طنز اجتماعی تبدیل به نوعی بیحیایی و مسخرهبازی شده و در نهایت بسیاری از این آثار سخیف، گیشهها را فتح کردهاند.
منوچهر هادی با چاشنی طنز اجتماعی در من سالوادور نیستم و استفاده از تمام عوامل و عناصری که قابلیت سرگرمسازی و خنداندن تماشاگر را داشتهاند و همچنین مناظر زیبای برزیل، لطیفههای تکراری و به ضرب حضور رضا عطاران سعی کرده پولساز باشد، نه اینکه مورد پسند قرار گیرد...
داستان فیلم از این قرار است که ناصر و خانوادهاش بهواسطه آژانس تعطیلات رویایی به سفری سیاحتی به برزیل دعوت میشوند، آنجل دختری برزیلی ناصر را با نامزد سابق خود اشتباه گرفته است و همین اتفاق باعث پیش آمدن رویدادهای مضحکی میگردد...
استفاده از مضمون از بین رفته و تکه پاره کاراکتر اشتباهی! عمر طولانی به قدمت سینمای ایران دارد.
من سالوادور نیستم دقیقا از همین الگوی نخنما شده و درپیتی استفاده کرده است. تماشاگر از هر طیفی با این نوع داستانهای مضحک آشناست و طبیعی است که از همان ابتدا هم میداند چه چیزی خواهد دید.
اما نکته اینجاست که همین تماشاگر بازهم به اعتبار لوکیشن جدید فیلم که چشماندازهای زیبای برزیل است و اعتبار بازیگر نقش اول داستان هر طور است این فیلم را تا پایان ادامه میدهد و در چندین مقطع نیز حسابی خواهد خندید.
در مجموع این فیلم در پایینترین حد ممکن استاندارد، در ژانر کمدی اجتماعی قرار دارد و فقط برای گیشه ساخته شده است.
نکته دیگر بحث شناسایی مخاطب از سوی کارگردان است. 37 سال از انقلاب و برچیده شدن بساط فیلمفارسی میگذرد.
اما هنوز خیلیها نمیخواهند بپذیرند که نه این سینما آن سینمای شلخته است و نه مردم و مخاطبان و تماشاگران، سلیقهها و سطح توقعشان تغییر کرده است. تماشاگر و قشر عام سینمارو دیگر حال و حوصله این فیلمها را ندارند.
با این همه اگر فیلمی مانند من سالوادور نیستم پرفروش شود، چرا نباید تعجب کرد؟ این به دلیل اعتماد مردم به رضا عطاران است.
مردم این شخصیت را دوست دارند. اینکه عطاران حداقل در چند فیلم اخیرش کاراکتری قابل قبولی ارائه داد، اما با گینس، فرش قرمز و من سالوادور نیستم کمکم نگرانیهای طرفدارانش برانگیخته شود چیز غریبی نخواهد بود.
هنوز هم در سینمای ایران بازیگر چه زن و چه مرد در فروش فیلم تاثیر بسزایی دارد. در سینمای کمدی که دیگر این یک اصل است.
رضا عطاران به عنوان برند سینمای کمدی ایران میتواند فروش هر فیلم کمدی را تضمین کند، اما قطعا این برند تا حدودی حد و مرز دارد.
اگر عطاران که هنرپیشهای بسیار مردمی و دوستداشتنی است بخواهد همین طریق را پیشبگیرد هم کارنامه حرفهای خودش لطمه میبیند و هم سینمای کمدی ما.
البته من سالوادور نیستم از یک لوکیشن بکر استفاده کرده، اما این لوکیشن نفعی به حال پیشبرد داستان ندارد.
از وقتی ناصر و خانوادهاش به برزیل میرسند دوربین آنقدر در خیابان و باغ وحش میچرخد تا تماشاگر چندین شوخی و لطیفه از عطاران بشنود و بخندد و سرانجام قضیه اصلی یعنی رویارویی ناصر با آنجل رونمایی شود و بعد از آن هم ریوالدوی معروف وارد ماجرا گردد. اینگونه است که چرخه تکرار در من سالوادور نیستم گیجکننده است.
من سالوادور نیستم با همه این حرفها ممکن است در ایام نوروز موفقترین و پرفروشترین فیلم هم لقب بگیرد.
حتی شاید این فیلم به ضرب همان لوکیشن برزیلی و ریوالدو و عطاران محبوب پرفروشترین فیلم سال 95 هم عنوان بگیرد، ولی با این همه هیچ دردی از سینمای ایران دوا نخواهد کرد و فراموش خواهد شد.