال توسعه و توسعهنيافته اين مفهوم را القا ميكند كه كشوري توسعهيافته به شمار ميرود كه داراي فرهنگ، آداب، رفتار و جهتگيري سياسي با مختصات غربي باشد. در حال توسعه يعني كشوري كه در حال غربي شدن است و توسعهنيافته يعني كشوري كه در مسير غربي شدن قرار ندارد. ملاك اين تقسيمبندي نه برخورداري از دانش و فناوري پيشرفته، بلكه برخورداري از فرهنگ و ارزشهاي غربي و حركت در مسير كسب آنها است. در اين راستا، ايده توأم بودن فرهنگ و تكنولوژي را مطرح نمودند. مدعاي اين ايده اين بود كه يا بايد تكنولوژي را با فرهنگ پذيرفت يا هر دو را رد كرد و چون تكنولوژي از غرب ميآيد، بايد فرهنگ هم از غرب بيايد.
پيشرفت در انديشه و نظام معنايي اسلام معناي خاص دارد و در چالش با توسعه غربي قرار دارد. واژه توسعه، كه در جهان سياست بهكاربرده ميشود، برگرفتهشده از فرهنگ غرب است و با نگاه تكبعدي به رشد جامعه، فقط رشد مادي آن را مد نظر قرار ميدهد. در جهان معاصر، هويت و شخصيت حقيقي جوامع اسلامي در پرتو فرهنگ و ايدئولوژي آسمانيشان رقم ميخورد. بدين معنا كه اگر جهان غرب با ابتنا بر انسانمحوري با فرهنگ مادي و تكنولوژي پيشرفتهاش شناخته ميشود؛ جهان اسلام با ابتنا بر خدامحوري با معنويت، انسانيت و اخلاق و با فلسفه، حكمت و ايدئولوژي متافيزيكياش هويت مييابد.
انديشه اسلامي، پيشرفت و تكامل را يكي از ابعاد وجودي انسان تلقي مينمايد و هر روزِ انسان را بهتر از روز قبل ميخواهد؛ البته اين پيشرفت و ترقّي بايد در چارچوب اصول، احكام و ارزشهاي ديني خود تحقق يابد، چرا كه اساساً سعادت حقيقي اين جهاني انسان، علاوه بر سعادت اخروي، از همين راه حاصل شدني است. پيشرفت در نظام معرفتي اسلام، عبارت است از حركت تصاعدي و رو به كمال انسان كه تمام ابعاد وجودي او را در بر دارد و به طور متوازن و متناسب انجام ميگيرد.
با همين رويكرد در نگاه اجتماعي و كلان نيز ميتوان پيشرفت يك كشور و جامعه را تبيين كرد. پيشرفت جامعه اسلامي، تعالي و تكامل معنوي و مادي در نهايت حاكم شدن حيات طيبه اسلامي در آن است. نكته قابل تأمل آن است كه رويكرد و جهتگيريهاي كلان انقلاب اسلامي در مسيري مغاير با منافع قدرتهاي حاكم بر نظام بينالملل تعريف شده است و اصولاً نظام اسلامي يكي از كارويژههاي خود را برهم زدن نظام ابر سرمايه سالاري سلطهگر ميداند. طبيعي است كه در چنين شرايطي نيروهاي قدرتهاي خارجي به عنوان نيروي تضعيف كننده و معارض مسير پيشرفتطلبي ملت ايران تلقي ميگردند.
فراتر از اين نكته ميتوان به مسئلهاي جديتر در تاريخ تحولات جهاني اشاره كرد و آن اينكه اصولاً قدرتهاي جريان استعماري و استعمار فرانو مسير اقتدارافزايي جهاني خود را در شكلدهي هرچه بيشتر به يك نظم «سلطهپذيرانه» دنبال ميكنند. كاهش قدرتهاي ملي و كمرنگ شدن مرزهاي سياسي و جغرافيايي در نهايت نظامي را شكل خواهد داد كه صاحبان قدرتهاي فراملي و ابرسرمايهداري امكان تسلط بيشتر بر كانونهاي حساس و راهبردي جهان را خواهند يافت.
در چنين شرايطي دولت و ملتي كه به دنبال برهم زدن اين نظم «سلطهگر و سلطهپذير» يا حاكميت نظام سلسله مراتبي كدخداباورانه باشد، مانع تحقق اين مسير تلقي شده و از هيچ تلاشي براي شكست آن ملت و دولت فروگذار نخواهد کرد. راز حقيقي مخالفت 35 ساله نظام سلطه با ملت ايران نيز در همين مسئله نهفته است.
راهبرد اساسي نظام سلطه طي اين سالها، مهار و مقابله با نظام اسلامي بوده است و همين راهبرد شكل دهنده به رويكردها، تاكتيكها و اقدامات ايالات متحده امريكا و غرب عليه جمهوري اسلامي ايران بوده است. در اينجا جاي اين پرسش اساسي هست كه در مقابل اين نيروي متخاصم خارجي –كه از امكانات و توانمنديهاي قابل توجهي نيز برخوردار است- براي تحقق آرمان نظام اسلامي و پيشرفت همه جانبه مادي و معنوي چه بايد كرد؟ اهميت اين پرسش از آن رو است كه تأمين منابع لازم اعم از مادي، مالي، لجستيكي، دانشي و فناورانه و ... بسياري را به اين نتيجه ميرساند كه پيشرفت و توسعه نيازمند حمايتهاي بيروني و حل و هضم شدن در مسير توسعه نظام بينالملل است و حال آنكه در اين موضوع مغايرتي كاملاً آشكار با اهداف و آرمانهاي نظام اسلامي مشاهده ميگردد.
اكنون و در شرايطي كه به كرات از واژه پسابرجام و پساتحريم سخن به ميان ميآيد- بي آنكه ارزيابي دقيقي بر ميزان تأثير اين فضا بر گشايش اقتصادي در كشور وجود داشته باشد- بايد از خود بپرسيم آيا زرق و برق چند روزه اين دوره موجب ميشود تا راه پيشرفت واقعي را گم كنيم يا آنكه در اين پيچ گرفتار اين جلوههاي فريبنده نخواهيم شد؟!
انتخابات گام دوم نرمالیزاسیون
عباس موسایی در روزنامه آرمان امروز نوشت:
اگر بر اساس الگوی تحلیلی نیکوس پولانتزاس به رویه حاکم بر دولت تدبیر و امید بپردازیم، با اجرایی شدن برجام گام نخست روالمندسازی برداشته شد. ناروالمندی و بحران حاکم بر سیاست خارجی دولت اصولگرای نهم و دهم بر سایر کارکردهای دولت از جمله اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی و... سایه افکنده بود اما بیتردید برنامه جامع اقدام مشترک ایران و 1+5 (برجام) حاصل شناخت گسترده مذاکرهکنندگان ایرانی از ساختار حقیقی و حقوقی حاکم بر عرصه بینالمللی از سویی و عزم جزم دولت برای عبور از بحران با ایجاد وحدت رویه در سطح حاکمیت از طریق انسجام داخلی و معطوف به ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در داخل بود.
برجام از جوانب مختلف در ایجاد مختصات جدیدی از آرایش سیاسی در عرصه بینالمللی، در تقویت منافع ملی و عقب راندن دشمنان و رقبای بینالمللی، منطقهای و ایدئولوژیک ایران نقشی بسزا داشته و از منظر داخلی نیز به نزدیکی و اعتماد بیش از پیش مردم به دولت و ایجاد آرامش و احساس قدرت و امنیت داخلی کمک کرده است. سروصدای بلند افراطیون بینالمللی در فضای پسابرجام با احساس ضعفشان در مقابل موقعیت جدید ایران ارتباطی وثیق دارد.
پیامدهای وضعیت پساتحریم از جوانب گوناگون در گذر از شرایط استثنایی به شرایط روالمند تاثیرات موثری دارد که گذر زمان این تاثیرات را در عرصههای مختلف بیش از پیش عیان خواهد کرد. از منظری دیگر، جریانی در داخل که دستاورد مدیریت و حضورش در عرصه سیاست خارجی، تحریم بوده است و اتفاقا جایگاهی مهم در ساختار قدرت در داخل دارد، برجام و پیامدهای آن را برنمیتابد. این جریان از تمام توان خود برای ماندن در وضعیت استثنایی بهره خواهد برد. این در حالی است که رئیس جمهور روحانی، با اطلاع از این حساسیتها، در گفتار و رفتار خود، برجام را پیروزی کشور و نه یک جناح قلمداد میکند.
جناح مخالف دولت اما در فضای پسابرجام خود را بیقرارتر از آن میبیند که از منطق ایدئولوژیک خود به منطق روالمند منافع ملی عبور کند. از این رو ایجاد فضای مثبت و نرمال که فضای پساتحریم نوید میدهد را برنمیتابد. از طرف دیگر جبهه خردگرا و منافعملی محور به درستی دریافته است که استمرار بهبودخواهی مستلزم حفظ ائتلاف طیفهای سیاسی برسازنده 24خرداد92 است. چنانکه اصلاحطلبانی که دموکراتیزاسیون و توسعه سیاسی را در اولویت کنشگری سیاسی خود تعریف میکردند نیز روالمندسازی و عبور از شرایط استثنایی را مقدمه دموکراتیزاسیون تعریف میکنند. اطلاع مخالفان دولت از موقعیت اجتماعی مناسب دولت در فضای پسابرجام از سویی و ائتلاف حداکثری حامیان دولت بر مطالبه نرمالیزاسیون و عبور از شرایط استثنایی، در ردصلاحیت حامیان دولت تاثیری اساسی داشته است.
در این شرایط است که دولت (قوه مجریه ) به عنوان بخشی از حاکمیت و مورد اعتماد ملت، میتواند گام دوم نرمالیزاسیون را با لحاظ وضعیت عمومی کشور، منافع ملی، حساسیتهای موجود و الزامات استمرار روالمندسازی بردارد. برجام دوم میتواند با دریافت درستی از وضعیت حقیقی و حقوقی قدرت در ایران، ترسیم نقشه راه برای کاهش بیاعتمادی جناح حامی دولت، میانجیگری اشخاص مورد وثوق حاکمیت و ملت و بر مبنای استمرار روالمندسازی و عبور از بحران صورت گیرد. اگر در عرصه سیاست خارجی غنیسازی اورانیوم، چرخیدن سانتریفوژها، اعتمادسازی بینالمللی و... از مسیر مذاکره حل شد، قطعا در سیاست داخلی نیز احقاق حقوق ملت به گونهای که کسی احساس شکست نکند، امکانپذیر است.
عصر نوین همکاری دو قدرت شرق و غرب آسـیا
بهزاد شاهنده، استاد دانشگاه و متخصص خاور دور در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
سفر «شی جینپینگ» رئیس جمهوری چین، روابط دو کشور بزرگ آسیا را وارد فصل نوینی کرد. دیدارهای رهبری چین در تهران نشانههای یک رویکرد جدید را در نگاه پکن همراه داشت از آن جهت که این دیدار نخستین حضور رسمی رئیسجمهوری چین در کانون خاورمیانه پرالتهاب به حساب میآید.
هرچند «شی» قبلاً در سمت معاون ریاست جمهوری در سال ٢٠٠٨ به این منطقه سفر کرده بود اما تاریخ روابط ایران و چین، رویدادی در این سطح را شاهد نبوده است. در مقطعی «هو جین تائو» رئیس جمهوری سابق جمهوری خلق چین در دوران صدارت خود طی سالهای ٢٠١٢-٢٠٠٢ از چند کشور خاورمیانه بازدید رسمی داشت ولی هرگز به ایران سفر نکرد.
لذا سفر «شی جینپینگ» به ایران اولین سفر رئیس دولت چین به ایران را پس از گذشت ١٤ سال رقم زد. آخرین دیدار رهبر چین از ایران در سال ٢٠٠٢ در زمان دولت اصلاحات بود که آن زمان «جیانگ ز مین» از ایران بازدید رسمی به عمل آورد. چین به درستی درک میکند که ایران را دیگر نمیتوان نادیده گرفت زیرا که این کشور اکنون به بازیگری با نقشهای بی بدیل در منطقه حساس خاورمیانه تبدیل شده است ضمن آنکه با رفع تحریمهای 12 ساله که تا آخر ژانویه ٢٠١٦ به پایان خواهد رسید، تهران از فرصتهای بیشتری برای ارتقای منزلت خود برخوردار خواهد شد. چین میداند که ایرانیها در این برهه حق انتخابهای افزونتری را به دست آوردهاند و مثل گذشته در دایره محدود کشورهای انگشتشمار همانند چین نخواهد ماند.
زمان به نفع ایران در حرکت است و چین نمیخواهد و البته نمیتواند از فرصتهای جدید در ایران بیبهره بماند. شرایط و موقعیت نوین ایران از کشورهایی مثل چین طلب میکند که رهیافتی متفاوت نسبت به گذشته را در پیش بگیرند که در آن منافع ایران لحاظ شود از قبیل برخوردار شدن از روابط برابر و منتفع شدن از آن چیزهایی که به ارتقای موقعیت ایران میانجامد. بیشک، تهران در مناسبات آتی خود با کشورهای خارجی اصل انتقال فناوری را مورد تأکید قرار خواهد داد که از این منظر میتوان انتظار داشت که در ارتباط با چین نیز نگرشی متفاوت از گذشته نمایان شود. چین این مسأله را خود دریافته زیرا که از موقعیت طلایی تهران پیشاپیش آگاه شده و تلویحاً نگرانی از دست دادن موقعیت گذشته در روابط با ایران را ابراز داشته است.
با این وصف، پکن بر این امر نیز واقف است که ایران نسبت به پیوند با چین ارزش ویژه قائل بوده و کمک این کشور در شرایط بحرانی را در خاطره دارد. چنین وضعیتی به دو کشور این امکان را میدهد که از سابقه خوب برای بنیانگذاری آینده بهتر در مناسبات بهره گیرند. از همین روست که ناظران بر این باور هستند در صورتی که دو کشور بزرگ غرب و شرق آسیا از ظرفیتهای یکدیگر استفاده بهینه کنند میتوانند حجم مبادلات تجاری فعلی را که بالغ بر ٥٢ میلیارد دلار است، ظرف یک دهه به ٢٠٠ میلیارد دلار برسانند و روابطی که بر پایه تعادل و بازی «برد- برد» استوار باشد، بنا نهند. در این راستا باید تأکید شود که ایران با ٤٥٠ میلیارد دلار تولید ناخالص ملی با پیشبینیهای انجام گرفته ظرف یک دهه آینده این رقم را حداقل سه برابر افزایش خواهد داد که این کشور را از مقام ٢٩ فعلی جهان به جمع ٢٠ کشور بزرگ اقتصادی جهان رهنمون خواهد ساخت.
روابط اقتصادی همیشه در تقویت پیوندهای سیاسی نقش بسزایی داشتهاند، ولی این حقیقت را نیز نباید از خاطر دور نگه داشت که مناسبات سیاسی (امنیتی و...) نیز میتواند بستری مناسب برای توسعه روابط اقتصادی ایفا کند.
ایران در بعد امنیتی و سیاسی برای چین که نگران از توسعه افراطگرایی در منطقه «سین کیانگ» (شین جیانگ) میباشد و شدیداً از نضج گرفتن مجدد «طالبان» در افغانستان واهمه دارد از جایگاه ویژهای برخوردار است. «پکن» از موفقیت «تهران» در مهار رادیکالیزم در مناطق غرب ایران آگاه بوده و خواهان بهرهبرداری از تجارب ذیقیمت ایران در مبارزه با پدیده رادیکالیزم میباشد و در این راستا مشارکت فعال ایران را در تحقق طرح «یک کمربند- یک جاده» کلیدی ارزیابی میکند.
این طرح عظیم که در نهایت سرمایهگذاری ٤٠٠ میلیارد دلاری چین را در بر خواهد داشت، هدف غایی تأمین امنیت در احیای «جاده ابریشم» قدیم را دارد. «پکن» تعهد کرده که ٥٠ میلیارد دلار به عنوان سرمایهگذاری اولیه برای ساخت راهآهن، جاده، خطوط انتقال انرژی و دیگر زیرساختها برای عملیاتی کردن این پروژه بزرگ هزینه نماید. در اینجا باید اشاره شود که اراده چین در تحقق این پروژه عظیم که مبتکر آن «شی جینپینگ» رئیس جمهوری خلق چین است، آنقدر قوی است که ٧٧ مورد از ١١٨ مورد موافقتنامههای تجارت آزاد دوجانبه و سهجانبه چین با کشورهای واقع در مسیر جاده ابریشم جدید منعقد گردیدهاند. سفر «شی» به تهران فصل جدیدی در روابط پر فراز و نشیب ٤٤ ساله پس از برقراری روابط دیپلماتیک را خواهد گشود که اساس آن بر بازی «برد- برد» استوار خواهد بود.
ایران پساتحریم برای چین که منافع ملی آن در گسترش روابط با ایران کاملاً محرز میباشد، در دو بعد اقتصادی و تجاری البته با نگرشی نو و امنیتی و سیاسی، جایگاه ویژهای خواهد داشت. «بیجینگ» در بیانیه منتشره هجدهمین کنگره حزب کمونیست چین در سال ٢٠١٢، ایران را به عنوان یکی از قدرتهای عمده کشورهای در حال توسعه همراه با کشورهایی مانند روسیه، هندوستان و برزیل مورد تأکید قرار داده است. برای کشور ما نیز پیوند مستحکم با قدرت اول اقتصادی جهان (چین با تولید ناخالص داخلی بالغ بر 20 تریلیون دلار بر اساس «معیار قدرت خرید») آن هم با رهیافتی جدید، موقعیتهای نوینی را برای ایران به ارمغان خواهد آورد. جهش سریع در گسترش روابط با توجه به اینکه روابط ایران و چین هیچ گاه در چنین شرایط مطلوبی نبودهاند و با توجه به اشتراکات اقتصادی و سیاسی دو کشور ما را به آیندهای درخشان رهنمون خواهد ساخت.
بازطراحی نظام انگیزشی؛ شرط لازم بهره مندی از پسابرجام
حبیب نیکجو در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
همه اقتصاددانان از تغییرات ساختاری می گویند. آن ها می گویند اگر می خواهید از پسابرجام استفاده کافی را ببرید لازم است که اصلاحات جامعی در اقتصاد ایران صورت پذیرد. مثلا همین چند روز پیش، صندوق بین المللی پول در گزارش خود در مورد ایران نوشت: «برای تقویت رشدی همه جانبه به نحوی که اقتصاد ایران بتواند به طور کامل از لغو تحریم ها منتفع شود، اصلاحاتی جامع مورد نیاز است» اما منظور از این اصلاحات ساختاری چیست؟ و در مسیر این اصلاحات نقش دولت، مردم و سایر قوا چگونه تعریف می شود؟
قبل از اینکه بخواهیم در مورد اصلاحات ساختاری صحبت کنیم، لازم است که بین نگاه مردم و نگاه اقتصاددانان به شرایط خوب اقتصادی تفاوت قائل شویم. در حال حاضر، اکثر مردم بازگشت به شرایط سال 89 را وضعیت خوب اقتصادی تلقی می کنند اما مراد اقتصاددانان از شرایط خوب اقتصادی، حرکت در مسیر توسعه و تبدیل شدن به کشوری پیشرفته است. لذا ناگفته پیداست که اقتصاد ایران با برداشته شدن تحریم ها می تواند به سادگی، به شرایط سال 89 برگردد، اما اصلاحات ساختاری در اقتصاد به منظور پیشرفت و رشد پایدار اقتصادی لازم است.
زمانی که صحبت از اصلاحات ساختاری می شود، فهرستی بلند بالا از اقدامات جلوی چشم انسان را می گیرد،اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام مالیاتی، اصلاح قوانین گمرکی و ... تنها نمونه هایی کوچک از این اصلاحات است. اما شاید بتوان تمام این حرف ها را در چارچوب نظام انگیزشی فعالیت بازیگران اقتصادی تحلیل کرد. در این تحلیل لازم است به همه اتفاقات این گونه بنگریم که هر یک از فعالان اقتصادی، دولت، مردم و ... به صورت عقلایی رفتار می کنند و به دنبال آن هستند تا بهره مندی خود را حداکثر کنند. در این نوع نگاه لازم است که به هر یک از این بازیگران اقتصاد ایران به صورت مجزا نگاه شود و انگیزه های رفتاری تک تک آن ها تحلیل شود. برای مثال، به مسئله سرمایه گذاری بازیگران اقتصادی در بانک ها در دو سال گذشته توجه کنید. فعالان اقتصادی و مردم در تحلیل سرمایه گذاری هایشان بازدهی ماندن پول در بانک ها را بیشتر از هر گونه فعالیتی می بینند و لذا پول های خود را در بانک می گذارند. در این شرایط، سایر فعالیت های اقتصادی کم بازده تلقی می شود. بازیگر دیگر این بازی بانک ها هستند.
به دلیل رکود اقتصادی و کاهش سطح مراودات اقتصادی، بانک ها با مشکل کمبود نقدینگی مواجه شده اند. در این وضعیت، بانک ها که این شرایط را موقتی می دانند، به هر دستاویزی متوسل می شوند تا با جذب سپرده، نقدینگی مورد نیاز را برای پاسخگویی به سپرده گذاران قبلی داشته باشند. در این بازی برد- برد میان بانک ها و سپرده گذاران(مردم و فعالان اقتصادی)، هرگونه تلاش دولت برای کاهش نرخ سود بانکی بی اثر است. مگر اینکه دولت به انگیزه های این واحدهای اقتصادی توجه داشته باشد. نمونه این اتفاق و تلاش های ناکام دولت در کاهش نرخ سود بانکی، در دو سال گذشته به خوبی قابل مشاهده است.
اگر این گونه به قضایا نگاه کنیم، منظور از تغییر ساختاری، اصلاح نظام انگیزشی فعالان اقتصادی است. این وظیفه ای سنگین است که بر دوش نه تنها دولت، بلکه مجموعه حاکمیت قرار می گیرد. یعنی دولت در راس و سایر قوا در کنار، باید تلاش کنند تا ساختار اقتصاد یا قواعد بازی را به گونه ای بچینند تا بهترین عملکرد برای فعالان اقتصادی، بهترین عملکرد برای نظام هم باشد. بزرگترین ابزاری که در دست حاکمیت است قاعده گذاری است که در این مرحله نقش دولت و قوه مقننه بسیار پررنگ است. مرحله بعد از قاعده گذاری، عمل به این قاعده هاست که بیشتر در مجموعه قوه قضاییه قرار می گیرد.
یک مثال ساده می تواند این موضوع را واضح کند. خانه دار شدن آرزوی بسیاری از جوانان است که به دلیل نا همخوانی درآمدها با قیمت مسکن، دست نیافتنی شده است. اما علت اصلی افزایش قیمت مسکن در دوره های قبلی چه بوده است؟ علت اصلی این مسئله را می توان در فعالیت سفته بازی بانک ها و موسسات مالی خلاصه کرد. این بانک ها و موسسات مالی که مبالغ هنگفتی دارند، با ورود در این بازار و ایجاد معاملات کذایی سودهای فراوانی را به جیب می زنند و هزینه سودهای هنگفت این موسسات، آرزو شدن نیاز اساسی بسیاری از خانوارهاست. به عبارت دیگر منفعت موسسات مالی در خلاف جهت منفعت حاکمیت و مردم تعریف می شود. اما راهکار این مسئله چیست؟ راهکار بسیار ساده است و وضع مالیات بر نقل و انتقال مسکن به صورت نزولی، می تواند از انگیزه سفته بازان برای حضور در این بازار بکاهد و به نوعی جلوی افزایش قیمت مسکن گرفته شود.
اما آیا این گونه قاعده گذاری ها به سادگی امکان پذیر است؟ پاسخ قطعا خیر است. چون این گونه قاعده گذاری ها، سبب از دست رفتن منافع کانون های ثروت می شود. کانون هایی که از نفوذ نسبتا زیادی در بین تصمیم گیران و قاعده گذاران برخوردار هستند. این اتفاق سبب می شود که تنظیم نظام انگیزشی فعالان اقتصادی با چالش های فراوانی روبه رو شود. نمونه بارز این اتفاق را می توان در مثال بالا دید و گفت طرح مالیات بر نقل و انتقالات مسکن به سرانجام نرسید.
بدون شک در مسیر این تغییرات اصلاحی، اجماع عموم مردم بر تغییرات اقتصادی مهم ترین موضوع است. عموم مردم باید به این جمع بندی برسند و آن را به صورت جدی از دولت و فعالان اقتصادی مطالبه کنند که با شرایط فعلی، ایران پیشرفته نمی شود و برای این پیشرفت باید منافع عده ای قطع شود. قطع این منافع و تعریف صحیح نظام انگیزشی ایران را می تواند به پیشرفت برساند.
*****
اسکندر را ول کنید! ماهیار را بچسبید
محمد ایمانی در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
«جانوسیار» و «ماهیار» نام دو سردار هخامنشی است که به خیانت در تاریخ مانده است. 4 قرن پیش از میلاد هنگامی که اسکندر مقدونی علیه ایران لشکرکشی کرد، این دو به مملکت خود خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر توسط خود او به دار کشیده شدند.
حکیم قاآنی ضمن یادآوری این خیانت به دارا (داریوش سوم)، از یک حکمت بزرگ رونمایی میکند و میگوید «رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن- یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن/ ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن/ یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان- زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن.» چنین هرزگیهایی را هیچ انسان با شخصیتی نمیپذیرد. خداوند در قرآن حکیم میفرماید «ما جعلالله لرجل من قلبین فی جوفه. خداوند درون سینه یک انسان، دو قلب [برای دوست داشتن 2 چیز متضاد] قرار نداده است.»
«ممکن است کسانی دلشان با جمهوری اسلامی نباشد و نخواهند از نظام دفاع کنند اما از کشور خود که میخواهند دفاع کنند.» شبیه این عبارت را رهبر معظم انقلاب چند بار در طول سالهای گذشته عنوان کردهاند، 2 بار در باب بحثهای سیاسی و انتخابات، و یک بار درباره حمایت از مصرف تولید ایرانی. هرگاه این رویکرد توأم با طمأنینه و بلندنظری از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، جماعتی سیاستباز و بدآوازه و دارای سوابق معارضه با نظام و انقلاب، بلافاصله خود را خطاب سخنان معظمله قرار دادند و به زعم خود خردهگیری کردند که؛ مگر به ما اجازه میدهید نامزد شویم؟ مخالفان وقتی نامزد ندارند برای چه پای انتخابات بیایند؟ و از این قبیل. خطاب آن سخنان به افراد عادی دارای تعلق به کشور بود نه عناصر بدسابقهای که بارها نه تنها اسلامیت و حتی جمهوریت بلکه امنیت کشور را زیر پا گذاشتند، با بدترین دشمنان ملت ایران همآوایی کردند و اقتدار و عزت و پیشرفت ایران را با بولهوسیهای خود به حراج گذاشتند. اگر به سیاق استدلال این جماعت باشد، علیالقاعده باید بدکارههایی مانند مسعود رجوی و مریم قجرعضدانلو و فرح و اشرف پهلوی و اردشیر زاهدی و... همه مجرمان سابقهدار مدعی شوند، چرا که متولد ایرانند و شناسنامه ایرانی دارند!
احتمالا ذکر دو نقل قول در این زمینه به فهم درست موضوع کمک کند. اولی متعلق به مصاحبه غلامحسین کرباسچی (شهردار متخلف و از پایهگذاران نشریات زنجیرهای) با روزنامه اعتماد در تاریخ 23 اسفند 91 است. کرباسچی همان کسی است که رویکرد افراطی و لاابالی وی و حسین مرعشی در افزودن عناصر لیبرال به مرکزیت کارگزاران موجب اعتراض و استعفای محمد هاشمی شد. خبرنگار اعتماد از کرباسچی میپرسد کلیدواژههایی نظیر حاکمیت دوگانه، این تلقی را در نهادهای حاکمیتی ایجاد کرد که اصلاحطلبان صراحتا خواستار تغییر ساختاری هستند. اگر خود را جای طرف مقابل بگذارید حاضرید دوباره به این جریان اعتماد کنید؟ وی در پاسخ به سخنان یکی دیگر از افراطیون استناد میکند و میگوید «من در زندان با برخی از این آقایان بودم و کلمات این دوستان جناح چپ را نگاه میکردم. هر 9 روز یک کلمه جدید در فرهنگ سیاسی اختراع میکردند... زیدآبادی [که توجیهکننده مشروعیت اسرائیل در روزنامه خرداد بود] میگفت من در زندان فکر میکردم طرف مقابل اگر جای ما بودند، چگونه درباره ما فکر میکردند. مثلا کسانی که همه چیزش از اسلام است و ایده حاکمیت قرآن و دین را مد نظر داشته که یک روز حکمفرما شود و حالا فراهم شده، در این میان اگر ببینند عدهای در حال ضربه زدن به این دین هستند یا به نوعی در برابر حکومت دینی مشکلتراشی و مشکلسازی میکنند، چه باید بکنند؟»
مسئله اما فقط اسلام نیست. سخن از هرج و مرجطلبی و مسلک آنارشیستی جماعتی است که اصالتا قائل به لگد زدن به قانون و چهارچوبهای عقلانی و ملی هستند و با لاابالیگری تمام، علیالدوام مرتکب رفتارهای پرخطر میشوند. محمدرضا تاجیک که در دولت اصلاحات مشاور رئیسجمهور بود و در فتنه و آشوب 88 دستگیر شد، 7 آذر 94 به روزنامه اعتماد میگوید «گفتمان اصلاحطلبی بعد از 18 سال تعریف نشده است. یکی از اصلیترین مسائلی که وجود دارد و مانع انتشار مانیفست اصلاحات شده همین است که نمیخواهد خیلی اهل غربال کردن باشد... مرزبندی میان خودی و غیرخودی اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل است که میبینیم به نام نامی اصلاحطلبی، 72 ملت وجود دارد و 72 کنش و واکنش انجام میشود... وقتی این اتفاق نیفتاده دیگر راه چارهای باقی نمانده و باید هزینه هر گرایش و کنشی به نام اصلاحات را بپردازیم. از کسی که به نام اصلاحطلبی میرود و با فرح پهلوی ملاقات میکند تا کسی که با خارج از کشور میبندد، تا کسی که در پشت تریبون رسانههای خارجی میخواهد نظام را براندازی کند... هرچه سریعتر باید مشخص شود که مرزهای اصلاحات کجاست.
هر کسی و جریانی که از این مرز عبور کند اصلاحطلب نیست. باید معلوم شود که اگر کسی از این مرز عبور کرد دیگر عبور کرده و نام او اصلاحطلب نیست. اگر این مرزبندی مشخص شود، هر کس نمیتواند در واکنش به هر مسئله کوچکی به دامن رادیکالترین اپوزیسیون خارج کشور پناه ببرد که اگر بُرد، قبل از خروج از حاکمیت از اصلاحات خروج کرده است. اگر این شخصیت خط خطی و خدشهدار شود ما نمیتوانیم با مردم رابطه برقرار کنیم. ما اول باید بگوییم چیستیم و کیستیم. نمیتوانیم در عین حال همه کس و همه چیز باشیم.»
با این اوصاف، این نظام و شورای نگهبان نیستند که باید توجیه کنند چرا مهر فقدان شایستگی و صلاحیت بر پیشانی هرزهکاران سیاسی و فرهنگی میزنند بلکه آنها هستند که باید توضیح دهند چرا تا این حد سقوط کردهاند؟ هنگامی که روزنامه زن با بیوه پهلوی مصاحبه کرد، حمل بر تصادف شد اما این تصادف عمق پیدا کرد تا جایی که مدیر روزنامه به اذعان خود در مصاحبه با روزنامه شرق، سر مزار(!) شاه در مصر رفت و «بازدید ما از مسجد رفاعی چند روز قبل از یکی از مراسمهایی که مربوط به شاه میشد؛ حالا یا تولد یا فوت او بود. یکی از افراد سلطنتطلب هم آمده بود تا آنجا را برای مراسم آماده کند.»
همین آقازاده مبتذل هنگامی که برای اجرای محکومیت خود به زندان رفت، در آنجا به تصریح خود «دوستان خوب بهایی و سازمان مجاهدین خلقی» پیدا کرد. او حالا یک ماه مانده به انتخابات، عازم آمریکا شده است؛ به سیاق برادر رابینهود(!) خود که هنگام اقامت در لندن به دنبال رایزنی برای تشدید تحریمها و فشار علیه دولت وقت از طریق ناراضی کردن مردم بود. بیراه نبود که روزنامه لسآنجلس تایمز مهر ماه 1388- یک سال و نیم قبل از اینکه هیلاری کلینتون از تحریمهای فلجکننده رونمایی کند- گزارش داد نمایندگان رهبران جنبش سبز در نشست مقامات آمریکایی با اپوزیسیون میگویند تحریمها باید تشدید شود اما نه به صورت تدریجی که مانند واکسن عمل کند بلکه دفعی باید فلجکننده باشد!
در سقوط این طیف همین بس که از یک سو سیمای زشت آمریکا را بزک میکنند- در حالی که آمریکا حتی به دکتر محمد مصدق سکولار و ناسیونالیست غیرمذهبی هم رحم نکرد- و از سوی دیگر به اعتبار پیشه کردن راهبرد کلی قانونشکنی و معارضه با قانون، هرج و مرجی را ترویج میکنند که ذاتا مطلوب آمریکا و صهیونیسم مسیحی در ایران است. مگر مثلث صهیونیسم مسیحی غیر از استراتژی «بیثباتسازی» ایران را پیگیری میکنند و مگر بسترسازی برای عبور از قانون و رونق هرج و مرج جز به بیثباتی و ناامنی و تضعیف اقتدار ملی میانجامد؟! ماجرای تیر 78 و آن آشوب 8 ماهه سال 88 تنها نمونههایی از کار ویژه این جماعت ضد ایران است وگرنه رسانهها و سخنوران این طیف در داخل و خارج هر روز و هر ساعت به امر تشویش اذهان به عنوان مقدمه اضطراب و اغتشاش و آشفتگی عمومی مشغولند.
اگر بنمایه جنگ نرم دشمن، فرسایش ایمان و اراده و امید و روحیه ملت و تزریق روحیه حیرت و تردید و خود کمپنداری و احساس حقارت است، این جماعت در خط مقدم چنین جنگی قرار دارند. همه امید دشمنان ایران- و نه فقط انقلاب اسلامی- به این جماعت بدکاره و «آسان و ارزان معاملهکن» است چنانکه روزنامه وال استریت ژورنال چند روز پیش به صراحت نوشت «تمام امید غرب با رد صلاحیت اصلاحطلبان نابود میشود» و «با این رد صلاحیت، نزاع سیاسی و دعوای بزرگی در ایران در راه است. این غربالگری نامزدها تمام امیدهای غرب را تباه میسازد»! مگر آمریکا و غرب قرار است در قبال ایران چه کاری بکنند؟ آنها دنبال اصلاحات راستین در ایرانند که عربستان و قطر و بحرین و... را تبدیل به مرکز اختناق و سرکوب و تعطیلی انتخابات کردهاند؟ یا دنبال امنیت و صلح هستند که اکنون غرب آسیا کانون جنگ و ناامنی و جنایت و ترور شده است؟
افراطیونی که از عنوان اصلاحطلبی مسجد ضرار ساختند و آن را پوششی برای خوردن و فرسودن موریانهوار بنیانهای اقتدار و امنیت و پیشرفت ملی کردند، ناقلان ویروس خطرناک HIV در عرصه سیاست هستند و به هر مدیریت و صاحبمنصبی نزدیک شوند، بیتردید آن مدیریت و مدیر آن را تباه میکنند. این جماعت با گستاخی از دولت به عنوان «رحم اجارهای اصلاحطلبان» یاد کردند و در حالی که حداقل در 10 انتخابات اخیر مجلس، ریاستجمهوری و شورای شهر با ناکامی و عدم اقبال مردم مواجه شدهاند، همین حالا دولت و رئیسجمهور را تهدید میکنند اگر ما به مجلس رفتیم که هیچ، اما اگر مجلس به ما نرسد، روحانی اولین رئیسجمهور یک دورهای خواهد بود!
آنها خود بهتر از هر کس میدانند که با اقتصاد و سیاست خارجی دولت در این 30 ماهه چه کردهاند و حالا با گروگان گرفتن ناکامی اقتصادی دولت میخواهند روحانی را به رادیکالیسم و تقابل با قانون تحریک کنند، شاید از این طریق برای خود حاشیه امنیت و مجرای نفوذ و مهرهچینی بیشتر فراهم کردند. آنها برای «دارا»ی دولت اعتدال بدتر از جانوسیار و ماهیار هستند، چه اینکه در سوابق خود از هیچ وطنفروشی و جفا و خیانتی دریغ نکردهاند. آنها همانگونه که روحانی 23 تیر 78 گفت مزدور دشمنند و با مزدور دشمن باید با شدت و غلظت رفتار کرد.
خجالت متوجه كيست؟
روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز خود نوشت:
در ميان اظهاراتي كه اين روزها اين سو و آن سو ميشود، سخنان آقاي محمدرضا باهنر، جالبتر مينمايد. ايشان نايبرييس مجلس هستند كه در هر سه دوره اخير و در كل هفت دوره نماينده مجلس، و پنج دور عضو هيات رييسه مجلس بودهاند، كه سه دوره آن كرسي نايبرييسي را در اختيار داشتهاند. همچنين رييس فراكسيون اكثريت اصولگراي مجلس نيز هستند. با تمام اينها به اين خبر توجه كنيم كه يك سايت اصولگرا آن را منتشر كرده است:
«رييس جبهه خط امام و رهبري گفت: در حال حاضر هشت ميليون بيكار داريم كه حدود هفت تا هشتميليون نيز بيكار پنهان هستند. اين عملكرد بسيار خجالتآور است. محمدرضا باهنر رييس جبهه خط امام و رهبري عصر شنبه در نشست «دانشگاه، جوانان و دهه پيشرفت و عدالت» با اشاره به مفهوم اصولگرايي، اظهار داشت: در زمان جنگ تحميلي ١٠٠٠ ميليارد دلار به كشور خسارت وارد شد، اما توانستيم با جهاد آن خسارتها را بازسازي كنيم. در دولت هفتم نيز شايد عملكرد خوبي نداشتيم، اما در دولت هشتم (اصلاحات) از نظر توسعه اقتصادي، پتروشيمي، نفت و نيروگاه عملكرد خوبي صورت گرفت. رييس جبهه خط امام و رهبري رشد اقتصادي كشور را قابل قبول ندانسته و گفت: اين عملكرد بسيار خجالتآور است. در حال حاضر هشت ميليون بيكار داريم كه حدود هفت تا هشت ميليون نيز بيكار پنهان هستند. وي افزود: در اشتغال نرخ بيكاري ما قابل افتخار نيست، اما هر چهار سال يك بار دست نمايندگان و روساي جمهور زير ساتور مردم است و برخي مسوولان نيز صرفا علاقه دارند كه دل مردم را به چيزهاي تخيلي خوش كنند. باهنر در پايان گفت: عمق ديد ما براي برنامهريزي به هشت سال ميرسد، در حالي كه بايد ٢٠ ساله و ٥٠ ساله برنامهريزي كنيم.»
اين اظهارات بيش از اينكه سخنان يك منتقد نظام باشد، از سوي كسي است كه همواره در مسند قدرت بوده است، ولي معلوم نيست كه خطاب ايشان به كيست؟ و چه كسي بايد از اين وضع خجالت بكشد؟ اگر ايشان يا هر كس ديگري از هر جناح نتوانسته با حدود ٣٠ سال نمايندگي مردم آن هم در مقام اكثريت پارلماني، گامي رو به جلو بردارد، و اوضاع آنقدر بيريخت است كه از نظر ايشان خجالتآور است، پس ادامه اين راه و سياست چه منطقي دارد؟ بگذريم از اينكه نميدانيم تعداد بيكاران را از كجا آوردهاند كه ٨ ميليون نفر است. چرا كه دادههاي رسمي آن را زير ٣ميليون ميدانند، ولي فرض كنيم كه اين ارقام ايشان درست است و بايد ١٦ ميليون شغل ايجاد كرد. در اين صورت طرح ايشان و دوستانشان براي ايجاد اين حد از شغل كه حدود ٨٠ درصد تعداد شاغلين موجود كشور است، چيست؟ شايد نيازي به اين پرسش نباشد، اگر ايشان پاسخ دهند كه در دوره دولت اصولگرايان چه گلي برسر اشتغال ايران زده شد، خيلي لطف كردهاند.بياييد نگاهي منصفانه به اين آمار بيندازيم. در دولت اصلاحات ٣/٦ ميليون نفر به جمعيت فعال كشور اضافه شد. يعني طي هشت سال ١٣٧٦ تا ١٣٨٤ سالانه حدود ٨٠٠ هزار نفر به اين جمعيت اضافه شد. به همين ميزان بر تعداد شاغلان اضافه شد. يعني ٢/٦ ميليون نفر.
ولي از سال ١٣٨٤ كه دولت اصلاحات رفت و دولت دوستان آقاي باهنر آمد تا پايان سال ١٣٩١، دريغ از اضافه شدن يك شغل. البته شغل جديد اضافه شد. ولي چون به همان تعداد نيز مشاغل پيشين از ميان رفته، افزايش خالص اشتغال حدودا صفر بوده است. در حالي كه در اين دوره درياي عظيم نفت و درآمدهاي آن به جيب دولت اصولگرا واريز شد. اگر حداقل با همان سرعت دولت اصلاحات پيش ميرفتيم، اكنون هشت ميليون شغل (حداقل) اضافه بر تعداد موجود داشتيم و بهطور قطع ميزان بيكاري زير ٥ درصد شده بود. خوب چه كسي بايد پاسخگوي اين وضع باشد. شما يا ديگران؟ شايد بگوييد كه شما وزير نبودهايد و در دولت نقشي نداشتهايد، قطعا اين پاسخ پذيرفتني نيست.
زيرا نقش مجلس در قانوننويسي و نظارت بر عملكرد دولت و استيضاح مسوولان اجرايي بيبديل است. آيا شما هيچگاه به خود زحمت داديد كه در زمان آقاي احمدينژاد وضع بيكاري و سياستهاي اشتغال آن دوره را به چالش بكشيد؟ آيا هيچگاه به خود زحمت داديد تا در برابر آمارسازي آن دولت كلمهاي بگوييد؟ آنگاه كه گفتند سالانه ٦/١ ميليون شغل ايجاد ميكنيم در حالي كه افزايش سالانه تعداد مشاغل صفر يا حدود صفر بود! اگر مجلس اينقدر بيخاصيت است كه تاثيري بر امور ندارد، چرا به آنجا ميرويد؟ اصولا چرا به دولت نرفتيد تا كاري موثر انجام دهيد؟ قضيه اين است كه اين وضع واقعا خجالتآور است. درست گفتهايد، فقط مانده است كه كدام جناح بايد مسووليت خجالتآوري آن را عهدهدار شود؟ اين را ميگذاريم به عهده شما كه پاسخ اين يادداشت را بدهيد.
منافع تهران، رم و پاریس
حمیدرضا آصفی-سخنگوی پیشین وزارت خارجه در بخش سرمقاله امروز شرق نوشت:
با بهسرانجام رسیدن «برجام» که با فرازوفرودهای زیاد به مرحله اجرا درآمد، دور تازهای از روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای اروپایی از سر گرفته شد؛ روابطی که نزدیک به ١٠ سال بلاتکلیف و معطل بود و به تبادلنظر در سطوح میانی مسئولان دو کشور تنزل یافته و رایزنیها عمدتا به برخی مسائل چالشبرانگیز سیاسی منطقهای و بدون توجه به ابعاد اقتصادی، تجاری و فرهنگی آن صورت میگرفت.
سفر رئیسجمهور اسلامی ایران به ایتالیا و فرانسه، آن هم بعد از یک تأخیر کوتاهمدت به دلیل حوادث تروریستی پاریس، بسیار بهنگام و با نگاهی به آینده و جبران فرصتهای ازدسترفته گذشته صورت گرفته است؛ گذشتهای که به دلیل فشارهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا بر ایران، امکان استفاده از همه ظرفیتها میان طرفین، وجود نداشت.
روابط سنتی ایران با اروپا در ابعاد سیاسی و اقتصادی بسیار ممتاز بوده است. همکاریهای گسترده ایران با آلمان، فرانسه و ایتالیا غیرقابلمقایسه با سایر کشورها در نقاط دیگر جهان به استثنای ژاپن بوده است. اکنون این سفر که از رم شروع شده و در ادامه پاریس را نیز دربر میگیرد، چه بهلحاظ سیاسی و چه از نظر اقتصادی برای طرفین حائزاهمیت است.
بازار جذاب ایران و کشورهای پیرامونی که کشورمان را به دروازه ١٥ کشور درآورده است، فریبندهتر از آن است که کشورها بتوانند از آن چشمپوشی کنند. حضور گسترده هیأتهای مختلف از اقصینقاط دنیا در دو سال گذشته در ایران، مؤید همین مطلب است. این آمدوشدها که آخرین آن سفر پراهمیت رئیسجمهور چین به ایران بود، بهگونهای جلبتوجه کرده که حسادت همسایگان ناخرسند از پیشرفت ملت ایران را نیز برانگیخته است. در سفر چهارروزه رئیسجمهور، قراردادهای متعددی در این دو کشور پراهمیت اروپایی به امضای طرفین میرسد.
استفاده از ظرفیت سرمایهگذاری مشترک در بخشهای مختلف ایران، انتقال فناوریهای روز جهان، صدور نفت و کالاهای غیرنفتی میتواند مرکز و کانون مذاکرات باشد و طرفین، روابط سنتی نفتی را احیا کنند. از یاد نبریم که به دلیل تحریم بخش نفت در سالهای گذشته، جمهوری اسلامی ایران تعدادی از مشتریان نفتی خود را از دست داده است. مضافا اینکه فرانسه و ایتالیا هردو در میادین نفتی ایران حضور گسترده و فعالی داشتهاند و فرصت انتقال تکنولوژیهای نو در توسعه فازهای پارسجنوبی، حائزاهمیت است. در کنار آن، موضوع حملونقل هوایی از اهمیت بالایی برخوردار است. علاوه بر ظرفیتهای گسترده اقتصادی که فقط به دو نمونه آن اشاره شد، در ابعاد سیاسی تحولات منطقه، موضوع تروریسم و مواد مخدر جایگاه ویژهای در مذاکرات خواهد داشت.
به گفته مقامات اروپایی، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان باثباتترین و کلیدیترین کشور منطقه، شریک مطلوب اتحادیه اروپا برای رایزنیهای سیاسی است؛ فرصتی که اروپا بهآسانی نزدیک به ١٠ سال آن را از دست داد و تبعات آن را هم دید. قاره سبز بهعنوان منطقهای نزدیک به خاورمیانه - و با کمی اغماض بهعنوان همسایه این منطقه- دارای علایق و نگرانیهای مشترکی با ایران است. تحولاتی که در منطقه رخ میدهد بهسرعت و بسیار گسترده میتواند اروپا را تحتتأثیر قرار دهد. مسئولان اروپایی بهدرستی دریافتهاند که برای حفظ امنیت، ثبات و در نتیجه توسعه و خروج از رکود اقتصادی، به کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران نیازمند هستند. سفر آقای دکتر روحانی فرصت مناسبی است تا با نگاه به آینده روابط سنتی ایران و اتحادیه اروپا به روزهای اوج خود بازگردد.
شجاعانه و بهنگام
سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی به شرح زیر است:
اقدام نيروي دريايي سپاه در دستگيري متجاوزين به آب هاي سرزميني ايران، هنوز نقل محافل سياسي و نظامي در ايران و جهان است. يکشنبه گذشته دلاورمردان نيروي دريايي که در اين عمليات، دست به ماشه عمل کردند، با فرمانده کل قوا ديدار نموده و مورد تفقد معظم له قرار گرفتند. رهبر انقلاب از اين اقدام ستايش برانگيز، تجليل کردند و فرمودند«شجاعانه» و «بهنگام» بود.
ما در شرايط حساسي به سر مي بريم. زمان براي ملت ما و مسئولين ما تعيين کننده است. هر نهاد و مسئولي بايد سر جاي خود باشد تا بتوان به نقش تاريخي براي صيانت از انقلاب عمل کرد. انبوهي از ناوگان دشمن در آب هاي خليج فارس و درياي عمان در سرتاسر مرزهاي دو هزار کيلومتري ما آرايش جنگي دارند. در افغانستان و پاکستان در شرق و نيز در ترکيه و عراق در غرب کشور و همسايگان شمالي، آمريکاييان خيمه زده و به
بهانه هاي مختلف از هزاران کيلومتر آن سوي اقيانوس ها آمده اند و توپ ها و تفنگ ها و موشک هايشان را به سوي ملت ايران نشانه گرفته اند. اين لشکرکشي براي چيست؟ همه اينها يک هدف را دنبال مي کنند و آن نابودي انقلاب اسلامي و مقابله با اصيل ترين و پاک ترين انقلاب معاصر است؛ انقلابي که نزديک به چهار دهه روي پاي فرزندان شجاع و سلحشور خود ايستاده است.
سپاه پاسداران، نگهبان بيدار، هوشيار و شجاع انقلاب است و در دفاع مقدس و سرتاسر سال هاي پس از انقلاب نشان داده در انجام اين وظيفه لحظه اي آرام ندارد. مجله نظامي آمريکايي نشنال اينترست طي تحليلي در باره اقدام سپاه در مقابله با تفنگداران آمريکايي مي نويسد: «اقدام سپاه پاسداران در بازداشت تفنگداران آمريکايي، آن هم در روز اجراي برجام، نشان از تداوم هويت انقلابي دارد. اين اقدام نشان داد که گفتمان انقلابي ايران در مورد آمريکا تغيير نخواهد کرد.»
آمريکايي ها بايد بدانند که برجام به معناي پايان ستيز با سياست هاي تجاوزکارانه آمريکا نيست. برجام به معناي همزيستي مسالمت آميز با آمريکا و از آن طرف تداوم خصومت هاي بي پايان با ملت ايران نيست. برجام به معناي پاک کردن حافظه تاريخي ملت ايران و فرزندان دست به ماشه آنها در مرزهاي آبي و خاکي سرزمين مقدس جمهوري اسلامي نيست. آمريکا بايد به خوبي اين پيام را دريافت کند. خدا رحمت کند مرحوم استاد سيد علي اکبر پرورش را، يک وقتي نقل فرمودند زماني که بحث پذيرش قطعنامه مطرح بود، اطلاع دادند که ناوگان آمريکا در حال حرکت به سمت خليج فارس است. امام (ره) در جلسه سران سه قوه و فرماندهان جنگ فرمودند: «اين ناوگان دريايي را رصد کنيد، همين که نزديک شد، دو موشک به آن شليک کنيد.» برخي در آن جلسه حرف هايي زدند، امام هم سخن خود را تکرار کرد، اما ظاهراً به دليل شرايط آن روزها، پذيرشي براي اين سخن امام نبود. امام (ره) فرمودند: «هر وقت بخواهيد با آمريکا و انگليس مسامحه کنيد، آنها فشارها را بيشتر مي کنند. برخورد کنيد، نترسيد. آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند.»
اگر آن روز به اين سخن امام (ره) توجه مي شد و ناوگان آمريکا با دو موشک نواخته مي شد، امروز آنها در آب هاي سرزميني ما اين طور جولان نمي دادند. کار عظيم سپاه و عقب نشيني واشنگتن در اين حادثه، مسئله مهمي است. آمريکا بايد بداند آرايش جنگي سپاه در آن روز بسيار جدي بود. اگر آنها به تحرکات خود ادامه مي دادند، امروز سرنوشت ديگري برايشان در منطقه رقم مي خورد.
کساني که امروز در نيروي دريايي سپاه دست به ماشه در آب هاي نيلگون خليج فارس هستند، لحظه شماري مي کنند شرايطي پيش بيايد تا همان توصيه امام (ره) در نشست سران را عملياتي کنند. آنها «شجاعانه» و «بهنگام» عمل خواهند کرد و زمان را براي انجام اين مأموريت تاريخي از دست نخواهند داد.
تعامل با جهان از موضع قدرت
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
نخستین سفر خارجی آقای روحانی رئیسجمهور پس از اجرای بر جام با دیدار از ایتالیا آغاز شد. قرار است رئیسجمهور پس از ایتالیا به فرانسه نیز سفر کند.
از فضای سیاسی – تبلیغاتی جدیدی که پس از فرجام به وجود آمده، باید استقبال کرد. این پدیده یکبار دیگر هنر دیپلماسی در تبیین واقعیتهای عینی کشور را آشکار میسازد که توانسته است اقتدار و عزت نظام در تعامل با سایر کشورها را به نمایش بگذارد و قدرتها را وادار کند حقایق را بپذیرند و مناسبات خود با ایران اسلامی را بر همین مبنا پایهریزی نمایند.
اکنون ماهها است که حتی قبل از اجرائی شدن برجام نیز شاهد حضور هیئتهای سیاسی – اقتصادی از چهار گوشه جهان هستیم که در یک مسابقه سنگین رقابتی سعی دارند مناسبات بهتر و بیشتری را با ایران برقرار سازند. سفر روسای جمهور روسیه و چین از یکطرف و حضور معاون صدراعظم آلمان و سایر مقامات اروپائی در صدر هیئتهای بلندپایه اقتصادی – تجاری نشانگر ورود روزافزون شرق و غرب به این مسابقه است.
آنچه در این میان اهمیت عمدهای دارد اینست که شرق و غرب قطعاً به دنبال منافع خود هستند ولی این ما هستیم که باید نوعی توازن در تنظیم مناسبات خود با شرق وغرب را برقرار سازیم که در عین حفظ استقلال و در نظر گرفتن منافع ملی و مصالح خود، از تعامل با دنیا بهترین فرصتها را برای ارتقاء مناسبات بینالمللی با هدف تامین منافع و مصالح کشور، زمینه سازی و ریلگذاری کنیم. استقبال از برجام و نتایج آن در قلمرو سرمایهگذاریها، قطعاً الزامات و معیارهای روشنی دارد که «انتقال تکنولوژی» و در نظر گرفتن تولید داخلی و بهرهگیری از «نیروی کار بومی» در این مقوله از الزامات اصلی است که باید مانع از فرو غلتیدن مجدد کشور به ورطه واردات محصولات و مصنوعات خارجی شود.
فراموش نکنیم که در دوره 8 ساله دولتهای نهم و دهم دقیقاً در شرایطی که نفت 150 دلاری بعنوان استثنائیترین دوران درآمد ارزی در طول تاریخ کشور را به وجود آورده بود، «ایران بهشت واردات» شد و فریاد تمامی دلسوزان و صاحبنظران هم بکلی ناشنیده و نادیده گرفته شد و حاصل چنان سیاستهای نادرست و ناکارآمدی را هم با نرخ تورم 45 درصدی و نرخ بیکاری دو رقمی شاهد بودیم که بسیاری از مسائل و مشکلات امروزی کشور نیز از میراثهای آن دوره محسوب میگردد.
یادآوری آن مسائل به خاطر اینست که ضرورت احیای توانمندیهای ملی با در نظر گرفتن صرفه و صلاح کشور بویژه مزیتهای «نسبی ایران از جمله نیروی انسانی ماهر، دسترسی به منابع انرژی، وجود بازارهای مصرف در محیط پیرامونی لازم است در صدر اهداف و برنامهها قرار گیرد. اکنون قابلیتها و ظرفیتهای تقریباً منحصر به فرد ایران در بسیاری از زمینهها برای دوست و دشمن ثابت شده است ولی این ما هستیم که باید بتوانیم از این فرصتهای طلائی، استفاده بهینه بعمل آوریم که ایران اسلامی نه تنها در صحنه سیاسی بلکه در قلمرو اقتصادی و تجاری نیز بعنوان یک کشور مقتدر و شاخص، جایگاه مناسب و مورد انتظار خود را کسب کند و برای حفظ و ارتقاء آن، برنامهریزی نماید.
اگرچه ورود به این صحنهها، از اهمیت فزایندهای برخوردار است ولی صرف حضور کافی نیست بلکه باید مرتباً زمینههای ارتقاء توانمندیها در این مقوله مطرح باشد و دولت برای درخشیدن در این زمنیه لازم است برای استفاده از تمامی توان و ظرفیت و فرصتهای محتمل، پیش بینی، زمینه سازی و اقدام کند. ناگفته پیداست که با توجه ویژه به گذشتهها و مشخصاً درک فراز و نشیبهای تاریخ معاصر لازم است با حساسیت و دقت نظر بیشتر، از فرو غلتیدن در دام دیگران اجتناب کنیم ولی در عین حال توجه داشته باشیم که ایران اسلامی یک کشور قوی، مقتدر و دارای توانمندیهای فراوانی است که حاصل مقاومت ملت در طول دهههای گذشته است، ملتی که با کولهباری از تجارب ارزشمند در هر زمینهای، میتواند راه آینده را هموار، مطمئن و مستحکم سازد.
ما ملتی دارای فکر، بلوغ سیاسی و زیرکی در شناخت دوست و دشمن هستیم که راهکار تعامل با دنیای خارج را به تجربه آموختهایم. در این نکته تردیدی نیست که دولتها در قبال ایران و در تعامل با ایران رفتار یکسانی نداشتهاند و از این پس هم نخواهند داشت. ما امروز با کسانی تعامل میکنیم که تا دیروز از سازمان دهندگان تحریمها علیه ما بودهاند و یا بر آن تحریمهای ظالمانه صحه میگذاشتند. البته سرنخ آن مسائل در بسیاری از موارد نیز به عملکرد غیر اصولی برخی مسئولان نااهل بر میگردد که شناخت و حساسیت لازم را یا نداشتهاند یا درست عمل نکردهاند و لاجرم کشور برای حدود یک دهه در مسیری قرار گرفت که امروز وارث عوارض منفی آن هستیم.
هدف، خرده گیری از گذشتهها نیست ولی درس گرفتن از همان گذشتهها، عاقلانهترین راهی است که میتوانیم از تکرار تجربههای گذشته بپرهیزیم و زمینههای ممانعت از رنج مردم بر اثر تصمیمات و اقدامات امروز و فردا را فراهم کنیم. ما نباید از تعامل با دیگران هراسی به دل راه دهیم بلکه لازم است هوشمندی و قابلیتهای خود را مرتباً ارتقاء دهیم. اعتماد بیش از حد، قطعاً منجر به بیاعتمادی بیش از حد میشود. اعتماد بیحد و مرز به همان اندازه زیانبار است که بیاعتمادی در تنظیم مناسبات با محیط پیرامونی و در عرصه بینالمللی. حتی آنهائی که به تکریم و تمجید امروز ما پرداختهاند، تا دیروز موضع دیگری داشتند.
با رفتارهای ظالمانه دیگران همراهی میکردند یا در قبال آن شاهد ساکت این صحنهها بودند. شاید گفته شود که آنها بخاطر منافع خود اینگونه عمل نمودهاند. اما این بخشی از واقعیت است و بخش دیگر آن هم اینست که ما نیز باید در چارچوب منافع ملت و با در نظر گرفتن مصالح نظام، هدفگذاری و برنامهریزی کنیم. طبعاً حساسیتها لازم است حفظ و درک شود ولی نگرانیها را باید بگونهای مدیریت کنیم که مصالح نظام و منافع ملت را حفظ و تضمین نماید. تجربههای گرانسنگ ملت در طول تاریخ معاصر، ره توشه مناسبی برای تنظیم مناسبات با دنیای خارج است. برجام، بهترین نمونهای است که میتواند شاهد مثال مناسبی برای تعامل، تدبیر و چارهجوئی برای عبور از عقبههای سخت و سرنوشتساز باشد. استفاده بهینه از فرصتها میتواند ما را در بهبود و ارتقاء شرایط زندگی مردم و افزایش سطح رفاه عمومی یاری کند و در عین حفظ اصول و رعایت خطوط قرمز نظام، بهترین بهرهبرداریهای هوشمندانه از تعامل با دیگران را نصیب کشور و ملت نماید.
چرخش نومحافظهکاران به رادیکالیسم
کمیل احمدی در بخش یادداشت روز روزنامه وطنامروز نوشت:
چنانکه میدانیم شعار عموم محافظهکاران اعم از قدیم و جدید در طول تاریخ «اعتدال» بوده است. آنان همواره جریانهایی که شعار خود را «عدالت» یا «آزادی» انتخاب میکردند به تندروی متهم کردهاند. همانطور که نومحافظهکاران فعلی در سال 92 با شعار «اعتدال» قدرت را به دست گرفتند و پیشینیان را به تندروی و رادیکالیسم متهم کردند.
اما چنانکه از ابتدا روشن بود، نومحافظهکاری به دلایل مختلف نمیتوانست تا درازمدت به این شعاری که در ابتدا از سر ناچاری داده بود، پایبند بماند. تازه! اگر از این نکته صرفنظر کنیم که «اعتدال» اصطلاحی است که در عالم واقع به درستی قابل تعریف نیست زیرا بسیاری از جریانهای سیاسی خود را معتدل میدانند و دیگران را به رادیکالیسم متهم میکنند.
با وجود این نومحافظهکاران در 2 سال گذشته در قیاس با اصلاحطلبان طی سالهای
84- 76 ، با احتیاط بیشتری سخن میگفتند و تلاش داشتند دچار اشتباهاتی که دولت اصلاحات مرتکب شد نشوند. آنان به طور مثال از سیاستهای پوپولیستی و بسیج اجتماعی صرفنظر و تلاش کردند به جای آن از بازی پشت پرده نخبگان بهره ببرند. در واقع معنای عینی شعار اعتدال در دولت نومحافظهکاران این شد که به جای پیگیری سیاست «فشار از پایین / چانهزنی در بالا» از سیاست «فشار از بیرون/ چانهزنی در بالا» بهره ببرند. در مدل نخست که به سیاستهای رادیکالیستی اصلاحطلبان تعلق داشت، آنها برای اینکه بتوانند بخش «فشار از پایین» را عملیاتی کنند باید روی افکار عمومی کار میکردند و با ایجاد جو سیاسی و دوقطبیسازی جامعه هیجانات را افزایش میدادند تا با تودهای کردن سیاست و بسیج تودهها در خیابان و... به نفع شعارهای خود، حاکمیت را مجبور به عقبنشینی کنند و با رایزنیهایی که به پشتوانه این فشار صورت میگرفت، از حکومت امتیاز بگیرند.
نمونه تکراری این موارد در انتخاباتها و در موقع تایید صلاحیتها اتفاق میافتاد. آنها معتقد بودند با سیاست فشار از پایین، نظام و شورای نگهبان توان مقاومت در برابر مطالبات ساختهشده را نخواهند داشت و مجبور به عقبنشینی خواهند شد. به هر حال به مرور زمان و شکستهای پیاپی که اوج آنها در سال 88 در جهت ابطال انتخابات علیه آرای اکثریت صورت گرفت، این سیاست تا اندازهای از دستورکار آنها خارج شد. به هر حال آنها تجربه مثبتی از پیگیری این سیاست نداشتند.
بنابراین زمانی که ائتلاف نومحافظهکاران در سال 92 میان اصلاحطلبان و محافظهکاران قدیم رخ داد، آنها تمام تلاش خود را کردند تا با درسآموزی از گذشته سراغ این سیاست نروند و چندان به تودهای کردن عیان سیاست نپردازند. البته یکی از دلایل مهم عدم توجه به این سیاست، خاستگاه الیگارشیک نومحافظهکاری نیز هست.
به هرحال الیگارشی به دلیل آنکه تمایل به بازی پشتپرده میان صاحبان قدرت دارد، تا جای ممکن از تودهای کردن سیاست احتراز میکند. از منظر آنها حضور توده در سیاست یک آفت است که در مجموع حتماً باید جلوی آن گرفته شود. اساساً یکی از دلایل تجدیدنظرطلبی آنان از ایدئولوژی انقلاب اسلامی در همین ماهیت الیگارشیک نومحافظهکاران نهفته است. اما آنها برای اینکه بتوانند خلأ سیاست «فشار از پایین» را پر کنند تا در «چانهزنی در بالا» موفق شوند، به فضای «فشار از بیرون» توسل جستند که پس از شورش سال 88 بر کشور وارد شد. البته فشار از بیرون توسط نظام سلطه کم و بیش در چند دهه گذشته وجود داشت اما پس از سال 88 افزایش یافت که یکی از آثار و نتایج آن تحریمهایی بود که با فراهم شدن زمینههایش، 2 سال بعد یعنی در سال 90 بر کشور تحمیل شد.
در حقیقت زمانی که فضای «فشار از بیرون» بر جمهوری اسلامی تقویت شد، نومحافظهکاری زمینه را برای بازگشت به قدرت و پیگیری برخی سیاستها فراهم دید. تصور آنان این بود که با توافق برجام دست قدرت آنان در «چانهزنی در بالا» کاملا آثار خود را نشان خواهد داد و نظام باید مجلس و قدرت را به آنها تقدیم کند. ظاهرا استدلالی شبیه اینکه چون ما «برجام» را با غرب به «فرجام» رساندهایم پس این حق ماست که قدرت را در اختیار بگیریم!
لذا آنها چندان احساس نیازی به سیاست «فشار از پایین» نمیکردند چون به اعتقاد آنها «معامله» با کسانی که «کلید» و «سند» در دستان آنهاست کفایت میکرد! اما اکنون که شورای نگهبان تا اینجا نشان داده تحت فشارهای از بیرون قرار نگرفته و اتفاقا در روزی که آنان «جشن» میپنداشتند(!) و انتظار «هدیه پنهان» خویش را داشتند بدون اعتنا به فشارها به ردصلاحیتها پرداخته، شرایط را متفاوت میبینند. آنها خود را مانند بازیگری میدانند که تاریخ مصرفش تمام شده است.
با این زمینه، اما سخنان پنجشنبه رئیس دولت که یک سخنرانی رادیکال بیسابقه بود، تردیدهایی را در ادامه این سیاست ایجاد کرده است. حتی در قیاس با رؤسای جمهوری پیشین هم این یک سخنرانی تندِ بیسابقه بود، یعنی نمیتوان در رؤسای جمهوری سه دوره پیش هم فردی را یافت که کمتر از 24 ساعت پس از بیان سیاستهای اصلی نظام، در نقض آنها به طور صریح سخنرانی کند. از این جهت شرایط بهگونهای رقم خورده است که برخی تحلیلگران معتقدند نومحافظهکاران در تاریخ فعلی افزون بر دل بستن به سیاست «فشار از بیرون» به سیاست «فشار از پایین» هم روی آوردهاند تا بتوانند از گرفتن کرسی قدرت مطمئن شوند.
البته این را هم میتوان احتمال داد که ماهیت محافظهکارانه این جریان به دلیل منافع اقتصادیای که هماکنون برای آنان در حال تحصیل است، اقتضای چنین رفتاری را ندارد و صرفاً تلاش دارد بدون آنکه خود در این زمینه هزینه کند از فشار اپوزیسیون و اصلاحطلبان بهره ببرد، یعنی با ایجاد جو، آنان را در این مسیر تحریک و تشویق کند. لذا «رادیکالیسم نومحافظهکاری» را از این جهات باید نوعی رادیکالیسم محرک و تشویقی تلقی کرد.
با سخنان پنجشنبه گذشته آقای روحانی در جمع استانداران و فرمانداران چرخش نومحافظهکاران به سوی رادیکالیسم به طور رسمی کلید خورد.
پيشرفت از كدام راه؟
محمدجواد اخوان در بخش یادداشت روز روزنامه جوان نوشت:
تعالي جويي و تلاش در جهت حركت به سمت جلو، در نهاد فطري انسان نهادينه شده است و دوران معاصر با تكيه هر چه بيشتر بر دانش و تفكر، اين امر بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. در اين زمان، از تك تك آحاد بشريت گرفته تا مجموعه جامعه انساني، مقوله «پيشرفت» را براي خود هدفي اساسي دانسته و چنين گمان ميرود كه گام برنداشتن يك جامعه در جهت پيشرفت به منزله مرگ تدريجي و نابودي آن جامعه خواهد بود.
اكنون كه چند سال از طرح گفتمان پيشرفت و عدالت از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، در فضاي سياسي و رسانهاي كشور ميگذرد، رشد شتابنده اين گفتمان، نشان از آن دارد كه جمهوري اسلامي در اين مسير به موفقيت و پيروزي نسبي رسيده است. هر چند تا رسيدن به پيشرفت مطلوب و دستيابي كامل به الگوي اسلامي- ايراني آن، هنوز راه زيادي داريم ولي تا كنون نه تحريمهاي بينالمللي توانسته است سيستم سياسي و اقتصادي ايران را با فشار داخلي و نارضايتيهاي رو به رشد- مورد انتظار غرب- مواجه كند و نه انزوا و فشارهاي بينالمللي، جمهوري اسلامي را دچار تعارض ساختاري و متلاشي كرده است.
واقعيتي كه حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در بيانات خود بر آن صحه گذاشته و با بيان ارزيابي خود از وضعيت عمومي كشور و با در نظر گرفتن نقاط قوت و ضعف، شرايط را در مجموع، «در حال پيشرفت مطلوب» دانستند: «ارزيابي من از شرايط اين است كه كشور، در مجموع در حال پيشرفت مطلوب است و نشانگر شرايط مناسب و خوب كشور براي نشان دادن عظمت اسلام است، البته ممكن است در برخي مسائل اجرايي و فكري، نقاط ضعفي هم وجود داشته باشد اما ارزيابي از شرايط كشور، با در نظر گرفتن همه نقاط قوت و پيشرفتها و برخي نقاط ضعف، است» (بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار نمايندگان مجلس خبرگان رهبري، 16/6/1391)
پيشرفت از مفاهيمي است كه هر جامعهاي بر اساس مباني معرفتي، فلسفي و اخلاقي خود برداشت خاصي از آن دارد. هر پديدهاي داراي ويژگيها و جنبههاي خاصي است كه شناخت صحيح آن، ارتباط مستقيم و وابستگي تامي به تشخيص آن ويژگيها دارد. زباني كه براي توصيف پديدهها به كار گرفته ميشود بر موضوع مورد بررسي و نيز شيوه رويكردي كه به آن موضوع ميپردازد تأثيرگذار است.
در فرآيند پيشرفت و تكامل و هدفگذاري و تعيين مقصد براي آن، جهانبيني حاكم بر جامعه نقش بسزايي دارد. اگر جامعهاي داراي بينش مادي باشد، اهداف زندگي را محدود به جنبههاي مادي ميداند و گزينش خود را در همين راستا انجام ميدهد و پيشرفت را حركتي در جهت اهداف خود تعريف ميكند. در اين نگاه، هر چيزي كه محدوديت مادي ايجاد نمايد و براي اميال و خواستههاي مادي مانع محسوب شود، ضدتوسعه قلمداد ميشود.
كاربرد واژه توسعه توسط انديشمندان و سياستمداران غربي با بار ارزشي و ارزشگذاري شخصي همراه است. غرب با تقسيمبندي جهان به توسعهيافته، در حال توسعه و توسعهنيافته اين مفهوم را القا ميكند كه كشوري توسعهيافته به شمار ميرود كه داراي فرهنگ، آداب، رفتار و جهتگيري سياسي با مختصات غربي باشد. در حال توسعه يعني كشوري كه در حال غربي شدن است و توسعهنيافته يعني كشوري كه در مسير غربي شدن قرار ندارد. ملاك اين تقسيمبندي نه برخورداري از دانش و فناوري پيشرفته، بلكه برخورداري از فرهنگ و ارزشهاي غربي و حركت در مسير كسب آنها است. در اين راستا، ايده توأم بودن فرهنگ و تكنولوژي را مطرح نمودند. مدعاي اين ايده اين بود كه يا بايد تكنولوژي را با فرهنگ پذيرفت يا هر دو را رد كرد و چون تكنولوژي از غرب ميآيد، بايد فرهنگ هم از غرب بيايد.
پيشرفت در انديشه و نظام معنايي اسلام معناي خاص دارد و در چالش با توسعه غربي قرار دارد. واژه توسعه، كه در جهان سياست بهكاربرده ميشود، برگرفتهشده از فرهنگ غرب است و با نگاه تكبعدي به رشد جامعه، فقط رشد مادي آن را مد نظر قرار ميدهد. در جهان معاصر، هويت و شخصيت حقيقي جوامع اسلامي در پرتو فرهنگ و ايدئولوژي آسمانيشان رقم ميخورد. بدين معنا كه اگر جهان غرب با ابتنا بر انسانمحوري با فرهنگ مادي و تكنولوژي پيشرفتهاش شناخته ميشود؛ جهان اسلام با ابتنا بر خدامحوري با معنويت، انسانيت و اخلاق و با فلسفه، حكمت و ايدئولوژي متافيزيكياش هويت مييابد.
انديشه اسلامي، پيشرفت و تكامل را يكي از ابعاد وجودي انسان تلقي مينمايد و هر روزِ انسان را بهتر از روز قبل ميخواهد؛ البته اين پيشرفت و ترقّي بايد در چارچوب اصول، احكام و ارزشهاي ديني خود تحقق يابد، چرا كه اساساً سعادت حقيقي اين جهاني انسان، علاوه بر سعادت اخروي، از همين راه حاصل شدني است. پيشرفت در نظام معرفتي اسلام، عبارت است از حركت تصاعدي و رو به كمال انسان كه تمام ابعاد وجودي او را در بر دارد و به طور متوازن و متناسب انجام ميگيرد.
با همين رويكرد در نگاه اجتماعي و كلان نيز ميتوان پيشرفت يك كشور و جامعه را تبيين كرد. پيشرفت جامعه اسلامي، تعالي و تكامل معنوي و مادي در نهايت حاكم شدن حيات طيبه اسلامي در آن است. نكته قابل تأمل آن است كه رويكرد و جهتگيريهاي كلان انقلاب اسلامي در مسيري مغاير با منافع قدرتهاي حاكم بر نظام بينالملل تعريف شده است و اصولاً نظام اسلامي يكي از كارويژههاي خود را برهم زدن نظام ابر سرمايه سالاري سلطهگر ميداند. طبيعي است كه در چنين شرايطي نيروهاي قدرتهاي خارجي به عنوان نيروي تضعيف كننده و معارض مسير پيشرفتطلبي ملت ايران تلقي ميگردند.
فراتر از اين نكته ميتوان به مسئلهاي جديتر در تاريخ تحولات جهاني اشاره كرد و آن اينكه اصولاً قدرتهاي جريان استعماري و استعمار فرانو مسير اقتدارافزايي جهاني خود را در شكلدهي هرچه بيشتر به يك نظم «سلطهپذيرانه» دنبال ميكنند. كاهش قدرتهاي ملي و كمرنگ شدن مرزهاي سياسي و جغرافيايي در نهايت نظامي را شكل خواهد داد كه صاحبان قدرتهاي فراملي و ابرسرمايهداري امكان تسلط بيشتر بر كانونهاي حساس و راهبردي جهان را خواهند يافت.
در چنين شرايطي دولت و ملتي كه به دنبال برهم زدن اين نظم «سلطهگر و سلطهپذير» يا حاكميت نظام سلسله مراتبي كدخداباورانه باشد، مانع تحقق اين مسير تلقي شده و از هيچ تلاشي براي شكست آن ملت و دولت فروگذار نخواهد کرد. راز حقيقي مخالفت 35 ساله نظام سلطه با ملت ايران نيز در همين مسئله نهفته است.
راهبرد اساسي نظام سلطه طي اين سالها، مهار و مقابله با نظام اسلامي بوده است و همين راهبرد شكل دهنده به رويكردها، تاكتيكها و اقدامات ايالات متحده امريكا و غرب عليه جمهوري اسلامي ايران بوده است. در اينجا جاي اين پرسش اساسي هست كه در مقابل اين نيروي متخاصم خارجي –كه از امكانات و توانمنديهاي قابل توجهي نيز برخوردار است- براي تحقق آرمان نظام اسلامي و پيشرفت همه جانبه مادي و معنوي چه بايد كرد؟ اهميت اين پرسش از آن رو است كه تأمين منابع لازم اعم از مادي، مالي، لجستيكي، دانشي و فناورانه و ... بسياري را به اين نتيجه ميرساند كه پيشرفت و توسعه نيازمند حمايتهاي بيروني و حل و هضم شدن در مسير توسعه نظام بينالملل است و حال آنكه در اين موضوع مغايرتي كاملاً آشكار با اهداف و آرمانهاي نظام اسلامي مشاهده ميگردد.
اكنون و در شرايطي كه به كرات از واژه پسابرجام و پساتحريم سخن به ميان ميآيد- بي آنكه ارزيابي دقيقي بر ميزان تأثير اين فضا بر گشايش اقتصادي در كشور وجود داشته باشد- بايد از خود بپرسيم آيا زرق و برق چند روزه اين دوره موجب ميشود تا راه پيشرفت واقعي را گم كنيم يا آنكه در اين پيچ گرفتار اين جلوههاي فريبنده نخواهيم شد؟!
انتخابات گام دوم نرمالیزاسیون
عباس موسایی در روزنامه آرمان امروز نوشت:
اگر بر اساس الگوی تحلیلی نیکوس پولانتزاس به رویه حاکم بر دولت تدبیر و امید بپردازیم، با اجرایی شدن برجام گام نخست روالمندسازی برداشته شد. ناروالمندی و بحران حاکم بر سیاست خارجی دولت اصولگرای نهم و دهم بر سایر کارکردهای دولت از جمله اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی و... سایه افکنده بود اما بیتردید برنامه جامع اقدام مشترک ایران و 1+5 (برجام) حاصل شناخت گسترده مذاکرهکنندگان ایرانی از ساختار حقیقی و حقوقی حاکم بر عرصه بینالمللی از سویی و عزم جزم دولت برای عبور از بحران با ایجاد وحدت رویه در سطح حاکمیت از طریق انسجام داخلی و معطوف به ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در داخل بود.
برجام از جوانب مختلف در ایجاد مختصات جدیدی از آرایش سیاسی در عرصه بینالمللی، در تقویت منافع ملی و عقب راندن دشمنان و رقبای بینالمللی، منطقهای و ایدئولوژیک ایران نقشی بسزا داشته و از منظر داخلی نیز به نزدیکی و اعتماد بیش از پیش مردم به دولت و ایجاد آرامش و احساس قدرت و امنیت داخلی کمک کرده است. سروصدای بلند افراطیون بینالمللی در فضای پسابرجام با احساس ضعفشان در مقابل موقعیت جدید ایران ارتباطی وثیق دارد.
پیامدهای وضعیت پساتحریم از جوانب گوناگون در گذر از شرایط استثنایی به شرایط روالمند تاثیرات موثری دارد که گذر زمان این تاثیرات را در عرصههای مختلف بیش از پیش عیان خواهد کرد. از منظری دیگر، جریانی در داخل که دستاورد مدیریت و حضورش در عرصه سیاست خارجی، تحریم بوده است و اتفاقا جایگاهی مهم در ساختار قدرت در داخل دارد، برجام و پیامدهای آن را برنمیتابد. این جریان از تمام توان خود برای ماندن در وضعیت استثنایی بهره خواهد برد. این در حالی است که رئیس جمهور روحانی، با اطلاع از این حساسیتها، در گفتار و رفتار خود، برجام را پیروزی کشور و نه یک جناح قلمداد میکند.
جناح مخالف دولت اما در فضای پسابرجام خود را بیقرارتر از آن میبیند که از منطق ایدئولوژیک خود به منطق روالمند منافع ملی عبور کند. از این رو ایجاد فضای مثبت و نرمال که فضای پساتحریم نوید میدهد را برنمیتابد. از طرف دیگر جبهه خردگرا و منافعملی محور به درستی دریافته است که استمرار بهبودخواهی مستلزم حفظ ائتلاف طیفهای سیاسی برسازنده 24خرداد92 است. چنانکه اصلاحطلبانی که دموکراتیزاسیون و توسعه سیاسی را در اولویت کنشگری سیاسی خود تعریف میکردند نیز روالمندسازی و عبور از شرایط استثنایی را مقدمه دموکراتیزاسیون تعریف میکنند. اطلاع مخالفان دولت از موقعیت اجتماعی مناسب دولت در فضای پسابرجام از سویی و ائتلاف حداکثری حامیان دولت بر مطالبه نرمالیزاسیون و عبور از شرایط استثنایی، در ردصلاحیت حامیان دولت تاثیری اساسی داشته است.
در این شرایط است که دولت (قوه مجریه ) به عنوان بخشی از حاکمیت و مورد اعتماد ملت، میتواند گام دوم نرمالیزاسیون را با لحاظ وضعیت عمومی کشور، منافع ملی، حساسیتهای موجود و الزامات استمرار روالمندسازی بردارد. برجام دوم میتواند با دریافت درستی از وضعیت حقیقی و حقوقی قدرت در ایران، ترسیم نقشه راه برای کاهش بیاعتمادی جناح حامی دولت، میانجیگری اشخاص مورد وثوق حاکمیت و ملت و بر مبنای استمرار روالمندسازی و عبور از بحران صورت گیرد. اگر در عرصه سیاست خارجی غنیسازی اورانیوم، چرخیدن سانتریفوژها، اعتمادسازی بینالمللی و... از مسیر مذاکره حل شد، قطعا در سیاست داخلی نیز احقاق حقوق ملت به گونهای که کسی احساس شکست نکند، امکانپذیر است.
عصر نوین همکاری دو قدرت شرق و غرب آسـیا
بهزاد شاهنده، استاد دانشگاه و متخصص خاور دور در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
سفر «شی جینپینگ» رئیس جمهوری چین، روابط دو کشور بزرگ آسیا را وارد فصل نوینی کرد. دیدارهای رهبری چین در تهران نشانههای یک رویکرد جدید را در نگاه پکن همراه داشت از آن جهت که این دیدار نخستین حضور رسمی رئیسجمهوری چین در کانون خاورمیانه پرالتهاب به حساب میآید.
هرچند «شی» قبلاً در سمت معاون ریاست جمهوری در سال ٢٠٠٨ به این منطقه سفر کرده بود اما تاریخ روابط ایران و چین، رویدادی در این سطح را شاهد نبوده است. در مقطعی «هو جین تائو» رئیس جمهوری سابق جمهوری خلق چین در دوران صدارت خود طی سالهای ٢٠١٢-٢٠٠٢ از چند کشور خاورمیانه بازدید رسمی داشت ولی هرگز به ایران سفر نکرد.
لذا سفر «شی جینپینگ» به ایران اولین سفر رئیس دولت چین به ایران را پس از گذشت ١٤ سال رقم زد. آخرین دیدار رهبر چین از ایران در سال ٢٠٠٢ در زمان دولت اصلاحات بود که آن زمان «جیانگ ز مین» از ایران بازدید رسمی به عمل آورد. چین به درستی درک میکند که ایران را دیگر نمیتوان نادیده گرفت زیرا که این کشور اکنون به بازیگری با نقشهای بی بدیل در منطقه حساس خاورمیانه تبدیل شده است ضمن آنکه با رفع تحریمهای 12 ساله که تا آخر ژانویه ٢٠١٦ به پایان خواهد رسید، تهران از فرصتهای بیشتری برای ارتقای منزلت خود برخوردار خواهد شد. چین میداند که ایرانیها در این برهه حق انتخابهای افزونتری را به دست آوردهاند و مثل گذشته در دایره محدود کشورهای انگشتشمار همانند چین نخواهد ماند.
زمان به نفع ایران در حرکت است و چین نمیخواهد و البته نمیتواند از فرصتهای جدید در ایران بیبهره بماند. شرایط و موقعیت نوین ایران از کشورهایی مثل چین طلب میکند که رهیافتی متفاوت نسبت به گذشته را در پیش بگیرند که در آن منافع ایران لحاظ شود از قبیل برخوردار شدن از روابط برابر و منتفع شدن از آن چیزهایی که به ارتقای موقعیت ایران میانجامد. بیشک، تهران در مناسبات آتی خود با کشورهای خارجی اصل انتقال فناوری را مورد تأکید قرار خواهد داد که از این منظر میتوان انتظار داشت که در ارتباط با چین نیز نگرشی متفاوت از گذشته نمایان شود. چین این مسأله را خود دریافته زیرا که از موقعیت طلایی تهران پیشاپیش آگاه شده و تلویحاً نگرانی از دست دادن موقعیت گذشته در روابط با ایران را ابراز داشته است.
با این وصف، پکن بر این امر نیز واقف است که ایران نسبت به پیوند با چین ارزش ویژه قائل بوده و کمک این کشور در شرایط بحرانی را در خاطره دارد. چنین وضعیتی به دو کشور این امکان را میدهد که از سابقه خوب برای بنیانگذاری آینده بهتر در مناسبات بهره گیرند. از همین روست که ناظران بر این باور هستند در صورتی که دو کشور بزرگ غرب و شرق آسیا از ظرفیتهای یکدیگر استفاده بهینه کنند میتوانند حجم مبادلات تجاری فعلی را که بالغ بر ٥٢ میلیارد دلار است، ظرف یک دهه به ٢٠٠ میلیارد دلار برسانند و روابطی که بر پایه تعادل و بازی «برد- برد» استوار باشد، بنا نهند. در این راستا باید تأکید شود که ایران با ٤٥٠ میلیارد دلار تولید ناخالص ملی با پیشبینیهای انجام گرفته ظرف یک دهه آینده این رقم را حداقل سه برابر افزایش خواهد داد که این کشور را از مقام ٢٩ فعلی جهان به جمع ٢٠ کشور بزرگ اقتصادی جهان رهنمون خواهد ساخت.
روابط اقتصادی همیشه در تقویت پیوندهای سیاسی نقش بسزایی داشتهاند، ولی این حقیقت را نیز نباید از خاطر دور نگه داشت که مناسبات سیاسی (امنیتی و...) نیز میتواند بستری مناسب برای توسعه روابط اقتصادی ایفا کند.
ایران در بعد امنیتی و سیاسی برای چین که نگران از توسعه افراطگرایی در منطقه «سین کیانگ» (شین جیانگ) میباشد و شدیداً از نضج گرفتن مجدد «طالبان» در افغانستان واهمه دارد از جایگاه ویژهای برخوردار است. «پکن» از موفقیت «تهران» در مهار رادیکالیزم در مناطق غرب ایران آگاه بوده و خواهان بهرهبرداری از تجارب ذیقیمت ایران در مبارزه با پدیده رادیکالیزم میباشد و در این راستا مشارکت فعال ایران را در تحقق طرح «یک کمربند- یک جاده» کلیدی ارزیابی میکند.
این طرح عظیم که در نهایت سرمایهگذاری ٤٠٠ میلیارد دلاری چین را در بر خواهد داشت، هدف غایی تأمین امنیت در احیای «جاده ابریشم» قدیم را دارد. «پکن» تعهد کرده که ٥٠ میلیارد دلار به عنوان سرمایهگذاری اولیه برای ساخت راهآهن، جاده، خطوط انتقال انرژی و دیگر زیرساختها برای عملیاتی کردن این پروژه بزرگ هزینه نماید. در اینجا باید اشاره شود که اراده چین در تحقق این پروژه عظیم که مبتکر آن «شی جینپینگ» رئیس جمهوری خلق چین است، آنقدر قوی است که ٧٧ مورد از ١١٨ مورد موافقتنامههای تجارت آزاد دوجانبه و سهجانبه چین با کشورهای واقع در مسیر جاده ابریشم جدید منعقد گردیدهاند. سفر «شی» به تهران فصل جدیدی در روابط پر فراز و نشیب ٤٤ ساله پس از برقراری روابط دیپلماتیک را خواهد گشود که اساس آن بر بازی «برد- برد» استوار خواهد بود.
ایران پساتحریم برای چین که منافع ملی آن در گسترش روابط با ایران کاملاً محرز میباشد، در دو بعد اقتصادی و تجاری البته با نگرشی نو و امنیتی و سیاسی، جایگاه ویژهای خواهد داشت. «بیجینگ» در بیانیه منتشره هجدهمین کنگره حزب کمونیست چین در سال ٢٠١٢، ایران را به عنوان یکی از قدرتهای عمده کشورهای در حال توسعه همراه با کشورهایی مانند روسیه، هندوستان و برزیل مورد تأکید قرار داده است. برای کشور ما نیز پیوند مستحکم با قدرت اول اقتصادی جهان (چین با تولید ناخالص داخلی بالغ بر 20 تریلیون دلار بر اساس «معیار قدرت خرید») آن هم با رهیافتی جدید، موقعیتهای نوینی را برای ایران به ارمغان خواهد آورد. جهش سریع در گسترش روابط با توجه به اینکه روابط ایران و چین هیچ گاه در چنین شرایط مطلوبی نبودهاند و با توجه به اشتراکات اقتصادی و سیاسی دو کشور ما را به آیندهای درخشان رهنمون خواهد ساخت.
بازطراحی نظام انگیزشی؛ شرط لازم بهره مندی از پسابرجام
حبیب نیکجو در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
همه اقتصاددانان از تغییرات ساختاری می گویند. آن ها می گویند اگر می خواهید از پسابرجام استفاده کافی را ببرید لازم است که اصلاحات جامعی در اقتصاد ایران صورت پذیرد. مثلا همین چند روز پیش، صندوق بین المللی پول در گزارش خود در مورد ایران نوشت: «برای تقویت رشدی همه جانبه به نحوی که اقتصاد ایران بتواند به طور کامل از لغو تحریم ها منتفع شود، اصلاحاتی جامع مورد نیاز است» اما منظور از این اصلاحات ساختاری چیست؟ و در مسیر این اصلاحات نقش دولت، مردم و سایر قوا چگونه تعریف می شود؟
قبل از اینکه بخواهیم در مورد اصلاحات ساختاری صحبت کنیم، لازم است که بین نگاه مردم و نگاه اقتصاددانان به شرایط خوب اقتصادی تفاوت قائل شویم. در حال حاضر، اکثر مردم بازگشت به شرایط سال 89 را وضعیت خوب اقتصادی تلقی می کنند اما مراد اقتصاددانان از شرایط خوب اقتصادی، حرکت در مسیر توسعه و تبدیل شدن به کشوری پیشرفته است. لذا ناگفته پیداست که اقتصاد ایران با برداشته شدن تحریم ها می تواند به سادگی، به شرایط سال 89 برگردد، اما اصلاحات ساختاری در اقتصاد به منظور پیشرفت و رشد پایدار اقتصادی لازم است.
زمانی که صحبت از اصلاحات ساختاری می شود، فهرستی بلند بالا از اقدامات جلوی چشم انسان را می گیرد،اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام مالیاتی، اصلاح قوانین گمرکی و ... تنها نمونه هایی کوچک از این اصلاحات است. اما شاید بتوان تمام این حرف ها را در چارچوب نظام انگیزشی فعالیت بازیگران اقتصادی تحلیل کرد. در این تحلیل لازم است به همه اتفاقات این گونه بنگریم که هر یک از فعالان اقتصادی، دولت، مردم و ... به صورت عقلایی رفتار می کنند و به دنبال آن هستند تا بهره مندی خود را حداکثر کنند. در این نوع نگاه لازم است که به هر یک از این بازیگران اقتصاد ایران به صورت مجزا نگاه شود و انگیزه های رفتاری تک تک آن ها تحلیل شود. برای مثال، به مسئله سرمایه گذاری بازیگران اقتصادی در بانک ها در دو سال گذشته توجه کنید. فعالان اقتصادی و مردم در تحلیل سرمایه گذاری هایشان بازدهی ماندن پول در بانک ها را بیشتر از هر گونه فعالیتی می بینند و لذا پول های خود را در بانک می گذارند. در این شرایط، سایر فعالیت های اقتصادی کم بازده تلقی می شود. بازیگر دیگر این بازی بانک ها هستند.
به دلیل رکود اقتصادی و کاهش سطح مراودات اقتصادی، بانک ها با مشکل کمبود نقدینگی مواجه شده اند. در این وضعیت، بانک ها که این شرایط را موقتی می دانند، به هر دستاویزی متوسل می شوند تا با جذب سپرده، نقدینگی مورد نیاز را برای پاسخگویی به سپرده گذاران قبلی داشته باشند. در این بازی برد- برد میان بانک ها و سپرده گذاران(مردم و فعالان اقتصادی)، هرگونه تلاش دولت برای کاهش نرخ سود بانکی بی اثر است. مگر اینکه دولت به انگیزه های این واحدهای اقتصادی توجه داشته باشد. نمونه این اتفاق و تلاش های ناکام دولت در کاهش نرخ سود بانکی، در دو سال گذشته به خوبی قابل مشاهده است.
اگر این گونه به قضایا نگاه کنیم، منظور از تغییر ساختاری، اصلاح نظام انگیزشی فعالان اقتصادی است. این وظیفه ای سنگین است که بر دوش نه تنها دولت، بلکه مجموعه حاکمیت قرار می گیرد. یعنی دولت در راس و سایر قوا در کنار، باید تلاش کنند تا ساختار اقتصاد یا قواعد بازی را به گونه ای بچینند تا بهترین عملکرد برای فعالان اقتصادی، بهترین عملکرد برای نظام هم باشد. بزرگترین ابزاری که در دست حاکمیت است قاعده گذاری است که در این مرحله نقش دولت و قوه مقننه بسیار پررنگ است. مرحله بعد از قاعده گذاری، عمل به این قاعده هاست که بیشتر در مجموعه قوه قضاییه قرار می گیرد.
یک مثال ساده می تواند این موضوع را واضح کند. خانه دار شدن آرزوی بسیاری از جوانان است که به دلیل نا همخوانی درآمدها با قیمت مسکن، دست نیافتنی شده است. اما علت اصلی افزایش قیمت مسکن در دوره های قبلی چه بوده است؟ علت اصلی این مسئله را می توان در فعالیت سفته بازی بانک ها و موسسات مالی خلاصه کرد. این بانک ها و موسسات مالی که مبالغ هنگفتی دارند، با ورود در این بازار و ایجاد معاملات کذایی سودهای فراوانی را به جیب می زنند و هزینه سودهای هنگفت این موسسات، آرزو شدن نیاز اساسی بسیاری از خانوارهاست. به عبارت دیگر منفعت موسسات مالی در خلاف جهت منفعت حاکمیت و مردم تعریف می شود. اما راهکار این مسئله چیست؟ راهکار بسیار ساده است و وضع مالیات بر نقل و انتقال مسکن به صورت نزولی، می تواند از انگیزه سفته بازان برای حضور در این بازار بکاهد و به نوعی جلوی افزایش قیمت مسکن گرفته شود.
اما آیا این گونه قاعده گذاری ها به سادگی امکان پذیر است؟ پاسخ قطعا خیر است. چون این گونه قاعده گذاری ها، سبب از دست رفتن منافع کانون های ثروت می شود. کانون هایی که از نفوذ نسبتا زیادی در بین تصمیم گیران و قاعده گذاران برخوردار هستند. این اتفاق سبب می شود که تنظیم نظام انگیزشی فعالان اقتصادی با چالش های فراوانی روبه رو شود. نمونه بارز این اتفاق را می توان در مثال بالا دید و گفت طرح مالیات بر نقل و انتقالات مسکن به سرانجام نرسید.
بدون شک در مسیر این تغییرات اصلاحی، اجماع عموم مردم بر تغییرات اقتصادی مهم ترین موضوع است. عموم مردم باید به این جمع بندی برسند و آن را به صورت جدی از دولت و فعالان اقتصادی مطالبه کنند که با شرایط فعلی، ایران پیشرفته نمی شود و برای این پیشرفت باید منافع عده ای قطع شود. قطع این منافع و تعریف صحیح نظام انگیزشی ایران را می تواند به پیشرفت برساند.