به گزارش مشرق به نقل از فارس، شهيد حاج مرتضي گركاني از اهالي محله رستم آباد تجريش تهران است. وي در سال هاي انقلاب اسلامي، فعاليت سياسي زيادي داشته . به طوري كه حجت الاسلام و المسلمين شيخ حسين انصاريان مي گويد:
«... كار ديگري كه بچه هاي انقلابي انجام مي دادند ، پخش اعلاميه ، آن هم در سطح وسيع ، بود . من شبها در منزلي واقع در خيابان زيبا منبر داشتم كه جمعيت زيادي شركت مي كردند و در سطح خيابان مي نشستند . در آن جا اعلاميه هاي فراواني پخش مي شد . من از جوانان خواستم مقداري از اعلاميه ها را هم براي مجلس ظهر بياورند و در مسجد لاله زار پخش كنند . در اين كار شهيد اسماعيل كابلي ، از كارمندان وزرات دارايي ، و شهيد مرتضي گركاني نقش فعالي داشتند.»
آنچه كه پيش روي شماست وصيت نامه اين شهيد بزرگوار است كه در آن ماه به شهادت رسيدن خود را تعيين كرده است:
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدالله ربالعالمين و صليالله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين
السلام عليك يا ابا عبدالله، و علي ارواحالتي حلت بفنائك، عليك مني سلامالله ابدا ما بقيت و بقياليل والنهار ولا جعلهالله الاخر العهد مني لزيارتكم، السلام عليالحسين و علي عليبن الحسين و علي اولادالحسين و علي اصحابالحسين والذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليهالسلام.
اگر ايران شكست بخورد اسلام شكست خورده است.
بارالها؛ تو را سپاس ميگويم كه پس از 1240 روز انتظار، ديگر بار رخصتم دادي تا قطره ناقابل وجودم را به درياي عظيم و مواج راهيان كربلا آميخته و به سويت اي محبوب دلها پرواز نمايم.
اين عزيزي كه عمروبن جموح را پذيرفتي، و دعايش را مستجاب و كتابش را به مهر شهادت زينت بخشيدي، مرا نيز مشمول فيض عظيمت قرار ده (اللهم ارزقني شهاده في سبيلك ولا تردني الي بيتي ابدا).
خداي من؛ مگر نه اينكه عمرو به عشق ياري پدر فاطمه (س) لباس رزم پوشيد، من نيز به عشق ياري پسر فاطمه (س) لباس پوشيدم؛ اگر عمرو به سرزمين احد شتافت من نيز به سوي كربلاي حسين تو شتابانم و در اين راه، اگر قلم تقدير تو فرمان شهادتم را به امضاء رسانيد، چنان كن كه ابتدا مزه فتح را بچشم و دشمنان تو را به ذلت اسارت و شكست دراندازم و آنگاه، از اين محيط خرابآباد، به سوي ملكوت اعلاي تو پرواز كنم؛ اما نه به شوق آن عطايا و مواهب كه در گنجينه فردوس برين ذخيره فرمودهاي و نه به آرامگاه خويش در جوار مقدس تو، و نه درك كرامت خود در پيشگاه اقدست، و نه به شوق ديدار فرشتگان سپيد پوش و وصل حوران بهشت آرا و نهرهاي سرشار از شير و شهد و شراب و درختان سايه گستر و ميوه افشان و ...، بلكه به عشق ديدن يار و نظاره يك لحظه لبخند حاكي از رضايت حسين تو، به سوي ملكوت اعلاي تو پرواز كنم.
اي خالق من؛ آيا ميشود كه به خواب من تحقق بخشي، تويي كه منبع نور و نعمتي، بر من كه در اثر ارتكاب معاصي قلبم سياه و دلم تاريك است؛ تويي كه بر مبدا و معاد قدرت داري، بر من كه در اين عالم فاني، كمترين بلكه هيچم، تويي كه به هرچه مشيت علياي تو تعلق گيرد توانايي، بر من كه اگر تو نخواهي جز لاشه گنديدهاي بيش نيستم.
اي خالق من؛ تويي كه خواب همسرم را در خصوص علي فرزند خردسالم محقق كردي، خواب مرا نيز به ظهور برسان و آنچه در ذيل درخواست اعزامم نوشته شده بود جامه عمل بپوشان " به دايره شهرستانها معرفي شوند تا اين عزيز نيز طلعت خويش را از حسين عليهالسلام بستاند. "
محبوبم؛ حاشا به كرامت اگر مرا نپذيري و راهم ندهي؛ عزيز دلم من با اين اشاره خودم را مهياي لقائت نمودهام، آيا ممكن است گوشه چشمي هم به اين بنده گنه كار بيندازي (يا محسن قد اتاك المسيء)
خداي من؛ من با دست خالي ولي با دلي پر اميد به در خانه تو آمدهام، آيا مرا از درگاهت ميراني؟ نه نه، تو مرا هرگز از درگاهت نخواهي راند، زيرا كه علي عليهالسلام اميرمومنان و نور ديده رسول الله (ص)، و آنكه بيش از هر كسي در اين عالم عاشق لقاء تو بود، و اول مظلوم و اول شهيد بود، در خطبه 124 نهجالبلاغه فرمود: "كساني كه شوق لقاءالله را دارند، همچون تشنهاي كه به آب خواهد رسيد، به اين فيض عظيم نائل ميگردند. "
اي خالق من؛ به خودت قسم كه من هم تشنه شهادت در راه تو و حسين تو هستم، تا به آن حد كه مايل نيستم در شهادتم به بازماندگانم تبريك و تسليت بگويند، بلكه دوست دارم فقط تبريك بگويند، زيرا كه شايسته نيست در مقابل لطف و احسان تسليت گفت، اين ناشكري است، اين رد احسان است، اين نشناختن حقيقت شهادت است، مگر نه اين كه شهادت زندگي جاويد است، حقيقت ايمان است، فلاح و رستگاري است، پيوستن به جمع اولياء و انبياء است، عاليترين نوع تكامل و مورد رضاي تو است؛ و لذا پروردگار من، دوست ندارم در شهادتم كسي لباس سياه بپوشد، زيرا كه شهيد شدن عين سعادت و نيكبختي است، معامله جان است، معاملهاي كه هرگز زيان ندارد، فداي تو كه با تمام كمبودها و نقصان ها خريدار جانهاي عاشقان خودت هستي. حالي كه چنين است معبود من، دوست دارم خودم را در راه تو كشته ببينم، دوست دارم با اين معامله كه با من خواهي كرد، پدر و مادر در دنيا سربلند و در آخرت سعادتمند باشند؛ همسرم زينب گونه باشد و رسالت زينبياش را كه تو برعهدهاش گزاردهاي به نحو اكمل به انجام برساند، بر فقدان من صبر نموده و استقامت پيشه كند، تا دشمنان اسلام و دين مبين را خجل و شرمنده سازد.
دوست دارم در پشت جنازهام با استواري گام برداشته و در هر قدم استكبار و اقمارش را در زير گامهايش له نمايد. دستان كوچك و معصوم فرزندانم را در دستانش گرفته تا مايه قوت و دلگرمي دوستان گشته و منافقان و سست عنصرها و كافران ببينند كه در اين راه تنها نيست و نمايندههاي نسل آينده كه ادامه دهنده راه انقلابمان خواهند بود، او را همراهي ميكنند.
دختري هشت ساله كه ازهماكنون عاشق شهادت است و اين را به زبان خودش بيان كرده كه "باباجون من هم دوست دارم كه شهيد بشم، شهيدان زندهاند و هرگز نميميرند. " و پسري چهار ساله كه فرزند انقلاب است و پيرو راه علي عليهالسلام و راضي به رضاي تو، و به همين دليل است كه او را عليرضا ناميده و اميدوارم تحت تربيت مدبرانه مادر مهربان و در سايه رهبر كبير انقلاب، چنان رشد نمايد كه موجب مباهات خانواده و سرباز راستين امام زمانش باشد؛ و چنانچه ضرورت ايجاب نمود، از كشتن و كشته شدن در راه تو حتي براي يك لحظه بيم و هراس به دل راه ندهد؛ چرا كه اميرمومنان علي عليهالسلام در همان خطبه فرموده است: "مسلم بدانيد كه فرار از جنگ خشم الهي و سرافكندگي دايمي و ننگ ابدي را در پي خواهد داشت و نيز هر كس از صحنه جنگ بگريزد به عمرش افزوده نميگردد و فرار مانع از مرگش نميشود. "
مولاي من؛ ميل دارم در شهادتم از ميهمانان همچنان كه در اعياد و جشنها پذيرايي ميكنند، استقبال نمايند و در صورت امكان لباس سپيد بپوشند و بدون استفاده از حجله چراغان نمايند، و زنها بر مصيبت حسين عليهمالسلام با خانم فاطمه زهرا سلامالله عليها و مردها با رسول الله(ص) و پدر گراميش علي عليهالسلام و برادر جگرسوختهاش حسن عليهالسلام همراهي نموده و گريه كنند، زيرا آنگاه كه من و همرزمانم در جبههها آب گوارا مينوشيديم، حسين عليهالسلام در كربلا تشنه بود؛ آن زمان كه من بر زمين قرار گيرم در جمع ياران خواهم بود، ليكن حسين عليهالسلام تنها و بيكس بود.
مولاي من؛ امكان آن هست كه بدن ما شناخته شود و اگر در بيابانها بمانيم كسي چشم طمع به لباس ما نخواهد داشت ولي تو خود بهتر ميداني كه با حسين عليهالسلام چه كردهاند؛ و لذا مطمئن باشيد كه من هم با شما در عزاي حسين عليهالسلام گريه خواهم كرد.
خداي من؛ به لحاظ اين كه راه گم نشود، مراسم سالگرد را نفي نميكنم، ولي بيشتر انتظار دارم همه ساله، در سالگرد شهادت حضرت زينب (س)، دوستان گرد هم آيند و بر مصائب آن بانويي كه در يك شب گيسوان سپيد كرد و نماز شبش را نشسته خواند گريه كنند؛ تا همسرم بداند و از زبان گويندگان بشنود، كه زينب (س) كه بود و چه كرد، او نيز الگو گرفته، و با قامتي افراشته، در جلو امت بايستد و فرياد بكشد كه ما در راه قرآن و اسلام از كشتن و كشته شدن باكي نداريم و همه چيز و همه كس خود را به خاطر خدا فدا خواهيم كرد.
مولاي من؛ دوست دارم آنچه را كه تو دوست داري و ميپسندي. چنانچه جنازهام به دست آمد ميل دارم در گلزار شهداي بهشت زهرا دفن شوم تا شايد نسيم صبحگاهي، بوي عطرآگين مزار شهيد مظلوم بهشتي را هر صبح به مزارم آورد و آرامش گيرم، و تو نيز به واسطه آن گناهانم را بر من ببخشايي و خانوادهام نيز در صورت امكان آنچنان عمل نمايند كه نسيم صبحگاهي.
محبوبم؛ دوست دارم بر سنگ مزارم بنويسند:
كمال المطلوب لقاء المحبوب
شهيد حاج مرتضي گركاني، فرزند محمد علي
عاشقي كه حسين عليهالسلام را زيارت كرد و به ديدار او شتافت
تولد 10/11/1328، شهادت ..../ 2/ 1365، محل شهادت ....
بار الها؛ من دوستي تو را آرزو ميكنم و ميطلبم و دوستي هر عملي كه موجب قرب و نزديكي و دوستي تو گردد.
خداوندا؛ بر من منت نه، كه روح توكل به تو در من قوي گردد و كارهايم را به تو تفويض و واگذار نمايم.
پروردگارا؛ مرا به حال خودم، حتي لحظهاي وامگذار كه كارم زار و عمرم تباه ميگردد. بارالها؛ امور مرا اصلاح فرما و حوائج شرعيه مرا برآور.
بارالها؛ به آرزوي پدر و مادر و همسرم جامه عمل بپوشان و توفيق زيارت امام امت، اين بتشكن قرن در ذريه صديقه كبري فاطمه زهرا (س) را به حق مادر پهلو شكستهاش، به ايشان عطا فرما؛ و شما اي پدر و مادر مهربان و همسر خوبم، هرگاه موفق به زيارت حضرتش شديد، سلام من را نيز به ايشان برسانيد و بگوييد مرتضي عاشق جبهه و شهادت در راه دوست بود و به اختيار اين راه را انتخاب كرد و به آرزويش رسيد؛ شما نيز اي پسر فاطمه (س)، و اي نائب بر حق امام زمان (عج) از او راضي باش تا در قيامت كه دير نخواهد بود، در حضور سرور و سالار شهيدان "حسين عليهالسلام " شرمنده و سرافكنده نباشد.
والسلام علي منالتبعالهدي.
خدايا: خدايا: تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي، خميني را نگهدار.
مرتضي گركاني