به گزارش مشرق، این روزها در لا به لای یادگاری های به جا مانده از شهر جهان آرا، در میان ازدحام نفس گیر و شلوغی بی حد و حصر خرمشهر، هنوز می توان امید را در میان مردم صبور و مقاوم این شهر به چشم دید.
جایی که کودکانش با تانک های به جا مانده از جنگ، کودکی شان را می گذرانند و زنانش مردانه بار زندگی را به دوش می کشند.
انگار هنوز شهریور سال 59 است و طولانی ترین جنگ متعارف قرن بیستم تازه آغاز شده است. چهره خرمشهر و آبادان هنوز زخمی از اصابت خمپاره های دشمن است.
کوتاه آمدن در قاموس مردم خرمشهر و آبادان نیست. آنها تسلیم نمی شوند و همچنان می جنگند اما این بار برای آبادانی شهرشان.
به منظور بررسی وضعیت مددجویان کمیته امداد امام خمینی (ره) تعدادی از خبرنگاران به سرپرستی سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد، راهی شهرهای استان خوزستان شدند. در این بازدید ها شرایط مددجویان مورد بررسی قرار گرفت و افراد خوش شانسی که قرعه به نام آنها افتاده بود تا گروه، بازدیدی از وضعیت زندگی آنها داشته باشند، مشمول کمک هایی نیز شدند.
یکی از این خانه ها، متعلق به پیرمردی 73 ساله است. همسر او فوت کرده و دختر خانواده برای نگهداری از پدر ازدواج نکرده است. این خانه که قرار بوده از سوی صاحب آن تخریب شده و به جای آن بنایی جدید ساخته شود، برای مدت محدودی به این خانواده سپرده می شود اما زمانی که صاحب خانه وضعیت بد پیر مرد و دختر و نوه اش را می بیند از پس گرفتن آن سر باز می زند. اکنون 6 سال از آن ماجرا گذشته و صاحب ملک قصد دارد خانه مخروبه اش را تحویل گرفته و به جای آن ساختمان جدیدی را بسازد.
معصومه، دختر این خانواده که 47 ساله است در این باره می گوید: این خانه بر اثر جنگ تا حدود زیادی تخریب شده بود و 6 سال پیش زمانی که صاحب خانه وضعیت ما را دید، برای مدت محدودی خانه اش را در اختیار ما گذاشت.
وی می افزاید: من در این خانه به همراه پدر 73 ساله از کار افتاده ام زندگی می کنم و فرزند برادرم نیز با ما زندگی می کند. برادرم از همسرش جدا شده و مدت زمان زیادی است که دختر او با ما زندگی می کند.
معصومه زمانی که با پرسش رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه اکنون چه خواسته ای داری؟ مواجه می شود می گوید: خواسته من این است که یک اتاق که آب و برق داشته باشد به ما داده شود تا هر لحظه احساس نکنیم دیوارهای خانه قرار است روی سرمان آوار شوند.
این مددجوی کمیته امداد امام خمینی در خصوص درآمد این خانواده می گوید: ماهیانه حدود 120 هزار تومان یارانه می گیریم و در کنار آن مستمری 70 هزار تومانی کمیته امداد را نیز می گیریم. در ماه حدود 200 هزار تومان درآمد داریم اما هزینه هایمان هم زیاد است.
وی می افزاید: روزی 2 هزار تومان برای خرید آب آشامیدنی می پردازیم و در کنار آن هزینه دانشگاه دختر برادرم نیز هست. او اکنون در دانشگاه پیام نور تحصیل می کند و به این خاطر که رشته تحصیلی او از جمله رشته هایی نیست که امداد هزینه های آن را متقبل می شود، مجبور هستیم هر ترم 296 هزار تومان بابت هزینه دانشگاه او پرداخت کنیم.
وی با بیان اینکه « فاضلاب خانه مان را خودمان تخلیه می کنیم» می گوید: تمام دارایی ما در این خانه، 3 تخته پتو است و یک دستگاه تلویزیون، یک تخته فرش و کولری که همه را کمیته امداد برایمان تهیه کرده است.
به منظور بهبود وضعیت زندگی این مددجو، مقرر می شود 20 میلیون تومان از طرف کمیته امداد امام خمینی مرکز و 25 میلیون تومان از طرف کمیته امداد خوزستان به این خانواده تخصیص یابد تا خانه ای برای آنها تهیه شود. همچنین مبلغ 5 میلیون تومان جهت تهیه وسایل منزل به آنها اختصاص می یابد.
در این بازدید، دختر خانواده با اشاره به اینکه مادرش از سادات خمین و از اقوام امام خمینی (ره) بوده است می گوید: من و دختر برادرم همیشه مشکلاتمان را با مددکارمان مطرح می کردیم و انتظار نداشتیم به یک باره تمام مشکلاتمام برطرف شود اما این طور به نظر می رسد که دعاهای مادرم پشت و پناه ما بوده است.
هنگام خروج تیم خبری از منزل این مددجو ساعت حدود 12 و 30 دقیقه است. رئیس کمیته امداد از او می پرسد اگر بخواهیم ناهار در منزل شما باشیم به ما چه غذایی می دهید؟ دختر خانه در پاسخ می گوید: خجالت...
مددجوی بعدی، زنی سرپرست خانوار است که همسرش به دلیل اعتیاد شدید و مشکلات روحی و روانی خودکشی کرده است. پسر او نیز که اعتیاد داشته، مدتی است ترک کرده و پس از ازدواج راهی شهر مشهد شده است.
این زن سرپرست خانوار اکنون با دختر 16 ساله خود در مغازه ای که هم کارگاه فرش بافیشان است و هم خانه، زندگی می کند.
مغازه او 20 متر است. زمانی که تیم خبری وارد این مغازه می شوند، حتی جایی برای ایستادن هم نیست اما این زن با سلیقه ای مثال زدنی گوشه ای از مغازه را پرده کشیده و آنجا را به آشپزخانه خانه تبدیل کرده است. در این خانه خبری از تلویزیون نیست و مادر و دختر صبح تا شب پشت دار قالی نشسته اند.
فاطمه با توضیح داستان زندگی خود می گوید: ما از ابتدا فقیر نبودیم و اکنون هم اگر موفق شوم خانه فروخته شده ام را پس بگیرم حتی می توانم به عنوان یک خیر به مددجویان امداد کمک کنم.
وی می افزاید: با ارثیه ای که داشتم خانه بزرگی را در ماهشهر خریداری کرده بودم اما همسرم یک ماه قبل از مرگش با تهیه سند جعلی، این خانه را به فروش رساند. بعد از این اتفاق به دادگاه شکایت کردم اما برای ادامه این شکایت، نیازمند یک وکیل هستم.
ظفرپور با اشاره به ازدواج تنها پسرش و زندگی او در شهر مشهد می گوید: پسرم مدت ها اعتیاد داشت تا اینکه پس از 13 بار ترک، خوشبختانه تلاش هایم نتیجه داد. او بعد از ترک، ازدواج کرد و راهی مشهد شد.
وی می افزاید: برای برگزاری مراسم ازدواج پسرم به شدت مشکل داشتم و در شرایطی که یک روز به مراسم مانده بود به یک خیر مراجعه کردم. او قبول کرد که هزینه غذاها را تقبل کند و پس از آن نیز وسایلی را برای شروع زندگی فرزندم تهیه کرد.
این زن سرپرست خانوار با اشاره به هزینه های بالای زندگی می گوید: در مغازه ای که هم کارگاه فرش بافیمان است و هم خانه مان، صبح تا شب به همراه دخترم تار و پودها را به هم گره می زنیم. در آخر هم فرش هایی که می بافیم را مجبور هستیم به دست واسطه ها بسپاریم. البته تعدادی از تابلوفرش هایی که بافته ام را نیز به واسطه ها فروخته ام که به کشور کویت ببرند اما سود اصلی نصیب ما نمی شود.
برای کمک به زندگی این زن و دخترش قرار می شود 20 میلیون تومان به صورت وام قرض الحسنه به این خانواده داده شده و در نهایت این زن نیز متعهد می شود اقساط این وام را طی 100 ماه و از طریق فروش فرش های بافته شده اش پرداخت کند.
در کنار این وام دستور خرید یک کامپیوتر برای زهرای 16 ساله و همچنین ارائه 5 میلیون تومان به عنوان کمک خرید وسایل خانه به این خانواده هدیه داده می شود.
در نهایت نیز قرار می شود زهرا به همراه مادرش بعد از اتمام امتحانات با هزینه امداد راهی سفر زیارتی کربلا شوند.
مقصد بعدی، در محله ای واقع شده که به آن کوی طالقانی می گویند. در این محدوده که پیش تر خانه های فرهنگیان در آن واقع بوده به خوبی می توان اثرات جنگ را مشاهده کرد. این طور به نظر می رسد که این محله از بعد از جنگ منجمد شده و برای بازسازی آن فکری نشده است. فاضلاب های خانه ها به وضوح در جوی های وسط کوچه قابل مشاهده هستند و بوی آزار دهنده ای نیز سراسر فضا را پر کرده است. کودکان محله پا برهنه مشغول بازی در دمای 42 درجه هوا هستند و به امید روزی که بتوانند فوتبالیست شوند، لباس برزیل را بر تن کرده اند.
از میان کوچه های خاکی کوی طالقانی راهی خانه ای می شویم که در آن 6 نفر زندگی می کنند. خانه ای که سرویس بهداشتی آن در ندارد، خبری از برق در اتاق های آن نیست و دیوارهای خانه به رنگ سیاهی شب درآمده اند. بر روی دیوارهای خانه که اثرات جنگ به خوبی روی آن قابل مشاهده است، یک ساعت با یک میخ آویزان شده، در کنار آن هم تصویری از حرم مطهر امام رضا (ع) به چشم می خورد.
در این خانواده، 3 دختر 24، 26 و 28 ساله، به همراه پدر، مادر و برادرشان که معلول ذهنی است، زندگی می کنند.
یکی از دخترها الهام نام دارد و 28 ساله است. او که به دلیل عرب زبان بودن مادر نقش مترجم را برای گروه خبری ایفا می کند، در خصوص شرایط زندگی شان می گوید: به دلیل شرایط بد محله، هر فردی که برای خواستگاری وارد خانه ما می شود، میهمان اول و آخر ماست. تا کنون برای من و دو خواهر دیگرم بارها خواستگار آمده اما هر کس که وضعیت زندگی ما را می بیند پا به فرار می گذارد و دیگر سراغی از ما نمی گیرد.
با وجود شرایط بسیار وخیم خانواده، 2 دختر 26 و 24 ساله تحصیلات خود را ادامه داده اند.
ابتسام 26 ساله لیسانس ادبیات دارد و اهلام که دختر کوچک خانواده است، در رشته حقوق مشغول به تحصیل است. دختر بزرگتر خانواده هم به جای تحصیل مدرک خیاطی گرفته و امید دارد که بتواند روزی کمک رسان خانواده شان باشد.
به دلیل شرایط وخیم این خانه، رئیس کمیته امداد دستور می دهد با پرداخت 30 میلیون تومان از سوی امداد به عنوان ودیعه، برای این خانواده خانه ای رهن شود ضمن اینکه با اختصاص وام خودکفایی به دختر خانواده که دیپلم خیاطی دارد موافقت می شود.
در نهایت مبلغ 5 میلیون تومان دیگر به منظور خرید وسایل منزل و یک سفر مشهد به این خانواده هدیه داده می شود.
زمانی که قرار است از خانه خارج شویم، مادر خانواده از شوق زیاد در میان نفرات حاضر آبنبات پخش می کند. دختران نیز اصرار دارند که تیم خبری نهار را در خانه آنها صرف کرده و اعضا را به خورشت بامیه که به روی یک گاز تک شعله پخته شده دعوت می کنند. در حالی که بوی بامیه سراسر فضا را پر کرده، خبرنگاران برای بازدید راهی خانه دیگری در خرمشهر می شوند.
آخرین خانه، متعلق به زن سرپرست خانواری است که دو فرزند دارد. شیما دختر خانواده 20 ساله است و جلال پسر خانواده 18 سال دارد.
پسر خانواده به به خاطر وضعیت بد زندگی از تحصیل باز مانده اما دختر تا مقطع دیپلم تحصیل کرده است. هر یک از فرزندان این زن سرپرست خانوار 2 حامی داشته و کمک هایی از سوی کمیته امداد به آنها اختصاص می یابد.
در این خانه اما، برخلاف سایر خانه ها آنطور که باید شوق خواستن دیده نمی شود. زمانی که خبرنگار از دختر این خانواده می پرسد که چرا تحصیلش را ادامه نداده؟ می گوید: دوست ندارم درس بخوانم.
در ادامه سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) به او می گوید تمام هزینه های تحصیلت را امداد پرداخت خواهد کرد، آیا حاضری درس بخوانی؟ که باز هم جواب او منفی است.
در ادامه مادر خانواده با انتقادهایی مواجه می شود. نفرات حاضر در خانه که تعدادی از آنها را خبرنگاران و مابقی را مسئولان کمیته امداد امام خمینی (ره) تشکیل می دهند، از مادر می پرسند که چرا پسرت نه درس خوانده و نه حرفه ای را آموزش دیده که در پاسخ، مادر خانواده به یک تک کلمه اکتفا می کند. «نمی دانم»!
تلاش های مادر برای معافیت فرزند از خدمت سربازی است و تنها خواسته اش نیز از رئیس کمیته امداد این است که پسرش از رفتن به سربازی معاف شود.
سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد در خصوص شرایط این خانواده و امکان معافیت فرزند ذکور آنها از خدمت سربازی می گوید: کمیته امداد برای فرزندان مشمول زنان سرپرست خانوار چاره اندیشی کرده و امکان معافیت فرزند این خانواده وجود دارد.
وی می افزاید: اینکه اکنون پسر این خانواده تحصیل نکرده و یک فرد کم سواد به جامعه اضافه شده است، مسبب اصلی آن امداد بوده است. مددکاران ما باید در مناطق کم برخوردار تر آموزش هایی را به خانواده ها ارائه دهند و اجازه ندهند افراد به بهانه فقر، از تحصیل نیز باز بمانند.
در نهایت مقرر می شود به منظور تهیه مسکن مهر برای این خانواده، 20 میلیون تومان به عنوان کمک به آنها پرداخت شود.
هنگام خروج از خانه، تنها چیزی که در آشپزخانه 5 متری آنها خودنمایی می کند، قلیانی است که شیما دختر خانواده اذعان می کند همدم بی کاری های برادرش است.
جایی که کودکانش با تانک های به جا مانده از جنگ، کودکی شان را می گذرانند و زنانش مردانه بار زندگی را به دوش می کشند.
انگار هنوز شهریور سال 59 است و طولانی ترین جنگ متعارف قرن بیستم تازه آغاز شده است. چهره خرمشهر و آبادان هنوز زخمی از اصابت خمپاره های دشمن است.
کوتاه آمدن در قاموس مردم خرمشهر و آبادان نیست. آنها تسلیم نمی شوند و همچنان می جنگند اما این بار برای آبادانی شهرشان.
یکی از این خانه ها، متعلق به پیرمردی 73 ساله است. همسر او فوت کرده و دختر خانواده برای نگهداری از پدر ازدواج نکرده است. این خانه که قرار بوده از سوی صاحب آن تخریب شده و به جای آن بنایی جدید ساخته شود، برای مدت محدودی به این خانواده سپرده می شود اما زمانی که صاحب خانه وضعیت بد پیر مرد و دختر و نوه اش را می بیند از پس گرفتن آن سر باز می زند. اکنون 6 سال از آن ماجرا گذشته و صاحب ملک قصد دارد خانه مخروبه اش را تحویل گرفته و به جای آن ساختمان جدیدی را بسازد.
معصومه، دختر این خانواده که 47 ساله است در این باره می گوید: این خانه بر اثر جنگ تا حدود زیادی تخریب شده بود و 6 سال پیش زمانی که صاحب خانه وضعیت ما را دید، برای مدت محدودی خانه اش را در اختیار ما گذاشت.
وی می افزاید: من در این خانه به همراه پدر 73 ساله از کار افتاده ام زندگی می کنم و فرزند برادرم نیز با ما زندگی می کند. برادرم از همسرش جدا شده و مدت زمان زیادی است که دختر او با ما زندگی می کند.
معصومه زمانی که با پرسش رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه اکنون چه خواسته ای داری؟ مواجه می شود می گوید: خواسته من این است که یک اتاق که آب و برق داشته باشد به ما داده شود تا هر لحظه احساس نکنیم دیوارهای خانه قرار است روی سرمان آوار شوند.
این مددجوی کمیته امداد امام خمینی در خصوص درآمد این خانواده می گوید: ماهیانه حدود 120 هزار تومان یارانه می گیریم و در کنار آن مستمری 70 هزار تومانی کمیته امداد را نیز می گیریم. در ماه حدود 200 هزار تومان درآمد داریم اما هزینه هایمان هم زیاد است.
وی می افزاید: روزی 2 هزار تومان برای خرید آب آشامیدنی می پردازیم و در کنار آن هزینه دانشگاه دختر برادرم نیز هست. او اکنون در دانشگاه پیام نور تحصیل می کند و به این خاطر که رشته تحصیلی او از جمله رشته هایی نیست که امداد هزینه های آن را متقبل می شود، مجبور هستیم هر ترم 296 هزار تومان بابت هزینه دانشگاه او پرداخت کنیم.
وی با بیان اینکه « فاضلاب خانه مان را خودمان تخلیه می کنیم» می گوید: تمام دارایی ما در این خانه، 3 تخته پتو است و یک دستگاه تلویزیون، یک تخته فرش و کولری که همه را کمیته امداد برایمان تهیه کرده است.
به منظور بهبود وضعیت زندگی این مددجو، مقرر می شود 20 میلیون تومان از طرف کمیته امداد امام خمینی مرکز و 25 میلیون تومان از طرف کمیته امداد خوزستان به این خانواده تخصیص یابد تا خانه ای برای آنها تهیه شود. همچنین مبلغ 5 میلیون تومان جهت تهیه وسایل منزل به آنها اختصاص می یابد.
در این بازدید، دختر خانواده با اشاره به اینکه مادرش از سادات خمین و از اقوام امام خمینی (ره) بوده است می گوید: من و دختر برادرم همیشه مشکلاتمان را با مددکارمان مطرح می کردیم و انتظار نداشتیم به یک باره تمام مشکلاتمام برطرف شود اما این طور به نظر می رسد که دعاهای مادرم پشت و پناه ما بوده است.
هنگام خروج تیم خبری از منزل این مددجو ساعت حدود 12 و 30 دقیقه است. رئیس کمیته امداد از او می پرسد اگر بخواهیم ناهار در منزل شما باشیم به ما چه غذایی می دهید؟ دختر خانه در پاسخ می گوید: خجالت...
مددجوی بعدی، زنی سرپرست خانوار است که همسرش به دلیل اعتیاد شدید و مشکلات روحی و روانی خودکشی کرده است. پسر او نیز که اعتیاد داشته، مدتی است ترک کرده و پس از ازدواج راهی شهر مشهد شده است.
این زن سرپرست خانوار اکنون با دختر 16 ساله خود در مغازه ای که هم کارگاه فرش بافیشان است و هم خانه، زندگی می کند.
مغازه او 20 متر است. زمانی که تیم خبری وارد این مغازه می شوند، حتی جایی برای ایستادن هم نیست اما این زن با سلیقه ای مثال زدنی گوشه ای از مغازه را پرده کشیده و آنجا را به آشپزخانه خانه تبدیل کرده است. در این خانه خبری از تلویزیون نیست و مادر و دختر صبح تا شب پشت دار قالی نشسته اند.
فاطمه با توضیح داستان زندگی خود می گوید: ما از ابتدا فقیر نبودیم و اکنون هم اگر موفق شوم خانه فروخته شده ام را پس بگیرم حتی می توانم به عنوان یک خیر به مددجویان امداد کمک کنم.
وی می افزاید: با ارثیه ای که داشتم خانه بزرگی را در ماهشهر خریداری کرده بودم اما همسرم یک ماه قبل از مرگش با تهیه سند جعلی، این خانه را به فروش رساند. بعد از این اتفاق به دادگاه شکایت کردم اما برای ادامه این شکایت، نیازمند یک وکیل هستم.
ظفرپور با اشاره به ازدواج تنها پسرش و زندگی او در شهر مشهد می گوید: پسرم مدت ها اعتیاد داشت تا اینکه پس از 13 بار ترک، خوشبختانه تلاش هایم نتیجه داد. او بعد از ترک، ازدواج کرد و راهی مشهد شد.
وی می افزاید: برای برگزاری مراسم ازدواج پسرم به شدت مشکل داشتم و در شرایطی که یک روز به مراسم مانده بود به یک خیر مراجعه کردم. او قبول کرد که هزینه غذاها را تقبل کند و پس از آن نیز وسایلی را برای شروع زندگی فرزندم تهیه کرد.
این زن سرپرست خانوار با اشاره به هزینه های بالای زندگی می گوید: در مغازه ای که هم کارگاه فرش بافیمان است و هم خانه مان، صبح تا شب به همراه دخترم تار و پودها را به هم گره می زنیم. در آخر هم فرش هایی که می بافیم را مجبور هستیم به دست واسطه ها بسپاریم. البته تعدادی از تابلوفرش هایی که بافته ام را نیز به واسطه ها فروخته ام که به کشور کویت ببرند اما سود اصلی نصیب ما نمی شود.
برای کمک به زندگی این زن و دخترش قرار می شود 20 میلیون تومان به صورت وام قرض الحسنه به این خانواده داده شده و در نهایت این زن نیز متعهد می شود اقساط این وام را طی 100 ماه و از طریق فروش فرش های بافته شده اش پرداخت کند.
در کنار این وام دستور خرید یک کامپیوتر برای زهرای 16 ساله و همچنین ارائه 5 میلیون تومان به عنوان کمک خرید وسایل خانه به این خانواده هدیه داده می شود.
در نهایت نیز قرار می شود زهرا به همراه مادرش بعد از اتمام امتحانات با هزینه امداد راهی سفر زیارتی کربلا شوند.
مقصد بعدی، در محله ای واقع شده که به آن کوی طالقانی می گویند. در این محدوده که پیش تر خانه های فرهنگیان در آن واقع بوده به خوبی می توان اثرات جنگ را مشاهده کرد. این طور به نظر می رسد که این محله از بعد از جنگ منجمد شده و برای بازسازی آن فکری نشده است. فاضلاب های خانه ها به وضوح در جوی های وسط کوچه قابل مشاهده هستند و بوی آزار دهنده ای نیز سراسر فضا را پر کرده است. کودکان محله پا برهنه مشغول بازی در دمای 42 درجه هوا هستند و به امید روزی که بتوانند فوتبالیست شوند، لباس برزیل را بر تن کرده اند.
از میان کوچه های خاکی کوی طالقانی راهی خانه ای می شویم که در آن 6 نفر زندگی می کنند. خانه ای که سرویس بهداشتی آن در ندارد، خبری از برق در اتاق های آن نیست و دیوارهای خانه به رنگ سیاهی شب درآمده اند. بر روی دیوارهای خانه که اثرات جنگ به خوبی روی آن قابل مشاهده است، یک ساعت با یک میخ آویزان شده، در کنار آن هم تصویری از حرم مطهر امام رضا (ع) به چشم می خورد.
در این خانواده، 3 دختر 24، 26 و 28 ساله، به همراه پدر، مادر و برادرشان که معلول ذهنی است، زندگی می کنند.
یکی از دخترها الهام نام دارد و 28 ساله است. او که به دلیل عرب زبان بودن مادر نقش مترجم را برای گروه خبری ایفا می کند، در خصوص شرایط زندگی شان می گوید: به دلیل شرایط بد محله، هر فردی که برای خواستگاری وارد خانه ما می شود، میهمان اول و آخر ماست. تا کنون برای من و دو خواهر دیگرم بارها خواستگار آمده اما هر کس که وضعیت زندگی ما را می بیند پا به فرار می گذارد و دیگر سراغی از ما نمی گیرد.
با وجود شرایط بسیار وخیم خانواده، 2 دختر 26 و 24 ساله تحصیلات خود را ادامه داده اند.
ابتسام 26 ساله لیسانس ادبیات دارد و اهلام که دختر کوچک خانواده است، در رشته حقوق مشغول به تحصیل است. دختر بزرگتر خانواده هم به جای تحصیل مدرک خیاطی گرفته و امید دارد که بتواند روزی کمک رسان خانواده شان باشد.
به دلیل شرایط وخیم این خانه، رئیس کمیته امداد دستور می دهد با پرداخت 30 میلیون تومان از سوی امداد به عنوان ودیعه، برای این خانواده خانه ای رهن شود ضمن اینکه با اختصاص وام خودکفایی به دختر خانواده که دیپلم خیاطی دارد موافقت می شود.
در نهایت مبلغ 5 میلیون تومان دیگر به منظور خرید وسایل منزل و یک سفر مشهد به این خانواده هدیه داده می شود.
زمانی که قرار است از خانه خارج شویم، مادر خانواده از شوق زیاد در میان نفرات حاضر آبنبات پخش می کند. دختران نیز اصرار دارند که تیم خبری نهار را در خانه آنها صرف کرده و اعضا را به خورشت بامیه که به روی یک گاز تک شعله پخته شده دعوت می کنند. در حالی که بوی بامیه سراسر فضا را پر کرده، خبرنگاران برای بازدید راهی خانه دیگری در خرمشهر می شوند.
آخرین خانه، متعلق به زن سرپرست خانواری است که دو فرزند دارد. شیما دختر خانواده 20 ساله است و جلال پسر خانواده 18 سال دارد.
پسر خانواده به به خاطر وضعیت بد زندگی از تحصیل باز مانده اما دختر تا مقطع دیپلم تحصیل کرده است. هر یک از فرزندان این زن سرپرست خانوار 2 حامی داشته و کمک هایی از سوی کمیته امداد به آنها اختصاص می یابد.
در این خانه اما، برخلاف سایر خانه ها آنطور که باید شوق خواستن دیده نمی شود. زمانی که خبرنگار از دختر این خانواده می پرسد که چرا تحصیلش را ادامه نداده؟ می گوید: دوست ندارم درس بخوانم.
در ادامه سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) به او می گوید تمام هزینه های تحصیلت را امداد پرداخت خواهد کرد، آیا حاضری درس بخوانی؟ که باز هم جواب او منفی است.
در ادامه مادر خانواده با انتقادهایی مواجه می شود. نفرات حاضر در خانه که تعدادی از آنها را خبرنگاران و مابقی را مسئولان کمیته امداد امام خمینی (ره) تشکیل می دهند، از مادر می پرسند که چرا پسرت نه درس خوانده و نه حرفه ای را آموزش دیده که در پاسخ، مادر خانواده به یک تک کلمه اکتفا می کند. «نمی دانم»!
تلاش های مادر برای معافیت فرزند از خدمت سربازی است و تنها خواسته اش نیز از رئیس کمیته امداد این است که پسرش از رفتن به سربازی معاف شود.
سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد در خصوص شرایط این خانواده و امکان معافیت فرزند ذکور آنها از خدمت سربازی می گوید: کمیته امداد برای فرزندان مشمول زنان سرپرست خانوار چاره اندیشی کرده و امکان معافیت فرزند این خانواده وجود دارد.
وی می افزاید: اینکه اکنون پسر این خانواده تحصیل نکرده و یک فرد کم سواد به جامعه اضافه شده است، مسبب اصلی آن امداد بوده است. مددکاران ما باید در مناطق کم برخوردار تر آموزش هایی را به خانواده ها ارائه دهند و اجازه ندهند افراد به بهانه فقر، از تحصیل نیز باز بمانند.
در نهایت مقرر می شود به منظور تهیه مسکن مهر برای این خانواده، 20 میلیون تومان به عنوان کمک به آنها پرداخت شود.
هنگام خروج از خانه، تنها چیزی که در آشپزخانه 5 متری آنها خودنمایی می کند، قلیانی است که شیما دختر خانواده اذعان می کند همدم بی کاری های برادرش است.