به گزارش مشرق، درد کشیدن با جیب خالی؛ روی تخت بیمارستان با مرگ دستو پنجه نرم کنی، نگران فلج شدنت باشی و پولی هم برای درمان نداشته باشی. دخترت روی تخت بیمارستان باشد، دختری که یک عمر با پول کارگری بزرگش کردهای، ورزشکارش کردهای، آن هم در حد تیم ملی و مربی ولی حالا کسی نباشد دستت را بگیرد، یک چشمت به خدا باشد که او را از تو نگیرد و یک چشمت دنبال هزینههای میلیونی، به دنبال کمکی باشد تا . این داستان سارا عبدالملکی است؛ بازیکن تیم ملی راگبی، بازیکن و مربی هندبال.
شب 29 دیماه سارا از کرمانشاه به تهران برمیگشت که تصادف کرد. مادرش مریم ابوترابیان به سپید میگوید: «برای استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود. هم مربی هندبال است و هم بازیکن و داور این رشته.» مهمترین عنوانی که سارا دارد، عضویت در تیم ملی راگبی است. خبرهای خبرگزاریها تایید میکنند که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای این تیم بازی کرده است.
اما جالب است که هیچیک از مسوولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاده است، خبر ندارند. ابوترابیان میگوید: «گوشیاش را موقع تصادف دزدیدهاند و ما هیچشمارهای نداشتیم که به کسی خبر بدهیم. شماره آقای میرزاحسنآقابیک، رییس انجمن راگبی را داشتم، به او زنگ زدم. یکی را فرستاد بیمارستان که پرونده پزشکی دخترم را ببیند. آمد و دید ولی دیگری خبری نشد.»
سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفته و برگشته است. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد. به گفته ابوترابیان در آن بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست: «دور از جانشان گفتند مرده و برایش فوتی زده بودند ولی دیدند زنده است و با شوک سارا به زندگی برگرداندند. کسانی که در بیمارستان بودند، گفتند اگر میخواهید دخترتان زنده بماند او را به تهران ببرید.
ما هم همان موقع به تهران آمدیم. به هر بیمارستان دولتی که زنگ زدیم، گفتند تخت نداریم. ما هم فقط میخواستیم دخترمان زنده بماند. به هیچچیزی دیگری فکر نکردیم و او را به بیمارستان آسیا آوردیم.» سارا زنده است اما آسیبدیدگیها زیاد است. مادرش میگوید: «ضربه مغزی شده بود. مهره چهار و پنجش شکسته و در نخاعش فرو رفته.
دندههایش هم شکسته و یک قسمت از ریهاش را سوراخ کرده. عفونت ریهاش خیلی بالاست. شانه راست و دست راستش پلاتین میخواهد. نصف پیشانیاش هم رفته. در این وضعیت ما بیشتر از همه نگرانیم که قطع نخاع نشود. دکترها گفتهاند احتمال قطع نخاع وجود دارد.»
سارا عبدالملکی دانشجوی رشته تربیت بدنی است و روز سیدی ماه باید در امتحانات آخر ترم شرکت میکرد اما ماشین وسط راه چند ملق زد و او را در بخش ICU بستری کرد. تا به امروز 32 میلیون تومان هزینه بیمارستان سارا شده است. این هزینه برای خانواده او بیش از حد سنگین است. ابوترابیان میگوید که تا یک ریال این پول را با قرض گرفتن تهیه کرده است: «پدرش کارگر است. در این چند سال هم خودش پولی نمیگرفت.
این همه سال تیم ملی بود و حقوقی بهش نمیآمدند. تازه یک سالی بود که سر کار میرفت و هزینه دانشگاهش را پرداخت میکرد. در همه این سالها پول رفتوآمدش به تیم ملی را هم خودمان میدادیم. من و پدرش همه کار میکردیم که دخترمان به جایی برسد. خودش هم دختر فعالی بود و میخواست روی پای خودش بایستد. هم کار میکرد،هم درس میخواند و هم ورزشکار بود. اما الان برای درمانش از 50 نفر قرض گرفتهایم. یکی از دوستان چک 10 روزه 20 میلیون تومانی داده است.
از بقیه هم دویست هزار تومان، یک میلیون تومان و .. دستی گرفتهایم. چند بار جراحیاش کردهاند. چند جراحی دیگر هم میخواهد. برای جراحی دست و شانهاش، فقط هشت میلیون تومان باید بدهیم پیچومهره بخریم. هزینه جراحیاش به کنار. در به در به در دنبال پول هستیم. نه خانهای داریم و نه ماشینی که بفروشیم. همه اثاث خانه را هم بفروشیم، چیزی نمیشود که بخواهم هزینه درمانش را بدهیم.»
سارا به هوش آمده و چند کلمهای هم حرف میزند و بیشتر نگران فلجشدنش است: «به هوش است. البته یک کم حافظهاش مشکل دارد. میپرسد چه اتفاقی افتاده، توضیح میدهم،چند دقیقه بعد دوباره میپرسد. میترسد فلج شود. میگوید اگر قرار است فلج شوم، میمردم بهتر بود.»
خود ابوترابیان هم بیمار است. او جز بیماران خاص است و پیش از این 22 بار جراحی کرده: «خودم مهم نیست. حاضرم همین الان بمیرم ولی سارا خوب شود. فقط خدا کند فلج نشود. من فکر آینده هم هستم. همین الان من در خانه توآلت فرنگی ندارم، چطور میخواهم از او مراقبت کنم. اگر من یک چیزیام بشود، کی میخواهد از او مراقبت کند.»
براتی یکی از پرستاران بخش ICU بیمارستان آسیا صدماتی را که سارا عبدالملکی در این تصادف دیده است، تایید میکند. او به سپید میگوید: «تصادف سنگینی بود و شدت آسیبدیدگی هم زیاد است. خیلی زمان میبرد که او به حالت عادی برگردد. اما خوشبختانه رو به بهبودی است.» سارا به شرطی به شرایط عادی برمیگردد که ضایعه نخاعی نداشته باشد.
سکوت مسوولان ورزش
سپید دیروز با فدراسیون هندبال و انجمن راگبی هم تماس گرفت. سوال این بود که آنها از وضعیت ورزشکارشان باخبرند یا نه. میرزاآقابیک، رییس انجمن راگبی در دسترس نبود. معصومه مشتزن، نایب رییس زنان در فدراسیون هندبال جوابگوی تماس سپید شد اما جالب بود که او هیچخبری از این اتفاق نداشت: «من تازه از شما میشنوم که چه اتفاقی افتاده است. اجازه بدهید با هیات تهران تماس بگیرم و از اصل موضوع با خبر شوم، بعد جوابگوی شما هستم.» سپید چند ساعت بعد دوباره تماس گرفت اما این بار دیگر مشتزن حاضر نشد به تماسهای سپید جوابی بدهد. خانواده عبدالملکی امیدوارند مسوولان ورزشی کمک حالشان باشد. به هرحال دخترانشان چند سالی عضو تیم ملی بوده و در راه بازگشت از ماموریت ورزشی تصادف کرده است.
شب 29 دیماه سارا از کرمانشاه به تهران برمیگشت که تصادف کرد. مادرش مریم ابوترابیان به سپید میگوید: «برای استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود. هم مربی هندبال است و هم بازیکن و داور این رشته.» مهمترین عنوانی که سارا دارد، عضویت در تیم ملی راگبی است. خبرهای خبرگزاریها تایید میکنند که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای این تیم بازی کرده است.
اما جالب است که هیچیک از مسوولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاده است، خبر ندارند. ابوترابیان میگوید: «گوشیاش را موقع تصادف دزدیدهاند و ما هیچشمارهای نداشتیم که به کسی خبر بدهیم. شماره آقای میرزاحسنآقابیک، رییس انجمن راگبی را داشتم، به او زنگ زدم. یکی را فرستاد بیمارستان که پرونده پزشکی دخترم را ببیند. آمد و دید ولی دیگری خبری نشد.»
سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفته و برگشته است. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد. به گفته ابوترابیان در آن بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست: «دور از جانشان گفتند مرده و برایش فوتی زده بودند ولی دیدند زنده است و با شوک سارا به زندگی برگرداندند. کسانی که در بیمارستان بودند، گفتند اگر میخواهید دخترتان زنده بماند او را به تهران ببرید.
ما هم همان موقع به تهران آمدیم. به هر بیمارستان دولتی که زنگ زدیم، گفتند تخت نداریم. ما هم فقط میخواستیم دخترمان زنده بماند. به هیچچیزی دیگری فکر نکردیم و او را به بیمارستان آسیا آوردیم.» سارا زنده است اما آسیبدیدگیها زیاد است. مادرش میگوید: «ضربه مغزی شده بود. مهره چهار و پنجش شکسته و در نخاعش فرو رفته.
دندههایش هم شکسته و یک قسمت از ریهاش را سوراخ کرده. عفونت ریهاش خیلی بالاست. شانه راست و دست راستش پلاتین میخواهد. نصف پیشانیاش هم رفته. در این وضعیت ما بیشتر از همه نگرانیم که قطع نخاع نشود. دکترها گفتهاند احتمال قطع نخاع وجود دارد.»
سارا عبدالملکی دانشجوی رشته تربیت بدنی است و روز سیدی ماه باید در امتحانات آخر ترم شرکت میکرد اما ماشین وسط راه چند ملق زد و او را در بخش ICU بستری کرد. تا به امروز 32 میلیون تومان هزینه بیمارستان سارا شده است. این هزینه برای خانواده او بیش از حد سنگین است. ابوترابیان میگوید که تا یک ریال این پول را با قرض گرفتن تهیه کرده است: «پدرش کارگر است. در این چند سال هم خودش پولی نمیگرفت.
از بقیه هم دویست هزار تومان، یک میلیون تومان و .. دستی گرفتهایم. چند بار جراحیاش کردهاند. چند جراحی دیگر هم میخواهد. برای جراحی دست و شانهاش، فقط هشت میلیون تومان باید بدهیم پیچومهره بخریم. هزینه جراحیاش به کنار. در به در به در دنبال پول هستیم. نه خانهای داریم و نه ماشینی که بفروشیم. همه اثاث خانه را هم بفروشیم، چیزی نمیشود که بخواهم هزینه درمانش را بدهیم.»
سارا به هوش آمده و چند کلمهای هم حرف میزند و بیشتر نگران فلجشدنش است: «به هوش است. البته یک کم حافظهاش مشکل دارد. میپرسد چه اتفاقی افتاده، توضیح میدهم،چند دقیقه بعد دوباره میپرسد. میترسد فلج شود. میگوید اگر قرار است فلج شوم، میمردم بهتر بود.»
خود ابوترابیان هم بیمار است. او جز بیماران خاص است و پیش از این 22 بار جراحی کرده: «خودم مهم نیست. حاضرم همین الان بمیرم ولی سارا خوب شود. فقط خدا کند فلج نشود. من فکر آینده هم هستم. همین الان من در خانه توآلت فرنگی ندارم، چطور میخواهم از او مراقبت کنم. اگر من یک چیزیام بشود، کی میخواهد از او مراقبت کند.»
براتی یکی از پرستاران بخش ICU بیمارستان آسیا صدماتی را که سارا عبدالملکی در این تصادف دیده است، تایید میکند. او به سپید میگوید: «تصادف سنگینی بود و شدت آسیبدیدگی هم زیاد است. خیلی زمان میبرد که او به حالت عادی برگردد. اما خوشبختانه رو به بهبودی است.» سارا به شرطی به شرایط عادی برمیگردد که ضایعه نخاعی نداشته باشد.
سکوت مسوولان ورزش
سپید دیروز با فدراسیون هندبال و انجمن راگبی هم تماس گرفت. سوال این بود که آنها از وضعیت ورزشکارشان باخبرند یا نه. میرزاآقابیک، رییس انجمن راگبی در دسترس نبود. معصومه مشتزن، نایب رییس زنان در فدراسیون هندبال جوابگوی تماس سپید شد اما جالب بود که او هیچخبری از این اتفاق نداشت: «من تازه از شما میشنوم که چه اتفاقی افتاده است. اجازه بدهید با هیات تهران تماس بگیرم و از اصل موضوع با خبر شوم، بعد جوابگوی شما هستم.» سپید چند ساعت بعد دوباره تماس گرفت اما این بار دیگر مشتزن حاضر نشد به تماسهای سپید جوابی بدهد. خانواده عبدالملکی امیدوارند مسوولان ورزشی کمک حالشان باشد. به هرحال دخترانشان چند سالی عضو تیم ملی بوده و در راه بازگشت از ماموریت ورزشی تصادف کرده است.