به گزارش مشرق، خبرش باورکردنی نبود، اعتیاد دختر 14 ساله آن هم از 12 سالگی. دختری که صبحها قبل از مدرسه رفتن، شیشه میکشیده تا درد خماری نداشته باشد. دختری که بزرگترین دغدغهاش مشکل نشئگی بعد از مصرف مواد بوده و میگوید: «مشکلم نشئگی بعد مواد بود. دلم نمی خواست مادرم بفهمه که من چیزی مصرف می کنم یا صبح ها که می خواستم برم مدرسه دردم هم شروع می شد باید مواد می زدم.»
دخترک در مورد اولین روزی که مواد مصرف کرده است گفته: «اولین بار مهمونی دوستم بود. اون روز رو خوب یادمه. نمیخواستم برم اما نرگس خیلی اصرار کرد. به مامانم گفتم تولد یکی از بچههای مدرسه است منم میخوام با نرگس برم. مهمونی ساعت 3 ظهر خونه مریم بود. یکی از بچههای مدرسه. من نمیشناختمش. اونجا باهاش دوست شدیم. نرگس گفته بود پسرا هم هستن.خودم رو حسابی درست کردم. خونه رو تاریک درست کرده بودند. موزیک هم زیاد زیاد. همه تقریباً همسن و سال بودیم چندتایی از بچههای سال بالایی مدرسه هم بودن من نمیشناختمشون. همون اول مهمونی بود که دوست مریم اومد پیش نرگس در گوشش یک چیزی گفت. بعدش با نرگس رفتن توی یک اتاقی که پر از دود بود. نرگس و مریم و چند تا از بچههای دیگه حشیش زدن و به منم تعارف کردن. منم زدم. بعدش چند تا کام شیشه گرفتم و بعدش دیگه چیزی نفهمیدم. تا اون روز فقط از دوستام اسمش رو میشنیدم و اینکه خیلی باحاله. اما اون روز تازه فهمیدم چیه. از اون روز فقط یادمه خیلی دیر رفتم خونه.مامانم کلی عصبانی بود. حالم خیلی بد بود. رفتم توی اتاقم و در رو بستم تا صبح خوابیدم.»
این که کودکان ما فردی را در حال مصرف مواد مخدر ببینند، اتفاق نادری نیست چرا که این روزها در کوچه پس کوچههای شهر، معتادان زیادی شبانه روز در حال مصرف مواد هستند اما اینکه کودکانمان هم سن و سالهای خود را در مکانی که محل امن و تربیت و آموزش است، در حال مصرف انواع موادمخدر ببینند، جای نگرانیهای فراوانی دارد.
اینکه چرا اعتیاد این روزها سر از مدارس ما در آورده و دانش آموزان دختر و پسر به دور از چشم ناظم، مدیر و معلم و جلوی چشم همکلاسیهای خود مواد مصرف میکنند، سوالی است که باید به آن پاسخ داد.
مدتها بود که اعتیاد دانش آموزان از سوی مقامات تکذیب میشد اما گفتوگویی که دختر 14 ساله انجام داده و پرده از واقعیتهای درون مدارس برداشته است، همه ما را نگران میکند.
در این ارتباط به سراغ عفت خویی از محققان مرکز ملی ترک اعتیاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص اعتیاد زنان رفتیم.
وی در این زمینه گفت: بسیار تأسف بار است گزارشهای این چنینی! سوء مصرف مواد در دختران به دلایل متفاوتتری از پسران اتفاق میفتد. تجربه زود هنگام مصرف مواد احتمال اعتیاد دختران و زنان جوان را بیشتر میکند.
متخصص اعتیاد زنان ادامه داد: به عبارتی زنان زودتر معتاد میشوند و هرچه آغاز مصرف مواد در سنین پایین تر (بین 8-22 سالگی) باشد احتمال درگیر شدن در بیماری اعتیاد برایشان بیشتر است.
وی افزود: دلایلی که دختران جوان مواد مصرف میکنند عبارتند از: موقعیتهای خانوادگی، ویژگیهای شخصیتی، نفوذ و تأثیر دوستان و همسانان، بیولوژی، جامعهایی که کودک یا نوجوان در آن زندگی میکند و تبلیغات رسانهایی که امروزه کودکان و نوجوانان را بمباران اطلاعاتی کرده است.
وی با بیان اینکه بیشتر دختران در دوران گذر از کودکی به نوجوانی یعنی به دنبال تغییرات بلوغ در معرض سوء مصرف مواد قرار دارند گفت: آن دخترانی که بلوغ زودرس دارند احتمالا زودهنگام رو به مواد میآورند. افسردگی، اختلالات تغذیه ایی، آزارهای جسمی و جنسی دختران را بیشتر از پسران در معرض خطر مواد قرار میدهند.
خویی با تأکید بر اینکه مصرف مواد در دختران خیلی سریعتر از پسران به وابستگی و اعتیاد تبدیل میشود افزود: حتی اگر میزان و یا نوع مصرف مواد یکسان باشد.
وی خاطرنشان کرد: در جامعه ایرانی یکی از دلایلی که دختران را بیشتر از پسران در معرض سوء مصرف مواد قرار میدهد تمایزهای جنسیتی است. دختران با اولین آسیب مانند تجارب جنسی و یا تجاوز جنسی خود را مضمحل و از بین رفته تلقی میکنند که نه خود فرد دختر یا زن جوان بلکه جامعه هم به آن دامن میزند؛ تجارب ما در مراکز گذری نشان میدهد که دختران برای فرار از این احساس آسیب دیدگی خود را بیشتر آسیب میزنند.
این متخصص اعتیاد زنان یادآور شد: احساس بی ارزشی و قطع شدن تعاملات اجتماعی باعث میشود این دختران خود را تنها متعلق به جامعه آسیب دیده مشابه خودشان بدانند که این خود آنها را در سیکل معیوب رفتارهای مخاطره آمیز مانند مصرف مواد و یا روابط جنسی زودهنگام با شرکای متعدد نگه میدارد.
وی افزود: استیگما، انگ و ترس از تحقیر و طرد شدن زنان با سوء مصرف مواد را به جمعیت زیرزمینی و پنهان تبدیل میکند که این خود معضل عظیمی هست و دسترسی به این زنان، شناسایی و کمک رسانی را با مشکل روبرو میکند.
به گفته خویی عدم دسترسی نوجوانان به منابع آموزشی در خصوص رفتارهای مخاطره آمیز، عدم برنامههای مدون توانمندسازی نوجوانان در هنگام ورود به مدارس، عدم آموزش والدین همگی از فاکتورهای خطر در بروز معضلات سوء مصرف در بین دختران و پسران جوان است.
وی توضیح داد: یکی از معضلاتی که سلامت دختران را به مخاطره میاندازد عدم مراقبتهای صحیح از آنان در جامعه ایرانی هست. والدین ایرانی بیشتر از اینکه مراقبتهای اصولی از کودکان به عمل آورند، درباره وخامت اوضاع جامعه نگران و مشوش هستند در حالیکه اگر هر پدر و مادری تنها در تربیت و آموزش کودک و نوجوان خود تلاش کند در واقع به سلامت جامعه جوان کمک کرده است.
این متخصص اعتیاد زنان ادامه داد: تعداد زیادی از خانوادهها حتی از صحبت کردن در باره مواد و خطرات موجود در جامعه به فرزند خود اکراه دارند بر این باورند که نوجوانان کنجکاو میشوند و برای تجربه مواد جستجو میکنند در حالیکه آگاهی دادن هیچگاه آسیب زننده نیست! انکار ناپذیر است که هیچگونه آموزش ویژه نوجوانان در سیستمهای آموزشی برای پیشگیری و کنترل از رفتارهای پر خطر اجرا نمیشود به عبارتی کودکان و نوجوانان ما در بین تجاربشان اعم از مثبت و منفی تنها گذاشته شدهاند، در این عرصه تنها منبع اطلاعاتی و آموزشی این نوجوانان دوستان همسان و در اکثریت مواقع منابع غیر معتبر و خطرناک هستند.
وی افزود: سازمانها و سیستمهای آموزشی و خانوادهها با این باور «آموزش درباره رفتارهای پرخطر مانند مصرف مواد و روابط جنسی زودهنگام نوجوانان و جوانان را بیدار میکند!» از واهمه و ترس واهی رنج میبرند و فرزندان عزیز کشورمان را در معرض مخاطره قرار میدهند.
خویی اضافه کرد: با این سیستم فکری آیا تجربه رفتارهای مخاطره آمیز مانند مصرف مواد و روابط جنسی پیش از ازدواج نباید رواج داشته باشد؟! آیا باید ناهید، نرگس و مریمها انسانهای خطرناک تلقی شوند و مورد سرزنش قرار گیرند یا باید جامعه حرفهای، تصمیم سازان و سیاست گذاران و خانوادهها از سرمایههای کشور مراقبت و محافظت کنند؟ به جای تسلیم در مقابل معضلی مانند اعتیاد نوجوانان!
در ادامه متن مصاحبه با این دختر را میخوانید:
چطور مواد میخریدی؟
پیدا کردن مواد که کار سختی نیست خانم.
چطور؟
توی پارک مواد فروش زیاده، این آخرا هم شماره یک پسره رو داشتم هر وقت میخواستم هر جا که بودم برام میآورد. از هفتهای یک گرم میخریدم تا این اواخر رسیده بود به چهار گرم.
پولش رو از کجا میآوردی؟
اوایلش مجانی بود. اصلاً از من پول نمیگرفتن. هر چقدر مواد میخواستم بهم میدادن.اما کم کم گفتن باید پول بدی.فکر کنم فهمیده بودن معتاد شدم برای همین ازم پول میگرفتن. الان که فکر میکنم میبینم اینها کارشون همینه.
اول معتاد میکنن و بعد پول میگیرن. با من و چند تا از دوستام همین کار رو کردن. جالبه وقتی میرفتم مواد بگیرم چند تا از پسرای دیگه هم همون ساعت میاومدن به اونها هم مجانی میداد.
بیشتر بچههای مدرسه همینجوری آلوده شدن. الان که فکر میکنم میفهمم یک عدهشون فقط روی بچههای مدرسه ما برنامهریزی کرده بودند. دم مدرسه هم بودن. بیشتر هم با بچههای متوسطه اول این کار رو میکنن توی مدرسه ما خیلیها مثل من شدن.
چند روز پیش رفته بودم بازار دیدم یکی از دوستام همینجوری دم بازار میچرخه. ازش پرسیدم چیکار میکنی گفت از خونه فرار کردم یا الان با چند تا از بچهها حرف میزنم فهمیدم نرگس و مریم فراری شدن از خونه.اصلاً معلوم نیست کجا هستن.»
ناهید برام بگو کجا مواد مصرف میکردی؟
اوایل خونه نرگس اما آخراش چون مصرفم زیاد شده بود خونه خودمون هم میکشیدم. در اتاقم رو میبستم و مواد میزدم تا شب کسی کاری به کارم نداشت.
مادرت هیچ وقت پیگیر وضعیتت نشد؟
نه. یک وقتایی میگفتم درس دارم مزاحمم نشید. کسی کاری بهم نداشت.
وقتهایی که برای مواد خریدن میرفتی هیچ وقت نترسیدی دستگیر بشی یا خانواده ات بفهمند؟ یا دوستهای مدرسه تو رو لو بدن؟
خماری این حرفها رو نداره خانم. تازه، همه از هم آتو داشتیم.
یعنی چی؟
خب بعضی از بچهها مثل من بودن. یکی علف میزد،یکی حشیش میزد یکی شیشه یکی الکل میآورد مدرسه میخورد.
مدیر و معاون نمیفهمیدن؟
خیلی وقتا نه. برخی وقتها هم اخراج میکردن پارسال 6 نفر اخراج شدن. بازم هست.
سرش را پایین میاندازد و آهی میکشد. مدام با گوشه روسری اش بازی میکند. دست و صدایش میلرزد: «یک وقتهایی یک سری فکرا میآد سراغم.
اینکه چرا خیلی از بچههای ما موادی شدن. چرا دبیرستان دخترونه. چرا ما. چرا باید مشروب رو توی دست رفیقم تو مدرسه ببینم.
چرا باید دوستام برای هم مواد بیارن. دلم میخواد دوباره برگردم مدرسه اما مدرسهای که توش این چیزا نباشه.
وقتی میشنوم یا با چشم خودم میبینم که دوستام از دست رفتن بههم میریزم. دلم می خواد خودم رو بکشم و نفهمم چه بلایی سر نرگس اومده.
ما بچه بودیم.گول خوردیم. این زندگی حق ما نیست. حق هیچ کدوم ما نیست. اولش شوخی بود. کسی هم نبود ما رو روشن کنه که نکن این کار رو.
خدا پدر معلم نمازم رو بیامرزه اون منو یک روز کشید کنار گفت ناهید تو چرا آنقدر عصبی هستی چرا آنقدر توی نمازخونه خوابی. چرا درس نمیخونی من هی فرار میکردم جوابش رو نمیدادم اما یک روز دلم رو زدم به دریا بهش گفتم. گفتم که بدونه شیشه اصلاً نمیتونم دوام بیارم.
خیلی ناراحت شد. منو به مشاوره منطقه آموزش و پرورش معرفی کرد اونجا همه سعی کردن یک جوری کمکم کنن.
اولش دلم نمیخواست مادرم بدونه اما باید ترک میکردم و لازم بود یکی از اعضای خونه بدونه. به مادرم گفتن، خیلی ناراحت شد از اون روز تا الان اصلاً خواب خوبی نداره همه اش مراقب منه.
مادرم خیلی بهم اعتماد داشت اما الان دیگه تا دستشویی هم تنها نمیرم. من راضیم چون خیلی وقتها فکر مواد میآد سراغم. خیلی وقتها میرم سراغ فکرهای گذشتهام. اما بازم خوبه مامانم میدونه و کمکم میکنه.»
پدرت در جریان نیست؟
نمیدونم، چند وقته هی ازم میپرسه ناهید چرا آنقدر پیش مشاور میری؟ منم بهش گفتم عصبیم، اما دیشب با هم رفته بودیم پیادهروی. گریهاش گرفته بود، میگفت ناهید من پشتت هستم هر کاری بکنی من پدرتم. نگران هیچی نباش. من تمام صبح داشتم به حس پدرم فکر میکردم. فکر کنم متوجه شده اما چیزی به من نمیگه.
وقتی مواد میزدی درس رو میفهمیدی؟ اصلاً مدرسه میرفتی؟
هر روز صبح مدرسه بودم. اما خب اصلاً اعصاب درستی نداشتم. خیلی پرخاشگرشده بودم هنوزم هم هستم. تا پارسال نمراتم خوب بود، اما کلاس ششم افت کردم. فکر درس نبودم اصلاً درس نمیخوندم. نمرههام همه پایین اومد. فقط میرفتم سر کلاس مینشستم. خیلی وقتها چرت میزدم، همه اش حالم بد بود، معلما میگفتن برو نمازخونه بخواب. سر کلاس همه اش به چیزهای چرت و پرت فکر میکردم. چند باری هم توهم زدم دعوا کردم.
ناهید توی این خماری و نشئگی اتفاقی برات نیفتاد ؟
من همون روزها با یک پسری دوست بودم. فکر میکردم خیلی دوستم داره اما اصلاً دوستم نداشت. منو برای خودش میخواست. اینها رو مشاورم الان بهم میگه. پارسال بود روز تولدم. مدرسه نرفتم. غیبت کردم به نرگس گفتم میخوام خوش بگذرونم. گفت مواد بگیر بیا خونه ما. مامانش نبود. منم صبح ساعت 7 از خونه زدم بیرون مواد رو گرفتم رفتم خونه نرگس. با هم کشیدیم. موزیک گذاشتیم و رقصیدیم. سرم گیج رفته بود. ساعت 12 بود اثر مواد داشت میرفت دیدم این پسره بهم زنگ زده و منم هنوز نشئه بودم گفت برم پیشش رفتم خونه اش و اونجا هم خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم بهم تجاوز کرده.
بعدش دیدیش؟
آره دیگه میرفتم پیشش همون جا مواد میزدم با هم بودیم... نشئه که میشدم دوست داشتم خوش بگذرونم. الان یاد اون روزها میافتم حرصم میگیره از خودم بدم میاد.
حالا میخوای چیکار کنی؟
قبلاً حوصله درس خوندن نداشتم. الان چند روزیه که تصمیم گرفتم دروس حوزوی رو بخونم، با چند نفر هم حرف زدم میخوام برم سمت خدا.
دیگه از این وضعیت خسته شدم. مشاورم میگه باید تحمل کنم تا سم از بدنم خارج بشه.
دخترک در مورد اولین روزی که مواد مصرف کرده است گفته: «اولین بار مهمونی دوستم بود. اون روز رو خوب یادمه. نمیخواستم برم اما نرگس خیلی اصرار کرد. به مامانم گفتم تولد یکی از بچههای مدرسه است منم میخوام با نرگس برم. مهمونی ساعت 3 ظهر خونه مریم بود. یکی از بچههای مدرسه. من نمیشناختمش. اونجا باهاش دوست شدیم. نرگس گفته بود پسرا هم هستن.خودم رو حسابی درست کردم. خونه رو تاریک درست کرده بودند. موزیک هم زیاد زیاد. همه تقریباً همسن و سال بودیم چندتایی از بچههای سال بالایی مدرسه هم بودن من نمیشناختمشون. همون اول مهمونی بود که دوست مریم اومد پیش نرگس در گوشش یک چیزی گفت. بعدش با نرگس رفتن توی یک اتاقی که پر از دود بود. نرگس و مریم و چند تا از بچههای دیگه حشیش زدن و به منم تعارف کردن. منم زدم. بعدش چند تا کام شیشه گرفتم و بعدش دیگه چیزی نفهمیدم. تا اون روز فقط از دوستام اسمش رو میشنیدم و اینکه خیلی باحاله. اما اون روز تازه فهمیدم چیه. از اون روز فقط یادمه خیلی دیر رفتم خونه.مامانم کلی عصبانی بود. حالم خیلی بد بود. رفتم توی اتاقم و در رو بستم تا صبح خوابیدم.»
این که کودکان ما فردی را در حال مصرف مواد مخدر ببینند، اتفاق نادری نیست چرا که این روزها در کوچه پس کوچههای شهر، معتادان زیادی شبانه روز در حال مصرف مواد هستند اما اینکه کودکانمان هم سن و سالهای خود را در مکانی که محل امن و تربیت و آموزش است، در حال مصرف انواع موادمخدر ببینند، جای نگرانیهای فراوانی دارد.
اینکه چرا اعتیاد این روزها سر از مدارس ما در آورده و دانش آموزان دختر و پسر به دور از چشم ناظم، مدیر و معلم و جلوی چشم همکلاسیهای خود مواد مصرف میکنند، سوالی است که باید به آن پاسخ داد.
مدتها بود که اعتیاد دانش آموزان از سوی مقامات تکذیب میشد اما گفتوگویی که دختر 14 ساله انجام داده و پرده از واقعیتهای درون مدارس برداشته است، همه ما را نگران میکند.
در این ارتباط به سراغ عفت خویی از محققان مرکز ملی ترک اعتیاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص اعتیاد زنان رفتیم.
وی در این زمینه گفت: بسیار تأسف بار است گزارشهای این چنینی! سوء مصرف مواد در دختران به دلایل متفاوتتری از پسران اتفاق میفتد. تجربه زود هنگام مصرف مواد احتمال اعتیاد دختران و زنان جوان را بیشتر میکند.
متخصص اعتیاد زنان ادامه داد: به عبارتی زنان زودتر معتاد میشوند و هرچه آغاز مصرف مواد در سنین پایین تر (بین 8-22 سالگی) باشد احتمال درگیر شدن در بیماری اعتیاد برایشان بیشتر است.
وی افزود: دلایلی که دختران جوان مواد مصرف میکنند عبارتند از: موقعیتهای خانوادگی، ویژگیهای شخصیتی، نفوذ و تأثیر دوستان و همسانان، بیولوژی، جامعهایی که کودک یا نوجوان در آن زندگی میکند و تبلیغات رسانهایی که امروزه کودکان و نوجوانان را بمباران اطلاعاتی کرده است.
وی با بیان اینکه بیشتر دختران در دوران گذر از کودکی به نوجوانی یعنی به دنبال تغییرات بلوغ در معرض سوء مصرف مواد قرار دارند گفت: آن دخترانی که بلوغ زودرس دارند احتمالا زودهنگام رو به مواد میآورند. افسردگی، اختلالات تغذیه ایی، آزارهای جسمی و جنسی دختران را بیشتر از پسران در معرض خطر مواد قرار میدهند.
خویی با تأکید بر اینکه مصرف مواد در دختران خیلی سریعتر از پسران به وابستگی و اعتیاد تبدیل میشود افزود: حتی اگر میزان و یا نوع مصرف مواد یکسان باشد.
وی خاطرنشان کرد: در جامعه ایرانی یکی از دلایلی که دختران را بیشتر از پسران در معرض سوء مصرف مواد قرار میدهد تمایزهای جنسیتی است. دختران با اولین آسیب مانند تجارب جنسی و یا تجاوز جنسی خود را مضمحل و از بین رفته تلقی میکنند که نه خود فرد دختر یا زن جوان بلکه جامعه هم به آن دامن میزند؛ تجارب ما در مراکز گذری نشان میدهد که دختران برای فرار از این احساس آسیب دیدگی خود را بیشتر آسیب میزنند.
این متخصص اعتیاد زنان یادآور شد: احساس بی ارزشی و قطع شدن تعاملات اجتماعی باعث میشود این دختران خود را تنها متعلق به جامعه آسیب دیده مشابه خودشان بدانند که این خود آنها را در سیکل معیوب رفتارهای مخاطره آمیز مانند مصرف مواد و یا روابط جنسی زودهنگام با شرکای متعدد نگه میدارد.
وی افزود: استیگما، انگ و ترس از تحقیر و طرد شدن زنان با سوء مصرف مواد را به جمعیت زیرزمینی و پنهان تبدیل میکند که این خود معضل عظیمی هست و دسترسی به این زنان، شناسایی و کمک رسانی را با مشکل روبرو میکند.
به گفته خویی عدم دسترسی نوجوانان به منابع آموزشی در خصوص رفتارهای مخاطره آمیز، عدم برنامههای مدون توانمندسازی نوجوانان در هنگام ورود به مدارس، عدم آموزش والدین همگی از فاکتورهای خطر در بروز معضلات سوء مصرف در بین دختران و پسران جوان است.
وی توضیح داد: یکی از معضلاتی که سلامت دختران را به مخاطره میاندازد عدم مراقبتهای صحیح از آنان در جامعه ایرانی هست. والدین ایرانی بیشتر از اینکه مراقبتهای اصولی از کودکان به عمل آورند، درباره وخامت اوضاع جامعه نگران و مشوش هستند در حالیکه اگر هر پدر و مادری تنها در تربیت و آموزش کودک و نوجوان خود تلاش کند در واقع به سلامت جامعه جوان کمک کرده است.
این متخصص اعتیاد زنان ادامه داد: تعداد زیادی از خانوادهها حتی از صحبت کردن در باره مواد و خطرات موجود در جامعه به فرزند خود اکراه دارند بر این باورند که نوجوانان کنجکاو میشوند و برای تجربه مواد جستجو میکنند در حالیکه آگاهی دادن هیچگاه آسیب زننده نیست! انکار ناپذیر است که هیچگونه آموزش ویژه نوجوانان در سیستمهای آموزشی برای پیشگیری و کنترل از رفتارهای پر خطر اجرا نمیشود به عبارتی کودکان و نوجوانان ما در بین تجاربشان اعم از مثبت و منفی تنها گذاشته شدهاند، در این عرصه تنها منبع اطلاعاتی و آموزشی این نوجوانان دوستان همسان و در اکثریت مواقع منابع غیر معتبر و خطرناک هستند.
وی افزود: سازمانها و سیستمهای آموزشی و خانوادهها با این باور «آموزش درباره رفتارهای پرخطر مانند مصرف مواد و روابط جنسی زودهنگام نوجوانان و جوانان را بیدار میکند!» از واهمه و ترس واهی رنج میبرند و فرزندان عزیز کشورمان را در معرض مخاطره قرار میدهند.
خویی اضافه کرد: با این سیستم فکری آیا تجربه رفتارهای مخاطره آمیز مانند مصرف مواد و روابط جنسی پیش از ازدواج نباید رواج داشته باشد؟! آیا باید ناهید، نرگس و مریمها انسانهای خطرناک تلقی شوند و مورد سرزنش قرار گیرند یا باید جامعه حرفهای، تصمیم سازان و سیاست گذاران و خانوادهها از سرمایههای کشور مراقبت و محافظت کنند؟ به جای تسلیم در مقابل معضلی مانند اعتیاد نوجوانان!
در ادامه متن مصاحبه با این دختر را میخوانید:
چطور مواد میخریدی؟
پیدا کردن مواد که کار سختی نیست خانم.
چطور؟
توی پارک مواد فروش زیاده، این آخرا هم شماره یک پسره رو داشتم هر وقت میخواستم هر جا که بودم برام میآورد. از هفتهای یک گرم میخریدم تا این اواخر رسیده بود به چهار گرم.
پولش رو از کجا میآوردی؟
اوایلش مجانی بود. اصلاً از من پول نمیگرفتن. هر چقدر مواد میخواستم بهم میدادن.اما کم کم گفتن باید پول بدی.فکر کنم فهمیده بودن معتاد شدم برای همین ازم پول میگرفتن. الان که فکر میکنم میبینم اینها کارشون همینه.
اول معتاد میکنن و بعد پول میگیرن. با من و چند تا از دوستام همین کار رو کردن. جالبه وقتی میرفتم مواد بگیرم چند تا از پسرای دیگه هم همون ساعت میاومدن به اونها هم مجانی میداد.
بیشتر بچههای مدرسه همینجوری آلوده شدن. الان که فکر میکنم میفهمم یک عدهشون فقط روی بچههای مدرسه ما برنامهریزی کرده بودند. دم مدرسه هم بودن. بیشتر هم با بچههای متوسطه اول این کار رو میکنن توی مدرسه ما خیلیها مثل من شدن.
چند روز پیش رفته بودم بازار دیدم یکی از دوستام همینجوری دم بازار میچرخه. ازش پرسیدم چیکار میکنی گفت از خونه فرار کردم یا الان با چند تا از بچهها حرف میزنم فهمیدم نرگس و مریم فراری شدن از خونه.اصلاً معلوم نیست کجا هستن.»
ناهید برام بگو کجا مواد مصرف میکردی؟
اوایل خونه نرگس اما آخراش چون مصرفم زیاد شده بود خونه خودمون هم میکشیدم. در اتاقم رو میبستم و مواد میزدم تا شب کسی کاری به کارم نداشت.
مادرت هیچ وقت پیگیر وضعیتت نشد؟
نه. یک وقتایی میگفتم درس دارم مزاحمم نشید. کسی کاری بهم نداشت.
وقتهایی که برای مواد خریدن میرفتی هیچ وقت نترسیدی دستگیر بشی یا خانواده ات بفهمند؟ یا دوستهای مدرسه تو رو لو بدن؟
خماری این حرفها رو نداره خانم. تازه، همه از هم آتو داشتیم.
یعنی چی؟
خب بعضی از بچهها مثل من بودن. یکی علف میزد،یکی حشیش میزد یکی شیشه یکی الکل میآورد مدرسه میخورد.
مدیر و معاون نمیفهمیدن؟
خیلی وقتا نه. برخی وقتها هم اخراج میکردن پارسال 6 نفر اخراج شدن. بازم هست.
سرش را پایین میاندازد و آهی میکشد. مدام با گوشه روسری اش بازی میکند. دست و صدایش میلرزد: «یک وقتهایی یک سری فکرا میآد سراغم.
اینکه چرا خیلی از بچههای ما موادی شدن. چرا دبیرستان دخترونه. چرا ما. چرا باید مشروب رو توی دست رفیقم تو مدرسه ببینم.
چرا باید دوستام برای هم مواد بیارن. دلم میخواد دوباره برگردم مدرسه اما مدرسهای که توش این چیزا نباشه.
وقتی میشنوم یا با چشم خودم میبینم که دوستام از دست رفتن بههم میریزم. دلم می خواد خودم رو بکشم و نفهمم چه بلایی سر نرگس اومده.
ما بچه بودیم.گول خوردیم. این زندگی حق ما نیست. حق هیچ کدوم ما نیست. اولش شوخی بود. کسی هم نبود ما رو روشن کنه که نکن این کار رو.
خدا پدر معلم نمازم رو بیامرزه اون منو یک روز کشید کنار گفت ناهید تو چرا آنقدر عصبی هستی چرا آنقدر توی نمازخونه خوابی. چرا درس نمیخونی من هی فرار میکردم جوابش رو نمیدادم اما یک روز دلم رو زدم به دریا بهش گفتم. گفتم که بدونه شیشه اصلاً نمیتونم دوام بیارم.
خیلی ناراحت شد. منو به مشاوره منطقه آموزش و پرورش معرفی کرد اونجا همه سعی کردن یک جوری کمکم کنن.
اولش دلم نمیخواست مادرم بدونه اما باید ترک میکردم و لازم بود یکی از اعضای خونه بدونه. به مادرم گفتن، خیلی ناراحت شد از اون روز تا الان اصلاً خواب خوبی نداره همه اش مراقب منه.
مادرم خیلی بهم اعتماد داشت اما الان دیگه تا دستشویی هم تنها نمیرم. من راضیم چون خیلی وقتها فکر مواد میآد سراغم. خیلی وقتها میرم سراغ فکرهای گذشتهام. اما بازم خوبه مامانم میدونه و کمکم میکنه.»
پدرت در جریان نیست؟
نمیدونم، چند وقته هی ازم میپرسه ناهید چرا آنقدر پیش مشاور میری؟ منم بهش گفتم عصبیم، اما دیشب با هم رفته بودیم پیادهروی. گریهاش گرفته بود، میگفت ناهید من پشتت هستم هر کاری بکنی من پدرتم. نگران هیچی نباش. من تمام صبح داشتم به حس پدرم فکر میکردم. فکر کنم متوجه شده اما چیزی به من نمیگه.
وقتی مواد میزدی درس رو میفهمیدی؟ اصلاً مدرسه میرفتی؟
هر روز صبح مدرسه بودم. اما خب اصلاً اعصاب درستی نداشتم. خیلی پرخاشگرشده بودم هنوزم هم هستم. تا پارسال نمراتم خوب بود، اما کلاس ششم افت کردم. فکر درس نبودم اصلاً درس نمیخوندم. نمرههام همه پایین اومد. فقط میرفتم سر کلاس مینشستم. خیلی وقتها چرت میزدم، همه اش حالم بد بود، معلما میگفتن برو نمازخونه بخواب. سر کلاس همه اش به چیزهای چرت و پرت فکر میکردم. چند باری هم توهم زدم دعوا کردم.
ناهید توی این خماری و نشئگی اتفاقی برات نیفتاد ؟
من همون روزها با یک پسری دوست بودم. فکر میکردم خیلی دوستم داره اما اصلاً دوستم نداشت. منو برای خودش میخواست. اینها رو مشاورم الان بهم میگه. پارسال بود روز تولدم. مدرسه نرفتم. غیبت کردم به نرگس گفتم میخوام خوش بگذرونم. گفت مواد بگیر بیا خونه ما. مامانش نبود. منم صبح ساعت 7 از خونه زدم بیرون مواد رو گرفتم رفتم خونه نرگس. با هم کشیدیم. موزیک گذاشتیم و رقصیدیم. سرم گیج رفته بود. ساعت 12 بود اثر مواد داشت میرفت دیدم این پسره بهم زنگ زده و منم هنوز نشئه بودم گفت برم پیشش رفتم خونه اش و اونجا هم خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم بهم تجاوز کرده.
بعدش دیدیش؟
آره دیگه میرفتم پیشش همون جا مواد میزدم با هم بودیم... نشئه که میشدم دوست داشتم خوش بگذرونم. الان یاد اون روزها میافتم حرصم میگیره از خودم بدم میاد.
حالا میخوای چیکار کنی؟
قبلاً حوصله درس خوندن نداشتم. الان چند روزیه که تصمیم گرفتم دروس حوزوی رو بخونم، با چند نفر هم حرف زدم میخوام برم سمت خدا.
دیگه از این وضعیت خسته شدم. مشاورم میگه باید تحمل کنم تا سم از بدنم خارج بشه.