به گزارش مشرق، طی دوسال گذشته جریان رسانهای آمریکایی_انگلیسی کوشیده با داستانسراییهای جدید، روایتی تازه از انقلاب اسلامی و چهرههای اصلی انقلاب را مطرح کند. مهمترین هدف بیبیسی و ضدانقلاب از این جنجالسازیهای رسانهای هم این است که به مخاطبین خود «تناقض حرف و عمل چهرههای اصلی انقلاب در آمریکاستیزی» را القاء کنند و اثبات کنند «آمریکاستیزترین انقلابیون» از قضا همانهایی هستند که دنبال «سازش پشت پرده با آمریکا» بودند. توهمی که سالهاست مارکسیستهای ایرانی و سلطنتطلبانی که هنوز مردمی بودن سقوط پهلوی را باور نکردهاند از مروجانش هستند. در همین راستاست که موجی از اطلاعات غلط و ناقص درباره دیدارها، پیامها و روابط بین انقلابیون و سیاستمداران امریکایی همراه با تحلیلهای شبهامنیتی و به سبک رمانهای پلیسی بر روی خروجی این رسانهها قرار میگیرد.
«شهید بهشتی و ماجرای مذاکره با آمریکا» از مسائلی است که به پایه ثابت این فرافکنیها تبدیل شده و نویسندگان گزارشهای تاریخی_تخیلی رسانههای ضدانقلاب بدون کوچکترین اشارهای به توضیحات و سخنان شهید بهشتی درباره این ادعاها، روی آن مانور داده و سعی میکنند آن را مسالهای مرموز و پنهان معرفی کنند. آنچه در این گزارش میآید بررسی ماجرای مذاکره انقلابیون با آمریکا و بررسی این ادعاها درباره شهید بهشتی است.
ماجرای مذاکره با آمریکا
اولین باری که مذاکره با آمریکا از سوی انقلابیون جدی گرفته شد، آخرین ماههای عمر رژیم شاهنشاهی بود. همزمان با اوجگرفتن موج مبارزات مردمی در تابستان 57، آمریکاییها در تلاش برای فهم واقعی شرایط فعلی ایران از سویی و تلاش برای یافتن راهحلی برای مهار انقلاب و بقای شاه از سوی دیگر بودند. در این مقطع دو جریان سیاسی_امنیتی آمریکا به طور موازی درصدد پیشبرد ایدههای خود بودند. یک نگاه که برژینسکی مشاور امنیتی کارتر آن را رهبری میکرد و عمدتاً دغدغهش ملاحظات امنیتی رژیم شاه بود، معتقد به برخورد سخت و خشن با مخالفین رژیم شاه بود. نگاه دیگر که حول وزارت امور خارجه به رهبری «سایروس ونس» وزیر امور خارجه و «ویلیام سولیوان» سفیر آمریکا در ایران بود، بیشتر اصلاحطلبانه و معطوف به بهبود حقوق بشر در ایران بود.
بنابراین مقامات سفارت آمریکا ارتباطگیری با نیروهای سیاسی مختلف را شدت میبخشند. از لیبرالهای شیفته آمریکا و سناتورها و مدیران میانی رژیم پهلوی گرفته تا ملیگراها، نهضتآزادی، روحانیون به اصطلاح میانهرو مثل شریعتمداری و در نهایت چهرههای موثر نهضت و انقلاب که در اسناد لانه جاسوسی «ملاهای پیشتاز» لقب میگیرند. بعدها و در یکی دو ماه منتهی به پیروزی انقلاب پای فرستادگان وزارت خارجه آمریکا نیز به ایران باز میشود.
انقلاب و مساله مذاکره با آمریکا
با استقرار امام(ره) در پاریس در مهر 57، کم کم نیاز به تشکیل گروهی منسجمتر برای پیشبرد و هماهنگی مسائل داخل کشور احساس شد. جمعی که چند ماه پس از تشکیلش در شهریور و مهر ماه، در دیماه با فرمان رسمی امام(ره) و با تغییراتی در افراد به عنوان شورای انقلاب رسمیت یافت. اما این جمعیت از همان ابتدا بر سر یک مساله اختلاف داشتند: «نسبت مبارزات با آمریکا»! عدهای معتقد به مبارزه گام به گام با تکیه بر آمریکا علیه رژیم شاه و عدهای دیگر معتقد به غیر قابل تفکیک دانستن شاه و آمریکا و لزوم مبارزه همزمان با هر دو بودند.
شهید بهشتی یکسال بعد از انقلاب این اختلاف را اینگونه روایت می کند: «یک نوع تفکر بر این محور بود که ما این مبارزه را پشتش را محکم بگیریم، رژیم را مجبور کنیم به اینکه حق آزادی مردم را در بیان عقاید سیاسی، در سخنرانی، برگزاری اجتماعات، اعلامیهها و روزنامهها و بعد انتخابات این حق آزادی را برای مردم به رسمیت بشناسد. و بعد از اینکه این حق آزادی را مردم بدست آوردند گام به گام با رژیم و آمریکا و استعمار مبارزه کنیم. بنابراین مبارزه از نظر آنها مرحلهای بود. مرحله اول به همینجا محدود میشد که با فشار تودهای و مردمی بر رژیم و آمریکای حامی رژیم، ملت ما بتواند آزادیهایی که عرض کردم را بدست بیاورد و این را سکوی پرش برای مراحل بعدی قرار بدهد. در آن موقع این نقطه نظر و این طرز فکر حتی حذف شاه را هم یک مساله ضروری قطعی بیان نمیکرد. چه رسد به حذف رژیم و چه رسد به حذف آمریکا.»
نهضت آزادی و ملیگراها نه تنها مبارزه با آمریکا را امری نشدنی میدانستند، بلکه چهرههای انقلابی که دم از مبارزه با امریکا میزدند را متهم به سطحینگری میکردند. شهید بهشتی دو سال پس از انقلاب میگوید: «در جلسات وقتی صحبت میشد به ما میگفتند که شماها ساده اندیشید! این عین تعبیری است که برای ما و حتی برای امام(ره) به کار میبردند. شماها از متون مبارزه اطلاعاتتان کم است، این ساده اندیشی است که ما بتوانیم هم با آمریکا در بیافتیم و هم با شاه؛ بهتر این است سر به سر آمریکا نگذاریم و فعلاً فقط با شاه در بیافتیم.»
مذاکرات سازشکارانه
طبیعی بود چهرههای معتقد به همکاری با آمریکا، در پشت پرده و دور از چشم انقلابیون با آمریکا در حال مذاکره باشند. مذاکراتی که از ماهها قبل از انقلاب آغاز شد و تا بعد از انقلاب نیز ادامه داشت. نهضت آزادی محمد توسلی _اولین شهردار تهران پس از انقلاب_ را با نام مستعار توکلی به عنوان رابط این نهضت با سفارت معرفی میکند. نهضت آزادی با توجه به درک نادرست و ناقص از وابستگی استبداد شاهنشاهی به استعمار خارجی آمریکا، در تلاش بود آمریکا را از حمایت از رژیم شاه منصرف و حضور خود در آینده سیاسی ایران را با تکیه بر آمریکا تضمین کند.
اسناد لانه جاسوسی بخشی از دیدار 27 آذر 57 توسلی و مسئولان سفارت را اینگونه روایت میکند: «منبع گفت مهندس مهدی بازرگان و دیگر رهبران نهضت آزادی مایلند بدانند نقش آمریکا چه خواهد بود. نهضت «در قبال حمایت خارجی و حتی حمایت بیاندازه مطبوعات آمریکا از ما» از ادامه حمایت آمریکا از شاه حیرتزده است...حمایت فعلی آمریکا از شاه برای روابط نهضت با آمریکا خوب نیست. حرکت اسلامی همیشه ضدکمونیست خواهد بود، هیچگونه دیگر نمیشود. این حرکت باید به غرب تکیه کند و از اینکه آمریکا بیشتر کمک نکرده است مایوس شده است. این اوضاع آینده را تیره میکند و میتواند زمانی که نهضتآزادی بر مرز موفقیت قرار دارد به بستن درها منجر شود. بدین ترتیب این سیاست نه به نفع ایران است نه آمریکا... آنچه که آمریکا میخواهد _منظور دولت ائتلافی با بودن شاه_ غیرممکن است. حرکت اسلامی آن را تحمل نمیکند و مردم «رعدآسا آن را رد میکنند». آمریکا در کمک به حل مساله چه کمکی حاضر است بکند؟ نهضت آزادی آماده است با امریکا کار کند، اما تلاش دوجانبه باید بر «راهحل واقع بینانه» متمرکز باشد. (یعنی رفتن شاه) اسناد لانه، ج3، ص 127
مدتی قبل نیز بازرگان در ملاقات با نمایندگان سفارت آمریکا رسماً به آنها اعلام کرده بود: «نهضت آزادی به قانون اساسی معتقد است. اگر شاه حاضر باشد که تمام مواد قانون اساسی را به اجرا درآورد ما آمادهایم تا سلطنت را بپذیریم.» اسناد لانه، جلد سوم، ص 106
آیتالله شریعتمداری که در اسناد لانه جاسوسی «کمی ترسو اما خودخواه و باهوش» لقب گرفته نیز علاوه بر چند ملاقات معدود با مسئولان سفارت، از طریق ناصر میناچی با سفارت مرتبط شده است و میکوشد با تاکید بر مرزبندیاش با اقدامات و فعالیتهای امام(ره)، او نیز سهمی در آینده سیاسی داشته باشد. سند دیدار مهر ماه 57 میناچی _که پس از انقلاب وزیر ارشاد دولت موقت میشود_ با مسئولین سفارت به خوبی گویای این دیدگاه است: «میناچی گفت او مخصوصا از جانب آیتالله شریعتمداری مامور شده است تا نظر آمریکا در قبال دولت شریف امامی را دریابد. شریعتمداری و سایر رهبران مذهبی قم آماده بودند تا با دولت ایران، اگر این دولت قرار است بماند، همکاری کنند. رهبری برای شخص شریف امامی احترام قائل است و معتقد است که شرایط در ایران تا آنجا در حال خرابی است که هدفهای رهبران مذهبی را در معرض خطر قرار میدهد... تحت شرایط فعلی مذاکرات با نخست وزیر طی چند روز آینده از سر گرفته خواهد شد. اگر موفقیتآمیز باشد میناچی، مهندس بازرگان و یدالله سحابی (هردو از رهبران جبهه ملی) و پسر شریعتمداری مهندس حسن شریعتمداری آمادهاند که اوایل هفته آینده به پاریس بروند و آیتالله خمینی را متقاعد کنند که مخالفت با شاه را کنار بگذارد. میناچی گفت جبهه ملی متقاعد شده که خمینی نمیفهمد وضع واقعی ایران چگونه است و رهبری جبهه ملی مطمئن است که میتواند همکاری خمینی را جلب کند، تا حداقل زیاد با شاه مخالفت نکند.» (اسناد لانه، ج3 ، ص 235)
مدتی بعد و پس از مذاکرات بیشتر سفارت با اطرافیان شریعتمداری، سفارت در گزارشی مینویسد: «آیتالله شریعتمداری خواهان حمایت بدون سر و صدای ایالات متحده برای یک رقابت مذهبیِ میانه روانه با خمینی است.» (اسناد، ج3، ص 370)
کریمسنجابی رهبر جبهه ملی نیز چندین بار با مسئولین سفارت آمریکا دیدار میکند. بنا بر اسناد «او فکر میکرد خمینی در حمله به نهاد پادشاهی خیلی زیادهروی کرده است.» (اسناد، ج3، 391)
شورای انقلاب و پیشنهاد مذاکره با آمریکا
تشکیل «شورای انقلاب» در دیماه 57 با دستور امام(ره) اعلام میشود. هرچند اسامی اعضای شورای انقلاب اعلام نشده بود، اما ناگفته مشخص بود برخی چهرهها چون شهید بهشتی از اعضای آن هستند، بنابراین از جانب آمریکاییها پیشنهادات مذاکره مطرح میشود. در اینباره سه نوع نگاه بین اعضای شورا مطرح بود.
شهید بهشتی این اختلافات را اینگونه تشریح میکند که یک نظر این بود که «با آمریکایی ها به صحبت بنشینیم، با انگلیسیها به صحبت بنشینیم با سران ارتش به صحبت بنشینیم و شاید به یک نقطه نظر جدیدی برسید. من با این مخالف بودم. من میگفتم ما باید نقطه نظرهایمان را قبلاً بر اساس معیارهای انقلاب انتخاب کنیم بعد با هر کسی صحبت کنیم باید وقتی آنجا مینشینید قاطع حرف بزنید.»
هواداران نظر دوم هرگونه تماس با آمریکاییها را رد کرده و «غلط میدانستند و میگفتند بدنامی برایمان پیدا میشود میگویند با آمریکاییها حرف زدند.» نگاه دیگر معتقد بود باید با قدرت و قاطعیت با طرف آمریکایی مذاکره کرد و بدون کوچکترین نرمش و عقبنشینی حرف انقلاب را به او منتقل کرد. شهید بهشتی که از معتقدان به این نگاه است بعدها در این باره میگوید: «یک نوع دیگر این دید است که باید مطالب دشمن را مستقیماً از زبان نمایندگان مستقیمش شنید و از این نوع مقابله با نمایندگان دشمن خودداری نکرد. بلکه از آن به عنوان وسیلهای برای دو چیز استفاده کرد. یکی برای خواندن دست دشمن از نزدیک و دیگر برای نشان دادن آگاهی سیاسی و قدرت روحی و اعتماد به نفس در صف خودمان از نزدیک. من به عنوان فردِ خودم طرفدار این نظر دوم بودم و هنوز هم هستم...اگر باید به دشمن نشان دهیم که ما از توطئهها و تهدیدهایت نمیترسیم، این نترسیدنمان را او رویارو لمس کند.»
شهید بهشتی همچنین بر خلاف نگاه بازرگان و ملیگراها معتقد بود ما باید پرستیژ و شان انقلاب را حفظ کنیم، بنابراین اگر کسی از ما درخواست ملاقات کند ما نباید پیش او برویم؛ او باید پیش ما بیاید. مسالهای که حتی در مذاکرات با ارتش شاهنشاهی نیز توسط ایشان رعایت میشود. شهید بهشتی علت عدم حضورش در دیدار با قره باغی و سران ارتش شاه را همین مساله معرفی کرده و میگوید: «برای اینکه از همان اول با یک ژست سیاسی این را به دشمن نشان بدهم در چند موردی که پیش آمد بدون استثنا وقتی تقاضای ملاقات میکردند گاهی که نمیپذیرفتیم، اگر مکرر میشد میگفتم فقط در منزل خودم یا منزل یکی از اعضای شورا! پس از اینکه فرمان امام(ره) آمد که جوانهای ما از ارتش فرار کنند، اینها که مرعوب شده بودند تقاضای ملاقات کردند قرهباغی و دیگران. من شخصاً گفتم فقط در خانه. پیغام دادند ما امنیت نداریم و نمیتوانیم از محل ستادمان بیاییم بیرون، در ستاد. گفتم بنده که نمیآیم و نرفتم. من این را به عنوان یک نشانه اعتماد به نفس و قدرت ازش استفاده میکردم.»
از مذاکره بهشتی تا مذاکره بازرگان؛ از خط امام(ره) تا خط سازش
شهید بهشتی یکی دو ماه قبل از پیروزی انقلاب با یکی از مسئولان آمریکایی که در پوشش ایرانشناس درخواست ملاقات میکند. آیتالله بهشتی پس از انقلاب بخشی از این دیدار و نوع مواجههاش با این آمریکایی را اینگونه شرح میدهد: «گفت اینها که میگویید درست، فکر کنید حالا نصف این ارتش هم به شاه وفادار نباشد، همان نصف دیگرش بیش از دویست هزار نیروی مسلح است. شما فکر نمیکنید شاه با این دویست هزار نیروی مسلح و با این سلاحهای مدرن و تربیتها و تاکتیکهایی که به کمک مستشاران آمریکایی در ایران به وجود آورده میتواند همه شما را از بین ببرد؟ حتی تهدید کرد گفت همه شما یک یک، شما و تو و امثال شما را قتل عام میکنند و در این تهران کشتار یک میلیون نفری راه می اندازند.
به او گفتم اینکه به تو میگویم شماها اصلاً ما را درک نمیکنید به خاطر همین است. یادم میآید این جمله را بهش گفتم که "هیچ شنیدهای عاشقی را از معشوق خودش بترسانند؟" گفت چطور مگه؟ گفتم شهادت برای ما و این ملت عزیز یک آرمان مطلوب و یک معشوق است، تو داری ما و ملت ما را به شهادت و کشته شدن در راه خدا تهدید میکنی؟ شما غربیهای ماتریالیست مادی که جز این زندگی مادی به هیچ چیز دیگر معتقد نیستید، باید اینگونه فکر کنید ...و سخن به همین جا پایان یافت. بعد آن آقایی که با این آمده بود به او گفتم چه یافتی؟ گفت «این جمله آخر او را مایوس کرد.» بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مایوس کن! دندان طمع دشمن را بکن!»
درست در همین ایام که آیتالله بهشتی اینگونه آمریکاییها را ناامید میکند، بازرگان و نهضتآزادی مشغول دل و قلوهدادن با آمریکاییها هستند. آنها واقعاً فکر میکنند آنچه در عرصه بیرونی رخ میدهد ناشی از تلاشهای آنها برای اقناع مسئولان سفارت امریکاست. به همین خاطر است که گزارش سفارت آمریکا دیدار 28 دیماه توسلی به عنوان نماینده بازرگان را اینگونه روایت میکند: «نهضتآزادی از ایالاتمتحده برای تلاشهایش در جلوگیری از ارتش برای بدستگرفتن قدرت از طریق کودتای نظامی متشکر است و اصرار دارد که دولت ایالات متحده به این کار ادامه دهد» خوشبینی به آمریکا آنقدر در نهضتآزادی شدید است که محرمانهترین اطلاعات اتفاقات آتی را نیز با سفارت مطرح میکنند «برنامه زمانبندی طبق گفته بازرگان به ترتیب زیر است: خمینی اسامی افراد شورای انقلاب را در 19 یا 20 ژانویه اعلام خواهد نمود. بازرگان و رهبر جبهه ملی _کریم سنجابی_ مطمئناً در شورا خواهند بود ولی دیگر اسامی مشخص نیست...».(اسناد، ج3، 373)
دیدار با سولیوان سفیر آمریکا
در مجموعه اسناد لانه جاسوسی که سال 1387 منتشر شد به دیدار بهشتی با ویلیام سولیوان _سفیر وقت آمریکا در تهران_ اینطور اشاره شده است: «روز 28 اسفند1357 و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، «جی. بی. لامبراکیس»، مسئول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند.
در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط
خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات
واشنگتن بود سخن به میان آمد. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا پس از این
ملاقات در نامهای به وزارت خارجه کشور متبوع خود بهشتی را اینگونه توصیف
میکند: او به وضوح سیاستمداری خبره است. زبان انگلیسی را خوب میداند. او
متفکری قوی و روشمند و مدیری توانا است. سخنانش متمرکز است و از شاخهای به
شاخه دیگر نمیپرد. بهشتی میگوید تلاش میکنیم به مردم خود بیاموزیم که
شکیبا باشند و سعی کنند کسانی را که تاریخ گذشته ایران، آنان را لایق
نمیشناسد، درک کنند. او این سخنان را در پاسخ به سئوالی درباره روابط
ایران و آمریکا مطرح کرد. او گفت: سیاستهای آمریکا برای مخالفان اسلامی،
دردسرهای زیادی ایجاد کرده و همه مردم جهان از این سیاست ها متنفرند.»
سولیوان نیز در کتابش این تماسها را تائید کرده و نوشته است: «ما در زمان
مناسب تماس و ارتباط مستقیم خود را با آیتالله بهشتی توسط یکی از کارمندان
سیاسی سفارت برقرار ساختیم. او قبلا هم در سفارت ما در تهران بود و فارسی
را هم خوب صحبت میکرد. من او را همراه خود به تهران آوردم تا ما را در
ایجاد رابطه با انقلابیون ایران کمک نماید.»
مذاکره هفت آبان؛ سفیر آمریکا در توصیف بهشتی: مردی که به ما ظنین بود
هفت آبان ماه 58 شهید بهشتی به پیشنهاد ابراهیم یزدی _وزیر امور خارجهوقت_ با «هنری پرشت» مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا که به ایران سفر کرده و «بروس لینگن» کاردار وقت آمریکا در ساختمان مجلس سنا دیدار کرد. دیداری رسمی در محلی رسمی که هیچ یک از طرفین فکر نمیکردند کمتر از یک هفته بعد با تسخیر سفارت آمریکا بزرگترین نقطه عطف روابط ایران و آمریکا رقم بخورد.
آیتالله بهشتی همانطور که اعتقاد و روشش بود، محکم و قاطع با طرف آمریکایی صحبت کرد. سالها بعد پِرِشت درباره این دیدار به بیبی سی فارسی میگوید: «از او پرسیدم بسیاری از ایرانیها که ایران را ترک کردهاند به وطنشان دلبستگی دارند و خیلی هم علاقه دارند که برگردند. آیا آنها میتوانند به ایران برگردند. بهشتی گفت، بله ما به این افراد احتیاج داریم و میتوانند برگردند، اما نباید فکر کنند که میتوانند انقلاب را تغییر بدهند. انقلاب، ایران را تغییر داده و نمیتوانند چیزی را عوض کنند.»
«لینگن» کاردار سفارت روز 13 آبان وقتی از سفارت بیرون میرفت، چند سند سری از جمله گزارش این دیدار را روی میز کارش جا گذاشت، همین سند بعدها گواه صداقت و درستی شهید بهشتی در برابر تهمتها شد.
هفتهنامه «مجاهد» ارگان مطبوعاتی سازمان مجاهدین خلق در دو شماره خود در 25 آذر و 2دیماه 59، متنی که مدعی است نامه افشاگرانه یکی از دانشجویان خط امام به این نشریه است را منتشر میکند که در آن خبر از وجود اسنادی مبنی بر مذاکرات شهید بهشتی با مقامات سفارت آمریکا میدهد. در این نشریه تصویر کاغذ چکنویسِ ترجمه این سند که مربوط به ملاقات 7 آبان شهید بهشتی با مسئولان سفارت است نیز منتشر میشود. جالب آنکه نویسنده نامه مذکور در بخش دیگری از نامه خود با اشاره به سند دیگری که درباره یکی از راهپیماییهای حزب جمهوری چند روز قبل از تسخیر لانه جاسوسی است این نقل قول را از سند نقل کرده که: «ما هفته پیش از یکی از رهبران مذهبی (ملاهای پیشتاز) در مجلس سنا ملاقات کردیم. مذاکرات جالبی بود. مردی که عمیقا به ما ظنین بود ولی ظاهرا حاضر بود حرفهای ما را بشنود. البته با به رسمیت شناختن این مساله که ایران مشکلاتی دارد که به ما مربوط نیست.»
زمزمههای وجود سند ملاقات شهید بهشتی با آمریکاییها از همان ابتدای تسخیر لانه در جامعه میپیچد. اما اغلب شایعات حول این موضوع دور میزند که شهید بهشتی در آخرین روزهای عمر رژیم شاه از طریق مذاکره با آمریکا، «هایزر» و بختیار به دنبال راهحلی سازشکارانه بوده است. علیرغم تاکید چندینباره شهید بهشتی بر انتشار هر سندی که از ایشان در لانه موجود است، دانشجویان خط امام سندهای ادعایی را منتشر نمیکنند و همین مساله باعث تداوم ابهامات و دامن زدن به شایعات و تهمتها میشود. همه علیه بهشتی متحد شده بودند؛ منافقین و بنیصدریها یکی با تهمت «آمریکایی بودن» و دیگری با برچسب «انحصارطلب و دیکتاتور بودن» به او حمله میکردند و در میتینگهایشان «مرگ بر بهشتی» میگفتند.
سند دیدار هفت آبان نه توسط دانشجویان خط امام در همان سالها؛ بلکه نهایتا سال 1387 منتشر شد. طرف آمریکایی در گزارش خود، آیتالله بهشتی را «برخوردار از اعتماد به نفس بالا هنگام گفتوگو، آرام و غیراحساسی، با رفتار محترمانه و مسلط بر زبان انگلیسی معرفی میکند. بهشتی در این دیدار شمرده سخن گفته و به سبک گفتوگوهای رسمی از هرگونه حاشیه پرهیز کرده و تنها به حجم زیاد کارهای خود اشاره کرده تا احتمالاً از این طریق مدت زمان دیدار را محدود سازد.»
مذاکره با هایزر؛ دروغی که پاسخش شنیده نشد
ژنرال هایزر فرستاده ویژه آمریکا نیمه دی ماه 57 وارد تهران شده بود تا امکان انجام کودتای نظامی را بررسی کند. او بعدها در کتاب خاطراتش درباره آن روزها اینگونه مینویسد: «من برای بررسی این مساله مخفیانه به تهران آمدم که کودتا چگونه میسر است و آیا اصلاً به مصلحت هست یا نه؟ پس از بررسیهای بسیار، از واشنگتن دستور رسید که دولتی قوی به رهبری شاهپور بختیار تشکیل شود؛ در صورتی که این کار شکست بخورد کودتای نظامی انجام خواهد شد.»
او در حدود یک ماه و نیمی که در تهران است علاوه بر دیدار با ارتشیها دیدار ملاقات با شهید بهشتی و بازرگان را نیز مطرح میکند. اما هیچگاه ملاقاتی بین او و شهید بهشتی صورت نمیگیرد. اما شایعه سازانِ بعد از انقلاب علیرغم تکذیب چندین باره این مساله توسط شهید بهشتی و تاکید بر اینکه اساسا نه کسی را به عنوان هایزر میشناسد و نه با کسی به این نام ملاقات کرده است، مدام بر طبل همدستی بهشتی و هایزر و ملاقات محرمانه این دو نفر میکوبند.
سی و هفت سال بعد: همصدایی بی بی سی و مجاهدین خلق علیه بهشتی
مروری بر چندین گزارش منتشر شده توسط بیبیسی درباره شهید بهشتی و دیدارها و روابطش با برخی چهرههای آمریکایی، نشان میدهد هیچ چیز بیش از آنچه خود شهید بهشتی نقل کرده، وجود ندارد. به همین خاطر است که رمان نویسان بیبیسی بدون اشاره به توضیحات و سخنان شهید بهشتی درباره این دیدارها و منطق ناشی از آن؛ تنها با گلآلود کردن آب و مبهم و مرموز نشان دادن آنها سعی در تخریب چهره شهید بهشتی دارند.
بهشتی مظلوم زیست و هنوز هم مظلوم است، اگر روزگاری در سال 59 فریبخوردگان داخلی روی دیوارهای شهر مینوشتند «خط بهشتی خط برژینسکی» و «مجاهدِ» منافقین، در اثبات بهشتی را «آمریکایی»بودن او قلم فرسایی میکرد؛ سی و چندسال بعد بیبیسی همان خط تهمت را با تیتر « چرا برژینسکی بی سر و صدا دنبال بهشتی بود؟» ادامه میدهد.
«بهشتی» بهانه است همانطور که سال 58 بهانه بود. «خط تخریب بهشتی» در همان سالها هم هدفش «تخریب انقلاب و جریان خط امام» بود.