جوري خبر دادند كه فهميدم بايد چقدر عجله كنم.10دقيقهاي خودم را از حوالي ميدان انقلاب به بيمارستان خاتمالانبيا رساندم. وقتي رسيدم، علي روي تخت دراز كشيده بود، يكي از آن لباسهاي آبي رنگ هم تنش كرده بودند و داشت ميرفت براي عمل. در آخرين لحظه دستم را گرفت و گفت: «داداش، حلالم كن» بغض كردم، حس عجيبي داشتم اما جواب آماده اين جمله اين بود كه:«خوب ميشوي، نزن از اين حرف ها».هنوز گرماي دست علي و عمق آخرين نگاهش را حس ميكنم.روز چهارشنبهاي بود.
بعد از عمل دكتر به من گفت:«تا فردا زنده نميماند.اگر ماند، شنبه دوباره عملش ميكنم.» ديگر صداي دكتر را نشنيدم و تنها تصويري تار ميديدم كه لب هايش تكان ميخورد.همان لحظه، عهد كردم رسم برادري را براي علي به جا بياورم و تا آخرين لحظه در كنارش باشم.فكر ميكردم رسم برادري و همدلي بايد بين همه بچههاي شهدا باشد. آنها همه از يك خون هستند و هميشه بين خودشان احساس خواهري و برادري ميكنند. علي يك هفته جنگيد و البته خيلي بهتر شد. در اين مدت من، برادرش هادي و دوستان ديگرش مجتبي افرندو رضا شفيع خاني در كنارش بوديم و به چشم خودمان ديديم كه فرزندان شهدا و ديگر رفقاي علي چطور رسم برادري را برايش به جا آوردند.هر روز تعداد زيادي از راههاي دور و نزديك خودشان را براي ديدن علي ميرساندند و وقتي هم آنجا نبودند، فكرشان پيش برادرشان بود.اصلا از همين جا هشتگ # رسم - برادري در فضاي مجازي براي علي دادمان شكل گرفت. در روزها و شبهايي كه كنارش بودم حرفهايي زد كه هرگز گفتني نيستند و چيزهايي گفت كه كسي هرگز از زبان من نخواهد شنيد.
دست آخر شب 19رمضان، دچار ايست قلبي شد.پزشكها توانستند علي را احيا كنند اما من از قبل ميدانستم چه اتفاقي خواهد افتاد. البته مسئوليت اطلاعرساني درباره حال علي با من بود و ما سعي ميكرديم خبرهاي نااميدكننده را منتشر نكنيم اما پزشكها قطع اميد كرده بودند. در لحظاتي كه با او بيشتر از گذشته مانوس شده بودم، يكي به من ميگفت علي همزمان با شهادت اميرالمؤمنين پر خواهد كشيد.
اين را به رفقاي نزديكتر گفته بودم. سحر 21ماه رمضان، پشت در اتاق آيسييو با برادر و مادرش احيا گرفته بوديم. مادر علي دست هايش را رو به آسمان برد و گفت: «خدايا! عروج پسرم را آسان كن». اين را كه شنيدم مطمئن شدم بايد براي خداحافظي آماده شويم. صبح ديروز، وقتي براي شهادت حضرت علي(ع) پيراهن مشكي تن مان بود، علي براي هميشه از ما خداحافظي كرد. من شك ندارم كه پدرش و پدرم براي بردن او با خودشان آمده بودند و حالا علي حتما در جاي خوبي كه از درد و رنج بيماري خبري نيست، حال بهتري دارد. حالا روز مرگ او، مراسم هفتم او و مراسم چهلمش با اميرالمومنين همزمان است؛ امامي كه علي با معرفت زيارتش كرد.
به گزارش مشرق، یکی از دوستان مرحوم علی دادمان شب گذشته در صفحه شخصی خود نوشت:
<<در ای سی یو بیمارستان خاتم الانبیا احیا گرفتیم
روضه خوانی نداشتیم دعای قرآن به سرگرفتن را از روی موبایل خواندیم
تمام که شد حاج خانم دست به دعا شد و با لحن محکم و در عین حال پر از اندوهش خداوند را قسم به جلالش به مظلومیت علی مرتضی،به پهلوی فاطمه زهرا،به جگر حسن مجتبی،به سفینه النجاه و لب عطشان حسین که رفتن علی را آسان کن،و او را در آغوش حسین که علی همیشه عزادار او بود میهمان کند...>>
مراسم روز سوم علي دادمان پنجشنبه 10تيرماه ساعت 17 تا 18:30 در مسجدالرسول سعادتآباد ميدان شهيد تهراني مقدم و مراسم شب هفت آن مرحوم، روز يكشنبه 13تيرماه 18 تا 19:30 در مسجد نور ميدان فاطمي برگزار ميشود.