با این گوینده درباره سبک زندگی یک گوینده خبر و راههایی که تا امروز تجربه کرده، هم صحبت شدیم.
متولد محله مولوی هستید، محلهای که امروز بیشتر آن را به عنوان بازار عمدهفروشها میشناسیم. از محیطی که در آن متولد و بزرگ شدید، برایمان بگویید؟
محله مولوی که اکنون در جنوب شهر تهران قرار دارد، یکی از محلههای اصیل تهران است. دریک خانواده مذهبی متولد شدم، چهار تا خواهر دارم. پدرم کارمند شرکت نفت بود و صدای خیلی خوبی داشت. مادرم هم مدرس و قاری قرآن است.
پس شما صدا را از پدر و مادر به ارث بردهاید؟
بله! همیشه به علاقهمندان گویندگی این نکته را یادآوری میکنم، این حرفه هرچند به آموزش و فراگیری فنون گویندگی نیاز دارد، اما بخشی از آن ارثی است و باید در ذات کسی که میخواهد این حرفه را ادامه دهد، وجود داشته باشد و گرنه موفقیت دشوار میشود.
محله مولوی متصل به بازار است و هیاتهای مذهبی هم در آن زمان در این محدوده فعالیت زیادی داشتند، این فضا چه تاثیری بر آینده و انتخابهای شما داشت؟
من همراه خانوادهام تا 13ـ12 سالگی در این محله زندگی کردیم، خیلی از نویسندهها و هنرمندان در همین محله بزرگ شدند. بافت هر محلهای تاثیر مستقیم بر افراد آنجا دارد. یادم هست روزهای یکشنبه در یکی از خانهها کلاس آموزش قرآن برگزار میشد و ما به آن کلاس میرفتیم و باید در جمع، قرآن را با قرائت میخواندم. مسلما وقتی از کودکی در جمع حضور پیدا کنی و با صدای بلند قرآن را به نحوی بخوانی که مطلوب جمع قرار گیرد و تشویق شوی، حتما در روحیه و آیندهات تاثیر خواهد داشت.
بچه که بودید در کوچه با همسن و سالهای خودتان بازی میکردید؟
زیاد اهل کوچه نبودم. ترجیح میدادم بیشتر در خانه بمانم. خانه ما حیاط بزرگی داشت با باغچه و حوض و اتاقهای زیاد. آنقدر این خانه به من آرامش میداد و فضایش را دوست داشتم که کمتر به کوچه میرفتم.
بافت خانه، محله و کلاسهای قرآن، تاثیری در اعتماد به نفس شما داشت که وقتی بزرگ شدید مقابل دوربین قرار بگیرید و گوینده خبر شوید؟
تاثیر خیلی زیادی داشت! وقتی در کلاس قرآن میخواندم برخی به من میگفتند: «چقدر صدای خوبی داری» همین تشویق باعث شد روی این بخش از توانمندیام متمرکز شوم و حرفه آیندهام را انتخاب کنم.
بچههای امروزی که با حضور در مهدهای کودک، کلاسهای آموزشی و ... اعتماد به نفس خوبی دارند، اما گویا این اعتماد به نفس بدرستی جهتدهی نمیشود که بچهها وقتی بزرگ میشوند چندان در حرفههایی که انتخاب میکنند موفق نمیشوند.
چون همه چیز را براحتی به دست میآورند! خانوادههای امروزی همه امکانات را برای فرزندشان فراهم میکنند تا او در یک حرفه یا رشته موفق شود، اما ما در گذشته همه چیز را به سختی به دست میآوردیم و باید پشتکار و صبر زیادی داشتیم تا به نتیجه میرسیدیم. وقتی در آزمون گویندگی قبول شدم، همراه چند نفر دیگر علاوه بر کلاسهای آموزشی که صدا و سیما برایمان برگزار میکرد، حدود شش ماه فقط به استودیو میآمدیم تا ببینیم گویندهها چهکار میکنند، بعد ماهها فقط پشت میکروفن مینشستیم و مثلا فقط میگفتیم: «ساعت 14، اینجا تهران است و...». برای رسیدن به آروزهایمان باید خیلی تلاش و صبر میکردیم تا به نتیجه برسیم. دوران کودکی هم امکانات خیلی محدود بود و بنا به توانمندی و لیاقتی که داشتی، امکانات در اختیارت قرار میگرفت. معتقدم عبور از شرایط سخت باعث میشود فرد اعتماد به نفس واقعی پیدا کند و کارش برایش ارزشمند شود. وقتی چیزی را براحتی به دست میآوری، برای حفظ آن تلاش چندانی نمیکنی. الان هم امکانات از گذشته خیلی بیشتر شده و هم شرایط به دست آوردن حرفه راحتتر شده است.
اما خیلی از جوانها بر این باورند که شرایط خیلی دشوار است مثلا جوانی که میخواهد حرفه گویندگی خبر را انتخاب کند، باید از هفت خوان رستم بگذرد؟
شرایط استخدام شاید سختتر شده باشد اما جوانان امروز راحتتر از نسل ما به خواستههایشان میرسند شاید به همین دلیل لذت چندانی ازحرفه شان نمیبرند. وقتی تلاش میکنی و نتیجه میگیری، آن وقت است که از داشتههایت لذت میبری و قدر آنها را میدانی.
علاقه خودتان بود که سمت گویندگی خبر رفتید یا اتفاقاتی شما را به این سمت برد؟
پدرم مشوق اصلیام برای انتخاب این حرفه بود. 18 ساله بودم که تلویزیون اعلام کرد صدا وسیما به تعدادی گوینده خبر نیاز دارد. من هم مثل 50 هزار نفری که برای این رشته ثبتنام کردند، اسم نویسی کردم. چندین مرحله غربالگری شد تا عاقبت حدود چهارپنج نفر انتخاب شدیم.
گویندگی خبر کار پر استرسی است، اضطراب را چگونه مدیریت میکردید که در زندگیتان تاثیر منفی نگذارد؟
گویندگی خبر راه رفتن روی لبه تیغ است به این دلیل که هم مرجع و معتبر است وهم به صورت زنده پخش میشود. گوینده خبر وقتی مقابل دوربین و میکروفن مینشیند، تمام حواسش باید به کارش باشد. تمام درگیریها و مشغلههای زندگی و ذهنی را باید فراموش کنی و فقط به خبری که میخوانی، فکر کنی. بعد از مدتی گویندههای خبر «تیک ساعت» میگیرند، یعنی مدام به ساعت نگاه میکنیم حتی اگر در استودیو نباشیم. اما با همه اینها حرفه دوستداشتنی و شیرینی است و بعد از مدتی به این حرفه و اضطرابهایش عادت میکنی. کلا به حرفه و کارت عادت میکنی و از آن لذت میبری.
شهرت هم چاشنی است که همه سختیها را به نوعی آسان میکند؟
در اوایل کار، شهرت خیلی لذت بخش است. اما به مرور اشتیاق به کار و اعتبار جای شهرت را میگیرد. به مرور زمان، رسانه برای گوینده اعتبار به وجود میآورد، در مرحله دوم این گوینده است که با تسلط به کارش و اجرای خلاقانه و متفاوت به رسانه اعتبار میبخشد. این مراحل شاید 30ـ20 سال طول بکشد. بعد از این پروسه زمانی گوینده به برَند رسانه تبدیل میشود و در چنین شرایطی است که رسانه باید از برَندی که خود ساخته، حمایت کرده و او را به اوج برساند. البته بهتر است از گویندهای که به کارش تسلط کافی دارد استفاده شود تا گویندهای که هنوز در اول کار است.
با این حال باید به جوانان هم اجازه کار داد؟
به نظر من جوانان و پیشکسوتان باید در کنار هم فعالیت کنند. هیچ کس منکر حضور جوانان نیست اما نباید با ورود جوانان شرایط حضور کسانی که تجربه زیادی در این زمینه دارند را از بین برد.
هر کاری بر سبک زندگی شخصی هر فردی تاثیر میگذارد؛ گوینده باید خوش لباس و خوش بیان باشد و ... این ویژگیها چگونه زندگی شما را متاثر کرد؟
گویندگی تاثیرات خوب زیادی روی زندگی صاحبان این حرفه دارد؛ نظم و ترتیب، آراستگی ظاهری، حرکات وزین و ... برخی از این ویژگیهاست. مجریان و گویندگان تابلوی رسانه هستند به همین دلیل باید روی تمام حرکات ظاهری و زندگی خصوصی و شخصی حساس باشند چون مردم آنها را زیر ذرهبین دارند و کوچکترین حرکت آنها را میبینند و درباره آن نظر میدهند.