سرویس فرهنگ و هنر مشرق- مرد خردمندی زمانی گفت: هرگز نگو دیگر هرگز این کار را نمیکنم. نصیحتی که مت دیمون و پل گرین گرس مشخصاً به آن باور نداشتند. بعد از قسمت دوم و سوم سه گانهی تحسین شدهی بورن-برتری بورن در سال 2004 و التیماتوم بورن در سال 2007-ستارهی فیلم و کارگردان آن چندباری «هرگز» گفتند. هرگز به ساختن فیلم چهارم بورن، هرگز به برگرداندن جیسون بورن ابر جاسوس به پردهی سینما، بارها و بارها و بارها هرگز گفتند.
با این حال، در یک روز آفتابی سپتامبر، دیمون و گرین گرس بار دیگر سرصحنه بودند تا یک جیسون بورن کاملا جدید را فیلمبرداری کنند. پس چه اتفاقی افتاد؟ گرین گرس این را تأیید می کند که: من هفت-هشت سال گذشته را که با فکر ساختن یک جیسون بورن دیگر نگذراندم. من همیشه به ساختنشان افتخار میکنم، ولی دیگر از ذهنم بیرون رفته بودند و واقعاً از این بابت راحت بودم.
این کارگردان انگلیسی در واقع بلافاصله بعد از التیماتوم بورن، مشغول کار روی چهارمین فیلم بورن شده بود. اما در دسامبر 2009 از آن کنار کشید تا روی پروژههای دیگر تمرکز کند. پروژههایی که خیلیهایشان هنوز ساخته نشدهاند. مثل ممفیس – فیلمی دربارهی مارتین لوترکینگ-و اقتباسی از Fear Index مارتین هریس. به نظر می رسید ماجرا به همین جا ختم شود. اما شبح بورن چهارم(در اصل بورن پنجم، بعداً به آن هم میرسیم)هیچ وقت دست از سرشان برنداشت. فراموش کردن مردی مثل بورن اصلا راحت نیست.
مت دیمون میگوید: هر بار من و پل با هم حرف میزدیم، بحث بورن پیش میآمد. سی مکامله در طی چند سال داشتیم، و بعضی وقتها هم فقط کمی دربارهی او حرف میزدیم. ولی این مکالمهها طولانیتر و مستمرتر شد.
گرین گرس آن چنان هیجانی نسبت به پروژه نداشت، تا این که در تابستان 2014 طی جلسهای که با مت دیمون و تدوینگر چندین و چند سالهی گرین گرس،کریستوفر رز داشتند، جرقه هایش زده شد.
گرین گریس میگوید: من به این مجموعه فیلم حداقل یک مرور را مدیون بودم. و بعدش از این که چقدر زمان گذشته و دنیا چقدر از آن موقع تا به حال تغییر کرده شگفت زده شدم. شروع کردم به فکر کردن به این که ساخت این کار چقدر قرار است حال بدهد؟
فیلم با نویسندگی همزمان گرین گرس و کریستوفر رز کم کم شکل گرفت. همچنین مت دیمون-مردی با اسکار فیلمنامهنویسی، که بودنش در کنارشان واقعاً مفید بود-در طرح داستانی همکاری میکرد. ولی به خاطر برنامهی به شدت شلوغ و پرکارش نمیتوانست جزو نوسیندهها باشد. آنها داستانی را نوشتند که در آن بورن، آدمکش برتر و حرفهای دچار فراموشی شدهی سینما، بعد از یک دهه زندگی پنهان، به دنیای تیره و تاریک سیا برمیگشت تا دوباره به ترفندها و تعقیب و گریزهای ماشینی هنرمندانهاش بپردازد. زمان «.... بورن» رسیده بود. حالا این سه نقطه بالاخره با یک کلمهای پر میَشد.
*نام گذاری بورن
اسم چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ برای جیسون بورن، یا اگر بخواهیم اسم واقعیاش را بگوییم، دیوید وب، ارزش زیادی دارد. و برای یک فیلم از سری بورن هم به همان اندازه ارزشمند است. این مجموعه فیلم بیش از این از الگوی سادهای پیروی میکردند: عنوان یکی از کتاب های رابرت لادلام/اریک ون لاست بیدر را که فیلم براساس آن ساخته شده بود انتخاب میکردند.
به گزارش همشهری جوان، انتظار میرفت این فیلم جدید نیز همان الگو را دنبال کند، که میشد «خیانت بورن». اما انتظارات برای این ساخته شدهاند که ما را گمراه کنند. عنوان رسمی فیلم طی مسابقات فوتبال امسال رونمایی شد، عنوان کوتاه و ساده که مستقیم سر اصل مطلب میرفت: جیسون بورن.
دیمون میگوید: ما صدتا اسم مختلف برای فیلم داشتیم. فلان بورن، بهمان بورن. ولی این عنوان هم با داستانی که در فیلم تعریف میکنیم مربتط است، و هم به نحو خوبی آن را از سه فیلم دیگر جدا میکند. از نظر محتوایی، این فیلم دربارهی کسی است که به دنبال هویت خودش میگردد، و بعد، از شر آن هویت خلاص میشود. و وقتی شما او را در ابتدای این فیلم می بینید، واقعاً وضعیت خوبی ندارد. سوال مرکزی این است که: این هویت چیست؟ و من بدون این هویت کی هستم؟
بدبینها ممکن است بگویند این جدایی از سنت نامگذاری دلایل دیگری دارد. در سال 2012 وقتی گرین گرس و دیمون همچنان روی هرگز گفتنشان پافشاری می کردند، یونیور سال تصمیم گرفت، با بورن مثل قهرمانهای مارول برخورد کند. پس نویسندهی مجموعهی اصلی را استخدام کرد تا میراث بورن را کارگردانی کند. این اولین قدم برای خلق یک دنیای بورنی بود که میتوانست بدون شخصیت اصلیاش رشد کند. با به پیش راندن جرمی رنر در نقش یک آدمکش آزمایشگاهی فراری دیگر.
متأسفانه این پروژهی فرعی تنها توانست به فروشی کمی بیشتر از نصف فروش التیماتوم – با فروش جهانی 440 میلیون دلار- دست یابد، و منتقدان هم نظرات متناقضی دربارهی آن داشتند. بزرگترین میراث آن احتمالاً نابود کردن سیستم نامگذرای سریال بود. وسوسه کننده است که این نامگذاری جدید را به نوعی تأکید گرین گرس و دیمون برای این بدانیم که بگویند فیلم جدید هیچ ارتباطی با میراث بورن ندارد.
دیمون(میخندد): نه، این اسم را استودیو انتخاب کرده، ببینید. من کاملا درک میکنم که چرا آنها میراث بورن را ساختند. استودیو مجبور بود به خاطر مسائل مالیاش یک بورن بسازد. سراغ ما آمدند ولی ما ایدهای برایش نداشتیم. پس تونی این ایده به ذهنش زد که دنیای بورن را بدون حضور من گسترش بدهد. من این را درک میکنم؛ غبطهای هم برایش نمیخورم.
با این حال، میراث فقط محکوم به شکست بودن یک فیلم جیسون بورن بدون حضور جیسون بورن را نشان نداد، بلکه نشان داد که یک فیلم جیسون بورن بدون مت دیمون شانسی برای جذب مخاطب ندارد. همان طور که روی پوسترهای سه گانهی اصلی قید شده، مت دیمون همیشه جیسون بورن است، به جز آن یک بار که تقریباً نبود.
بیمیلی بورن
گرین گرس کمی بعد از این که با ساخت برتری بورن در سال 2003 موافقت کرد، در یک وضعیت غیرمنتظره قرار گرفت. او سعی میکرد از پشت تلفن، مت دیمون را متقاعد کند که از پروژه کنار نکشد. دیمون میگوید: فکر میکردم فیلمنامهای که به آن چراغ سبز داده بودند هنوز آماده نیست. نمیخواستم خودم را درگیر موقعیتی کنم که در آن کارگردانی که نمیشناختم، فیلمنامهای را که فکر میکردم آماده نشده بسازد. پس زنگ زدم به پل که بگویم من توی فیلم بازی نمیکنم.
سیزده سال گذشته است و دیمون سعی میکند آن لحظه را کم اهمیت جلوه دهد، ولی نمیتوان انکار کرد که کنار کشیدن او از نقش بورن چه تأثیری روی فعالیت حرفهای خودش و گرین گرس میگذاشت.
گرین گرس میگویند: من داشتم خودم را میکشتم. من و او همدیگر را نمیشناختیم. مت یکی-دو تا از فیلمهای من را دیده بود، و هیچ نشانهای توی آنها وجود نداشت که ثابت کند من میتوانم چنین فیلم تجاری اکشنی را کارگردانی کنم. ولی در نهایت گفتیم: به جهنم، میسازیمش.
البته به این راحتیها هم نبود. آن طور که دیمون به یاد میآورد، گرین گرس در حالی که به شدت آرام و مسلط به خود بود، پشت تلفن از بازیگر ستاره پرسید که فیلمنامه را دم دستش دارد یا نه. دیمون هم جواب داد بله. و گرین گرس گفته صفحهی اول آن را باز کند: و او تا دو ساعت بعد این روند را ادامه داد تا با من دربارهی فیلمی که قرار بود بسازم بحث و تبادل نظر کند. و بعد، با خودم فکر کردم که از پسش برمیآیم و اوضاعم خوب است.
ولی اوضاع در واقع بهتر از خوب شد. برتری بورن به فروش جهانی 288 میلیون دلاری دست یافت، و گرین گرس و دیمون نوعی از رابطهی دوستی و شغلی را شکل دادند که به ندرت پیش میآید. گرین گرس به سادگی میگوید: من او را مثل برادرم دوست دارم.
*برادری بورن
گرین گرس لحظهای را که فهمید منبع الهامش را برای ساخت فیلم پیدا کرده به وضوح به یاد میآورد. صحنهی کلیدی برتری بورن در اواخر فیلم، بعد از تعقیب و گریز ماشینها در خیابانهای مسکو، که نقطهی اوج پر جنب و جوش و تنش فیلم است و نمونهی بارزی از سبک فیلمبرداری گرین گرس با دوربین لرزان، که اغلب از آن تقلید کردهاند و هیچ وقت به اندازهی کار او خوب درنیامده. صحنهای است با سکون و غمناکی غیرمنتظره، که در آن بورن، مستأصل و درمانده سراغ دختر کسی میرود که در اولین مأموریت حرفهاش کشته، و از او پوزش میطلبد.
گرین گرس اضافه میکند که: یادم میآید برای این صحنه به شدت نگران و مضطرب بودم. صحنهای بود که باید همه چیزش درست درمیآمد. و خاطرم هست که صبح روز فیلمبرداریاش مت را دیدم و گفتم: خوبی؟ قیافهت خیلی داغونه! جواب داد: 36 ساعته که بیدار موندهم. میخواستم وقتی این صحنه رو میگیریم کاملا داغون باشم. به من نگفته بود که میخواهد این کار را بکند. بعدش رفت و صحنه را بازی کرد، و همه چیز واقعاً بی نظیر درآمد.
دیمون تأیید میکند همیشه با گرین گرس در تماس است. حتی وقتی که با هم کار نمیکنند. او میگوید: اگر توی یک شهر باشیم، همدیگر را پیدا میکنیم.
واقعا به هم میخوردند: دو مرد آرام و ظاهرا جدی، با حس شوخ طبعی برای کم کردن فشار کاری. گرین گرس، دیمون را «بهترین همکاری» برای ساخت فیلمهایی به دیوانهواری بورنها میداند.
در برتری، تیم دو نفرهی دیمون و گرین گرس هنوز مشغول فیلمبرداری اختتامیهی فیلم بودند، جایی که سر و کلهی بورن در نیویورک پیدا میشود. و زمانی که به ساخت التیماتوم رسیدند، چیزی که دیمون آن را هرج و مرج محض در ساخت یک فیلم بورن مینامد تبدیل به عادت این تیم دو نفره شده بود. با این حال، چکش کاری مداوم فیلمنامه هم زمان با پیشرفت کار، منجر به ساخت داستانی حماسی شد که نهایتاً یک فیلم بورن برای این دو مرد به حساب میآمد. اما آنها میدانستند که میخواهند به همکاری با هم ادامه دهند، برای همین به مراکش رفتند تا منطقهی سبز را بسازند. تریلری پرخرج دربارهی اتفاقات پشت صحنه جنگ عراق. این اولین اشتباهشان بود.
*اشتباه محاسباتی بورن
وقتی در سال 2008 تاریخ شروع فیلمبرداری منطقهی سبز مشخص شد، اوضاع زیاد خوب به نظر نمیرسید. از اعتصاب نویسندگان در آن زمان مشخص بود که فیلمنامهی بریان هلگلند کیفیت لازم را نخواهد داشت. این در حالی بود که اعتصاب قریب الوقوع بازیگران هم فشار و تنش فیلمبرداری را تشدید میکرد. دیمون و گرین گرس که به خاطر موفقیت دو فیلم بورن جسورتر شده بودند، امیدوار بودند بتوانند این بار هم همان ترفندها را به کار ببرند.
دیمون میگویند: احتمالا بهتر بود که از این کار کنار میکشیدیم. نشانههای خیلی واضحی وجود داشت که این کار را نکنیم. ولی ما دلمان را به دریا زدیم و گفتیم: بریم بسازیمش.
نتیجهی آن تریلری پرتنش شد که در دقایق انتهایی مسیرش را گم میکند(گرین گرس: فیلم در چهل دقیقهی پایانیاش تسلیم ژانر میشود.
فیلم همچنین در جاهایی شبیه یک فیلم بورن، بدون حضور بورن است. و میدانیم که چنین چیزی چه نتیجهای میدهد. اما فیلمی بود که هزینهی بالایی داشت و فیلمبرداریاش بیشتر از مدت برنامهریزی شده زمان برد.
گرین گرس، که حالا این خطر وجود دارد به کارگردانی مشهور شود که با تلاش برای به دست آوردن نظم و قاعده از دل هرج و مرج و بینظمی رشد میکند، میگوید: مؤلفههای زیادی از کنترلم خارج شده بود که باعث میشد ساخت فیلم غیرممکن بشود.
با بررسی عواقب، او عهد سادهای با خود بست: دیگر حتی یک فیلم هم نمیسازم. مگر این که بودجه و زمان بندیاش درست چیده بشود.
او به این عهد وفادار ماند، و فیلم بعدیاش کاپیتان فیلیپس را سر زمان و با برنامهریزی درست آماده کرد. فیلمی که از نظر تولیدی یک کابوس به حساب میآمد، با حضور کشتیهای عظیم، دریای آزاد و نابازیگران و بعد توجهش را معطوف جیسون بورن کرد. با تجربهای که سر منطقهی سبز نصیبشان شد، این یکی قرار نبود از دستشان در برود.
*اصلاحات بورن
در شبی که گرین گرس و دیمون به ترتیب برای اهدا و دریافت جایزهی بهترین بازیگر در مراسم جوایز امپایر 2016 حاضر شدند، طبق برنامهی یک هفتهای که به زمان فیلمبرداری اضافه شده بود، مشغول گرفتن سکانسهای لندن جیسون بورن بودند و مستقیم از سر صحنه فیلمبرداری آمده بودند. این هفت روز زمان اضافه اما از ابتدا برنامهریزی شده و خبری از اصلاحات شتابزده نبود. وقتی امپایر در ماه می با دیمون صحبت میکند، او مشغول بازی است، ولی در یک فیلم دیگر (Downsizing) و برای کارگردان دیگری(الکساندر پین).
دیمون با فریاد میگوید: ما بورن را تمام کردیم! فکر نمیکنم به چیزی بدهی داشته باشیم. فکر کنم این بار، دیگر کار را تمام کردیم.
برخلاف التیماتوم بورن که دیمون به کنایه میگوید: چندین سال از زندگیمان را درگیر خودش کرد. در مورد جیسون بورن میگوید: متمدنانهترین فیلم بورنی است که تا به حال ساختهایم.
گرین گرس و رز وقت بسیار زیادی برای نوشتن فیلمنامه داشتند، تا هر گونه ایراد داستانی را از بین ببرند. دیمون و گرین گرس اصلا نمیخواهند هیچ جزئیات دقیقی از طرح داستانی پروژهی جدیدشان رو کنند. با این حال ما میدانیم که دوازده سال بعد از پایان التیماتوم بورن(که داستانش بلافاصله بعد از برتری بورن در 2004 شروع میشد) بورن/وب تلاش میکند از شناسایی شدن بگریزد، آن هم در دنیایی که نرم افزار شناسایی چهره، حتی بیرون آمدن از خانه را هم برای او تبدیل به کابوس کرده. او به طور خیلی قاطعی از بازی بیرون رفته. دیمون توضیح میدهد: برای این که بورن درگیر شود، حتما باید ماجرایی شخصی وجود داشته باشد. شرایط و اتفاقاتی خارجی و از بیرون هستند که او را وارد ماجرا میکنند. اما در بطن قضیه باید نیاز عمیقی برای بورن باشد که بخواهد آن مسئله را حل کند.
اتفاقات خارجی و از بیرون در اینجا شامل مأمور سابق سیا، نیکی پارسونز(تنها بازیگری به جز مت دیمون که در هر چهار فیلم بورن اصلی حضور داشته) است، که آخرین بار در التیماتوم تبدیل به مأموری فراری میشد. دیمون میگوید: وقتی فیلم شروع میشود، بورن و نیکی را میبینیم که دارند جداگانه زندگیشان را میکنند، ولی خارج از رادار و دید هستند، در حالی که به خاطر نوع زندگیای که داشتند، آسیب دیده و زخم خوردهاند. و بعد، نیکی مثل ادوارد اسنودن میشود، سیستمهای سیا را هک و فایلهای مربوط به برنامهی «تردستون» و «بلک بیر» را دانلود میکند، برنامههایی مربوط به عملیاتی مخفی که بورن را تبدیل به یک ماشین کشتار کرد. و خیلی زود دوباره بورن وارد بازی میشود. اطراف دنیا بالا و پایین میپرد، در حالی که چیزی در گذشتهاش او را رها نمیکند و افرادی هم در زمان حال به دنبالش میگردند.
و اما مشکلی هم در این میان وجود دارد. دنبالهها باید آشنا به نظر برسند و حس راحتی و اطمینان به مخاطبشان بدهند، و در عین حال به قدر کافی مؤلفههای تازه و جدید رو کنند که به نظر نرسد فقط یک بازسازیاند. دیمون میگوید: وقتی ما به این مسئله رسیدیم، گفتم که مؤلفههای جدید در اینجا باید بازیگرهای جدید باشند.
و این بازیگرهای جدید عبارتاند از تامی لی جونز، آلیشیا ویکندر، ونسان کسل و ریز احمد. دیمون به شوخی میگوید: آلیشیا نمایندهی تغییراتی است که توی دنیا به وجود آمده. کل این قضیهی مؤلفههای سایبری که ده سال پیش خبری ازشان نبود. و تامی لی جونز(مأمور ویژهی سیا) و ونسان کسل (آدم کش خشن و جدی) حس یک فیلم بورن جدید را میدهند. ولی در نهایت آن قدر مؤلفههای آشنا دارد که به عنوان یک فیلم بورن بشناسیدش. و به این معنی است که حتما باید منتظر صحنههای تعقیب و گریز با ماشین باشیم و جیسون بورن درخیابانهای لاس وگاس میگذرد، لوکیشنی که برای مجموعه فیلم اکشن پرتنشی مثل بورن به طرزی غیرمعمول پرزرق و برق است. گرین گرس تأکید میکند که: این لوکیشنی است که روند داستان ما را به انتخابش سوق داد. من تا به حال یک تعقیب و گریز ماشین توی لاس وگاس ندیدهام. یا مطمئناً چیزی شبیه به این را ندیدهام. شبها میرفتم توی این خیابان قدم میزدم و با خودم میگفتم: این لامصب خیلی عظیم و باشکوهه!
*پیوستگی بورن
برای دیمون و گرین گرس، نه سال گذشته پر بود از کسانی که یک سوال ساده میپرسیدند: کی قرار است یک بورن دیگر بسازید؟ حالا یک فیلم بورن ساختهاند، ولی این سوال قرار نیست دست از سرشان بردارد. و تا زمانی که آنها فیلمشان را با جدا کردن سر بورن از بدنش تمام نکرده باشند. طبیعی است که انتظار و علاقه برای فیلمهای بیشتری وجود داشته باشد. دیمون از این ایده استقبال میکند: اگر پسر جوانی را جای من پیدا کنند که بورن را بازی کند من مخالفتی نشان نمیدهم. ولی هنوز یک کم انرژی توی من مانده. نمیدانم چقدر دیگر میخواهم از روی قطارها بپرم یا کاراتهی بدلی کار کنم، ولی خب میگویند تا وقتی که آدم میتواند یک کاری بکند باید انجامش بدهد دیگر.
اما ممکن است گرین گرس دوباره مانع این اتفاق شود. آیا او پنجمین (عملا ششمین) فیلم بورن را هم خواهد ساخت؟
او میگوید: ساختن یک بورن دیگر تجربهی خیلی خوبی بود. ولی الان به این سوال جواب نمیدهم. فعلا مِیخواهم بروم و چند فیلم دیگر را که متفاوت باشند بسازم.
پس جواب او خیلی با بله فاصله دارد. اما یک نهی قاطع و محکم هم نگفت. گرین گرس بالاخره یاد گرفته که هرگز نگوید هرگز این کار را انجام نمیدهم.
منبع: امپایر، آگوست 2016
مت دیمون میگوید: هر بار من و پل با هم حرف میزدیم، بحث بورن پیش میآمد. سی مکامله در طی چند سال داشتیم، و بعضی وقتها هم فقط کمی دربارهی او حرف میزدیم. ولی این مکالمهها طولانیتر و مستمرتر شد.
گرین گریس میگوید: من به این مجموعه فیلم حداقل یک مرور را مدیون بودم. و بعدش از این که چقدر زمان گذشته و دنیا چقدر از آن موقع تا به حال تغییر کرده شگفت زده شدم. شروع کردم به فکر کردن به این که ساخت این کار چقدر قرار است حال بدهد؟
فیلم با نویسندگی همزمان گرین گرس و کریستوفر رز کم کم شکل گرفت. همچنین مت دیمون-مردی با اسکار فیلمنامهنویسی، که بودنش در کنارشان واقعاً مفید بود-در طرح داستانی همکاری میکرد. ولی به خاطر برنامهی به شدت شلوغ و پرکارش نمیتوانست جزو نوسیندهها باشد. آنها داستانی را نوشتند که در آن بورن، آدمکش برتر و حرفهای دچار فراموشی شدهی سینما، بعد از یک دهه زندگی پنهان، به دنیای تیره و تاریک سیا برمیگشت تا دوباره به ترفندها و تعقیب و گریزهای ماشینی هنرمندانهاش بپردازد. زمان «.... بورن» رسیده بود. حالا این سه نقطه بالاخره با یک کلمهای پر میَشد.
*نام گذاری بورن
اسم چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ برای جیسون بورن، یا اگر بخواهیم اسم واقعیاش را بگوییم، دیوید وب، ارزش زیادی دارد. و برای یک فیلم از سری بورن هم به همان اندازه ارزشمند است. این مجموعه فیلم بیش از این از الگوی سادهای پیروی میکردند: عنوان یکی از کتاب های رابرت لادلام/اریک ون لاست بیدر را که فیلم براساس آن ساخته شده بود انتخاب میکردند.
به گزارش همشهری جوان، انتظار میرفت این فیلم جدید نیز همان الگو را دنبال کند، که میشد «خیانت بورن». اما انتظارات برای این ساخته شدهاند که ما را گمراه کنند. عنوان رسمی فیلم طی مسابقات فوتبال امسال رونمایی شد، عنوان کوتاه و ساده که مستقیم سر اصل مطلب میرفت: جیسون بورن.
دیمون میگوید: ما صدتا اسم مختلف برای فیلم داشتیم. فلان بورن، بهمان بورن. ولی این عنوان هم با داستانی که در فیلم تعریف میکنیم مربتط است، و هم به نحو خوبی آن را از سه فیلم دیگر جدا میکند. از نظر محتوایی، این فیلم دربارهی کسی است که به دنبال هویت خودش میگردد، و بعد، از شر آن هویت خلاص میشود. و وقتی شما او را در ابتدای این فیلم می بینید، واقعاً وضعیت خوبی ندارد. سوال مرکزی این است که: این هویت چیست؟ و من بدون این هویت کی هستم؟
متأسفانه این پروژهی فرعی تنها توانست به فروشی کمی بیشتر از نصف فروش التیماتوم – با فروش جهانی 440 میلیون دلار- دست یابد، و منتقدان هم نظرات متناقضی دربارهی آن داشتند. بزرگترین میراث آن احتمالاً نابود کردن سیستم نامگذرای سریال بود. وسوسه کننده است که این نامگذاری جدید را به نوعی تأکید گرین گرس و دیمون برای این بدانیم که بگویند فیلم جدید هیچ ارتباطی با میراث بورن ندارد.
دیمون(میخندد): نه، این اسم را استودیو انتخاب کرده، ببینید. من کاملا درک میکنم که چرا آنها میراث بورن را ساختند. استودیو مجبور بود به خاطر مسائل مالیاش یک بورن بسازد. سراغ ما آمدند ولی ما ایدهای برایش نداشتیم. پس تونی این ایده به ذهنش زد که دنیای بورن را بدون حضور من گسترش بدهد. من این را درک میکنم؛ غبطهای هم برایش نمیخورم.
بیمیلی بورن
گرین گرس کمی بعد از این که با ساخت برتری بورن در سال 2003 موافقت کرد، در یک وضعیت غیرمنتظره قرار گرفت. او سعی میکرد از پشت تلفن، مت دیمون را متقاعد کند که از پروژه کنار نکشد. دیمون میگوید: فکر میکردم فیلمنامهای که به آن چراغ سبز داده بودند هنوز آماده نیست. نمیخواستم خودم را درگیر موقعیتی کنم که در آن کارگردانی که نمیشناختم، فیلمنامهای را که فکر میکردم آماده نشده بسازد. پس زنگ زدم به پل که بگویم من توی فیلم بازی نمیکنم.
سیزده سال گذشته است و دیمون سعی میکند آن لحظه را کم اهمیت جلوه دهد، ولی نمیتوان انکار کرد که کنار کشیدن او از نقش بورن چه تأثیری روی فعالیت حرفهای خودش و گرین گرس میگذاشت.
گرین گرس میگویند: من داشتم خودم را میکشتم. من و او همدیگر را نمیشناختیم. مت یکی-دو تا از فیلمهای من را دیده بود، و هیچ نشانهای توی آنها وجود نداشت که ثابت کند من میتوانم چنین فیلم تجاری اکشنی را کارگردانی کنم. ولی در نهایت گفتیم: به جهنم، میسازیمش.
البته به این راحتیها هم نبود. آن طور که دیمون به یاد میآورد، گرین گرس در حالی که به شدت آرام و مسلط به خود بود، پشت تلفن از بازیگر ستاره پرسید که فیلمنامه را دم دستش دارد یا نه. دیمون هم جواب داد بله. و گرین گرس گفته صفحهی اول آن را باز کند: و او تا دو ساعت بعد این روند را ادامه داد تا با من دربارهی فیلمی که قرار بود بسازم بحث و تبادل نظر کند. و بعد، با خودم فکر کردم که از پسش برمیآیم و اوضاعم خوب است.
ولی اوضاع در واقع بهتر از خوب شد. برتری بورن به فروش جهانی 288 میلیون دلاری دست یافت، و گرین گرس و دیمون نوعی از رابطهی دوستی و شغلی را شکل دادند که به ندرت پیش میآید. گرین گرس به سادگی میگوید: من او را مثل برادرم دوست دارم.
*برادری بورن
گرین گرس لحظهای را که فهمید منبع الهامش را برای ساخت فیلم پیدا کرده به وضوح به یاد میآورد. صحنهی کلیدی برتری بورن در اواخر فیلم، بعد از تعقیب و گریز ماشینها در خیابانهای مسکو، که نقطهی اوج پر جنب و جوش و تنش فیلم است و نمونهی بارزی از سبک فیلمبرداری گرین گرس با دوربین لرزان، که اغلب از آن تقلید کردهاند و هیچ وقت به اندازهی کار او خوب درنیامده. صحنهای است با سکون و غمناکی غیرمنتظره، که در آن بورن، مستأصل و درمانده سراغ دختر کسی میرود که در اولین مأموریت حرفهاش کشته، و از او پوزش میطلبد.
گرین گرس اضافه میکند که: یادم میآید برای این صحنه به شدت نگران و مضطرب بودم. صحنهای بود که باید همه چیزش درست درمیآمد. و خاطرم هست که صبح روز فیلمبرداریاش مت را دیدم و گفتم: خوبی؟ قیافهت خیلی داغونه! جواب داد: 36 ساعته که بیدار موندهم. میخواستم وقتی این صحنه رو میگیریم کاملا داغون باشم. به من نگفته بود که میخواهد این کار را بکند. بعدش رفت و صحنه را بازی کرد، و همه چیز واقعاً بی نظیر درآمد.
دیمون تأیید میکند همیشه با گرین گرس در تماس است. حتی وقتی که با هم کار نمیکنند. او میگوید: اگر توی یک شهر باشیم، همدیگر را پیدا میکنیم.
واقعا به هم میخوردند: دو مرد آرام و ظاهرا جدی، با حس شوخ طبعی برای کم کردن فشار کاری. گرین گرس، دیمون را «بهترین همکاری» برای ساخت فیلمهایی به دیوانهواری بورنها میداند.
در برتری، تیم دو نفرهی دیمون و گرین گرس هنوز مشغول فیلمبرداری اختتامیهی فیلم بودند، جایی که سر و کلهی بورن در نیویورک پیدا میشود. و زمانی که به ساخت التیماتوم رسیدند، چیزی که دیمون آن را هرج و مرج محض در ساخت یک فیلم بورن مینامد تبدیل به عادت این تیم دو نفره شده بود. با این حال، چکش کاری مداوم فیلمنامه هم زمان با پیشرفت کار، منجر به ساخت داستانی حماسی شد که نهایتاً یک فیلم بورن برای این دو مرد به حساب میآمد. اما آنها میدانستند که میخواهند به همکاری با هم ادامه دهند، برای همین به مراکش رفتند تا منطقهی سبز را بسازند. تریلری پرخرج دربارهی اتفاقات پشت صحنه جنگ عراق. این اولین اشتباهشان بود.
*اشتباه محاسباتی بورن
وقتی در سال 2008 تاریخ شروع فیلمبرداری منطقهی سبز مشخص شد، اوضاع زیاد خوب به نظر نمیرسید. از اعتصاب نویسندگان در آن زمان مشخص بود که فیلمنامهی بریان هلگلند کیفیت لازم را نخواهد داشت. این در حالی بود که اعتصاب قریب الوقوع بازیگران هم فشار و تنش فیلمبرداری را تشدید میکرد. دیمون و گرین گرس که به خاطر موفقیت دو فیلم بورن جسورتر شده بودند، امیدوار بودند بتوانند این بار هم همان ترفندها را به کار ببرند.
دیمون میگویند: احتمالا بهتر بود که از این کار کنار میکشیدیم. نشانههای خیلی واضحی وجود داشت که این کار را نکنیم. ولی ما دلمان را به دریا زدیم و گفتیم: بریم بسازیمش.
نتیجهی آن تریلری پرتنش شد که در دقایق انتهایی مسیرش را گم میکند(گرین گرس: فیلم در چهل دقیقهی پایانیاش تسلیم ژانر میشود.
فیلم همچنین در جاهایی شبیه یک فیلم بورن، بدون حضور بورن است. و میدانیم که چنین چیزی چه نتیجهای میدهد. اما فیلمی بود که هزینهی بالایی داشت و فیلمبرداریاش بیشتر از مدت برنامهریزی شده زمان برد.
گرین گرس، که حالا این خطر وجود دارد به کارگردانی مشهور شود که با تلاش برای به دست آوردن نظم و قاعده از دل هرج و مرج و بینظمی رشد میکند، میگوید: مؤلفههای زیادی از کنترلم خارج شده بود که باعث میشد ساخت فیلم غیرممکن بشود.
با بررسی عواقب، او عهد سادهای با خود بست: دیگر حتی یک فیلم هم نمیسازم. مگر این که بودجه و زمان بندیاش درست چیده بشود.
او به این عهد وفادار ماند، و فیلم بعدیاش کاپیتان فیلیپس را سر زمان و با برنامهریزی درست آماده کرد. فیلمی که از نظر تولیدی یک کابوس به حساب میآمد، با حضور کشتیهای عظیم، دریای آزاد و نابازیگران و بعد توجهش را معطوف جیسون بورن کرد. با تجربهای که سر منطقهی سبز نصیبشان شد، این یکی قرار نبود از دستشان در برود.
*اصلاحات بورن
در شبی که گرین گرس و دیمون به ترتیب برای اهدا و دریافت جایزهی بهترین بازیگر در مراسم جوایز امپایر 2016 حاضر شدند، طبق برنامهی یک هفتهای که به زمان فیلمبرداری اضافه شده بود، مشغول گرفتن سکانسهای لندن جیسون بورن بودند و مستقیم از سر صحنه فیلمبرداری آمده بودند. این هفت روز زمان اضافه اما از ابتدا برنامهریزی شده و خبری از اصلاحات شتابزده نبود. وقتی امپایر در ماه می با دیمون صحبت میکند، او مشغول بازی است، ولی در یک فیلم دیگر (Downsizing) و برای کارگردان دیگری(الکساندر پین).
دیمون با فریاد میگوید: ما بورن را تمام کردیم! فکر نمیکنم به چیزی بدهی داشته باشیم. فکر کنم این بار، دیگر کار را تمام کردیم.
برخلاف التیماتوم بورن که دیمون به کنایه میگوید: چندین سال از زندگیمان را درگیر خودش کرد. در مورد جیسون بورن میگوید: متمدنانهترین فیلم بورنی است که تا به حال ساختهایم.
گرین گرس و رز وقت بسیار زیادی برای نوشتن فیلمنامه داشتند، تا هر گونه ایراد داستانی را از بین ببرند. دیمون و گرین گرس اصلا نمیخواهند هیچ جزئیات دقیقی از طرح داستانی پروژهی جدیدشان رو کنند. با این حال ما میدانیم که دوازده سال بعد از پایان التیماتوم بورن(که داستانش بلافاصله بعد از برتری بورن در 2004 شروع میشد) بورن/وب تلاش میکند از شناسایی شدن بگریزد، آن هم در دنیایی که نرم افزار شناسایی چهره، حتی بیرون آمدن از خانه را هم برای او تبدیل به کابوس کرده. او به طور خیلی قاطعی از بازی بیرون رفته. دیمون توضیح میدهد: برای این که بورن درگیر شود، حتما باید ماجرایی شخصی وجود داشته باشد. شرایط و اتفاقاتی خارجی و از بیرون هستند که او را وارد ماجرا میکنند. اما در بطن قضیه باید نیاز عمیقی برای بورن باشد که بخواهد آن مسئله را حل کند.
اتفاقات خارجی و از بیرون در اینجا شامل مأمور سابق سیا، نیکی پارسونز(تنها بازیگری به جز مت دیمون که در هر چهار فیلم بورن اصلی حضور داشته) است، که آخرین بار در التیماتوم تبدیل به مأموری فراری میشد. دیمون میگوید: وقتی فیلم شروع میشود، بورن و نیکی را میبینیم که دارند جداگانه زندگیشان را میکنند، ولی خارج از رادار و دید هستند، در حالی که به خاطر نوع زندگیای که داشتند، آسیب دیده و زخم خوردهاند. و بعد، نیکی مثل ادوارد اسنودن میشود، سیستمهای سیا را هک و فایلهای مربوط به برنامهی «تردستون» و «بلک بیر» را دانلود میکند، برنامههایی مربوط به عملیاتی مخفی که بورن را تبدیل به یک ماشین کشتار کرد. و خیلی زود دوباره بورن وارد بازی میشود. اطراف دنیا بالا و پایین میپرد، در حالی که چیزی در گذشتهاش او را رها نمیکند و افرادی هم در زمان حال به دنبالش میگردند.
و اما مشکلی هم در این میان وجود دارد. دنبالهها باید آشنا به نظر برسند و حس راحتی و اطمینان به مخاطبشان بدهند، و در عین حال به قدر کافی مؤلفههای تازه و جدید رو کنند که به نظر نرسد فقط یک بازسازیاند. دیمون میگوید: وقتی ما به این مسئله رسیدیم، گفتم که مؤلفههای جدید در اینجا باید بازیگرهای جدید باشند.
و این بازیگرهای جدید عبارتاند از تامی لی جونز، آلیشیا ویکندر، ونسان کسل و ریز احمد. دیمون به شوخی میگوید: آلیشیا نمایندهی تغییراتی است که توی دنیا به وجود آمده. کل این قضیهی مؤلفههای سایبری که ده سال پیش خبری ازشان نبود. و تامی لی جونز(مأمور ویژهی سیا) و ونسان کسل (آدم کش خشن و جدی) حس یک فیلم بورن جدید را میدهند. ولی در نهایت آن قدر مؤلفههای آشنا دارد که به عنوان یک فیلم بورن بشناسیدش. و به این معنی است که حتما باید منتظر صحنههای تعقیب و گریز با ماشین باشیم و جیسون بورن درخیابانهای لاس وگاس میگذرد، لوکیشنی که برای مجموعه فیلم اکشن پرتنشی مثل بورن به طرزی غیرمعمول پرزرق و برق است. گرین گرس تأکید میکند که: این لوکیشنی است که روند داستان ما را به انتخابش سوق داد. من تا به حال یک تعقیب و گریز ماشین توی لاس وگاس ندیدهام. یا مطمئناً چیزی شبیه به این را ندیدهام. شبها میرفتم توی این خیابان قدم میزدم و با خودم میگفتم: این لامصب خیلی عظیم و باشکوهه!
*پیوستگی بورن
برای دیمون و گرین گرس، نه سال گذشته پر بود از کسانی که یک سوال ساده میپرسیدند: کی قرار است یک بورن دیگر بسازید؟ حالا یک فیلم بورن ساختهاند، ولی این سوال قرار نیست دست از سرشان بردارد. و تا زمانی که آنها فیلمشان را با جدا کردن سر بورن از بدنش تمام نکرده باشند. طبیعی است که انتظار و علاقه برای فیلمهای بیشتری وجود داشته باشد. دیمون از این ایده استقبال میکند: اگر پسر جوانی را جای من پیدا کنند که بورن را بازی کند من مخالفتی نشان نمیدهم. ولی هنوز یک کم انرژی توی من مانده. نمیدانم چقدر دیگر میخواهم از روی قطارها بپرم یا کاراتهی بدلی کار کنم، ولی خب میگویند تا وقتی که آدم میتواند یک کاری بکند باید انجامش بدهد دیگر.
اما ممکن است گرین گرس دوباره مانع این اتفاق شود. آیا او پنجمین (عملا ششمین) فیلم بورن را هم خواهد ساخت؟
او میگوید: ساختن یک بورن دیگر تجربهی خیلی خوبی بود. ولی الان به این سوال جواب نمیدهم. فعلا مِیخواهم بروم و چند فیلم دیگر را که متفاوت باشند بسازم.
پس جواب او خیلی با بله فاصله دارد. اما یک نهی قاطع و محکم هم نگفت. گرین گرس بالاخره یاد گرفته که هرگز نگوید هرگز این کار را انجام نمیدهم.
منبع: امپایر، آگوست 2016