گروه فرهنگی مشرق - فیلم «نهنگ عنبر» با سیاق و روال کمدی های رایجی که در طول یکسال اخیر ساخته شده، بسیار متفاوت است. جنس، لحن و ریتمش از مدل کمدی های تخدیری رایج نیست. فیلمنامهای دارد که دیدگاهی تقریبی به فرهنگ عامه پنجاه سال گذشته دارد و برای خنداندن مخاطب، از مدل های تخریبی رایج بهره نمیبرد.
فیلم «نهنگ عنبر» به دلیل اقبال فوق العاده مردمی، حین اکران عمومی، این تصور را بوجود آورد که با فیلمی طرف هستیم از جنس کمدی های «شانه تخم مرغی»؛ به همین دلیل عطای دیدنش را به لقایش بخشیدیم. با این نگرش، در مورد فیلم «نهنگ عنبر» اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شدیم و رفتار رسانه ای در مورد فیلم اشتباه بود. نگارنده اعتقاد دارد «نهنگ عنبر» بیش از آنکه مورد پسند جمعیت رسمی سینمارو باشد، فیلمی است که موجب می شود مخاطب به صورت اتوماتیک آسیب شناسی تحولات فرهنگ عامه سی سال اخیر را در ذهنش مرور کند. مخاطب در فیلم نهنگ عنبر به محتوایی می خندد که متفکرانه و متعقلانه است، در یک ترکیب ریزبینانه ودر یک قالب بومی و اینجایی.
روایت فیلم راجع به «ارژنگ صنوبر» است که در خانوادهای زیست میکند که مادرش دلبستگی های پوشالی و ساده انگارانهای نسبت به زندگی دارد. به همین دلیل است که همسر(نادر سلیمانی) و ارژنگ را ترک میکند. کاراکتر مادر خیلی زود از فیلم حذف می شود اما اثرش را تا پایان فیلم می توان درک کرد. اوج آمال های مادر ارژنگ، یافتن ژیگولویی تازه،کوچ به غرب و زندگی در «یوناینت استرس» است. فرار مادر قبل از انقلاب اتفاق می افتد و به صورت ناپیوسته، وضعیت، دلایل مهاجرت و ترک میهن پس از انقلاب، در کاراکتر رویا، به صورتی کاملا آسیب شناسانه دنبال می شود. از دیدگاه مولفان، «هیچ خواهی» «ناکجاآبادی»هم نسلان مادر ارژنگ تا نامزدش رویا (مهناز افشار)، پشتوانه عقلانی و منطقی ندارد و خلاهای فرهنگ عامه است که اصالت زندگی در سرزمین مادری را از بین می برد.
«نهنگ عنبر» در واقع مجموعه ای از نخ های فراوانی را برای نقد اجتماعی دنبال میکند. یکی از اساسی ترین لحظات در نیم ساعت دوم فیلم اتفاق می افتد. پرسوناژ خیلی جذاب «پناه گردشگری» (رضا ناجی) تنها رفیق ارژنگ و پدرش پاسپورت جعلی درست میکند وپس از یک دهه امتیاز نشر و انتشار روزنامه را می گیرد بعد وارد حوزه نامقدس «بساز بفروشی» می شود. شخصیت پناه خود دستمایه ای برای یک فیلم سینمایی مستقل می تواند باشد. «شعبان بی مخ ها معاصر» که در دهه شصت مشغول به فعالیت های زیرزمینی بودند و در اواخر دهه هفتاد دفاتر چند منظوره تاسیس می کردند و در اواخر همان دهه روزنامه دار شدند.
اما فیلم یک عطف اساسی فوق العاده دارد که خیلی بیشتر از عبارت هوشمندانه را می توان در موردش به کار برد. گلی که حمید استیلی به آمریکا می زند، سرآغاز اتفاقات تازه ای است که با توجه به سانسور و ممیزی بی دلیل فیلم نشانگان عمده فیلم از بین رفته اند. دقیقا زمانی که گل استیلی نشان داده می شود خبر طلاق رویا توسط فرناز به ارژنگ منتقل می شود. رویا از همسر اَلکی و قماربازش که اخیرا زیر سرش بلنده شده جدا شده، نکته جالب برای اتوپیابازان خیال پردازانی که با تصور سرزمین آزادی و شهر فرشتگان خیال خام بافته اند ونقطه عطف زندگی خود را عکس نگاری زیر مجسمه دلفریب آزادی می دانند، فرو ریزی هیبت شهر فرشتگان است. عاقبت زندگی با مردی الکی، عدم توانایی پرداخت هزینه های یک پر کردن ساده دندان و طلاق سرانجام زندگی در شهر فرشتگان برای رویاست.
** علیرضا پورصباغ