به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ عبارت «کارکردن از خروس خون تا بوق سگ" جمله ایست که شاید بارها در محاورات روزانه از آن استفاده کرده ایم و یا دست کم آن را شنیده ایم. به طور کلی بوق سگ از اصطلاحاتی است که کمتر کسی ریشه آن را به یاد دارد. کاربری آن تا دیر وقت کار کردن است.
برخی بر این گمانند که به جای عبارت «بوق سگ» به کار بردن «بوی سگ» درستتر است. استدلال آنها اینست که چون در اواخر شب رفت و آمد انسانها در معابر کمتر میشود و به تبع آن تردد حیواناتی مانند سگ برای یافتن غذا بیشتر خواهد شود و این حیوان از خود بویی و نشانی بهجا میگذارد، لذا به این زمان از شب که بسیار دیرهنگام است، بوق سگ میگویند.
اما با اندک جستجویی میتوان دریافت که عبارت "بوق سگ" صحیح تر است؛ چنانکه در لغتنامه دهخدا نیز این عبارت به شکلی که ذکر شد، ضبط شده و معنای آن "نزدیکیهای صبح" تعبیر شده است.
ریشه عبارت «بوق سگ» به بازار برمیگردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته میشد که در میانه بهم رسیده و «چهارسوق» بزرگ را میساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکیاش و بازاریانِ آن میتوانست چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود. بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته میشد.
حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته میشد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده و به سادگی میتوانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده و همواره درازای بازار را گشت می زدند. از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام «سگ بازاری» داشتند.
این سگان به جز از مربی خود به سوی هر جنبدهای دیگر یورش برده و پاچه میگرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته میشد و صدایی پرطنین و گسترده داشت میدمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته میشد «بوق سگ» میگفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.
امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد میگویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت به پرخاش میپردازند ، سگ بازاری میگویند که توان بازشناختن دزد از بازاری را نداشته و بیخود پاچه دیگران را میگیرند.
برخی بر این گمانند که به جای عبارت «بوق سگ» به کار بردن «بوی سگ» درستتر است. استدلال آنها اینست که چون در اواخر شب رفت و آمد انسانها در معابر کمتر میشود و به تبع آن تردد حیواناتی مانند سگ برای یافتن غذا بیشتر خواهد شود و این حیوان از خود بویی و نشانی بهجا میگذارد، لذا به این زمان از شب که بسیار دیرهنگام است، بوق سگ میگویند.
اما با اندک جستجویی میتوان دریافت که عبارت "بوق سگ" صحیح تر است؛ چنانکه در لغتنامه دهخدا نیز این عبارت به شکلی که ذکر شد، ضبط شده و معنای آن "نزدیکیهای صبح" تعبیر شده است.
ریشه عبارت «بوق سگ» به بازار برمیگردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته میشد که در میانه بهم رسیده و «چهارسوق» بزرگ را میساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکیاش و بازاریانِ آن میتوانست چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود. بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته میشد.
حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته میشد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده و به سادگی میتوانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده و همواره درازای بازار را گشت می زدند. از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام «سگ بازاری» داشتند.
این سگان به جز از مربی خود به سوی هر جنبدهای دیگر یورش برده و پاچه میگرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته میشد و صدایی پرطنین و گسترده داشت میدمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته میشد «بوق سگ» میگفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.
امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد میگویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت به پرخاش میپردازند ، سگ بازاری میگویند که توان بازشناختن دزد از بازاری را نداشته و بیخود پاچه دیگران را میگیرند.