در گفتارهای پیشین به معرفی نگاه عامیانه و برخی آثار سوء آن پرداخته شد. از این بخش، برخی از مهمترین انواع نگاه عامیانه معرفی میشود. اولین نگاه عامیانهای که به معرفی آن پرداخته شده، «قیامی خارج از سنن الهی» است.
نوع اول نگاه عامیانه: «قیامی خارج از سنن الهی»
وقتی متوجه آثار سوء به وجود آمدن نگاه عامیانه در موضوع انتظار و اهمیت جدا کردن این نگاههای عامیانه از موضوع شریف انتظار شدیم، باید به سراغ انواع نگاههای عامیانۀ رایج برویم و پس از شناسایی هرکدام، با معرفی و روشنگری در خصوص آن، موانع اثربخشی، ارزشمندی و بالندگی را از سر راه موضوع انتظار برداریم. در این میان شاید یکی از مهمترین نگاههای عامیانه در مسئلۀ انتظار فرج، و ریشۀ بسیاری از نگاههای عامیانۀ دیگر، این تصور است که قیام مهدی موعود(ع)، «قیامی خارج از سنن الهی» خواهد بود. این نگاه عامیانه دقیقاً چیست و چگونه باید آن را برطرف کرد؟
قیام منجی، خارج از «سنّتهای تغییرناپذیر الهی» نیست
بخشی از نگاه عامیانه به ظهور منجی به این تلقی مربوط میشود که عملیات نجات را خارج از سنتهای تغییرناپذیر الهی بدانیم؛ سنتهایی که تاریخ حیات بشر بر آن مبتنی بوده است و هیچگاه دچار کمترین تغییر یا تبدیلی نشده است: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّت اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً؛ هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمییابی!»(1) در یک نگاه عوامانه وقتی گفته میشود: «انشاءالله آقا امام زمان(عج) میآیند و اوضاع را درست خواهند کرد»، طوری این عبارت در ذهنها معنا میشود که گویی این اصلاح اوضاع عالم، خارج از قواعدی است که تاکنون بر تمامی رخدادها حاکم بوده است. مانند این قاعدۀ طلایی که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.»(2)
اگر منجی، خارج از اینگونه قواعد، عملیات نجات را به انجام برساند، نقش آگاهی و ارادۀ انسانها در سعادتشان در نظر گرفته نشده است؛ و ارزش سنتهای الهی و اساساً ارزش حیات بشر و این همه امتحانات و شکستها و پیروزیها زیر سؤال خواهد رفت.
شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت، نتیجۀ این تلقی عوامانه/تمام مسئولیت به عهدۀ حضرت و 313 یار او!
نتیجۀ این تلقی آن خواهد بود که نه مسؤولیتی در ایجاد مقدمات فرج به عهدۀ ما قرار میگیرد و نه مسؤولیتی پس از آن بر دوش ما خواهد بود. چون بناست کسی بیاید و ما را نجات دهد که همۀ مسؤولیتها و فعالیتها به عهدۀ اوست. دیگر ما نیاز به تلاش و تکاپویی قبل و بعد از آن نخواهیم داشت. با این تلقی، شاید این تصور باطل شکل بگیرد که یاران حضرت هم خارج از حیات طبیعیِ ما زیست میکنند و از ما بهترانی هستند که با برخورداری از قدرتهای خارقالعاده، مانند فرشتههای الهی، آمادهاند تا به خدمت آن حضرت درآیند و با قدرت خارقالعادۀ خود زمین را پر از عدل و داد نمایند.
انگار انسانها بدون اختیار و لیاقت هم میتوانند سعادتمند شوند!
در نتیجه حضرت با 313 نفر، به جای همۀ مردم عالم احساس مسؤولیت میکنند، عالِم به امور هستند، دینداری میکنند، و احیاناً بقیۀ مردم را هم به شکل اجباری و یا غیر اختیاری به سوی خدا راهی میکنند. چون اگر به اختیار مردم باشد، میبینیم که در طول حیات بشر، این اختیار اکثراً منجر به ظلمهای فراوان و دوری آنها از خدا شده است. پس لابد باید خارج از ارادۀ انسانها و بدون نیاز به احساس مسؤولیت آنها و تکیه بر این احساس مسؤولیت، کسی بیاید و عالَم را آباد نماید. در این نگاه، انگار آدمها بدون اختیار و لیاقت هم میتوانند سعادتمند شوند و کمال یابند. گویی با یک اَبَرفرماندۀ خیلی خوب و تعدادی یار وفادار، میتوان جبراً همۀ انسانها را سعادتمند کرد.
صورت معنوی این نگاه عامیانه
میتوان به این نگاه عامیانه صورت معنوی هم داد و آن اینکه تصور کنیم قدرت معنوی حضرت همه را گوش به فرمان خداوند خواهد کرد، و یا ایشان با نیروی غیبی همۀ مشکلات را حل میفرمایند. اگرچه این سخن خالی از حکمت نیست و اثر معنوی حضور حضرت در جهان هستی و در تمامی جانها بسیار بالاست، ولی باز معنی این سخن در بستر یک نگاه عامیانه چه خواهد بود؟
خوب شدن آدمها فقط با نگاه و ارادۀ معنوی حضرت!
معنایش این میشود که حضرت با یک نگاه و ارادۀ معنوی موجب میشوند که ناگهان همۀ آدمها احساس خوبی پیدا کنند و مثلاً بیمقدمه به هم بگویند: «چه احساس خوبی برای نماز خواندن دارم.» آن یکی بگوید: «من چه علاقۀ عجیب و ناخواستهای به قرآن خواندن پیدا کردهام.» و چقدر فضای رؤیایی و قشنگی به وجود میآید!
جایگاه قدرت معنوی امام زمان(عج)/ جایگاه «لیاقت» در قواعد رشد
البته نگاه معنوی حضرت معجزه خواهد کرد و قطعاً ظهور ایشان آثار پربرکتی را برای انسانهای مستعد به دنبال خواهد داشت، اما قواعد «رشد و کمال»، و نقش «عزم و لیاقت» انسان چه خواهد شد؟ اگر قرار باشد امام زمان(عج) تنها از قدرت معنوی بهره ببرند، خُب این کار که از دست پیامبر گرامی اسلام(ص) و علیابنابیطالب(ع) بهتر برمیآمد. امّا خداوند متعال به پیامبرش میفرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ؛ تو هر کسی را که دلت بخواهد، نمیتوانی هدایت کنی.»(3) آن وقت چگونه میشود که آقا امام زمان(عج) با ارادۀ خود همه را بدون دخالت اراده آنها هدایت میکند؟!
آیا حضرت مسؤولیت به بهشت بردن ما را به عهده میگیرند، در حالی که پیامبر اکرم(ص) این مسؤولیت را نداشت؟ چگونه است که خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبرش میفرماید: «تو فقط انذاردهنده هستی»(4) و یا «وظیفۀ تو فقط ابلاغ است و کاری جز ابلاغ نداری»(5)، آن وقت یکدفعه مسؤولیتهای امام زمان(عج) و شیوۀ اِعمال آن مسؤولیتها توسط ایشان فرق خواهد کرد؟!
نجات بشریت خارج از مسؤولیت انسانها و سنتهای الهی نیست
پس این تصور، اشتباه است که فکر کنیم معنای این حقیقت که امام زمان(عج) منجی جهان بشریت هستند، آن است که ایشان تشریف میآورند و انسان را خارج از مسؤولیتهایی که باید داشته باشد، و جامعۀ بشری را خارج از ساختارهای طبیعی که دارد، و تاریخ را خارج از سنتهای الهی، به سوی بهشت و وضع مطلوب خود رهنمون خواهند شد. این طرز فکر، هم در نظر نگرفتن کرامت انسان است و هم استخفاف دین و سنتهای تبدیلناپذیر خداوند میباشد. در نهایت هم انتظاری بیمسؤولیت و بیخاصیت به ارمغان خواهد آورد.
معنای رشد عقلها توسط حضرت؟!
بله، روایت داریم «امام زمان(ع) بر سر مؤمنان دست میکشند و عقل آنها رشد پیدا میکند»(6)، اما درک معنای این حدیث نیازمند یک نگاه عمیق است؛ نه اینکه این روایت را عامیانه تفسیر نماییم و تصوّر کنیم که فعل حضرت بر خلاف تمام سنتهای الهی، در وضع طبیعی خلقت بشر تغییری ایجاد مینماید.
نگاه معنوی حضرت، مختص دوران ظهور نیست
نکتۀ بسیار مهم در این زمینه آن است که همین الان هم اگر شرایطی فراهم شود که گروهی از مؤمنان لیاقت تفقّد حضرت را پیدا کنند، مورد عنایت او قرار خواهند گرفت(7) و با لطف خاص حضرت، عقول آنها بیش از سایرین رشد خواهد کرد.
بههرحال نگاه عامیانه به مسئلۀ ظهور، و تصور اینکه ظهور مسألهای خارج از سنن الهی خواهد بود، مطلبی است که ائمۀ معصومین(ع) نیز به شدت آن را نفی کرده و با آن مقابله میکردند:
«بشیر میگوید: وقتی از کوفه به مدینه رسیدم، خدمت امام باقر(ع) مشرف شدم. حضرت از همسفرانم پرسیدند؛ عرض کردم: عدهای از مُرجئه(فرقهای انحرافی)(8) بودند. حضرت فرمودند: وای بر مرجئه! وقتی قائم ما قیام کند به چه کسی پناه خواهند برد؟ عرض کردم: آنها میگویند هر وقت که قائم قیام کند، با ما و شما یکسان برخورد میشود. حضرت فرمودند: هر کس بازگردد و توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند و هرکس نفاق خود را پنهان کند، خدا او را از خود دور خواهد کرد، اما هرکس چیزی از نفاق خود را آشکار کند، خداوند خون او را میریزد.
سپس فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنها را گردن میزند، همانگونه که قصاب گوسفندش را گردن میزند. عرض کردم: ایشان میگویند: هنگامی که مهدی(عج) قیام کند، کارها خودبهخود(ناخودآگاه و به سهولت) برای او درست میشود و سامان پیدا میکند، به طوریکه حتی به اندازۀ یک حجامت هم خون ریخته نمیشود. حضرت فرمودند: قسم به کسی که جانم به دست اوست هرگز چنین نیست. اگر کارها به خودى خود براى کسى برقرار و رو به راه مىشد مسلّما براى رسول خدا(ص) درست مىشد، همانگاه که دندانهاى پیشین آن حضرت شکست و صورتش زخم برداشت. هرگز، سوگند به آنکه جان من به دست اوست (چنین نخواهد شد) تا آنکه ما و شما عرق و خون منعقد شده(خون زخم، وقتی خشک میشود) را پاک کنیم، سپس آن حضرت پیشانى خود را- به عنوان نمودار آن حالت- پاک کرد.»
«عَنْ بَشِیرٍ النَّبَّالِ قَالَ: لَمَّا قَدِمْتُ الْمَدِینَةَ انْتَهَیْتُ إِلَى مَنْزِلِ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع فَإِذَا أَنَا بِبَغْلَتِهِ مُسْرَجَةً بِالْبَابِ فَجَلَسْتُ حِیَالَ الدَّارِ. فَخَرَجَ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ. فَنَزَلَ عَنِ الْبَغْلَةِ وَ أَقْبَلَ نَحْوِی. فَقَالَ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ. قَالَ: مِنْ أَیِّهَا؟ قُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ؟ فَقَالَ مَنْ صَحِبَکَ فِی هَذَا الطَّرِیقِ؟ قُلْتُ: قَوْمٌ مِنَ الْمُحْدِثَةِ. فَقَالَ: وَ مَا الْمُحْدِثَةُ؟ قُلْتُ: الْمُرْجِئَةُ. فَقَالَ: وَیْحَ هَذِهِ الْمُرْجِئَةِ إِلَى مَنْ یَلْجَئُونَ غَداً إِذَا قَامَ قَائِمُنَا؟ قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کُنَّا وَ أَنْتُمْ فِی الْعَدْلِ سَوَاءٌ. فَقَالَ: مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا یُبَعِّدُ اللَّهُ غَیْرَهُ وَ مَنْ أَظْهَرَ شَیْئاً أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ. ثُمَّ قَالَ: یَذْبَحُهُمْ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ کَمَا یَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ. قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ لَوْ قَامَ لَاسْتَقَامَتْ لَهُ الْأُمُورُ عَفْواً(9) وَ لَا یُهَرِیقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ. فَقَالَ: کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حِینَ أُدْمِیَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شُجَّ فِی وَجْهِهِ. کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ(10) ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ»(11)
امام خمینی(ره) نیز در وصیتنامۀ الهیـسیاسی خود، صریحاً چنین تصور عامیانهای را نفی کرده و نقش کوششهای مؤمنین را یادآوری میکنند تا کسی به بهانۀ این تصور عامیانه از زیر بار مسئولیتهای انتظار شانه خالی نکند:
«و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همه امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزهاى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان شاء اللَّه تعالى مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوى مىشوند.»(12)
---------------------------
(1) سوره فاطر، آیه 43
(2) سوره رعد، آیه 11
(3) سوره قصص، آیه 56
(4) «إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیر»سوره فاطر، آیه 23.
(5) ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ؛ بر پیامبر وظیفهای جز رساندن پیام [الهی] نیست؛ سوره مائده، آیه 99.
توضیح: حکومت نیز که جزء وظایف پیامبران قرار میگیرد، در راستای همان هدف ابلاغ است. به طور خلاصه میتوان گفت که حکومت در منظر اولیای الهی، بیش از هرچیز تضمینکننده و حافظ آزادی، امنیت و آرامش انسانهاست، تا در سایۀ این سه، بتوانند فارغ از تحمیلها و ستمهای طاغوتیان و ظلم ظالمان، سخن حق را با فراغت بال و آرامش خیال، بشنوند و آزادانه راه خود را انتخاب کنند.
(6) امام باقر(ع): إِذَا قَامَ قَائِمُنَا ع وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُؤُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُم؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص675.
(7) در کتاب احتجاج طبرسی، در ضمن توقیعی که از امام زمان(عج) به شیخ مفید(ره) فرستاده شده است آمده است:«... فَإِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ- وَ مَعْرِفَتُنَا بِالذُّلِّ الَّذِی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثِیرٌ مِنْکُمْ إِلَی مَا کَانَ السَّلَفُ الصَّالِحُ عَنْهُ شَاسِعاً وَ نَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ؛ در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملاً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمیماند. ما از لغزشهائی که از برخی شیعیان سر میزند از وقتی که بسیاری از آنان میل به بعضی از کارهای ناشایستهای نمودهاند که نیکان گذشته از آنان احتراز مینمودند و پیمانی که از آنان برای توجّه به خداوند و دوری از زشتیها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطّلاع داریم، گویا آنان نمیدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو میآورد و دشمنانتان، شما را از میان میبردند.» احتجاج طبرسی، ج2، ص497
(8) مرجئه یکی از فرقههای انحرافی در اسلام بوده است. آیت الله مکارم شیرازی میگوید: «مرجئه» از ماده «ارجاء» به معنى تأخیر انداختن است و این اصطلاحى است که در مورد «جبریون» به کار مىرود؛ چرا که آنها اوامر الهى را نادیده گرفته، و رو به سوى معصیت مىآورند، به گمان این که مجبورند، یا این که معتقدند مرتکبین گناهان کبیره، سرنوشتشان روشن نیست و آن را به قیامت مىاندازند. تفسیر نمونه، ج23، ص،94. و علامه سید حسن مصطفوی(ره) گفته: مرجئه از کلمه إرجاء و به معنى تأخیر است، این گروه در زمان حکومت معاویه در شام پیدا شده، و مىگفتند: ایمان ارتباطى با اعمال خارجى ندارد، و هرگز کسى نتواند در باره دیگرى که مؤمن است، در این دنیا حکم و رأیى بدهد، و حکم در عالم آخرت و از جانب خداوند باید معیّن گردد... پس مرجئه گذشته از مقیّد نبودن و ملتزم نشدن به اعمال و عبادات: اولیاء خدا را نیز کنار گذاشته، و آنها را نیز محدود مىکنند. تفسیر روشن، ج5، صص89و90.
(9) «فَعَلَهُ عَفْواً»: آن کار را ناخودآگاه انجام داد. «عَفَوِیّاً»: ناخودآگاه. (فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج1، ص616.) و نیز: أَدْرَکَ الأَمْرَ عَفْواً صَفْواً أَی فی سُهُولة و سَراح و یقال: خُذْ من مالِه ما عَفَا و صَفا أَی ما فَضَل و لم یَشُقَّ علیه.(لسان العرب، ج15، ص75)
(10) العلق: الدم الجامد (مفردات راغب، ج1، ص579).
(11) غیبت نعمانی، صص283و284. و از راوی دیگر، با کمی اختلاف در عبارات: کافی، ج8، ص80، حدیث37.
(12) صحیفۀ امام، ج21، ص447.