انحراف آیت‌الله منتظری کار را به جایی رساند که حضرت امام که روزی را با تعابیری همچون «فقیه عالی‌قدر»، «مجاهد بزرگوار» یا «حاصل عمر من» خطاب قرار می‌دادند، در پایان عمر خویش بر «ساده‌لوح» بودن وی تصریح نمودند.

به گزارش مشرق، پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرایطی را فراهم آورد که مردم ایران پس از چند صد سال تحمل ظلم و جور مسیری را بیابند که راه آزادی و عدالت و اسلام راستین را به آن‌ها نشان داده است. در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی، خون‌های بسیاری ریخته و رنج‌های فراوانی کشیده شد.

اگرچه پیروزی انقلاب اسلامی بدون حضور توده‌ی مردم و قشرهای جامعه امکان‌پذیر نبود، ولی وجود رهبری حضرت امام خمینی (ره) در این مسیر همچون چراغ راهنمایی برای انتخاب و پیمودن راه درست بود. در این مسیر، شاگردانی در محضر حضرت امام تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایفا کردند. اگرچه این شاگردان نقش شایانی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند، ولی در مسیر روند انقلاب اسلامی برخی از این افراد دچار اشتباهات و حتی فراتر از آن انحرافات تأسف باری شدند.
 
 آیت‌الله منتظری، که از بزرگ‌ترین شاگردان حضرت امام (ره) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود، از جمله‌ی این افراد است. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیت‌الله منتظری به عنوان یکی از مهره‌های تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (ره) در زمان تبعید خود آیت‌الله منتظری را به عنوان نماینده‌ی تام‌الاختیار خود در ایران منصوب کرد و در نامه‌ای، از ایشان خواست تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد.[1] همچنین حضرت امام آیت‌الله منتظری را با تعابیری همچون «فقیه عالی‌قدر»، «مجاهد بزرگوار» یا «حاصل عمر من» خطاب قرار می‌دادند.[2]
 
زمانی که حضرت امام (ره) به فرانسه و منطقه‌ی نوفل‌لوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه آیت‌الله منتظری از تبعید و زندان خلاص شدند، به نزد حضرت امام رفتند و در خصوص شکل‌گیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (ره) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانه‌ها و قوه‌ی قضاییه را به وی ارجاع دادند. آیت‌الله منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شدند و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کردند. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود ایشان از جمله‌ی نظریه‌پردازان آن بودند، در قانون اساسی داشتند.[3] 

در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان و با پیشنهاد سید احمد خمینی، فرزند بزرگوار حضرت امام (ره)، به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شدند و در واقع، به عنوان دومین شخص سیاسی جمهوری اسلامی ایران شروع به فعالیت کردند.[4] حال سؤال اینجاست چه شد که نه تنها عمر قائم مقامی آیت‌الله منتظری، بلکه عمر فعالیت‌های سیاسی ایشان از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند بیشتر از 4 سال دوام نیاورد.

در این خصوص، همیشه و از نظرگاه‌های گوناگون دیدگاه‌های متفاوتی ارائه شده است. برخی معتقدند علت اصلی برکناری و انزوای سیاسی ایشان در تفاوت و اختلاف‌های موجود و نیز نگرش‌های متمایز میان ایشان و حضرت امام خمینی در نحوه‌ی اداره‌ی جامعه و شکل تقابل با برخی نیروهای منحرف در روند انقلاب بوده است؛ البته در کنار آن برخی مسائل دیگر، از جمله اظهارات آیت‌الله منتظری در خصوص جنگ تحمیلی (که تا اندازه‌ای قدسی بودن و عظمت جنگ تحمیلی را نادیده گرفتند)، نیز مزید بر علت شد.[5]
 
با این حال، آنچه دلیل اصلی کنار نهاده شدن منتظری شد، مربوط به دو مسئله می‌شود: یکی حمایت آیت‌الله منتظری از باند سید مهدی هاشمی، علاوه بر جنایات و قتل‌هایی که این باند انجام داد و دیگری اتفاقات سال 1367 و اعدام منافقین با دستور حضرت امام (ره) و مخالفت آیت‌الله منتظری در این باب؛ البته می‌بایست برخی اظهارات وی، در مورد مسائل بنیادین نظام، مِن جمله جنگ تحمیلی را نیز به این موارد افزود که در ادامه به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.
 
ماجرای باند هاشمی
 
سید مهدی هاشمی، که برادر هادی هاشمی ‌ـ‌داماد آیت‌الله منتظری‌ـ‌ بود، در اوایل سال 1342 وارد حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد. ورود وی به حوزه‌ی علمیه‌ی قم و چند سال اولیه‌ی آن مصادف بود با شرایط خاص سیاسی در کشور، از جمله قیام خونین 15 خرداد و نیز سخنرانی‌های تند حضرت امام علیه رژیم شاهنشاهی و تبعید ایشان در سال 43 به خارج از کشور. در این شرایط، مهدی هاشمی نیز وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در سال 1346 به اتهام پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر، ولی به سرعت آزاد شد.[6] مهدی هاشمی پس از این به تدریج با سازمان‌های چپ چریکی آشنا شد و تا اندازه‌ی زیادی تحت تأثیر این سازمان‌ها قرار گرفت. وی، پس از مراجعه به اصفهان، شروع به فعالیت و عضوگیری برای تشکیلات خود کرد.
 
با این حال، مهدی هاشمی و جریانی که به وسیله‌ی وی هدایت می‌شد، در مسیر درست مبارزه قرار نگرفتند و به تدریج مبارزه‌ی خود را به سمت ترور پیش بردند که می‌توان علت اصلی این امر را ناآگاهی این جریان از اسلام راستین دانست. ترور آیت‌الله شمس‌آبادی، در سال 1356، توسط جریان مهدی هاشمی نقطه‌ی شروعی برای بیراهه رفتن این جریان بود و در واقع، این عمل به عنوان نقطه‌ی سیاهی در فعالیت‌های گروهک مهدی هاشمی ثبت شد.[7] اگرچه مهدی هاشمی پس از این جریان به زندان انداخته شد و حتی به اعدام نیز محکوم شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد.
 
مهدی هاشمی در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب با حمایت برادر خود، هادی هاشمی، که هم رئیس دفتر آیت‌الله منتظری بود و هم داماد ایشان، توانست وارد سپاه و عضو شورای فرماندهی این نهاد شود. پس از چندی، به اصفهان بازگشت و در راستای اهداف خود، که عمدتاً حول کسب قدرت می‌گشت، شروع به فعالیت کرد و در همین راستا و برای هموار کردن مسیر خود، در تاریخ 15 دی‌ماه 1358، دست به ترور مهندس بحرینیان، که مسئول کمیته‌های انقلاب اصفهان بود و از نیت باند مهدی هاشمی آگاهی کامل داشت، زد و نقاب از چهره‌ی خود برداشت تا ماهیت اقدامات وی مشخص شود.[8] باند مهدی هاشمی در ادامه‌ی فعالیت‌های خود دست به چند آدم‌ربایی و نیز ترورهایی از جمله ترور حشمت و فرزندانش زدند که در نهایت، در تاریخ 30 مهر 1365، بازداشت شدند و در تاریخ‌های 20، 22 و 24 مرداد 1366 در دادگاه ویژه‌ی روحانیت به اعدام محکوم شدند و حکم نیز اجرا گشت.[9]
 
مهدی هاشمی، با ورود به حوزه‌ی مسائل خارجی و ارتباط با کشورهای غربی، ایران را درگیر مسائل امنیتی خطرناکی کرد. در هر صورت یکی از مهم‌ترین مواردی را که دلیل عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری می‌دانند ارتباط و حمایت از مهدی هاشمی است. این شروعی بود بر اختلافات حضرت امام خمینی (ره) و آیت‌الله منتظری و در نهایت، کنارگذاری ایشان از فعالیت‌های سیاسی.

مخالفت آیت‌الله منتظری با دستگیری مهدی هاشمی و دادگاهی که حکم اعدام وی را صادر کرده بود باعث شد که ایشان طی نامه‌ای به حضرت امام خمینی (ره) فضای جامعه را وارد مسیر خاصی بکنند که در روند پیش روی انقلاب اختلالاتی به وجود آورد.[10] هم‌زمان، هادی هاشمی برای حمایت از برادر خود دست به فاش کردن اطلاعاتی درباره‌ی ارتباط هاشمی رفسنجانی با آمریکا زد که با این کار فضای کشور را بیش از پیش متشنج کرد و شرایط حساسی بر کشور حاکم شد. در این شرایط، آیت‌الله منتظری از روی ناآگاهی به حمایت از این دو برادر اقدام کرد.
 
حضرت امام (ره)، که شرایط را وخیم احساس کرد، با دعوت کردن سران قوا به خانه‌ی خود تلاش نمود تا شرایط را آرام کند و فضای کشور را از اختناق و دودستگی برهاند، ولی این جلسه به جایی ختم نشد. حضرت امام (ره)، در تاریخ 12 مهر 65، نامه‌ای به آیت‌الله منتظری نوشت و هم‌زمان به وزارت اطلاعات قم اعلام کرد که به مهدی هاشمی دستور دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند.[11] پس از این ماجرا، آیت‌الله منتظری دست به اعتصاب سیاسی زد و هیچ‌کس را برای ملاقات خود نپذیرفت و خطاب به حضرت امام عنوان کرد: «اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد.»[12] خبر اعتصاب آیت‌الله منتظری به خبر داغ روز در رسانه‌های داخلی و خارجی تبدیل شد و این دست‌آویزی برای سؤاستفاده‌های کشورها و رسانه‌های غربی بر ضد ایران شد.
 
اعتصاب آیت‌الله منتظری به جایی رسید که حضرت امام برای آرام کردن فضای کشور شخصاً از ایشان خواستند تا به شرایط عادی برگردد و دست از اعتصاب خود بردارد. حضرت امام (ره)، خطاب به آیت‌الله منتظری، به ایشان متذکر می‌شود که در انتخاب نزدیکان خود دقت نماید و با افراد صالح و مسلمان واقعی مشورت کند، ولی آیت‌الله منتظری کماکان روش خود را دنبال می‌کردند. در نهایت، در جلسه‌ای که برای آرام کردن جو کشور بین سران قوا برگزار شد، آیت‌الله منتظری توجیه شد و اشتباهات باند جنایتکار مهدی هاشمی را تأیید کرد و این قائله ختم به خیر شد.[13]
 
انتقاد از طولانی شدن جنگ
 
پس از پایان ماجرای باند مهدی هاشمی، آنچه مشخص شد تفاوت فکری و روشی عمیقی بود که میان آیت‌الله منتظری و مسیر انقلاب وجود داشت و این تفاوتِ نظر در ادامه شدیدتر شد که اوج آن در سال 67 و بر سر مسئله‌ی مجاهدین اتفاق افتاد؛ اما پیش از آن، در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در تاریخ 22 بهمن 1367، آیت‌الله منتظری سخنرانی‌ای کرد که به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات خود را در تاریخ انقلاب اسلامی مرتکب شد. وی، در این سخنرانی، از طولانی شدن جنگ تحمیلی بسیار انتقاد کرد و اعلام نمود که دشمنان ما، که این جنگ را بر ما تحمیل کردند، پیروز از کار درآمدند. وی، با بیان اینکه بسیاری از جوانان ما در این جنگ کشته شدند، عظمت و بزرگی و قداست جنگ تحمیلی را که یکی از مهم‌ترین نقطه‌های عظمت و به عنوان اتکایی برای نظام جمهوری اسلامی و در حقیقت شروعی برای استقلال کامل بود، زیر سؤال برد. این سخنرانی باعث ناراحتی خانواده‌ی شهدا و نیز بسیاری از مردم شد که حضرت امام (ره)، در یک جوابیه‌ی تند، 11 روز بعد پاسخ ایشان را دادند و نیز دستور عدم پخش سخنرانی‌های آیت‌الله منتظری را در صداوسیما اعلام کردند.[14]
 
حمایت از منافقین
 
دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و عزل آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئله‌ی منافقین و دستور حضرت امام (ره) در خصوص اعدام این افراد و مخالف آیت‌الله منتظری بود. یکی از بزرگ‌ترین جرائم سیاسی، که در حکومت اسلامی مجازات حداکثری برای آن در نظر گرفته شده، مسئله‌ی شورش علیه نظام اسلامی است که به «بغی» تعبیر می‌شود.
 
پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند.[15]حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کرده‌اند در امان خواهند ماند. با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کردند، پس از آنکه قطعنامه‌ی آتش‌بس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندان‌های ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرح‌ریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد. منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربه‌ی آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛[16] ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند.

از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمی‌کردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیده‌ی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش آیت‌الله منتظری مواجه شد. ایشان با دستور امام مخالفت نمودند و اعدام منافقین را خلاف اسلام و قانون دانستند. این در حالی بود که منافقین به چیزی جز نابودی نظام جمهوری اسلامی راضی نبودند. این مخالفت آیت‌الله منتظری برای نظام قابل فهم نبود و هنوز نیز جای تأمل دارد. اختلافات آیت‌الله منتظری با امام و اصول انقلاب به جاهای بسیار باریک و خطرناکی رسید که اگر به همین منوال پیش می‌رفت، شاید کشور را به تباهی می‌کشاند.

فرجام کار
 
با وجود این، آیت‌الله منتظری در تاریخ 7 فروردین 1368 از مقام خود استعفا داد و در نهایت، حضرت امام (ره) که تمام تلاش خود را برای حفظ وحدت در ایران صرف کرده و از هیچ عملی برای سربلندی و عظمت ایران کوتاهی نکرده بود، مجبور شدند با استعفای ایشان موافقت کنند و در تاریخ 8 فروردین 1368، طی نامه‌ای ایشان را از مقام خود عزل نمودند تا بیش از این خللی در روند رو به رشد انقلاب ایجاد نشود.[17] حضرت امام خطاب به آیت‌الله منتظری فرمودند که بهتر است اطراف خود را از افراد گمراه پاک کنید و از آنجایی که صلاحیت فعالیت سیاسی را ندارید، بهتر است به حوزه برگردید و به تحصیل مشغول گردید و نیز از گناهان خود توبه نمایید تا آمرزیده شوید. حضرت امام تا آن حد از اتفاقات به‌وجود‌آمده ناراحت و دلگیر بودند که مرگ خود را از خداوند خواستند تا بیشتر از این رنج نکشند.
 
متن پیام حضرت امام به آیت‌الله منتظری بدین شرح است: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال‌های آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری نظام را از دست داده‌اید.»(*)
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]صحیفه نور، ج 4، ص 27، 23 دی 1357.
 
[2]همان، ص 25.
 
[3]همان، ج 20، صص 130 تا 138.
 
[4]صحیفه نور، ج 4، 23 دی 1357، صص 216 تا 219.
 
[5]همان، ص 9.
 
[6]داستان یک مرداب، محمدرضا سرابندی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 17.
 
[7]بن‌بست، ریشه‌های انحراف ، ج 1، اداره‌ی کل اطلاعات تهران، صص 86 تا 80.
 
[8] همان، صص 230 تا 239.
 
[9]همان، صص 182 تا 185.
 
[10]محمدی ری‌شهری، خاطرات سیاسی، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص50.
 
[11]همان، صص 45 تا 47.
 
[12]همان، ص 51.
 
[13]همان، ص 102.
 
[14]صحیفه امام، ج 21، صص 354 تا 359.
 
[15]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص 350.
 
[16]یحی فوزی، استراتژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق در برخورد با جمهوری اسلامی، پژوهش‌نامه‌ی متین، 1386، شماره‌ی 35، ص 14.
 
[17]صحیفه امام، ج 21، ص 330 تا 332.

علی‌اکبر نودهی

پایگاه برهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 10
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 10
  • ۰۱:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    وقتی اخلاص نباشد انسان اینطور سقوط می کند. آن دفاع از انقلاب و ولایت فققیه هم برای خدا نبود. بلکه هدفش جولان دادن نفس و ماجراجویی و حب جاه بود. والا اگر ذره ای تقوا داشت باید همان بعد از شهادت آیت الله شمس آبادی از سید مهدی هاشمی اعلام برائت و از خانواده آن شهید دلجویی می کرد.
  • ۰۷:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    مان: ۶ فروردین ۱۳۶۸ / ۱۸ شعبان ۱۴۰۹ مکان: تهران، جماران موضوع: «عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی» مخاطب: منتظری، حسینعلی بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای منتظری با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر می‌دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمی‌باشید و به طلابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می‌دانید – که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‌کند – با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم دیگر خود دانید: ۱- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. ۲- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. ۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند. ۴- نامه‌ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان – روحی له الفداء – و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم. سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست اوست. والسلام. یکشنبه ۶ / ۱ / ۶۸ روح الله الموسوی الخمینی
  • ۰۷:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    1 0
    مهدی هاشمی » فردی است که همواره با شنیدن نام منتظری ذهن‌ها به سوی او سوق پیدا می کند ، این فرد در طول دهه 60 و حتی پیش از انقلاب با اتکا به روابطی که داشت دست به جنایت های فراوانی زده بود که حتی ارائه لیستی از این جنایت ها مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد. با وجود پرونده بسیار روشن نامبرده منتظری همواره از مهدی هاشمی دفاع می کرد و او را از متدینین و انقلابیون برمی شمرد ! 25 آبان 1361 منتظری در پاسخ به نامه مهدی هاشمی مسئول «نهضت‌های آزادی بخش» که از وی برای استمرار و یا عدم استمرار فعالیت این نهاد تعیین تکلیف کرده بود نوشت « لازم است شرعا تا تکلیف قطعی از سوی مجلس شورای اسلامی جنابعالی با حفظ هماهنگی کامل با نهادهای مربوط کار خود را ادامه دهید .» فارغ از این که منتظری در این برهه در چه مقامی بود که مهدی هاشمی معدوم در نامه‌ای می خواهد که مجوز ادامه فعالیت نهضت‌های به اصطلاح آزادیبخش تحت مدیریت وی را صادر کند باید گفت یکی از مواردی که در پرونده باند مهدی هاشمی و نیز شخص منتظری سنگینی می کند جنایاتی است که تحت عنوان نهضت‌های آزادیبخش، عده‌ای مرتکب شدند. یکی از برجسته ترین اقدامات واحد نهضت‌های آزادی بخش به ریاست مهدی هاشمی معدوم در دهه ۶۰ ، سلسله اقداماتی است که منجر به جنگ داخلی بین شیعیان افغانستان و انحراف روند مبارزه با شوروی گشت. در نتیجه تقویت سازمان موسوم به نصر از سوی باند مهدی هاشمی ، اختلاف و درگیری بین شیعیان افغانستان تشدید می‌شود و آنها از ادامه مبارزه با شوروی ناتوان می شوند، به طوری که جعفرزاده از یاران مهدی هاشمی در نامه ای گلایه آمیز اوضاع را این گونه شرح می‌دهد: «سه سال تمام است که در مناطق مرکزی هیچ‌گونه عملیاتی از ناحیه حضرات علیه روس ها انجام نگرفته است و نیروهای خوب هم که خود را مجهز و آماده می کردند برای رویارویی با قوای ملحد روس‌، اینها غافلگیرانه به آنها حمله می‌کردند و مانع تشدید جنگ علیه روس ها توسط نیروهای خوب می‌شدند.» (سنجه انصاف ، ص ۳۱۱) رجانیوز در گزارشی در این زمینه می نویسد: «طبق اعترافات مهدی هاشمی ، مرتبط شدن سازمان نصر با لیبی از طریق نهضت ها صورت می‌گیرد. نتیجه این ارتباط تقویت سازمان نصر توسط لیبی و وقوع درگیری بین شیعیان افغانستان است که حدود سه هزار نفر کشته برجای می گذارد.» مهدی هاشمی و نهضت ها با وارونه نشان دادن حقایق در آن زمان ، این گونه القاء می کنند که درگیری بین شیعیان افغانستان نتیجه اقدامات دولت جمهوری اسلامی و خصوصا وزارت خارجه است و با شایعات و اقدامات مختلف این امر را دامن می زنند. به عنوان نمونه سید مهدی هاشمی در آخرین گزارش کار خود از نهضت‌ها به منتظری چنین می نویسد:« همانگونه که حضرتعالی در جریان بوده‌اید دست های فتنه گر شرق و غرب و ساده لوحی گروه‌ها‌، جنگ خانمانسوز داخلی را بین شیعه و شیعه راه انداخت که در طول سه سال گذشته بیش از سه هزار نفر جوان شیعه کشته شد‌، تا اینکه به دستور حضرتعالی هیئتی بلندپایه از علمای افغانستان به سرپرستی آقای جواهری به عنوان حاکم شرع به افغانستان رفته و در طول چندماه فعالیت طاقت فرسا با همه خطرات جانی که در برداشت، موج خونریزی را متوقف و حالت تفاهم و صلح را در مناطق شیعه‌نشین افغانستان برقرار ساختند....» (خاطرات منتظری، ص ۱۱۷۲) منتظری نیز با توجه به این گزارش و آدرسِ غلط، در یکی از نامه های اعتراضی خود به امام خمینی پس از دستگیری مهدی هاشمی به تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۵ با اشاره به «کارشکنی بعضی بچه های وزارت خارجه» از نقش «نهضت‌ها» در تلاش برای ایجاد وحدت بین گروه های شیعه افغانستان تجلیل می کند ! اینچنین است که سیدمهدی هاشمی و نهضت‌های آزادی بخش تحت امر او می شوند «منادی وحدت بین شیعیان مجاهد افغانستان» و وزارت خارجه به عنوان پشتیبانِ گروهِ وحدت شکن (یعنی سازمان نصر) معرفی می‌شود و هیچ کس خبردار نمی شود که آتش جنگ بین شیعیان افغانستان، ریشه در جرقه ای دارد که سیدمهدی هاشمی با مرتبط کردن سازمان نصر و لیبی آن را برافروخته است. لیستی از جنایات یک نورچشمی ! متاسفانه منتظری در آن شرایط به گونه ای تحت تاثیر سید مهدی هاشمی و دیگر اطرافیان خود بود که به هیچ یک از تذکرات دوستانه و مشفقانه وقعی نمی نهاد و بر مبنای تحلیلی که از سوی برادر داماد خود دریافت می داشت ، تمامی این توصیه ها را یا ناشی از بدفهمی و یا ناشی از توطئه گری دیگران می پنداشت! مهدي هاشمي از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهايي که انجام داده است را شرح مي‌دهد. که سرفصل هاي آن از اين قرار است: ۱- اقرار به ساواکي بودن. ۲- لودادن افرادی که به آنها دستور قتل آیت‌الله شمس آبادی را داده بود . 3- دستور قتل مهدیزاده، شیخ قنبرعلی صفرزاده ، مهندس بحرینیان، عباسقلي حشمت و دو فرزندش وزنی به نام جهان سلطان. 4- دستور اختفاء مقادير قابل توجهي سلاح و مهمات و مواد منفجره. و ... با این همه منتظری تا آخرین لحظه از مهدی هاشمی دفاع کرد و زمانی که وی در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محکوم شد به صورتی عیان در مقابل نظام اسلامی ایستادگی کرد. منتظري در يكي از آخرين تلاش‌هاي خود جهت جلوگیری از اعدام مهدی هاشمی ، در پيامي مكتوب كه خطاب به امام خمینی(ره) در تاريخ ۵ مهرماه ۶۶ نگاشته شده بود ، با لحني دور از انتظار مي‌نويسد : « ...مهدی هاشمی ...از خيلي از كساني كه مورد عفو امام قرار گرفته‌اند بدتر نيست و مادر پير او و زن و فرزندان خردسال او مورد ‌ترحم‌اند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است.» وی ادامه می‌دهد « او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد كامل دارد، هرچند در سليقه خطاكار باشد و هست...او هنوز طرفداران زيادي از حزب‌اللهي‌ها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقي مي‌گذارد.» منتظری همچنین با این ادعا که «اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژه طلبان مي‌باشد» می‌نویسد: «اعدام هميشه ميسر است؛ ولي كشته را نمي‌شود زنده كرد»! با وجود جنایات بی‌شماری که بخشی از آنها ذکر شد، منتظری در نامه به امام(ره)، مهدی هاشمی را «مفسد و محارب » ندانسته و او را علاقه‌مند به انقلاب خطاب می‌کند که پدر و مادر پیر او مورد ترحمند! آیا چنین استدلال‌های سطحی را از عوام و مردم کوچه و خیابان می‌توان انتظار داشت که منتظری با تحصیلات بالای حوزوی از آن سخن گفته و مدعی می‌شود چون متهم دارای پدر و مادر پیر است از مجازات او با آن همه جنایت صرف‌نظر شود؟! و نکته دیگر اینکه آیا با این ادعا که کشته را نمی‌شود زنده کرد می‌توان قاتلینی که باید قصاص شوند در زندان‌ها نگاه داشت و یا اینکه چون متهم طرفدارانی دارد مجازات او به صلاح نیست؟ در زمینه نفوذ افراد و گروه‌های ناصالح در بیت منتظری گفتنی‌های دیگری نیز هست که در مطالب بعدی به آن خواهیم پرداخت.
  • آکنده ۰۸:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    سلام در آنچه اینجا از سرگذشت مرحوم آیت الله منتظری بیان شد جای یک نامه جنجالی خالی است و این سوال را پیش می آورد که آیا گفته طرفداران ایشان که وجود چنین نامه ای را منکرند صحیح است یا گفته کسانی که معتقدند امام چنین نامه ای به آیت الله منتظری نوشته بود و نامه 7/1 ایشان در واقع جواب آن نامه بوده است. خلاصه اینکه آیا امام در تاریخ6/1/68/نامه ای خطاب به آیت الله منتظری نوشته است یا نه؟
  • مانترا ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    کشتن انسانها در هر دوره وهر حکومتی جرم ومستحق مجازات است مهدی هاشمی وباندش در قبل از انقلاب به جرم کشتن اقای شمس ابادی و چند نفر دیگر منجمله یک کودک در زندان به سر میبرد و بعد از انقلاب بدون انکه به اعمال او رسیدگی شود از زندان ازاد شد و متاسفانه هفت هشت سال با او مدارا شد و او در این مدت به اعمال مجرمانه وجنایتهای خود ادامه داد
  • ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    بحث را به حاشیه نبرید . همه داستان جنایات منافقین و سادگی منتظری را می دانند . بحث اینه که چرا کسی که حکم زندان خورده باید اعدام بشه .
  • بیتا ۰۹:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    باآل علی هرکه درافتاد ور افتاد کم نبودن از این دست خیانتها و نفاقها در راه اسلام عزیز، که البته همواره با عنایات حضرت حق باریتعالی برملا شده و مثل کف آب از بین رفته اند. بایدهوشیتربود.
  • یاتاقان ۱۰:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    کسی نگفت که جه شد یار قدیمی و فداکار انقلاب، این طور تغییر جهت داد!! لازمه روانشناسان در مقوله های تاریخی و سیاسی هم وارد بشن و دلیل تغییر جهت سیاسی، عقیدتی رو مورد بررسی علمی قرار بدن
  • ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    به دلیل دو کلمه حب جاه
  • ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
    0 0
    چرا یک محارب و عضو گروهی که رسما علیه نظام شورش مسلحانه کرده و دوزاده هزار نفر را کشته باید زندانی شود و شام و ناهار مجانی از بیت المال دریافت کند و منتظر بماند که در عملیات فروغ جاویدان نیروهای رجوی برسند که به آنها ملحق شود و تهران را فتح کند؟ درست شبیه تکفیریهای زندانی در عراق که به داعش ملحق شدند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس