به گزارش مشرق، «توصیهام به اصولگراها و همه کسانی که دلسوز نظام و انقلاب هستند این است که با هم باشند و کاری نکنند که دشمنان سوءاستفاده کنند». با صراحت ولی با طنین کلام آرام به جوانان حاضر در درس اخلاق خود در دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) هشدار میداد؛ هشدار جدی برای خطری که در کمین دلسوزان انقلاب است.
آیتالله مهدوی کنی الگوی سیاسی خاصی را برای جریان انقلاب مدنظر
داشت. ترجیع بند فعالیت سیاسی او «وحدت» بود. آیتالله مهدوی کنی نامی آشنا برای
فعالان سیاسی انقلابی است. فقیهی از مکتب تهران که از همان بدو آغاز نهضت امام خمینی
(ره) با ایشان همراهی کرد و پس از آخرین بیعت با مقتدای خود در 14 خرداد 1393 به
کما رفت. وداع با ایشان ضربه جدی برای اصولگرایان محسوب میشود. فردی که به روایت
پیام رهبر معظم انقلاب: «همه جا و همه وقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار
صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و هرگز ملاحظات شخصی و انگیزههای جناحی و قبیلهای
را به حیطه فعالیتهای گسترده و اثرگذار خود راه نداد.»
ویژگیهای شخصیتی مرحوم آیتالله مهدوی کنی (رضوانالله علیه) در سه
کلیدواژه عالم دینی، سیاستمدار صادق و انقلابی، صریحاً در پیام رهبری متبلور است.
مناسبات حاکم میان جریان اصولگرایی و آیتالله مهدوی کنی بهصورتی بود که بسیاری از ناظران سیاسی ایشان را پدر جریان اصولگرایی مینامند؛ پدری که در برابر تهمت «اسلام آمریکایی» از فرزندان انقلاب در مقابل جریان چپ حمایت کرد و حتی سحابی از جریان ملی ـ مذهبی برای به حاشیه راندن یاران انقلاب به او تهمت «تقلب» زد اما او ایستادگی کرد. پدری که تا آخرین روزهای زندگی نگران فرزندان سیاسی خود بود و میراث «وحدت» را برای آنان بهجا گذاشت.
جریان اصولگرایی نیز مانند هر جریان سیاسی برای کسب قدرت و بقای برداشتهای فکری خود نسبت به مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باید برای آینده استراتژی مناسبی را ترسیم کند. اتخاذ این استراتژیها باید متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی و همچنین با در نظر گرفتن کنشهای سیاسی دیگر جریانهای رقیب باشد. زیربنای این استراتژی، وحدت بهمثابه میراث آیتالله مهدوی کنی است. در این یادداشت به بررسی الگوی رفتاری آیتالله مهدوی کنی در پیشبرد وحدت در طول عمر ایشان و چشمانداز رفتاری اصولگرایان در شرایط فعلی میپردازیم.
وحدت خط امامیها برای مهار بحران
گروهگهای ضدانقلاب در اوایل دهه 60 فعالیتهای تروریستی علیه مسئولان تراز اول جمهوری اسلامی ایران را آغاز کردند. گروهک منافقین در شهریور 1360 اقدام به بمبگذاری در دفتر نخستوزیری کرد. انفجار این بمب منجر به شهادت شهید رجایی، رئیسجمهور وقت و شهید باهنر، نخستوزیر وقت شد. در این زمان شرایط پرالتهاب و تنشزای کشور از یکسو و تشدید فعالیتهای تروریستی در سطح جامعه از سوی دیگر، نیاز به تشکیل دولتی قدرتمند برای مهار و مدیریت بحران را در صدر اولویتها قرار داد. به همین دلیل به پیشنهاد مسئولان تراز اول کشور و در رأس آنان آیتالله خامنهای، آیتالله مهدوی کنی بهعنوان نخستوزیر موقت انتخاب شد تا شرایط برگزاری زودهنگام انتخابات ریاستجمهوری و انتقال دولت را فراهم کند.
جریان خط امام و انقلاب اسلامی که یکبار طعم تلخ حاکم بودن امثال بنیصدر
را چشیده بود، با آگاهی از شرایط جنگ و وضعیت سیاسی نابسامان کشور، در جستوجوی گزینهای
مناسب برای ریاستجمهوری بود. نام آیتالله خامنهای بهعنوان یکی از جدیترین گزینهها
بین انقلابیون مطرح و در نهایت این پیشنهاد از سوی جمعی محدود با ایشان در میان
گذاشته شد. آیتالله مهدوی کنی بهعنوان یکی از پیشنهاددهندگان، این ماجرا را چنین
روایت کرده است: «وقتی جناب آقای خامنهای را ترور کردند، بعدازاینکه قدری حالشان
بهتر شد و از بیمارستان مرخص شدند، من و جناب آیتالله خامنهای، آیتالله موسوی
اردبیلی و آقای هاشمی ـ شاید همین چهار نفر بودیم ـ صحبت میکردیم که چه کسی کاندیدای ریاستجمهوری آینده بشود؟ همه ما گفتیم آقای خامنهای. ایشان
فرمودند که ریاستجمهوری چند مشخصه میخواهد که من ندارم. اینکه من تازه از بیمارستان
آمدهام و واقعاً قدرت کار فراوان ندارم. دوم اینکه دلم میخواهد یک رئیسجمهور
باشم که نخستوزیرم به حرف من گوش کند. آقای مهدوی برادر بزرگ من است و احترام
فراوانی برای ایشان قائلم. من گفتم: اول اینکه بیماری شما خوب میشود. ما کمک میکنیم
به شما. دوم مسئله مهدوی، شما که مهدوی را امتحان کردهاید. مهدوی اصلاً اهل دعوا
نیست. اگر بنا باشد من نخستوزیر باشم با شما همکاری میکنم. ولی برای اینکه شما
خاطرتان آسوده باشد، همینکه شما رأی آوردید استعفا میدهم».
آیتالله مهدوی کنی یک روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری از رقابت در
این کارزار سیاسی انصراف داد و در مصاحبهای از آحاد مردم ایران خواست که به آیتالله
خامنهای رأی بدهند.
ایشان در خاطراتش تصریح میکند: «قرار شد که بنده و جناب آقای شیبانی و آقای عسگراولادی بهمنظور احتیاط نیز نامزد انتخابات ریاستجمهوری شویم... . بالاخره یک روز قبل از انتخابات چون بر حسب ظاهر، من نیز نامزد شده بودم، مثل سایر کاندیداها مصاحبه کردم، منتها من بهجای اینکه برنامه خود را بیان کنم، کلیات وظایف ریاستجمهوری و اهمیت نقش رئیسجمهور را بیان کردم... اما با تمام این حرفها بنده فکر میکنم بهترین کسی که این نقش را میتواند ایفا بکند آیتالله خامنهای هستند؛ بنابراین بنده الآن اعلام انصراف میکنم و از ملت میخواهم به ایشان رأی بدهند».
اولین الگوی عملی وحدت آیتالله مهدوی کنی برای مدیریت بحران گروهکهای ضدانقلاب و همچنین جلوگیری از سرخوردگی رزمندگان با کنارهگیری از انتخابات ریاستجمهوری رقم خورد.
وحدت بهمثابه راهبرد
انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره نهم، اولین انتخابات پس از فتنه 88 بود. انتخاباتی که در آن، جریان اصلاحات بر طبل «تحریم» کوبید و رادیکالیسم را بر صندوق رأی ترجیح داد. در این شرایط برخی از نیروهای سیاسی اصولگرا معتقد بودند که باید نمایندگان اصلح در بهارستان حضور پیدا کنند. نمایندگانی که در جریان فتنه سکوت نکرده باشند و علیه آن موضعگیری کرده باشند؛ بنابراین این افراد جریان سیاسی مستقلی بنام «جبهه پایداری» را تشکیل دادند.
یکی از فعالان رسانه حامی جریان پایداری نوشت: «اصلیترین اختلاف بین این دو جریان، بحث از وضعیت گروهی از اصولگرایان است که «ساکتین فتنه» نامیده میشوند. خود این افراد، این لقب را نمیپذیرند، اما واقعیت این است که اینها در صف پیشرو و مطرح اظهار تبری و تولی در جریان 88 نبودند. بهطور مثال آقای لاریجانی، از فتنهگران اعلام برائت کردند، اما بعد از گذشت ماهها. لیکن افرادی نظیر آقاتهرانی، کوچک زاده، حداد عادل، کوثری، حسینیان و... از پیشتازان اعلام برائت بودند و حملههای بسیاری به این جریان کردند. افرادی که «ساکتین فتنه» لقب گرفتند، بدون اینکه بخواهیم نسبت به نیتشان قضاوتی داشته باشیم، میتوان گفت که «نوعی اعلام برائت باکلاس» داشتند؛ یعنی اکثراً در موقعی که دیگر عداوت جریان سبز بر همگان واضح شد، در تعداد دفعات کمتری و با الفاظ مبهمتری اعلام برائت کردند».
دامنه اختلاف میان اصولگرایان افزایش یافت. در همین شرایط آیتالله مهدوی کنی هشدار جدی به فرزندان سیاسی خود در جبهه پایداری داد و در تبیین وحدت اصولگرایان در آن مقطع زمانی فرمود: «مراد بنده آن است که همه باید با هم باشند و از تفرقه بپرهیزند، لذا توصیه میکنم همه در مسیر وحدت قرار گیرند، هرچند تأکید میکنم که معنای وحدت، یکی شدن نظرات و سلیقهها نیست»؛ اما پایداری آنان بر لیست مجزا باعث شد که اصولگرایان به دو گروه جبهه متحد اصولگرایان و جبهه پایداری انقلاب اسلامی تقسیم شوند و آیتالله مهدوی کنی در مرثیه اختلاف میان اصولگرایان اظهار داشت: «ما ورود پیدا کردیم تا در راستای اتحاد برادران اصولگرا، جبهه متحدی تشکیل شود؛ لکن عدهای اجازه ندادند این اتفاق مبارک بهدرستی صورت پذیرد و این یک جبهه تبدیل شد به 13 جبهه«.
اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم اکثریت مطلق را کسب کردند ولی آنان را باید «پیروز مغلوب» دانست، زیرا ایده وحدت بهمثابه راهبرد سیاسی اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم شکست خورد و دامنه اختلافات میان نیروهای سیاسی اصولگرایان با ضریب تصاعدی بالا رفت؛ بهنحویکه ائتلاف میان سه سیاستمدار رنگ موفقیت به خود ندید و اردوگاه اصولگرایان با سه نامزد در انتخابات ریاستجمهوری حاضر شد و در این میان حجتالاسلام روحانی گوی سبقت را از همتای اصلاحطلب خود ربود و کلیددار پاستور شد تا «شکست» پیاپی ثمره عدم توجه به راهبرد «وحدت» برای اصولگرایان باشد.
چشماندازی برای اصولگرایان
دوران عسرت اصولگرایان از انتخابات مجلس نهم آغاز شد، آن هنگامی که نفیر وحدت خواهی آیتالله مهدوی کنی از سوی فرزندان سیاسی ایشان شنیده نشد و اختلاف ساختاری در بدنه اصولگرایان رقم خورد؛ اختلافی که بستر بدعهدی در میان اصولگرایان را در انتخابات ریاستجمهوری 1392 رقم زد. کلیددار پاستور از خاستگاه اصولگرایی و از دل جامعه روحانیت برخاسته بود ولی آیتالله مهدوی کنی بهتر میدانست که شمشیر از نیام خارج شده چه کسی بر فراز اصولگرایان تیزتر خواهد بود؛ برای همین بر وحدت در خرداد 92 پافشاری میکرد. رخداد خرداد 92، عمق پندهای داهیانه آیتالله مهدوی کنی برای استیلای گفتمان اصولگرایی بر اریکه قدرت را نمایان کرد.
اصولگرایان با فقدان حضور آیتالله مهدوی کنی بهعنوان مرجع سیاسی دوراندیش در شرایط سختی قرار گرفتهاند. گفتمان رقیب با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای در تلاش است که در فرآیند غیریتسازی با اصولگرایان تصویرسازی جدیدی از جریانهای سیاسی بازتولید کند. آنان در تکاپو هستند که تصویر اصولگرایان را با واژگانی مانند «تندرو» و الگوی رفتاری غیرهمسو با منافع ملی همسانسازی کنند (در دوران انتقاد به تصویب برجام، کلیدواژه کاسبان تحریم هم مطرح شد). از سوی دیگر دالهای مرکزی گفتمان اصولگرایان، مفهومی متناسب با مسئلههای جامعه ایرانی دارد؛ گامهای ابتدایی آن در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم با شعار «معیشت، امنیت و پیشرفت» برداشته شد، ولی در فضای تعلیق مفهومی برای جامعه که زیر بمباران تخریب علیه اصولگرایان قرار دارد، مورد اقبال قرار نگرفت.
نتایج انتخابات در تهران کام اصولگرایان را تلخ کرد اما تشکیل شورای ائتلاف اصولگرایان موفقیتی غیرقابل کتمان است. اصولگرایان اختلافات مجلس نهم را در برابر دشمن مشترک کنار گذاشتند و باید در آینده نزدیک «وحدت» برای «گفتمان مشترک» را پایهریزی کنند و همچنین چتر وحدت در میان اصولگرایان گسترانده شود و در روند «وحدت سیاسی» تلاشهایی برای «وحدت گفتمانی» صورت بگیرد.
جریان سیاسی اصولگرا برای پیشبرد اهداف خود در صحنه سیاسی کشور باید «وحدت» را بهمثابه ضرورتی راهبردی و استراتژیک برای بقا در ساخت سیاسی و اجتماعی کشور قلمداد کند و شرط بقای هویتی خود را ارتقای انسجام داخلـــی ببینـــد زیـــرا از منظـــر جامعهشناسی سیاسی، «اختلافات» بهمثابه گسل فعالی هستند که در هر لحظه زمینهساز بروز شکستهای مقطعی و دائمی برای بدنه جریان سیاسی و اجتماعی هستند.
اصولگرایان با اتخاذ راهبرد وحدت در مقطع کنونی بار دیگر میتوانند به
«حفظ» و «انسجام» نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی خود بپردازند و از سوی دیگر از تعمیق
گسست در بدنه اصولگرایی جلوگیری کنند. حتی اگر کارویژه وحدت را از منظر عملگرایی
نیز بنگریم، بهترین گزینه روی میز جریان ریشهدار اصولگرایی در کارزار رقابت با جریان
رقیب است؛ بنابراین بازگشت اصولگرایان به سیاست ورزی آیتالله مهدوی کنی اولین و مهمترین
گام برای نزدیک شدن آنان به خواست مردم است.
منبع: پنجره