گروه بینالملل مشرق - در قسمتهای قبلی این نوشتار (که ترجمهای است از سفرنامهی فهمی هویدی به افغانستان طالبان در سال 1377 شمسی با عنوان «طالبان، سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی!») ماجرای چگونگی آغاز سفر نویسنده به افغانستان را خواندیم.
همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه شدن با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. وضعیت منطقهی مرزی بین افغانستان و پاکستان و اوضاع قاچاق کالا و وضع سلاح و مواد مخدر در آن، داستان گرفتن مجوز ورود به افغانستان از مأمورین طالبان، و وضعیت فاجعهآمیز راههای افغانستان (که هم خندهدار بود و هم گریهدار) از دیگر مطالبی بود که ذکر شد. همچنین مشاهدات راوی از وضعیت کابل پیش از شروع جنگهای داخلی و وضعیت شبهویرانهاش پس از این جنگها را هم خواندیم.
پس از آن گزارش فهمی هویدی از وضعیت اقتصادی اجتماعی کابل طبق مشاهداتش را مرور کردیم و نکاتی که دربارهی بحث ریش مردان و چادر زنان و نگاه غربیها به این موضوع و حقیقت داستان در خود افغانستان ذکر شد. در کنار اینها، خواندیم که چطور برخی از نیروهای طالبان ناگهان به دستور ملا عمر وزیر شدهاند در حالیکه خودشان هم چنین انتظاری نداشتهاند و اینکه اساسا در وزیر شدن وزرا، تخصص نقش خاصی ایفا نمیکند. همچنین مطالبی درباره ساختار حکومتی طالبان از زبان برخی دستاندرکارانش مورد اشاره قرار گرفت.
از دیگر مطالب مطرح شده در این سفرنامه، بررسی خاستگاه جغرافیایی و قومیتی نیروهای طالبان و نحوهی نگاه وزرا و مسئولین این حکومت به مناصب دولتیشان و همچنین بحثی با یکی از سران حکومت طالبان دربارهی هنر و بحث رادیو و تلویزیون و ممنوعیت تصویر در افغانستان طالبان بود. همچنین نویسنده به سه حقیقت مهم برای فهم کیفیت زندگی در کابل طالبانی اشاره کرده بود (تازه آشنا شدن نیروهای طالبان با زندگی شهری، برخاستن اکثر آنان از سه استان همجوار در جنوب افغانستان، و وجود مفاسد پیش از بروز طالبان و تلاش طالبان برای مبارزه با این مفاسد) و در ادامه پرداخته بود به دستورالعمل 16گانهای پرداخته بود که طالبان پس از به قدرت رسیدن منتشر کرده و کارهای ممنوع را در آن مشخص کرده بودند.
در قسمت قبل گفتگوی چالشی نویسنده با مولوی سعید شهید خیل (معاون وزیر آموزش طالبان) درباره مسائل آموزشی و خصوصا بحث درس خواندن دختران را مرور کردیم. با هم قسمت دهم را با هم میخوانیم:
در ایفای نقش «مصلح» (که هنگام دیدار با وزیر امر به معروف و نهی از منکر دولت طالبان و قاضیِ حدود شرعی در کابل میخواستم ایفایش کنم) شکست خوردم. تلاش کردم دو نفر را قانع کنم که شرایط کشوری که جنگ ویرانش کرده، واجب میکند که آنها طور دیگری فکر کنند: طوری که واقعیت را خوب ببینند و اولویتشان را در سایهی درک حقایق این واقعیت و نقشههای آن و مصالح عالیهی آن دستهبندی نمایند.
در اقناع وزیر امر به معروف و نهی از منکر در اینکه آزادکردن نیروهای جامعه و یکی کردن توانش برای ساختن و تعمیر، مهم تر از بلند کردن ریش است، شکست خوردم. کما اینکه در قانع کردن قاضی حدود شرعی به اینکه بریدن ریشهی فقر مهمتر و با اولویتتر (و از نظر شرعی واجبتر) است از بریدن دست دزدان فقیر.
فهمیدم که هر دو نفر معذورند، نه فقط به این دلیل که ارتباط آنها با کتابها بوده نه با واقعیت، بلکه همچنین به این دلیل که مضمون حرف من به این معنا بود که دفترشان را ببندند و هر کدام دنبال کار تازهای باشند و همین باعث شد برایم عجیب نباشد که وقتی این افکار را مطرح میکردم هیچ کدامشان با دقت به حرفهایم گوش ندهند و هرچیزی که در این موضوع می گفتم یا جوابهای کوتاهی می گرفتم یا سر تکان دادن بیمعنیای میدیدم یا با سکوت و «زدن خود به آن راه» مواجه میشدم!
مولوی کلام الدین، کفیل وزرات امر به معروف و نهی از منکر بود. مردی بود بلند قد، که ریش بلند و پهنش کل گردن و بخشی از سینهاش را پوشش میداد، و سنش به گفتهی خودش 48 یا 49 سال بود. شش پسر داشت و دو دختر. در گذشته یکی از فرماندهان میدانی جنبش انقلاب اسلامی [افغانستان] به رهبری محمد نبیه محمدی بود و در میانجیگریهایی که چند تن از مجاهدین برای ایجاد وفاق بین سازمانهای درگیر [جهادی] داشتند؛ مشارکت داشته و وقتی آن تلاشهای میانجیگرانه به نتیجه نرسیده بود، همان کاری را کرده بود که مابقی فرماندهانی که از آن درگیریهای داخلی عصبانی بودند؛کرده بودند: همهی گروهها را ترک کرده و به جنبش طالبان ملحق شده بود.
و از آنجا که آموزشهای دینیاش را به پایان رسانده بود، رهبر جنبش [طالبان] وقتی نیروهایش در سال 1996 وارد کابل شدند، او را به عنوان کفیل وزارت امر به معروف و نهی از منکر منصوب کرده بود و او هم از آن زمان در رأس گروه مبارزه با منکرات (در همه اشکالش) مشغول کار بود.
در منزلش به دیدارش رفتم. خانهای بود دو طبقه که دولت برای او در نظر گرفته و تحویلش داده بود، خانهای نیمه مخروبه و بدون اثاث. کارگران ساختمانی دیوارها را سرپا و پله ها را تعمیر کرده و چند پنجره کار گذاشته بودند. در خانه جایی نبود که بتوان با آرامش در آن نشست جز پشت بام. زیراندازی روی زمین انداختند، یک سری تشکچه و پشتی هم آوردند و گفتند بفرمایید.
از او پرسیدم: شما دقیقا چه کار میکنید؟
گفت: تمام کار ما این است که مردم را به کار خیر تشویق میکنیم، که عبارت است از نظم در نمازها و رفت و آمد و رفتار صحیح و ظاهر متین داشتن و دوری از کارهای زشت، و آنها را از انجام کارهایی که شرع آنها را ممنوع کرده و خوش ندارد منع میکنیم. میتوانی بگویی که ما مردم را نصیحت میکنیم و به هرچه خیر است رهنمونشان میشویم و آنها را از معصیت خدا و رسول باز میداریم.
موقعی که پرسیدم ضوابط تعیین اینکه چه چیزی معروف است و چه چیزی منکر چیست، جواب داد حلال، واضح و روشن است، حرام هم واضح و روشن است، و در هرچیز مشتبه یا ناواضحی که بین این دو وجود دارد هم به علمای کشور رجوع میکنیم تا صورت درست و غلط را در آن کار روشن کنند.
دربارهی ساختار کار در وزارتخانهاش پرسیدم و اینکه عملیات امر و نهی چطور صورت می گیرد. گفت: اوضاع وزارتخانه هنوز به صورت نهایی شکل نگرفته. کسانی که در وزارتخانه کار میکنند 3600 نفرند که 80 درصدشان را کسانی که در مدارس دینی درس خوانده و عضو طالبان هستند تشکیل میدهند و بقیه کارمند اداریاند.
هر استان یا ولایت یک مسئول دارد و در هر وزارتخانهای هم یک نماینده داریم (از جمله در وزارت دفاع). و این نمایندهها باید حدود حلال و حرام و در نتیجه حدود چیزهایی که باید به آن امر کرد یا از آن نهی کرد را خوب بشناسند. گذشته از این، وزارتخانه [امر به معروف و نهی از منکر] هم هر از گاهی برای آنها توصیهها و جهتدهیهایی دارد که به آنان در انجام مأموریتشان که مواظبت از حدود الهی است، کمک میکند. همچنین هر از گاهی به آنان قواعد منظمی ارائه میکند تا با آن بتوانند به وضعیت کسانی که مرتکب منکرات میشوند رسیدگی کنند.
*مثلا؟
-قبل از اینکه مثال بزنم باید اشاره کنم که از نظر ما، امر به معروف بر نهی از منکر مقدم است و نصیحت کردن مردم و ارشاد آنها و آشنا کردن آنان با دین بر حساب کشی از آنان یا مجازاتشان تقدم دارد. و نهایت خواست ما این است که تعداد اهل معروف زیاد شده و تعداد منکرات به کمترین حد کاهش یابد.
در باب ضوابط و دستورات هم اینکه مثلا حبس زنان ممنوع است و اگر زنی مرتکب منکری شود ولی او مجازات خواهد شد، چه همسرش باشد چه پدرش. از دیگر ضوابط اینکه اگر کسی منکری مرتکب شود، در دفعهی اول مجازاتش اجرا نمیشود، بلکه باید دو بار نصیحت شود و در دفعهی سوم است که مجازات میشود.
*و این مجازات چیست؟
-بین تنبیه بدنی و زدن با «شلاق» تا زندان متغیر است.
شلاق در آنجا قطعهای از پوست [حیوان] است شبیه به زبان که 40 تا 45 سانتیمتر طول و شش سانتیمتر عرض دارد و روی دستگیرهای چوبی که در دست قرار میگیرد بسته میشود.]
*در چه مواردی از شلاق استفاده میشود و کدام موارد مجازات زندان دارد؟
-مثلا کسی که از دستور ممنوعیت استفاده از موسیقی تخطی کند، با شلاق مجازات خواهد شد. اما تعداد ضرباتی که برای خاطی در نظر گرفته میشود بستگی دارد به نظر مولوی مسئول در منطقه، به حسب مورد. و کسی که بدون عذر در نماز جماعت شرکت نکند، یک روز حبس خواهد شد. تارک الصلاة هم ده روز زندانی خواهد شد.
من هم اضافه کردم: و کسی که ریشش را تراشیده باشد زندانی خواهد شد تا ریشش بلند شود.
گفت: این حرف درست نیست، و چیزهایی که در این زمینه گفتهاند صرفا شایعه است. حقیقت این است که چنین کسی بسته به مورد بین یک روز تا ده روز زندانی خواهد شد.
البته این نکته قابل توجه است که نخواستم به او بگویم که من متن اعلامیهای که در تاریخ 17 دسامبر 1996 منتشر شده و فهرستی از کارهای ممنوعه را ذکر کرده، دارم. که در یکی از بندهای آن آمده از 45 روز پس از صدور این اعلامیه، هر کس ریشش را بتراشد یا کوتاه کند، زندانی خواهد شد و زندانی خواهد ماند تا ریشش بلند شود. و این تباین، یکی از نمونههایی بود که نشان میداد حالت تصمیمگیری شتابزده و بدون بررسی، بر بسیاری از دستورات طالبان حکمفرما بوده است. مثلا قراری که امروز منتشر شود ضرورتا نه نهایی است نه قطعی و نه حرف آخر است. بلکه ممکن است بعدا از این تصمیم برگردند یا لغوش کنند؛ حالا یا به دلیل سختی اجرایش در واقعیت یا به خاطر تغییر شرایطی که صدور آن تصمیم را موجب شده بوده.
برخی از دوستان افغان این نظر مرا تأیید میکردند که فهرست ممنوعاتی که بعد از ورود طالبان به کابل منتشر شد، تحت تأثیر جو حماسیای بود که در آن زمان [طالبان را] در بر گرفته بود و برخیهایش در عمل لغو شد، مثل ممنوعیت خروج زنان از منزلشان بدون حضور محرم.
مولوی کلامالدین ادامه داد که قاعدهای که طبق آن عمل میشود، به صورت خلاصه این است که به صورت عمومی و همهگیر به مردم ابلاغ شود که بلند کردن ریش یک واجب شرعی است و همه باید به آن ملتزم باشند. و در ولایات یا شهرهایی که نیروهای طالبان وارد آن میشوند، بعد از تبلیغ و اعلام این مسائل، شش ماه به مردم مهلت داده میشود و بعد از آن خاطیان محاکمه میشوند.
*چه ابزارهایی برای پیگیری منکراتی که مردم مرتکب شوند دارید؟
-ما از مردم جاسوسی نمیکنیم چون این مسئله مورد نهی شرع است. همینطور، ما وارد خانهی هیچ کس نمیشویم، و هر کس در خانهی خودش آزاد است و اگر کاری که زشت است انجام دهد، خدا محاکمهاش خواهد کرد. چیزی که برای ما اهمیت دارد منکرات علنی در خیابانها و اماکن عمومی است. و ما معتقدیم مسئولیت ما مبارزه با این منکرات است چون توهینی است به جامعهی اسلامی که ما خواستار آنیم، گذشته از آنکه سکوت ما در برابر این منکرات به مثابه تشویق شیوع منکرات خواهد بود. و این چیزی که ما ابدا به آن راضی نیستیم و خودمان را از آن دور نگه میداریم.
و سپس ادامه داد: نمایندگان ما در هر شهر بهتر میدانند در آنجا چه خبر است، و اوضاع جامعه را زیر نظر میگیرند، چه از طریق نیروهای طالبان که با ماشین گاه به گاه در خیابانها میچرخند، یا از طریق اطلاعاتی که به آنها میرسد و مورد به مورد درباره آن تحقیق میکنند.
و همانطور که گفتم، نصیحت و ارشاد اولین چیزی است که سراغش میرویم، و مجازات، آخرین راه حل است که بعد از به شکست رسیدن نصیحت، مورد استفاده قرار میگیرد. چون همان طور که عربها میگویند آخر الدواء الکی (داغ کردن زخم، آخرین دارو است).
گفتم: چیزی که من می دانم این است که اولین شرط در منکری که نهی از آن واجب میشود، این است که از اموری باشد که در آنها جای اجتهاد نیست (و روشن و واضح است)، و چیزی که نظرات مجتهدین دربارهی آن مختلف است، جایز نیست از آن نهی شود یا تغییر داده شود. این را هم میدانم که قواعدی برای تغییر [و از بین بردن] منکر وجود دارد، از جمله تدریجی بودن و مدارا با مردم، خصوصا در چیزهایی که مربوط به عادات و روشهای رفتاری اجتماعی است.
خدا هم شراب را طی سه مرحله (یا به نظر برخیها در چهار مرحله) حرام کرد. از دیگر قواعد این است که به منکر و پیامدهای نهی از آن دقت شود، و اگر دیدیم که نهی از آن منکر منجر به وقوع منکری شدیدتر یا بزرگتر میشود، باقی گذاشتن ضرر پایینتر، مقبولتر است تا رفتن به سراغ ضرر بزرگتر. و من میترسم جوانهای شما که مسئول این مسئله شدهاند، احاطهی کافی به این شروط و حسابها را نداشته باشند. (البته جملهی آخر را برای رعایت ادب گفتم، وگرنه کاملا معتقد بودم که مشکل فقط در جوانها خلاصه نمیشود، بلکه کمی آگاهی از قواعد اصولی حاکم بر امر به معروف و نهی از منکر، بزرگان [مسئول طالبان] را هم شامل میشود)
گفت: ما از چیزی که از نظر شرعی دربارهی آن نظرات مختلفی وجود داشته باشد؛ نهی نمیکنیم.
گفتم: بلند کردن ریش فضیلت [و مستحب] است و یک واجب شرعی نیست [البته نویسنده دیدگاه برخی از علمای اهل تسنن را نقل می کند]، و موسیقی و غنا [منظور آواز است] مثلا جزو چیزهایی است که برخی علما[ی اهل سنت] آن را جایز میداند و برخی دیگر آن را حرام میشمردند، یعنی موضوع، اختلافی است.
گفت: در بین علمای ما، در مانند این امور اختلافی نیست. ریش واجب است و موسیقی و غنا و تصویر از محرمات محسوب میشود.
بعد از آنجایی که حس کرد نکتهی اول حل شده، رفت سراغ نکتهی دوم و گفت: تدریجی رفتار کردن که میگویی، وقتی مطلوب بود که مردم تازه مسلمان شده بودند، اما در زمانهی ما مسئله فرق میکند، و دیگر شبح کفر و شرک، بلاد مسلمین را تهدید نمیکند. و به همین جهت، راهی برای کوتاه آمدن یا تدریجی برخورد کردن در بحث تکالیف شرعی نیست، اگرچه مدارا و حکمت و موعظهی حسنه در برخورد با مردم، در هر صورتی، بنا به توصیهی قرآن از امور واجب است.
گفتم: تدریجی برخورد کردن سنتی از سنن اسلام است، گذشته از اینکه به طبیعت بشری هم نزدیکتر است و به این جهت نمیشود گفت فقط در فلان مرحله یا بهمان مرحلهی مشخص مطلوب بوده، بلکه این روشی است برای اصلاح، از گذشته تا روز قیامت.
کوتاه جواب داد: چیزی نیست که ما را مجبور کند در دینمان کوتاه بیاییم.
گفتم: از اول بحث چیزی در ذهنم هست که نمیتوانم کتمانش کنم و آن هم اینکه شماها مشغول خیلی از امور ساده و کوچکید که مربوط است به ظاهر و لباس مردم و بازی با پاسور و کاستهای موسیقی و لباس شستن زنها کنار رودخانهها، در حالیکه در کشور منکرات عظیمی است که اولویت برای اهتمام و پرداختن، با آنهاست، دستکم در مرحلهی فعلی. در کشور فقر وجود دارد و خرابی و بیکاری و افراد متکدی و افراد دیوانه و بالا بودن درصد بیسوادی. و اینها منکراتی است که بیش از آن منکراتی که شما خودتان و مردم را مشغول آن کردهاید برای جامعهی اسلامی زشت محسوب میشود.
گفت: مسائل بزرگی که دربارهاش صحبت میکنی مربوط است به وظایف حکومت امارت [اسلامی افغانستان] ولی نقشی که ما به عهده داریم در درجهی اول، محدود است به مسائل اجتماعی. و ما نمیتوانیم منتظر باشیم تا فقر از بین برود و بیکاری از بین برود و گداها از صحنه محو بشوند، بعدش کارمان را شروع کنیم چون اگر اینطور باشد به گسترش مفاسد کمک کردهایم و آن وقت دیگر اصلاح چیزهایی که می گویی چیزهای کوچکی هستند، سخت خواهد شد و این مسئله باعث خواهد شد همه چیز را از دست بدهیم، هم قضایای کوچک و هم قضایای بزرگ، در آن واحد و با هم از دست بروند.
گفتم: منظورم این نبود [...]
با چهرهای که ناراحتی از آن پیدا بود گفت: ما وظیفهمان را آنطور که خدا را راضی کند انجام میدهیم، در چارچوبی که آن را از دروس دینیمان فهم و ادراک کردهایم.
بعد به یکی از حاضرین اشاره کرد که از طبقهی همکف چیزی را بیاورد. وقتی آورد معلوم شد کتاب کوچکی است به زبان اردو دربارهی امر به معروف و نهی از منکر. به کتاب اشاره کرد و گفت: چیزی که ما یاد گرفتیم این است که منکرات، واحدند، فرقی بین منکر عمومی و شخصی نیست. و نهی از این منکرات، وظیفهی واجب همه است، ولی بر حکام و اولی الامر، واجبتر است و اگر علمای شما در این موضوع حرف دیگری دارند، امیدواریم که از آن مطلع شویم و استفاده کنیم.
از او تشکر کردم و وعده دادم نمونههایی از کتب علمایمان در این موضوع را برایش بفرستم.
و از پیش او راه افتادم تا با مردی گفتگو کنم که اسمش خیلیها را میترساند و هیچ کس جلویش نمینشیند مگر اینکه متهم باشد به انجام یک منکر، از نوع خیلی خیلی بزرگ!
ادامه دارد ...
قسمتهای قبل:
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه شدن با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. وضعیت منطقهی مرزی بین افغانستان و پاکستان و اوضاع قاچاق کالا و وضع سلاح و مواد مخدر در آن، داستان گرفتن مجوز ورود به افغانستان از مأمورین طالبان، و وضعیت فاجعهآمیز راههای افغانستان (که هم خندهدار بود و هم گریهدار) از دیگر مطالبی بود که ذکر شد. همچنین مشاهدات راوی از وضعیت کابل پیش از شروع جنگهای داخلی و وضعیت شبهویرانهاش پس از این جنگها را هم خواندیم.
پس از آن گزارش فهمی هویدی از وضعیت اقتصادی اجتماعی کابل طبق مشاهداتش را مرور کردیم و نکاتی که دربارهی بحث ریش مردان و چادر زنان و نگاه غربیها به این موضوع و حقیقت داستان در خود افغانستان ذکر شد. در کنار اینها، خواندیم که چطور برخی از نیروهای طالبان ناگهان به دستور ملا عمر وزیر شدهاند در حالیکه خودشان هم چنین انتظاری نداشتهاند و اینکه اساسا در وزیر شدن وزرا، تخصص نقش خاصی ایفا نمیکند. همچنین مطالبی درباره ساختار حکومتی طالبان از زبان برخی دستاندرکارانش مورد اشاره قرار گرفت.
از دیگر مطالب مطرح شده در این سفرنامه، بررسی خاستگاه جغرافیایی و قومیتی نیروهای طالبان و نحوهی نگاه وزرا و مسئولین این حکومت به مناصب دولتیشان و همچنین بحثی با یکی از سران حکومت طالبان دربارهی هنر و بحث رادیو و تلویزیون و ممنوعیت تصویر در افغانستان طالبان بود. همچنین نویسنده به سه حقیقت مهم برای فهم کیفیت زندگی در کابل طالبانی اشاره کرده بود (تازه آشنا شدن نیروهای طالبان با زندگی شهری، برخاستن اکثر آنان از سه استان همجوار در جنوب افغانستان، و وجود مفاسد پیش از بروز طالبان و تلاش طالبان برای مبارزه با این مفاسد) و در ادامه پرداخته بود به دستورالعمل 16گانهای پرداخته بود که طالبان پس از به قدرت رسیدن منتشر کرده و کارهای ممنوع را در آن مشخص کرده بودند.
در قسمت قبل گفتگوی چالشی نویسنده با مولوی سعید شهید خیل (معاون وزیر آموزش طالبان) درباره مسائل آموزشی و خصوصا بحث درس خواندن دختران را مرور کردیم. با هم قسمت دهم را با هم میخوانیم:
در ایفای نقش «مصلح» (که هنگام دیدار با وزیر امر به معروف و نهی از منکر دولت طالبان و قاضیِ حدود شرعی در کابل میخواستم ایفایش کنم) شکست خوردم. تلاش کردم دو نفر را قانع کنم که شرایط کشوری که جنگ ویرانش کرده، واجب میکند که آنها طور دیگری فکر کنند: طوری که واقعیت را خوب ببینند و اولویتشان را در سایهی درک حقایق این واقعیت و نقشههای آن و مصالح عالیهی آن دستهبندی نمایند.
در اقناع وزیر امر به معروف و نهی از منکر در اینکه آزادکردن نیروهای جامعه و یکی کردن توانش برای ساختن و تعمیر، مهم تر از بلند کردن ریش است، شکست خوردم. کما اینکه در قانع کردن قاضی حدود شرعی به اینکه بریدن ریشهی فقر مهمتر و با اولویتتر (و از نظر شرعی واجبتر) است از بریدن دست دزدان فقیر.
مولوی کلام الدین، کفیل وزرات امر به معروف و نهی از منکر بود. مردی بود بلند قد، که ریش بلند و پهنش کل گردن و بخشی از سینهاش را پوشش میداد، و سنش به گفتهی خودش 48 یا 49 سال بود. شش پسر داشت و دو دختر. در گذشته یکی از فرماندهان میدانی جنبش انقلاب اسلامی [افغانستان] به رهبری محمد نبیه محمدی بود و در میانجیگریهایی که چند تن از مجاهدین برای ایجاد وفاق بین سازمانهای درگیر [جهادی] داشتند؛ مشارکت داشته و وقتی آن تلاشهای میانجیگرانه به نتیجه نرسیده بود، همان کاری را کرده بود که مابقی فرماندهانی که از آن درگیریهای داخلی عصبانی بودند؛کرده بودند: همهی گروهها را ترک کرده و به جنبش طالبان ملحق شده بود.
و از آنجا که آموزشهای دینیاش را به پایان رسانده بود، رهبر جنبش [طالبان] وقتی نیروهایش در سال 1996 وارد کابل شدند، او را به عنوان کفیل وزارت امر به معروف و نهی از منکر منصوب کرده بود و او هم از آن زمان در رأس گروه مبارزه با منکرات (در همه اشکالش) مشغول کار بود.
در منزلش به دیدارش رفتم. خانهای بود دو طبقه که دولت برای او در نظر گرفته و تحویلش داده بود، خانهای نیمه مخروبه و بدون اثاث. کارگران ساختمانی دیوارها را سرپا و پله ها را تعمیر کرده و چند پنجره کار گذاشته بودند. در خانه جایی نبود که بتوان با آرامش در آن نشست جز پشت بام. زیراندازی روی زمین انداختند، یک سری تشکچه و پشتی هم آوردند و گفتند بفرمایید.
از او پرسیدم: شما دقیقا چه کار میکنید؟
گفت: تمام کار ما این است که مردم را به کار خیر تشویق میکنیم، که عبارت است از نظم در نمازها و رفت و آمد و رفتار صحیح و ظاهر متین داشتن و دوری از کارهای زشت، و آنها را از انجام کارهایی که شرع آنها را ممنوع کرده و خوش ندارد منع میکنیم. میتوانی بگویی که ما مردم را نصیحت میکنیم و به هرچه خیر است رهنمونشان میشویم و آنها را از معصیت خدا و رسول باز میداریم.
موقعی که پرسیدم ضوابط تعیین اینکه چه چیزی معروف است و چه چیزی منکر چیست، جواب داد حلال، واضح و روشن است، حرام هم واضح و روشن است، و در هرچیز مشتبه یا ناواضحی که بین این دو وجود دارد هم به علمای کشور رجوع میکنیم تا صورت درست و غلط را در آن کار روشن کنند.
دربارهی ساختار کار در وزارتخانهاش پرسیدم و اینکه عملیات امر و نهی چطور صورت می گیرد. گفت: اوضاع وزارتخانه هنوز به صورت نهایی شکل نگرفته. کسانی که در وزارتخانه کار میکنند 3600 نفرند که 80 درصدشان را کسانی که در مدارس دینی درس خوانده و عضو طالبان هستند تشکیل میدهند و بقیه کارمند اداریاند.
هر استان یا ولایت یک مسئول دارد و در هر وزارتخانهای هم یک نماینده داریم (از جمله در وزارت دفاع). و این نمایندهها باید حدود حلال و حرام و در نتیجه حدود چیزهایی که باید به آن امر کرد یا از آن نهی کرد را خوب بشناسند. گذشته از این، وزارتخانه [امر به معروف و نهی از منکر] هم هر از گاهی برای آنها توصیهها و جهتدهیهایی دارد که به آنان در انجام مأموریتشان که مواظبت از حدود الهی است، کمک میکند. همچنین هر از گاهی به آنان قواعد منظمی ارائه میکند تا با آن بتوانند به وضعیت کسانی که مرتکب منکرات میشوند رسیدگی کنند.
*مثلا؟
-قبل از اینکه مثال بزنم باید اشاره کنم که از نظر ما، امر به معروف بر نهی از منکر مقدم است و نصیحت کردن مردم و ارشاد آنها و آشنا کردن آنان با دین بر حساب کشی از آنان یا مجازاتشان تقدم دارد. و نهایت خواست ما این است که تعداد اهل معروف زیاد شده و تعداد منکرات به کمترین حد کاهش یابد.
در باب ضوابط و دستورات هم اینکه مثلا حبس زنان ممنوع است و اگر زنی مرتکب منکری شود ولی او مجازات خواهد شد، چه همسرش باشد چه پدرش. از دیگر ضوابط اینکه اگر کسی منکری مرتکب شود، در دفعهی اول مجازاتش اجرا نمیشود، بلکه باید دو بار نصیحت شود و در دفعهی سوم است که مجازات میشود.
*و این مجازات چیست؟
-بین تنبیه بدنی و زدن با «شلاق» تا زندان متغیر است.
شلاق در آنجا قطعهای از پوست [حیوان] است شبیه به زبان که 40 تا 45 سانتیمتر طول و شش سانتیمتر عرض دارد و روی دستگیرهای چوبی که در دست قرار میگیرد بسته میشود.]
*در چه مواردی از شلاق استفاده میشود و کدام موارد مجازات زندان دارد؟
من هم اضافه کردم: و کسی که ریشش را تراشیده باشد زندانی خواهد شد تا ریشش بلند شود.
گفت: این حرف درست نیست، و چیزهایی که در این زمینه گفتهاند صرفا شایعه است. حقیقت این است که چنین کسی بسته به مورد بین یک روز تا ده روز زندانی خواهد شد.
البته این نکته قابل توجه است که نخواستم به او بگویم که من متن اعلامیهای که در تاریخ 17 دسامبر 1996 منتشر شده و فهرستی از کارهای ممنوعه را ذکر کرده، دارم. که در یکی از بندهای آن آمده از 45 روز پس از صدور این اعلامیه، هر کس ریشش را بتراشد یا کوتاه کند، زندانی خواهد شد و زندانی خواهد ماند تا ریشش بلند شود. و این تباین، یکی از نمونههایی بود که نشان میداد حالت تصمیمگیری شتابزده و بدون بررسی، بر بسیاری از دستورات طالبان حکمفرما بوده است. مثلا قراری که امروز منتشر شود ضرورتا نه نهایی است نه قطعی و نه حرف آخر است. بلکه ممکن است بعدا از این تصمیم برگردند یا لغوش کنند؛ حالا یا به دلیل سختی اجرایش در واقعیت یا به خاطر تغییر شرایطی که صدور آن تصمیم را موجب شده بوده.
برخی از دوستان افغان این نظر مرا تأیید میکردند که فهرست ممنوعاتی که بعد از ورود طالبان به کابل منتشر شد، تحت تأثیر جو حماسیای بود که در آن زمان [طالبان را] در بر گرفته بود و برخیهایش در عمل لغو شد، مثل ممنوعیت خروج زنان از منزلشان بدون حضور محرم.
مولوی کلامالدین ادامه داد که قاعدهای که طبق آن عمل میشود، به صورت خلاصه این است که به صورت عمومی و همهگیر به مردم ابلاغ شود که بلند کردن ریش یک واجب شرعی است و همه باید به آن ملتزم باشند. و در ولایات یا شهرهایی که نیروهای طالبان وارد آن میشوند، بعد از تبلیغ و اعلام این مسائل، شش ماه به مردم مهلت داده میشود و بعد از آن خاطیان محاکمه میشوند.
*چه ابزارهایی برای پیگیری منکراتی که مردم مرتکب شوند دارید؟
-ما از مردم جاسوسی نمیکنیم چون این مسئله مورد نهی شرع است. همینطور، ما وارد خانهی هیچ کس نمیشویم، و هر کس در خانهی خودش آزاد است و اگر کاری که زشت است انجام دهد، خدا محاکمهاش خواهد کرد. چیزی که برای ما اهمیت دارد منکرات علنی در خیابانها و اماکن عمومی است. و ما معتقدیم مسئولیت ما مبارزه با این منکرات است چون توهینی است به جامعهی اسلامی که ما خواستار آنیم، گذشته از آنکه سکوت ما در برابر این منکرات به مثابه تشویق شیوع منکرات خواهد بود. و این چیزی که ما ابدا به آن راضی نیستیم و خودمان را از آن دور نگه میداریم.
و سپس ادامه داد: نمایندگان ما در هر شهر بهتر میدانند در آنجا چه خبر است، و اوضاع جامعه را زیر نظر میگیرند، چه از طریق نیروهای طالبان که با ماشین گاه به گاه در خیابانها میچرخند، یا از طریق اطلاعاتی که به آنها میرسد و مورد به مورد درباره آن تحقیق میکنند.
و همانطور که گفتم، نصیحت و ارشاد اولین چیزی است که سراغش میرویم، و مجازات، آخرین راه حل است که بعد از به شکست رسیدن نصیحت، مورد استفاده قرار میگیرد. چون همان طور که عربها میگویند آخر الدواء الکی (داغ کردن زخم، آخرین دارو است).
گفتم: چیزی که من می دانم این است که اولین شرط در منکری که نهی از آن واجب میشود، این است که از اموری باشد که در آنها جای اجتهاد نیست (و روشن و واضح است)، و چیزی که نظرات مجتهدین دربارهی آن مختلف است، جایز نیست از آن نهی شود یا تغییر داده شود. این را هم میدانم که قواعدی برای تغییر [و از بین بردن] منکر وجود دارد، از جمله تدریجی بودن و مدارا با مردم، خصوصا در چیزهایی که مربوط به عادات و روشهای رفتاری اجتماعی است.
خدا هم شراب را طی سه مرحله (یا به نظر برخیها در چهار مرحله) حرام کرد. از دیگر قواعد این است که به منکر و پیامدهای نهی از آن دقت شود، و اگر دیدیم که نهی از آن منکر منجر به وقوع منکری شدیدتر یا بزرگتر میشود، باقی گذاشتن ضرر پایینتر، مقبولتر است تا رفتن به سراغ ضرر بزرگتر. و من میترسم جوانهای شما که مسئول این مسئله شدهاند، احاطهی کافی به این شروط و حسابها را نداشته باشند. (البته جملهی آخر را برای رعایت ادب گفتم، وگرنه کاملا معتقد بودم که مشکل فقط در جوانها خلاصه نمیشود، بلکه کمی آگاهی از قواعد اصولی حاکم بر امر به معروف و نهی از منکر، بزرگان [مسئول طالبان] را هم شامل میشود)
گفت: ما از چیزی که از نظر شرعی دربارهی آن نظرات مختلفی وجود داشته باشد؛ نهی نمیکنیم.
گفتم: بلند کردن ریش فضیلت [و مستحب] است و یک واجب شرعی نیست [البته نویسنده دیدگاه برخی از علمای اهل تسنن را نقل می کند]، و موسیقی و غنا [منظور آواز است] مثلا جزو چیزهایی است که برخی علما[ی اهل سنت] آن را جایز میداند و برخی دیگر آن را حرام میشمردند، یعنی موضوع، اختلافی است.
گفت: در بین علمای ما، در مانند این امور اختلافی نیست. ریش واجب است و موسیقی و غنا و تصویر از محرمات محسوب میشود.
بعد از آنجایی که حس کرد نکتهی اول حل شده، رفت سراغ نکتهی دوم و گفت: تدریجی رفتار کردن که میگویی، وقتی مطلوب بود که مردم تازه مسلمان شده بودند، اما در زمانهی ما مسئله فرق میکند، و دیگر شبح کفر و شرک، بلاد مسلمین را تهدید نمیکند. و به همین جهت، راهی برای کوتاه آمدن یا تدریجی برخورد کردن در بحث تکالیف شرعی نیست، اگرچه مدارا و حکمت و موعظهی حسنه در برخورد با مردم، در هر صورتی، بنا به توصیهی قرآن از امور واجب است.
گفتم: تدریجی برخورد کردن سنتی از سنن اسلام است، گذشته از اینکه به طبیعت بشری هم نزدیکتر است و به این جهت نمیشود گفت فقط در فلان مرحله یا بهمان مرحلهی مشخص مطلوب بوده، بلکه این روشی است برای اصلاح، از گذشته تا روز قیامت.
کوتاه جواب داد: چیزی نیست که ما را مجبور کند در دینمان کوتاه بیاییم.
گفتم: از اول بحث چیزی در ذهنم هست که نمیتوانم کتمانش کنم و آن هم اینکه شماها مشغول خیلی از امور ساده و کوچکید که مربوط است به ظاهر و لباس مردم و بازی با پاسور و کاستهای موسیقی و لباس شستن زنها کنار رودخانهها، در حالیکه در کشور منکرات عظیمی است که اولویت برای اهتمام و پرداختن، با آنهاست، دستکم در مرحلهی فعلی. در کشور فقر وجود دارد و خرابی و بیکاری و افراد متکدی و افراد دیوانه و بالا بودن درصد بیسوادی. و اینها منکراتی است که بیش از آن منکراتی که شما خودتان و مردم را مشغول آن کردهاید برای جامعهی اسلامی زشت محسوب میشود.
گفتم: منظورم این نبود [...]
با چهرهای که ناراحتی از آن پیدا بود گفت: ما وظیفهمان را آنطور که خدا را راضی کند انجام میدهیم، در چارچوبی که آن را از دروس دینیمان فهم و ادراک کردهایم.
بعد به یکی از حاضرین اشاره کرد که از طبقهی همکف چیزی را بیاورد. وقتی آورد معلوم شد کتاب کوچکی است به زبان اردو دربارهی امر به معروف و نهی از منکر. به کتاب اشاره کرد و گفت: چیزی که ما یاد گرفتیم این است که منکرات، واحدند، فرقی بین منکر عمومی و شخصی نیست. و نهی از این منکرات، وظیفهی واجب همه است، ولی بر حکام و اولی الامر، واجبتر است و اگر علمای شما در این موضوع حرف دیگری دارند، امیدواریم که از آن مطلع شویم و استفاده کنیم.
از او تشکر کردم و وعده دادم نمونههایی از کتب علمایمان در این موضوع را برایش بفرستم.
و از پیش او راه افتادم تا با مردی گفتگو کنم که اسمش خیلیها را میترساند و هیچ کس جلویش نمینشیند مگر اینکه متهم باشد به انجام یک منکر، از نوع خیلی خیلی بزرگ!
ادامه دارد ...
قسمتهای قبل:
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم