به گزارش مشرق به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی-امام خمینی در راه مبارزه و مقابله با ظلم و ستم شاهنشاهی، ادای تکلیف و عمل به وظیفهی الهی را سرلوحه و اساس کار خویش قرار داده بود، لذا بدون هیچ چشمداشت و امیدی به پیروزی ظاهری وارد میدان نبرد با طاغوتیان زمان شد. به بیانی دیگر، مبارزهی امام مبارزهای دینی و معنوی بود که انگیزه و اصول و قواعد آن از قرآن و سنت پیامبر و ائمهی اطهار گرفته شده بود و از این رو هیچگونه شباهتی با حرکت سیاستمداران حرفهای نداشت. مبارزه از نظر امام نه یک جنگ قدرت، بلکه یک وظیفه و تکلیف شرعی بود، لذا شکست و پیروزی ظاهری مایهی یأس و ناامیدی و غرور نمیگردید.
1ـ شجاعت و شهامت بینظیر در راه مبارزه
این اخلاص به نوبه خود در رهبری امام قاطعیت بینظیری به وجود آورد که هرگونه سازش و مماشاتی را با دشمن از بین میبرد.[1] در حقیقت این جمله معروف امام درست سه روز بعد از آزاد شدن از زندان اوج شهامت و شجاعت او بود که فرمود: «اگر خمینی را دار بزنند، باز تفاهم نخواهد کرد».[2] چنان که در اعلامیه خود به مناسبت فاجعه فیضیه در فروردین سال 1342ش نیز فرمود: «من قلب خویش را برای سرنیزههای شما حاضر کردهام، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد».[3]
به تعبیر آیتالله جوادی آملی، «امامخمینی این هنر را داشت که زمان را بشناسد و به قدرت لایزال الهی تکیه کند. آنگاه به تنهایی قیام کرد. او در ترس موحد بود، در رجاء و امید موحد بود، در بینش موحد بود، در میثاق موحد بود، در اخذ نصرت موحد بود و بالاخره در اعتماد موحد بود. زیرا روزی که هیچکس با او نبود، فقط میگفت: خدا و آن روزی هم که همه با او بودند همچنان میگفت خدا».[4]
امام خمینی (ره) وقتی باید از عراق میرفت، اهالی خانه را صدا کرد و گفت: اصلاً ناراحت نباشید که هیچ نمیشود. مهم تکلیف است. نمیشود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد.[5]
وقتی رئیس سازمان امنیت عراق به نزد امام آمد و از ایشان خواست تا دست از فعالیتهای سیاسی بردارد، رهبر فقید انقلاب گفت: من کارهایم را تعطیل نمیکنم. رئیس امنیت عراق تهدید کرد و گفت: ممکن است اخراجتان کنیم. امام فرمود: خمینی، خمینی است. هر کجا که برود. هر کجا بروم همین هستم. چه در عراق باشم و چه در جای دیگر.[6]
شاید ذکر این مطلب در اینجا جالب باشد که امام در اوج رعب و وحشت و انبوهی از خطرات و تهدیدات، با آرامش و وقار روند مبارزه خویش را ادامه میداد و این در حالی بود که محمدرضا شاه با همه خدم و حشم خویش لحظهای احساس آرامش نداشت و به نقل همسر دومش، ثریا اسفندیاری بختیاری، شبها همیشه با گذاشتن یک سلاح کمری زیر بالش میخوابید و اتاق خوابش را در طول شب دائم تغییر میداد و خود را همچون شکاری قلمداد میکرد که مورد تعقیب است.[7]
حتی به هنگام غذا خوردن هم دستش روی سلاح بود و غذایی را که تعارفش میکردند، نمیخورد. زیرا این سوءظن در او قوت گرفته بود که ممکن است در غذا زهر ریخته باشند.[8]
این صلابت و شجاعت از ابتدا تا آستانه پیروزی انقلاب در وجود امام ریشه دوانیده بود. بهگونهای که وقتی نماینده کارتر همراه چند نفر نزد امام آمد و گفت ما بختیار را گذاشتهایم و باید از او پیروی کنی، در غیر این صورت شما را نابود میکنیم. امام چند لحظهای مکث کرد و گفت: به کارتر بگویید از خمینی راجع به آمریکاییهای ساکن در ایران زیاد پرسیدهاند که با آنها چه باید کرد. هنوز دستوری ندادهام. امیدوارم کار به جایی نرسد که فتوای خودم را راجع به آنها صادر کنم.[10]
بدون شک اگر رهبر یک انقلاب شجاعتِ پذیرفتن شهادت یا مرگ سرخ را نداشته باشد، در نهایت در مقابل فشار و تهدید دشمن تسلیم خواهد شد. اما امامخمینی از آغاز نهضت تا پیروزی انقلاب و در سختترین شرایط نه مرعوب قدرت و شوکت حاکمیت پهلوی شد و نه در برابر رژیم عراق حاضر به سکوت کرد و هیچگاه نیز از مخالفت ابرقدرتهای بزرگ ترسی به خود راه نداد.[11] زیرا او بارها باصراحت اعلام کرد که همچون امام حسین(ع) مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت و در سایه ستمکاران ترجیح میدهد و بر همین اساس در وصف شهادت در راه خدا فرمود:
«دنیاپرستان جلوه زیبای شهادت را در صحنههای طبیعت جستجو میکنند و در حماسهها و شعرها به دنبال آن میگردند و برای کشف آن به هنر تخیل و کتاب تعقل متوسل میشوند. اما حل این معما و فهم شهادت جز به عشق میسر نمیگردد».[12]
این شجاعت و شهامت و عدم ترس از مرگ نیز مبیّن درک و معرفت عرفانی امام است. زیرا عارف هنگامی که به مقام فنا فیالله رسید، دیگر هیچ قدرت و نیرویی را به جز خداوند توانا در عالم به نظر و حساب نمیآورد و بر مبنای تعالیم قرآنی ترس از غیر خدا را نوعی شرک به حساب میآورد. [13]
حال آنکه بررسی اجمالی زندگی بیشتر رهبران انقلابها مبیّن این نکته است که آنان با در نظر گرفتن میزان نتیجه و برآورد سهم خویش پا به عرصهی مبارزه گذاشتهاند و بسیاری از آنها حاضر بودند از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف استفاده کنند.
2ـ ایمان به هدف و پرهیز از امیال مادی
اگر کسی در مسیر مبارزه با دشمنان انگیزه و ایمان کافی به اهداف و آمال مادی و معنوی خود نداشته باشد، در مراحل مختلف مبارزه دچار تردید و ترس میشود و چه بسا ممکن است میدان را به نفع رقیب و دشمن خویش رها کند و شکست را بپذیرد. اما ایمان و اعتقاد راسخ به هدف و آرمان مبارزه، نیرو و توان مضاعفی به مبارزه در سیر حرکت و نبرد خود با دشمنانش میدهد و بستری را از نظر روحی و روانی برای او فراهم میکند تا بتواند با اعتماد و اطمینان بیشتری به حرکت خویش ادامه دهد.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران نیز این خصیصه ارزشمند را در سایه ایمان و اعتقاد به قدرت لایزال الهی در وجود خویش نهادینه کرده بود و بر این اعتقاد بود که خلوص و معنویت در هدف، هم موجب نورانیت قلب و توجه به ارزشهای معنوی میشود و هم سبب دوری از سیاستهای ریاکارانه و التقاطی میگردد[14] و بر این نکته تأکید داشت:
«مردان بزرگ که در سطح عالی از فکر و معرفت هستند، هیچگاه مأیوس و ناامید نشده و به زندان و اسارت و تبعید نمیاندیشند. بلکه برای پیشبرد هدف خویش در هر شرایطی طرح و نقشه میکشند تا اگر بعدها توانستند، آن را به اجرا درآورند. و اگر خود فرصت اجرای آن را پیدا نکردند، دیگران در آینده به آن جامهی عمل بپوشند».[15]
دیمیتری ژوکوف دانشمند روس نیز در نوشتههای خود بارها به اراده قوی امامخمینی اشاره کرده و معتقد است که امام ارادهای بسیار استوار و از همه مهمتر برای رسیدن به هدف خویش ایمان داشت. به اعتقاد وی امامخمینی پرچمدار اصلی انقلاب بود و توانست دیدگاههای سیاسی و دینی خویش را در میان مردم گسترش دهد. ما باید توجه داشته باشیم که امام، خود عنوان رهبری را برای خودش انتخاب نکرده، بلکه این لقب و عنوان از طرف مردم به وی داده شده و این واقعیت برای مردم ایران بسیار مهم به نظر میرسد.[16]
این نکته بیانگر این مطلب است که امام خمینی تنها برای رضای خدا و انجام تکلیف الهی پا به صحنه مبارزه با ظلم و ستم گذاشته و برای خود و خانوادهی خویش هیچ درخواست و هدف مادی را دنبال نمیکرده است. چنانکه بارها اعلام کرد: «خدا میداند که شخصاً ذرهای برای خود مصونیت و امتیاز ویژه قائل نیستم و اگر تخلفی از من هم سر بزند، آماده و مهیای مجازات و مؤاخذه هستم».[17]
میدانیم که امامخمینی نه تنها در طول دوران مبارزه، خود را تافته جدابافته از مردم دانست و نه در دوران پیروزی و نه بعد از استقرار نظام اسلامیحاضر به دادن امتیاز خاص و ویژهای به خانواده و اطرافیان خود شد و حتی به آنان توصیه کرد تا حداقل در زمان حیات وی از پذیرفتن هر نوع پست و مقام و منصبی بپرهیزند. به بیانی دیگر امام دارای دو ویژگی گرانقدر بود که تمام دوران حیات او را پوشش داد:
1- ایمانی اصیل و عمیق به مبدأ و معاد، که هدف مبارزه را برای وی توجیه میکرد.
2- عشق به هدف و آرمانهای والا و جانبازی و فداکاری در راه رسیدن به آن.
در کنار ایمان راسخ به هدف، سادهزیستی و پرهیز از رسیدن به امیال مادی یکی از عواملی بود که رهبر فقید را در مبارزهی مستمر و وقفه ناپذیرش با استبداد و استعمار موفق ساخت. به بیانی بهتر، ایشان از همه قید و بندهای دنیوی آزاد بود و همین وارستگی ترس و دلهرهها را از روح و روان او زدوده و از وی قهرمانی بزرگ در عرصهی معنویت ساخته بود.
امام یکی از بهترین راهکارهای مبارزه با استکبار و ابرقدرتها را سادهزیستن میدانستند و اعتقاد داشتند که اگر کسی بخواهد بیترس و واهمه و هراس در مقابل ستمگران بایستد و از حق دفاع کند، باید خود را به سادهزیستی و پرهیز از امیال نفسانی عادت دهد و از تعلق خاطر به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزد. و به این نکته ایمان راسخ داشت که مردان بزرگ تاریخ که خدمات بزرگ و ارزشمندی به ملل ستمدیدهی خود کردهاند، اکثراً سادهزیست و بیعلاقه به زخارف و تجملات دنیا بودهاند. چرا که با زندگی اشرافی و تجملگرایی و کاخنشینی نمیتوان ارزشهای انسانی و اسلامی را حفظ کرد.
مایک والاس گزارشگر تلویزیون آمریکا در ملاقات با امامخمینی بر این مطلب صحه گذاشت و گفت: «باید اذعان کنم که امامخمینی باهوشترین و زیرکترین سیاستمداری است که من دیدهام. نفوذ به خصوصی در مصاحبهکنندگان داشت و به جای اینکه من از ایشان سؤالاتی بکنم، ایشان مرا اداره و هدایت میکرد. من غیر از مطالبی که آیتالله خودشان میخواستند بگویند، هیچ مطلب تازهای نتوانستم از این سیاستمدار دنیادیده بشنوم و برای من عجیب بود که یک مرد روحانی اینچنین بر یکی مثل من که در کار خود تخصص کافی دارم مسلط باشند. باید بگویم زندگی بسیار ساده که رهبر انقلاب اسلامی برای خود فراهم کرده بود، او را از همهی رهبران دیگر دنیا متمایز میکرد و ما دیدیم که او به راستی یک مرد عقیدتی است و دنیا و لذتهای دنیوی برای او ارزشی ندارد. او مرا و همه کسانی را که به خدمت میپذیرفت، روی فرش ساده مینشانید و ما مجبور بودیم کفشهای خود را دم در بیرون آوریم و از همان روز اول کار متوجه شدیم که با مردی متفاوت سروکار داریم».[18]
شاید این بیان شهید مطهری تکمیلکننده این بحث باشد که میگوید: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ و فرزانه تحصیل کردهام، باز وقتی که در سفر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز افزود. وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند، چه دیدی؟گفتم چهار تا «آمن» دیدم.
1- آمَنَ بِرَبّه، امام در یک جلسهی خصوصی به من گفت که فلانی؛ این ما نیستیم که چنین میکنیم، من دست خدا را بهوضوح حس میکنم. آدمیکه دست خدا و عنایت او را این چنین حس میکند و در راه خدا گام برمیدارد، خداوند نیز به مصداق «إنْ تَنْصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»، بر نصرت و پیروزی او میافزاید.
2- آمَنَ بِهَدَفِه، آنقدر به هدفش ایمان دارد که اگر همهی دنیا جمع شوند، نمیتوانند او را از هدفش منصرف کنند.
3-آمن بِسَبیله، که نشان از عزم راسخ وی در راه و روش او دارد. شبیه همان ایمان و اعتقادی که پیامبر اسلام به هدف و راهش داشت.
4- آمن بِقَوْمِهِ، در میان همهی رفقا و دوستانی که دارم، احدی را نمیشناسم که به روحیهی مردم ایران ایمان داشته باشد. وقتی به ایشان نصیحت میکنند که مردم از نظر روحیه سرد شده و از پای افتادهاند، میگوید: نه، مردم اینطور که شما میگویید نیستند، من مردم را بهتر میشناسم».[19]
در مجموع میتوان گفت که سرتاسر زندگی حضرت امام آمیخته با سادگی و قناعت و بیاعتنایی به دنیاپرستی بود و این شیوه چه در جوانی و حتی در دوران تبعید و نیز پس از پیروزی انقلاب و تا لحظهی ارتحال ایشان ادامه داشت. اما او نه تنها در زندگی خود مقید به سادهزیستی بود، بلکه در حیات اجتماعی نیز اصل سادگی و بیآلایشی را رعایت میکرد. و این خصیصه موجب تمایز و برجستگی ویژه وی نسبت به بسیاری از رهبران جهان میشد.
3ـ پیشتازی و همراهی با مردم در روند مبارزه
بسیاری از رهبران و بنیانگذاران انقلابهای بزرگ دنیا افرادی بودهاند که در آستانهی پیروزی انقلاب با خدعه و فریب، رقیبان و دوستان خویش را کنار زده و سوار بر موج به سرمنزل مقصود رسیدهاند.
مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه رهبران اصلی انقلاب بهگونهای خلقالساعه ظهور کردند و وابسته به طبقه خاصی بودند. در انقلاب روسیه نیز تنها در اکتبر 1917م بود که نام کسانی چون: لنین، تروتسکی، استالین و بوخارین بر سر زبانها افتاد که مانند رهبران انقلاب فرانسه دارای پایگاه مردمی چندانی نبوده و ارتباطی با تودههای پایین جامعه نداشتند. اما در انقلاب اسلامی ایران رهبری انقلاب از یک پایگاه و جایگاه گسترده در میان عامهی مردم برخوردار بود و به سببِ داشتن مقام مرجعیت دارای منزلت و محبت در نزد همهی طبقات اجتماعی بود.[20]
البته سوابق مبارزه و مخالفت برخی از روحانیون با پهلوی دوم به قبل از دههی 1340ش/1380ق میرسد و حتی بسیاری از آنان در دوران رضاخان در حال ستیز با ظلم و ستم خاندان پهلوی بودند اما ظهور امامخمینی در صحنه سیاسی ایران از اوایل دهه چهل نقطه عطف و فصل جدیدی در مبارزه با رژیم شاهنشاهی به حساب میآید.[21]
به تعبیر مهدی بازرگان، در مقایسه با رهبران سیاسی و روحانیون گذشته امتیاز و نبوغ آیتالله خمینی در این بود که همدرد و همراه با ملت از آغاز، لبه تیز حمله را بر گلوی استبداد گذاشته و همهی اقشار جامعه را به میدان مبارزه با رژیم پهلوی فرا خواند تا یکدل و یکجهت در راه رهایی از شرّ شاه ستمگر قدم بردارند.[22]
مرحوم طالقانی نیز رهبری امام (ره) را یک پدیده نوین در تاریخ معاصر ایران خوانده و بر این باور تأکید دارد که کمتر میتوان رهبری چون آیتالله خمینی پیدا کرد که همراه و همدل مردم بوده و از درجهی بالایی از توکل و خلوص نیت و قاطعیت برخوردار باشد.[23]
امامخمینی نیز بر لزوم همراهی و حمایت مردمی از انقلاب واقف بوده و رمز محبت و علاقهی عمومی به خویش را در رابطهی عاطفی و روحی متقابل میان خود و مردم میدانست. به همین جهت امام خود را نه بهعنوان رهبر و پیشوای ملت، بلکه خادم و خدمتگزار مردم معرفی میکرد.[24] چنانکه در پاسخ خبرنگار رادیو و تلویزیون فرانسه که پرسید: چگونه است که بهدنبال فراخوان شما مردم ایران بهصورت دستهجمعی و انبوه به خیابانها میآیند؟ فرمود:
«ملت مرا خدمتگزار به اسلام و ایران میداند و من مسائل و خواستههایی را مطرح میکنم که سالها در وجود و نهاد مردم محبوس بوده و قدرت بیان آن را نداشتهاند. از طرف دیگر تمام عملکرد دولت پهلوی تاکنون برخلاف مصالح اسلام و ایران بوده است».[25]
میتوان گفت که یکی از دلایل اصلی پیروی مردم از رهبری امام خمینی (ره) این بوده که خواستههای دینی و ملی آنان با آرمانهای رهبری در یک خط و راستا بوده است و عامه مردم آرزوهای بربادرفته و تمایلات سرکوبشده خویش را در سخنرانیها و بیانات ایشان جستجو میکردند.[26]
به بیانی دیگر، جاذبه رهبری امام تنها به گروههای روشنفکری محدود نشد و رفتار بیتکلف، سبک ساده زندگی و توجه و احترام امام به مردمی که از شاه و ایادی او چیزی جز اشرافیت، تجملپرستی و بیتفاوتی نسبت به مردم ندیده بودند، سبب شد تا برای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران، امام خمینی به صورت رهبری ممتاز و برجسته در مقابل شاه جلوهگر شود. به همین دلیل بود که پانزده سال دوری از ایران نیز مانع از آن نشد تا مردم رهبر واقعی خود را فراموش کنند. به تعبیر آبراهامیان، آیتالله خمینی با دفاع جانانه از موج نارضایتی عمومی، گروههای مختلف اجتماعی را با خود همراه کرد. گروههایی که او را منجی و رهاییبخش سالهای انتظار خویش قلمداد میکردند.[27]
باید گفت که یکی از عوامل همهگیر شدن رهبری امام خمینی (ره) در عدم وابستگی به حزب یا سازمان خاصی بود و چنان تودههای مردمی را شیفته خود کرده بود که سازمانهای سیاسی و گروههای مبارز چارهای جز پیوستن به این سیل خروشان و قرار گرفتن در زیر پرچم رهبری او نداشتند. [28]
به بیان شهید مطهری:
«از نظر رهبری این طور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا کند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بهدنبال آن رهبر برای مردم خطمشی تعیین کند. واقعیت آن است که گروههای زیادی تلاش کردند که رهبری نهضت را به عهده بگیرند، ولی بهتدریج همه عقب رانده شدند و رهبر خودبهخود انتخاب شد. ولی از میان همهی این افراد مختلف تنها یک نفر بهعنوان رهبر انتخاب شد، رهبری که همهی گروهها او را به رهبری پذیرفتند. امامخمینی به این علت رهبر بلامنازع و بلامعارض این نهضت شد که علاوه بر اینکه واقعاً شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود، خود امام نیز در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت. حال آنکه دیگران به اندازهی ایشان در این مسیر قرار نداشتند. بدینمعنی که امامخمینی با همهی مزایا و برتریهای فردی و شخصی که داشت، از مقام مرجعیت نیز برخوردار بود». [29]
بررسی تاریخ انقلاب اسلامی نیز گویای این نکته است که امام خمینی نه تنها در روند نهضت اسلامی در ایران با مردم همراه و همگام بوده، بلکه در صحنه مبارزه با رژیم پهلوی نقش پیشتاز و پیشگام را داشته و قبل از همهی افراد و در زمانی که تقریباً در عرصهی مبارزه یکه و تنها بود، به افشاگری و مجادله با رژیم پهلوی پرداخت و از جان و مال و خانوادهی خویش در این راه مایه گذاشت. و در شرایطی که حوزهی علمیه از نظر اندیشه و فلسفهی سیاسی دچار خمودگی و رکود شده بود و روحانیت دخالت در سیاست را دون شأن خود قلمداد میکردند و تنها وظیفهی خویش را بیان احکام عبادی میدانستند، امام یکه و تنها در راه مبارزه با ستم خاندان پهلوی و ابرقدرتهای جهانیِ حامی او گام گذاشت و مانند مولای خویش امام حسین(ع) در راه احیای سنت پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار، منتظر همراهی و همگامی دیگران نشد. این ویژگی باعثِ تمایز و تفاوت ابعاد رهبری در انقلاب اسلامی و سایر انقلابهای بهوقوعپیوسته در جهان شد. زیرا به تعبیر پرفسور یان یرپه استاد تاریخ ادیان در سوئد:
«مطالعهی دقیق انقلاب کبیر فرانسه این نکته را به ما میفهماند که در حقیقت این انقلاب هیچ رهبر و پیشاهنگی در مبارزه نداشته است. در انقلاب روسیه نیز نقش لنین در سطحی بسیار پایینتر از تأثیر و نقش امام در انقلاب اسلامی بود. زیرا انقلاب کمونیستی قبل از آنکه به شوروی برسد، از مدتها قبل آغاز شده بود. اما انقلاب ایران با نقش رهبری آن عجین شده و از این جهت آن را از سایر نهضتها و انقلابهای دنیا متمایز و متفاوت میکرد».[30]
امام نه تنها در راه مبارزه و شروع روند انقلاب پیشگام و پیشتاز بود، بلکه بیشترین بار مسئولیت نهضت را نیز خود و خانوادهی ایشان بهویژه دو پسر فداکارش حاج مصطفی و حاج احمد برعهده داشتند و به اذعان خودِ آن بزرگوار همهی اعلامیهها و نامهها را شخصاً تهیه و تدوین نموده و سیر جابهجایی مکان مبارزه را نیز با مشورت فرزند خویش تعیین نمود.[31]حتی خطمشی کلی جریان نهضت را نیز شخصاً بیان میکرد و در دوران تبعید نیز با صراحت اعلام نمود که نه سخنگو دارم و نه نماینده. آنچه باید گفته شود را خودم میگویم.[32]
[1]. محمدحسن رجبی، پیشین، ص 310
[2]. روحالله حسینیان، پیشین، ص 35، صحیفهی امام، ج 1، ص 269
[3]. سیدحمید روحانی، پیشین، ص 12، صحیفهی امام، ج 1، ص 179
[4]. محمدامین شاهجویی، پیشین، ص 370
[5]. محمود محمدینسب، پیشین، ص 60
[6]. همان، ص 54
[7]. ثریا اسفندیاری بختیاری با همکاری لویی والانتن، کاخ تنهایی، ترجمهی امیرهوشنگ کاوسی، نشر البرز، 1370، ص 197
[8]. همان ، ص219
[9]. سورهی فصلت، آیهی 30
[10]. محمود محمدینسب، پیشین، ص 84
[11]. روحالله حسینیان، پیشین، ص 35
[12]. صحیفهی امام، ج 20، ص 196
[13]. اکبر فلاحی، پیشین، ص 241
[14]. محمدرضا دهشیری، پیشین، ص 113
[15]. سیدحمید روحانی، پیشین، ص 216، ولایت فقیه، ص 135
[16]. لقمان بایمتاف، انقلاب اسلامی از دیدگاه محققان شوروی 1979ـ1990، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 106
[17]. صحیفهی امام، ج 21، ص 282
[18]. اصغر میرشکاری، پیشین، ص 63
[19]. مرتضی مطهری، پیشین، ص 17
[20]. محمدباقر حشمتزاده، چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی در ایران، تهران، مؤسسهی فرهنگی دانش و اندیشهی معاصر، 1378، ص 239
[21]. عظیم رفیعزاده، چرایی انقلاب ایران، تهران، انتشارات شانیا، 1384، ص 234
[22]. مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران، انتشارات بازرگان، 1363، ص 41
[23].امامخمینی از دیدگاه پدر طالقانی، تهران، انتشارات ابوذر، 1359، ص 26
[24]. صحیفهی امام، ج 5، ص 171
[25]. طلیعهی انقلاب اسلامی(مصاحبهی امامخمینی در نجف ـ پاریس ـ قم)، ص 15، صحیفهی امام، ج 3، صص 468ـ469
[26]. اکبر اشرفی، پیشین، ص 72
[27]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 656
[28]. روحالله حسینیان، پیشین، ص 25
[29]. مرتضی مطهری، پیشین، ص 40
[30]. محمد سپهری، پیشین، ص 94
[31]. صحیفهی انقلاب (وصیتنامهی سیاسی ـ الهی رهبر کبیر انقلاب اسلامی)، ص 38، صحیفهی امام، ج 21، ص 452
[32]. محمود محمدینسب، پیشین، ص 74
ان