به گزارش مشرق، قصه خانه بدوشیشان روزهاست که توجه عابران پیاده را به خود جلب کرده است. عابرانی که از میدان مادر کرج عبور کرده اند، حتما با خانواده ای رو به رو شده اند که تمام اثاث خانه شان را در گوشه ای از فضای سبز «مهر ویلا» رها کرده و خودشان شب تا صبح به روی تخته فرشی که از بقایای اثاثیه منزلشان است، نشسته اند.
پدری جوان با دو فرزند به همراه همسر و خواهرش که بیمار است چند روزی است که سقف خانه شان، آسمان آلوده ی این روزهای استان البرز شده است.
آسمانی که زمین آن هم انگار اجاره ای است و به خاطر فشارهای شهرداری کرج هر روز باید تغییر کند. شهرداری اجازه نمی دهد خانواده در نقطه ای خاص سکونت کرده و پدر جوان خانواده هم توان تهیه منزل برای خانواده خود را ندارد. در نهایت نیز تکلیف همان می شود که اعضای خانواده پس از گذشت چند روز از اطراق خود در یک نقطه، باید محل را ترک کرده و به نقطه ای دیگر کوچ کنند.
قصه این خانواده از آنجا آغاز می شود که مرد جوان که پیش تر آرماتور بند بوده و کارش با فولاد و بتن سخت بوده است، بی کار می شود. همین موضوع نیز سبب می شود که توان پرداخت اجاره خانه را از دست داده و صاحب خانه او و خانواده اش را از منزل استیجاریشان بیرون می کند. بعد از آن، مرد جوان میهمان خواهر خود می شود اما باز هم این، پایان قصه تلخ خانواده آنها نیست.
خواهر نیز که بیمار بوده، مجبور می شود برای ادامه درمان چشمان خود پول پیشی که به صاحب خانه داده را پس بگیرد و هزینه درمانش کند. همین می شود که اکنون این خانواده در فضای سبز یک بوستان ساکن هستند.
همسر مرد جوان که کودکی را در آغوش دارد در رابطه با مشکلات خانواده و خانه به دوشیشان می گوید: اهل ساری هستیم و با امید یافتن شغل راهی تهران شده ایم اما مدتی است که روزگار روی خوش خود را از ما برگردانده است.
وی می افزاید: زمانی که صاحب خانه به دلیل پرداخت نکردن کرایه، ما را از خانه بیرون کرد، میهمان خواهر شوهرم شدیم اما نمی داانستیم که این میهمانی چندان دوام نخواهد داشت.
این زن که از وضعیت کودک خود به شدت نگران است می گوید: زندگی در فضای سبز آن هم در این هوای گرم واقعا غیر ممکن است. ما نه سرویس بهداشتی داریم و نه حمام و دختر کوچک من به دلیل شدت گرد و خاک هوا چشمانش به شدت با مشکل مواجه شده است.
وی با اشاره به کمک های مردم به خانواده اش می گوید: گاهی اوقات عده ای دلشان می سوزد و برای افطار ما غذایی می آورند و چند روز پیش نیز فردی یک چادر مسافرتی را در اختیارمان قرار داد اما کودک من همچنان برای تغذیه اش باید شیر بخورد و گاهی اوقات شیشه شیر او خالی از شیر می ماند و ما توان تهیه شیر پاستوریزه هم برای او نداریم.
کاملیا، کودک این خانواده 2 ساله به نظر می رسد. لباس زرد رنگ او کم کم دارد تغییر رنگ می دهد. روزهاست که رنگ حمام را به خود ندیده و چشمان معصومش دیگر برق نمی زنند.
در چهره اش نیز به خوبی می توان اثرات پشه های بوستان را دید و درک کرد که چه سختی هایی را به همراه خانواده اش متحمل می شود.
از وسایل خانه آنها نیز، 2 قطعه فرش مانده که خاطرات روزهای خوش زندگی شان در خانه اجاره ای است و چند دست رخت خواب به همراه یک جارو برقی، یک بخاری گازی و یک گاز به همراه چند استکان و بشقاب که باقی مانده های زندگی 2 خانواده ای است که اکنون سرپناهی برای زندگی ندارند.
این خانواده اکنون منتظر کمک های نهادهای حمایتی بوده و در میدان مادر کرج، سه راه تهران به سمت زیرگذر مهرویلا و در فضای سبز بوستان مهر ویلا ساکن هستند.
پدری جوان با دو فرزند به همراه همسر و خواهرش که بیمار است چند روزی است که سقف خانه شان، آسمان آلوده ی این روزهای استان البرز شده است.
آسمانی که زمین آن هم انگار اجاره ای است و به خاطر فشارهای شهرداری کرج هر روز باید تغییر کند. شهرداری اجازه نمی دهد خانواده در نقطه ای خاص سکونت کرده و پدر جوان خانواده هم توان تهیه منزل برای خانواده خود را ندارد. در نهایت نیز تکلیف همان می شود که اعضای خانواده پس از گذشت چند روز از اطراق خود در یک نقطه، باید محل را ترک کرده و به نقطه ای دیگر کوچ کنند.
قصه این خانواده از آنجا آغاز می شود که مرد جوان که پیش تر آرماتور بند بوده و کارش با فولاد و بتن سخت بوده است، بی کار می شود. همین موضوع نیز سبب می شود که توان پرداخت اجاره خانه را از دست داده و صاحب خانه او و خانواده اش را از منزل استیجاریشان بیرون می کند. بعد از آن، مرد جوان میهمان خواهر خود می شود اما باز هم این، پایان قصه تلخ خانواده آنها نیست.
خواهر نیز که بیمار بوده، مجبور می شود برای ادامه درمان چشمان خود پول پیشی که به صاحب خانه داده را پس بگیرد و هزینه درمانش کند. همین می شود که اکنون این خانواده در فضای سبز یک بوستان ساکن هستند.
همسر مرد جوان که کودکی را در آغوش دارد در رابطه با مشکلات خانواده و خانه به دوشیشان می گوید: اهل ساری هستیم و با امید یافتن شغل راهی تهران شده ایم اما مدتی است که روزگار روی خوش خود را از ما برگردانده است.
وی می افزاید: زمانی که صاحب خانه به دلیل پرداخت نکردن کرایه، ما را از خانه بیرون کرد، میهمان خواهر شوهرم شدیم اما نمی داانستیم که این میهمانی چندان دوام نخواهد داشت.
این زن که از وضعیت کودک خود به شدت نگران است می گوید: زندگی در فضای سبز آن هم در این هوای گرم واقعا غیر ممکن است. ما نه سرویس بهداشتی داریم و نه حمام و دختر کوچک من به دلیل شدت گرد و خاک هوا چشمانش به شدت با مشکل مواجه شده است.
وی با اشاره به کمک های مردم به خانواده اش می گوید: گاهی اوقات عده ای دلشان می سوزد و برای افطار ما غذایی می آورند و چند روز پیش نیز فردی یک چادر مسافرتی را در اختیارمان قرار داد اما کودک من همچنان برای تغذیه اش باید شیر بخورد و گاهی اوقات شیشه شیر او خالی از شیر می ماند و ما توان تهیه شیر پاستوریزه هم برای او نداریم.
کاملیا، کودک این خانواده 2 ساله به نظر می رسد. لباس زرد رنگ او کم کم دارد تغییر رنگ می دهد. روزهاست که رنگ حمام را به خود ندیده و چشمان معصومش دیگر برق نمی زنند.
در چهره اش نیز به خوبی می توان اثرات پشه های بوستان را دید و درک کرد که چه سختی هایی را به همراه خانواده اش متحمل می شود.
از وسایل خانه آنها نیز، 2 قطعه فرش مانده که خاطرات روزهای خوش زندگی شان در خانه اجاره ای است و چند دست رخت خواب به همراه یک جارو برقی، یک بخاری گازی و یک گاز به همراه چند استکان و بشقاب که باقی مانده های زندگی 2 خانواده ای است که اکنون سرپناهی برای زندگی ندارند.
این خانواده اکنون منتظر کمک های نهادهای حمایتی بوده و در میدان مادر کرج، سه راه تهران به سمت زیرگذر مهرویلا و در فضای سبز بوستان مهر ویلا ساکن هستند.